پنجشنبه‌ گذشته مهران مدیری در برنامه «دورهمی» میزبان سروش جمشیدی بازیگر شخصیت «قیمت» بود.
کد خبر: ۱۱۳۲۷۰۸

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، مدیری در همان آغاز گفتوگو با طنازی جالبی گفت: اگر یادتان باشد، سری اول دورهمی 12 بازیگر داشت، در ادامه پنج بازیگر و بعد به سه بازیگر کاهش پیدا کرد و در سری آخر برنامه به یک بازیگر رسیدیم. به نظرتان مشکوک نیست (خنده) یعنی سروش زیر آب سیامک انصاری را هم زد؛ کسی که حدود 20 سال باهم کار کردیم. بعد خطاب به جمشیدی گفت: به نظرم ابتدا درباره این بخش از توانایی ات توضیح بده.

جمشیدی با خنده گفت: توضیح ندارد. چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است (خنده). اما واقعا انگار این قضیه دارد جدی میشود.بعد از برنامه در فضای مجازی فحش میخورم. مدیری هم گفت: این یک واقعیت است و من اصلا شوخی نکردم. (خنده)

در ادامه گفتوگو مدیری پیرامون زندگی شخصی جمشیدی سوال کرد. او گفت: اصالتا یزدی هستیم، اما من خودم متولد تهران هستم. زمان جنگ در یزد مشغول تحصیل بودم. دوره دانشگاه به تهران آمدم.

مدیری اینجا اشارهای به رتبه تک رقمی سروش جمشیدی کرد و گفت: رتبه 9 کنکور شد، آن هم در رشته برق!

جمشیدی درخصوص ورود به عرصه هنر بیان کرد: پدرم کار تئاتر میکرد و اولینبار بهواسطه کار پدرم علاقهای در من شکل گرفت. به مرور من نمایشنامه نوشتم و در مدرسه اجرا میکردیم و دیگر دغدغه من نمایش شده بود. برای همین خیلی بچگی نکردم.

وی ادامه داد: وقتی وارد دانشگاه شدم کار تئاتر برایم جدی شد و در یزد حرفهای شروع کردم. در آنجا یکی از تهیه کنندگان تلویزیون یزد من را دید و از من برای حضور در یک برنامه ترکیبی دعوت کرد. سال 77 کار خود را شروع و تئاتر، گویندگی، اجرا، نمایش رادیویی، منشی صحنه و... را تجربه کردم، اما به جایی رسیدم که احساس کردم دارم در جا میزنم. به تهران آمدم و دوباره از صفر شروع کردم.

مدیری اشارهای به دریافت پول از جمشیدی برای حضور در عرصه بازیگری کرد و گفت: خیلیها گفتند سروش پول داد تا بازیگر شود و بعد رو به جمشیدی گفت: هر جا نشستی اینو گفتی، نه؟ (خنده) با هم قرار گذاشتیم کسی نفهمد بجز من و تو؛ اما گویا همه جا گفتی؟!

جمشیدی ادامه داد: آقای مدیری خبر ندارید من و شما فامیل هم هستیم! ولی واقعا خدارا شکر میکنم که این بحثها اصلا صحت ندارد.

جمشیدی درباره ویدئویی که برای تست بازیگری به دفتر مدیری ارسال کرده بود، گفت: در پشت صحنه سریال در حاشیه گروه کارگردانی ویدئویی از من گرفتند. من تنها خودم را معرفی کردم. راستش بیانگیزه بودم. چرا که سالها فرم بازیگری پر کرده بودم. آنقدر که شبها خواب فرم میدیدم، اما من سوالی دارم. شما در من چه دیدید که با من تماس گرفتند؟!

مدیری در پاسخ گفت: اشتباه کردم. (خنده) آن موقع جوان تر بودم؛ اما دوستانی که تست میدادند، عده زیادی بودند و در ویدئو خودشان را معرفی میکردند. زمانی که به سروش رسیدم گفتم این قنده. (خنده)

جمشیدی در این لحظه گفت: حتی روز اولی که به دفترتان آمدم، دم در گفتید قند بیا تو(خنده).

مدیری پیرامون ادامه کار در ژانر کمدی از سروش جمشیدی سوال کرد. او گفت: دغدغهام کار کمدی است؛ البته دوست دارم کار جدی را هم تجربه کنم اما حس میکنم با توجه به علاقه مردم در کار کمدی موفقتر هستم.

او در پاسخ به این که زمان عصبانیت چه میکند، عنوان کرد: سعی میکنم آرام باشم؛ اما هر بار خلاقیتی از خود بروز میدهم. خدا را شکر اینجا پشت صحنه آرامی دارد و من تا حالا صدای بلند
آقای مدیری را نشنیدهام.

جمشیدی ادامه داد: خواهش میکنم بعد از برنامه نگویید من پاچه خواری میکنم. همیشه بیزار هستم که از طریق این روشها به جایی برسم؛ واقعا حرف دلم است. شاید بعد از این کار فرصت دیگری برای همکاری من و آقای مدیری نباشد، برای همین خواستم به این موضوع اشارهای کنم.

مدیری از ترسهای سروش جمشیدی در زندگی پرسید و او گفت: من خیلی آدم ریسک پذیری نیستم. سعی میکنم به نتیجه کار فکر کنم و البته خیلی وقتها ضرر کردهام! در حال حاضر خیلی وسواس گرفتم؛ پیشنهادهایی به من میشود و من خیلی دست به عصا راه میروم. از بیکاری خیلی میترسم و البته از این که یک روز کسی دوستم نداشته باشد! مردم و دوستان ما را دوست دارند اما روزی که برسد از یادها برویم، خیلی سخت است.

مدیری همچنین از ماجرای عاشق شدن جمشیدی سوال کرد. او گفت: گفتم حق آب و گل دارم از من این سوال را نمیپرسید. آخر به من میآید عاشق بشوم. (خنده)

وی ادامه داد: واقعیت این است نمیشود که عاشق نشده باشیم؛ در دوران نوجوانی برای همه اتفاق میافتد اما کسی عشق من را در نوجوانی جدی نمیگرفت؛ من در مهمانیها خیلی با نمک بودم و هیچکسی مرا جدی نمیگرفت. به همین خاطر تصمیم گرفتم عشق خود را ابراز نکنم. اما بعد از مدتها متوجه شدم اول باید دوست داشت و بعد عاشق شد و زمان شما را عاشق میکند. من از همسرم تشکر میکنم؛ در سالهایی که من کار نداشتم و بیکار بودم، او سر کار میرفت و همراه من بود. یک پسر پنجساله ثمره این زندگی است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها