مروری بر رمان «ابدی»، نوشته مهدی صفری

ISIS

آن‌دختر بلوند دستاربه‌سر را با آن‌ لهجه بریتیش جذابش در پایتخت یادتان هست؟ الیزابت؛ همان که نقش ویکی‌پدیای داعش را داشت و سر بزنگاه‌ها ما را با عقاید و باورهای سیاه این‌فرقه تروریستی آشنا می‌کرد. به لطف بازپخش‌های مکرر تلویزیون خلاق ما و فریادهای الیزابت، حالا دیگر همه، حتی آنها که با زبان انگلیسی آشنایی ندارند، می‌دانند «ISIS» همان داعش ملعون است. پایتخت با همان‌شیوه بی‌شیله‌پیله و جذاب خودش، ما را به شناخت ماهیت این‌فرقه نزدیک کرد، اما اگر بیش از سینما، اهل ادبیات هستید و به دنبال روایتی ملموس‌تر، مفصل‌تر و جزئی‌تر از داعش در میان کتاب‌ها می‌گردید، لطفا به خواندن این‌یادداشت ادامه دهید؛ چون قرار است داعش را به شیوه «ابدی» ملاقات کنیم!
کد خبر: ۱۲۰۲۷۹۹

ابدی، دومین‌ رمان مهدی صفری، نویسنده جوان و خوش‌آتیه‌ای است که در آخرین‌ روزهای سال گذشته، برگزیده جایزه شهید غنی‌پور شد. این را بگذارید کنار نامزدی کتاب سال دفاع مقدس تا متوجه شوید با چه اثر موفقی روبه‌رو هستید. آنها که از چند و چون جایزه شهید غنی‌پور اطلاع دارند، به‌خوبی می‌دانند این‌جایزه، برخلاف جوایز ادبی دیگر، بیشتر به محتوا و درونمایه یک‌کتاب نگاه می‌کند و همین می‌گوید که شما هم موقع خواندن ابدی، باید بیشتر حواستان را بدهید به محتوا.
نگران نباشید! ابدی از آن‌کتاب‌هایی نیست که شما را با اطلاعات بی‌ جا و پند و نصیحت‌های بی‌موقع، بمباران کند. مهدی صفری در رمانش، اصلا در قامت یک‌ دانای کل مفتخر به‌ اطلاعاتش ظاهر نشده تا حوصله‌مان را سر ببرد. برعکس! من فکر می‌کنم بیشترین‌ موفقیت ابدی مرهون این است که نویسنده‌اش شعار نمی‌دهد و ادا درنمی‌آورد. وقتی امیرعلی که از سر اجبار و نه اقبال به سفر عتبات رفته، اسیر داعش می‌شود، آن‌طور که همه ما از قهرمانان فیلم‌ها و رمان‌ها انتظار داریم، رفتار نمی‌کند. امیرعلی می‌ترسد و این‌ترس، واقعی است و ما از آن، شرمنده نمی‌شویم؛ چون واکنش غریزی شخصیت‌مان را می‌پذیریم و به او حق می‌دهیم که زیر مشت و لگدهایی که استخوان‌هایش را خرد می‌کنند، گریه کند.
چشمگیرترین نقطه این‌ رمان برای من آنجایی است که پس از چند روز گرسنگی، داعشی‌ها جلوی امیرعلی و تنی دیگر، تکه‌هایی نان خشک می‌اندازند. ما با آن‌ سابقه درخشانی که در فرهنگ و مذهبمان از قهرمانانمان داریم، منتظریم امیرعلی نیم‌نگاهی هم به نان‌ها نیندازد و بلندنظرانه، راهش را بکشد و به زندانش برگردد، اما چنین نمی‌شود. امیرعلی تیپ نیست، پس درست مثل یک ‌شخصیت رفتار می‌کند.
زیر بار فشار گرسنگی درهم می‌شکند و به سمت نان ‌خشک‌ها هجوم می‌برد. می‌دانم! دلمان از این‌ رفتار ریش می‌شود. به او حق می‌دهیم، اما در اعماق وجودمان دل‌چرکین هستیم و دوست داریم امیرعلی مثل قهرمان‌ها رفتار کند. حس می‌کنیم عزت ملی‌مان خدشه‌دار شده است. باز هم باید نگرانی‌تان را برطرف کنم. هنر مهدی صفری در سیر دادن این ‌شخصیت است؛ در ساختن یک‌ قهرمان از یک‌ دانشجوی تیتیش‌مامانی؛ آن هم طوری که ما باورش کنیم و حال و رفتارش را بفهمیم. انگار نویسنده دست شخصیتش را می‌گیرد و او را از دل توفان سیاهی همچون داعش عبور می‌دهد تا ما در گذر از فصل‌هایی که یکی در میان، روایت حال و گذشته امیرعلی‌اند، در فصول آخر به یک روایت واحد برسیم از شخصیتی که قدکشیده و اندازه یک‌ قهرمان شده. با این حال، باز هم نمی‌توانیم به سادگی پایان داستان را حدس بزنیم.
می‌بینید؟ نویسنده این‌خطر را به جان خریده که باورها و ایده‌آل‌های ذهنی خواننده‌اش را به هم بریزد، اما شعار ندهد و حقیقت را با رؤیا نیامیزد. شاهد مثالی دیگر: حین زیارت، گفت‌وگویی از یک‌ تسبیح خیلی خاص میان امیرعلی و یکی از شخصیت‌ها شکل می‌گیرد. ما طبق همان ‌الگوهای کلیشه‌وار ذهنی، منتظر یک ‌توصیف حس‌برانگیز و ظریف از تسبیحیم، اما در مواجهه امیرعلی با آن، با این‌جمله روبه‌رو می‌شویم: «تسبیح را بو کردم. بوی خاصی نمی‌داد. فقط بوی خاک (ص 127)». وقتی با رمانی با محتوای دفاع مقدس، چه درباره جنگ تحمیلی و چه حوالی شهدای مدافع حرم مواجهیم که به جبر کلیشه‌ها و شعارها، حقیقت عظیم آنچنان که باید، دیده نشده، بسیار مهم است که یک‌ نویسنده بتواند بی‌فریاد و هیاهوی تکراری، حقیقت را به ما عرضه کند و با این ‌نگاه است که این‌مثال‌ها اهمیت خودشان را نشان می‌دهند.
صبر کنید! همه‌چیز آن‌قدرها هم خوب نیست. به‌‌رغم محتوای درخشان و قصه جذابی که در ابدی می‌خوانیم، ضعف‌هایی هم وجود دارند که اذیتمان می‌کنند. یکی از این‌ضعف‌ها، ضعف زبانی است که شکل شدیدتر آن را در رمان اول صفری، «پرتاب» که با موضوع قدرت موشکی ایران نوشته شده، دیده‌ایم. زبان رمان ابدی برای خواننده حرفه‌ای و جدی، هیچ ‌جذابیتی ندارد. نه جمله چشمگیری هست که بتوان به قول اروپایی‌ها های‌لایت و آندرلاینش کرد و به قول خودمان، زیرش خط کشید و نقل قولش کرد، نه روایت با کلمات گلچین‌شده و به‌‌دقت ‌انتخاب‌شده‌ای به ما عرضه می‌شود. در کنار رمان‌هایی که به‌خوبی به نقش زبان در اثرگذاری یک‌ محتوا آگاهند، این‌ضعف ابدی چندان قابل چشم‌پوشی نیست.
نقطه منفی دیگر هم آنجاست که روایت‌های گذشته و حال به هم نزدیک می‌شوند. تقریبا از فصل نهم به بعد، با افت شدیدی در داستان مواجهیم. دیگر روایت‌های گذشته، نقش خاصی را در شخصیت‌پردازی یا آگاهی‌بخشی به مخاطب از گذشته امیرعلی ایفا نمی‌کنند. سختگیرانه اگر نگاه کنیم، حذف تعدادی از این‌فصول، ضربه چندانی به رمان نمی‌زند و ما اتفاق خاصی را از دست نمی‌دهیم.
اینها همه به کنار! باید حواسمان باشد با چشم‌پوشی از دو، سه اثری که در قالب زندگی‌نامه چاپ شده‌اند ابدی اولین‌ رمانی است که به موضوع داعش و مدافعان حرم پرداخته. با یک‌حساب سرانگشتی، متوجه می‌شویم نقاط قوت آن و همچنین، ارزشی که در این ‌اولین ‌بودن ـ که همیشه با دشوارترین‌بودن همراه است ـ نهفته، بیش از این‌ نقاط ضعف است. بنابراین معطل نکنید! داعشی که در ابدی انتظار شما را می‌کشد، سخت وحشی‌تر و مفصل‌تر از آن آیسیسی است که می‌شناسید!

پرستو علی‌عسگرنجاد
نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها