مژده لواسانی از کتاب «خون انار، گردن پاییز است» می‌گوید

به کارهای مذهبی‌ام تعلق‌خاطر دارم

مژده لواسانی را در یک کلام می‌توان شمایل جوان دهه شصتی مذهبی ـ امروزی دانست؛ دختری چادری که هم توانسته تصور قشری از جامعه را نسبت به آدم‌هایی شبیه خودش تغییر دهد و هم در عین حال، از شبکه‌های ارتباطی‌اش برای ترویج سبک زندگی خودش بهره ببرد.
کد خبر: ۱۰۸۸۹۳۵
به کارهای مذهبی‌ام تعلق‌خاطر دارم
بسیار فعال است و علاوه بر مجری‌گری در تلویزیون که شناخته‌شده‌ترین عرصه کاری اوست، هم نمایش می‌نویسد و روی صحنه می‌برد، هم قصه می‌نویسد و هم نثرهایی که با تسامح می‌توان گاه در بین آنها لحظاتی شعری هم یافت. او که از نوجوانی جزو نویسنده‌های رادیو محسوب شده، حالا مدتی است کتابی از نوشته‌های خود را با عنوان «خون انار، گردن پاییز است» منتشر کرده؛ البته این متن‌ها، ارتباطی با متن‌های رادیویی او ندارد و بیشتر دلنوشته‌هایی است که از کنجکاوی‌های مختلف سرباز می‌کند و به تهران‌نگاری پهلو می‌گیرد. کتاب او، جدی یا تفننی، فنی یا از سر جوشش‌های حسی، حالا دارد دیده و مرتب چاپ می‌شود؛ همین چند روز پیش هم بود که مراسم رونمایی چاپ سوم کتاب، در حضور محمدرضا عبدالملکیان، منصور ضابطیان و دیگران برگزار شد. در حاشیه همین مراسم با مژده لواسانی به گفت‌وگو نشستیم.

شما از نوجوانی جزو نویسنده‌های رادیو بوده‌اید، اما حالا کتابی از نوشته‌هایتان را منتشر کرده‌اید. اساسا نوشتن کتاب برای شما دغدغه محسوب می‌شود؟

من از ابتدا می‌نوشتم و نوشتن همیشه دغدغه‌ام بوده است. دغدغه انتشار کتاب نداشتم و بارها گفته‌ام اگر آقای محمدرضا عبدالملکیان تشویق نمی‌کردند، اصلا این کتاب منتشر نمی‌شد، اما نوشتن جزء جداناپذیر زندگی من است.

یعنی پس از انتشار این کتاب، شما به عنوان نویسنده‌ای حرفه‌ای در حال تدارک کتاب‌کردن دیگر نوشته‌هایتان خواهید بود؟ چه کتاب‌هایی؟

من همیشه می‌نویسم و فکر آن ‌که چطور منتشرشان کنم، نیستم. ولی کتاب بعدی‌ام هم شاید در همین فضای تهران‌نگاری باشد، چون خیلی نوشته و داستان کوتاه در فضای شهری دارم.

شکل گردآوری نوشته‌های این مجموعه، چندان مرسوم نیست. شعر در کنار نثر. این ما را بیشتر یاد دلنوشته می‌اندازد. شما این نوشته‌ها را، متونی مبتنی بر سازوکارهای نوشتن فنی متن ادبی می‌دانید یا بیشتر به عنوان آنچه از دل برآمده روی آنها حساب کرده‌اید؟

بله شاید چنین گردآوری‌ای از نوشته‌ها در یک کتاب جدی چندان مرسوم نباشد. من معمولا نثر ادبی می‌نویسم، ولی به گواه دوستان شاعر، فصل اول این کتاب، شعر سپید است. به کارهای مذهبی‌ام تعلق خاطر دارم و معتقد بودم اگر کتابی منتشر می‌شود، این نوشته‌ها کنار هم باشد. خیلی درگیر این نبودم که اگر شعر کنار نثر قرار بگیرد چه اتفاقی می‌افتد، به این فکر کردم مجموعه‌ای از نوشته‌های من قرار است منتشر شود که بخشی از آن شعر سپید و بخشی از آن قطعه ادبی است. بخشی از کتاب هم نامه است و نامه‌هایی به شهدا مثل شهید همت نوشته شده که دوست داشتم در مجموعه قرار بگیرد.

رسیدن کتابتان به چاپ سوم‌ را چقدر پای این ‌که نویسنده‌ای سرشناس دارد، می‌گذارید و چقدر بابت محتوای جذاب آن؟

چاپ سوم شدن کتاب قطعا به لطف دوستان و شناخت از من بوده و این امر در فروش موثر بوده است، اما به این نیز معتقدم هر کتاب و اثری خود باید مدافع خود باشد. نمی‌توان به محبوبیت اثر دل بست ولی بخشی از آن شاید علاقه به کتاب نیز بوده باشد، کما این که نظراتی به من رسیده که با بخش اول یا سوم کتاب ارتباط برقرار کرده‌اند؛ مثلا مذهبی‌ترها با بخش سوم و شاعران با بخش اول کتاب، اما قابل کتمان نیست اجرای من و حضورهای تلویزیونی‌ام نیز در فروش این کتاب موثر بوده است.

یکی از فعالیت‌های شما روی صحنه بردن نمایش است. در همه کارهای هنری که می‌کنید و ازجمله در تئاتر، چه چیزی را می‌خواهید دنبال کنید؟

در تئاتر از 18 سالگی فقط کار مذهبی کرده‌ام. ایده‌آلم این است بتوانم هر جا هستم چه در نوشته، تئاتر، برنامه تلویزیونی و اینستاگرام، آنچه حرف‌هایم هست و به آن فکر می‌کنم و اهداف زندگی‌ام هست در قالب هر یک از اینها مثل نمایش یا اجرا و نوشته ارائه کنم. در تئاتر نیز دوست داشتم نوجوانان و جوانان با حرف‌ها و تفکراتی که با مطالعه و دانش به دست آمده است، آشنا شوند.

البته مدتی است در تئاتر کم‌کارتر از گذشته هستید. نمایش تازه‌ای در دست کار ندارید؟

چرا، اتفاقا این روزها با عده‌ای از نوجوانان دبیرستانی، کاری را آماده اجرا می‌کنم که ده سال پیش و در 18 سالگی خودم آن را روی صحنه برده بودم. «ظهور خورشید» که نمایشی از آخرالزمان و پنج علامت ظهور و آشنایی نوجوانان با مقوله انتظار است.

ما اگر عناوین شما را بنویسیم ترتیبش را چطور باید رعایت کنیم؛ مجری، بازیگر، کارگردان تئاتر، نویسنده، شاعر؟

ترجیحم این است پشت هیچ یک از این عناوین قرار نگیرم. من مژده لواسانی هستم که زندگی‌ام، بخش‌ها و وجوهی دارد که این عناوین را در برمی‌گیرد. دختری ایرانی که تلاش می‌کند در حوزه خودش موفق باشد؛ چه وقتی می‌نویسد، چه اجرا می‌کند و چه ... . شاید این جمع اضداد بیش از هر چیز در من نمود پیدا می‌کند. شاید برای خیلی‌ها مرسوم نباشد دین و ادبیات و نمایش و اجرا را کنار هم بتوان گذاشت، اما این اتفاق در زندگی من افتاده و در مسیر تعادل نیز قرار گرفته است.

فکر می‌کنید «خون انار، گردن پاییز است»، چه شمایل تازه‌ای به کارنامه شما بخشیده است؟

برای مخاطب، وجه نویسندگی من را پررنگ‌تر کرد. آنها که در صفحات شخصی من را دنبال نمی‌کنند، شاید اساسا نمی‌دانستند می‌نویسم و این وجهی است که برایش اصالت و اعتبار قائلم. همیشه دوست داشتم از زیر سایه اجرا فرار کنم و کاراکترهای دیگری هم از خودم نشان دهم.

پیش‌بینی‌تان برای استقبال از کتاب‌تان چیست؟ فکر می‌کنید چند بار دیگر چاپ شود؟

قبلش بگویم بسیار از پخش کتابم ناراضی‌ام؛ در این مدت بارها به شعبه‌های مختلف شهر کتاب‌ رفته‌ام، چون شهر کتاب‌ها پاتوق من محسوب می‌شوند، اما کتابم را اغلب نمی‌بینم. وقتی کتاب نیست، نمی‌توان به فروش هم امیدوار بود و چه توقعی می‌توان داشت. مطمئنم اگر این کتاب در دسترس باشد، فروش خوبی خواهد داشت. مثلا در نمایشگاه کتاب امسال که نخستین عرضه مستقیم کتاب محسوب می‌شد، استقبال خیلی خوب بود. معتقدم اگر ماجرای پخش درست شود، این کتاب قابلیت فروش بیش از اینها را دارد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها