در شام میلاد کریم اهل‌‌بیت حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام، جمعی از اهالی فرهنگ، استادان شعر و ادب فارسی و شاعران جوان و پیشکسوت کشور و تعدادی از شاعران از کشورهای هندوستان، افغانستان و ترکیه با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.
کد خبر: ۱۰۴۰۴۵۸

در این دیدار، 30 نفر از شاعران، اشعار خود را در حضور رهبر انقلاب اسلامی قرائت کردند و همچنین شاعران نماز مغرب و عشاء را به امامت رهبر انقلاب اسلامی اقامه و روزه خود را همراه با ایشان افطار کردند.

***

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر رهبر معظم انقلاب، روایت مفصلی از حاشیه‌های دیدار ایشان با شاعران منتشر کرده است. بخش‌هایی از این گزارش را در جام‌جم می‌خوانید:

ساعت هشت را رد کرده است. شاعرها منظم در صف‌های نماز نشسته‌اند و با هم گپ می‌زنند. این صف‌ها فقط چند دقیقه این‌طور منظم خواهد ماند و همین که آقا بیایند، بهم می‌خورد. استاد مجاهدی و رحماندوست روی صندلی نشسته‌اند. هشت‌و‌بیست دقیقه آقا از درِ خانه شان وارد حیاط می‌شوند؛ یک درِ ساده و کوچک؛ از این درهای قدیمی نوستالژیک. حالا شاعرها می‌ایستند و یکی‌یکی می‌روند تا با آقا صحبت کنند. معمولا کتابی، نوشته‌ای، مجله‌ای چیزی می‌دهند و دو سه جمله‌ای گپ می‌زنند. آقا معمولا از این‌که اهل کدام شهرند، می‌پرسند و حال و احوال می‌کنند.

یکی می‌گوید تازه عقد کرده است و از آقا برای داشتن زندگی الهی و شهید شدن دعا می‌خواهد. آقا می‌گویند «ان‌شاءالله با محبت زندگی را شروع کنید و با محبت ادامه بدهید و ان‌شاءالله زندگی شیرین و طولانی داشته باشید، آخرش هم حرفی نداریم بعد از شصت، هفتاد سال با شهادت تمام بشود!»

آقا از شاعر دیگری سراغ کنگره شعر دفاع مقدس را می‌گیرند و وقتی می‌شنوند که پنج شش سال است دیگر برگزار نمی‌شود، چهره در هم می‌کشند. شاعر دیگری گله می‌کند که معلم است و راهش دور است و با انتقالی‌اش موافقت نمی‌کنند؛ حرفش طول می‌کشد، بلندش می‌کنند تا نفر بعدی بیاید. آقا عتاب می‌کنند «ولش کنید بگذارید حرفش را بزند».

دوباره می‌نشیند و ادامه می‌دهد. آقا می‌گویند «نامه را بده اما من غالبا در این ماجراهای انتقالی و این‌جور چیزها دخالت نمی‌کنم.»

آقا از خط شاعر دیگری تعریف می‌کنند. دیگری ترکمن است و تا می‌نشیند، آقا می‌گویند «ترکی دانوشاخ!»

اذان شده است؛ هادی فردوسی در وقت اضافه می‌نشیند و چند جمله‌ای صحبت می‌کند. فرزند مرحوم احمد عزیزی هم به‌عنوان آخرین نفر، فرصت سلام و علیک پیدا می‌کند. تا صف‌ها بسته شود، آقا با استاد کلامی و استاد موسوی گرمارودی ایستاده چند کلمه‌ای حرف می‎زنند.

حجت‌الاسلام جواد زمانی شاعرِ مذهبی‌سرای مشهور وارد می‌شود؛ فاضل نظری هم. سعید حدادیان هم که خودش اهل شعر است، می‌آید و با نظری گپ می‌زند.

قاری، رحیم خاکی است و قرآن می‌خواند. بعد علیرضا قزوه که چند سالی است مجری این شبِ شعر است، با خواندن شعری مجلس را دست می‌گیرد. در شعری که می‌خواند، اسم شهرها و استان‌ها و قوم‌های مختلف ایران می‌آید. قافیه‌اش سین دارد. تمام که می‌شود آقا می‌گویند «از مشهد اسم نیاوردید، قافیه اش سین نداشت!» این قضیه مشهد تا آخر جلسه دست به دست می‌شود و اسباب شوخی!

قزوه با اسم بردن از شاعران فقید و صلوات‌گرفتن برای شادی روح‌شان ادامه می‌دهد. آقا از منزوی یاد می‌کنند و می‌پرسند «چند وقت پیش به این جلسه آمده بود؟» قزوه می‌گوید نه، شعری ازش خواندیم.

جلسه مثل همیشه با شعرخوانی پیشکسوت‌ها شروع می‌شود و استاد گرمارودی اولین نفری است که شعر می‌خواند. در یک بیت می‌خواند «شیعیان را بی‌محابا می‌کشند از بحر و بَر، زاده وهابیان اندر عراق اندر یمن» که آقا می‌گویند «البته شیعیان هم بیکار نیستند!» همه می‌خندند. نفر بعدی استاد مجاهدی است که شعر می‌خواند. استاد کیومرث عباسی قصری نفر بعدی است؛ پیرمردی که مو سپید کرده و به صورت چین و چروک دارد اما شعر خوبی می‌خواند. در بیت آخر از این‌که شهادت نصیبش نشده، گله می‌کند. آقا می‌گویند «هنوز دیر نیست، تا داعشی‌ها هستند، امید هست!» باز همه می‌خندند. نفر بعدی آقای اکرامی است که قزوه در معرفیش می‌گوید شاعر مصرعِ معروفِ «یا علی گفتیم و عشق آغاز شد» اوست.

نفر بعدی جواد محقق است. شعری می‌خواند که آخرین قافیه‌اش، شهید همدانی است. آقا می‌گویند «واقعا آدم شایسته‌ای بود شهید همدانی». علی محمد مؤدب نفر بعدی است؛ مثنوی می‌خواند. نفر بعدی شاعری است از ترکیه. قزوه می‌گوید که او شعرهای ضداسرائیلی خوبی دارد. شروع می‌کند به خواندن. وسطش آقا روی می‌کنند به آقای کلامی و به ترکی می‌گویند «آقا کلامی سن دوشونورن نه دییر؟» شعر بعدی را دکتر اسماعیل امینی می‌خواند. شاعر بعدی از هند است؛ استاد دانشگاه جواهر لعل نهرو. شعر خوبی می‌خواند. «احسنت» است که پشت سر هم از حضار دشت می‌کند. تمام که می‌شود، آقا می‌گویند «سلام ما را به اساتید پارسی‌گوی هند برسانید. ما احساس برادری می‌کنیم. مال امروز و دیروز هم نیست. قرن‌هاست.»

نفر بعدی آرش پورعلیزاده است. شعر نیمایی می‌خواند. تمام که می‌شود، آقا نکاتی درباره شعرش می‌گویند و بعد ایرادهایی می‌گیرند و البته اضافه می‌کنند که «اول‌هایش را خیلی نفهمیدیم که این هم از نابلدی ما در این قالب است!»

آقا سراغ فاضل نظری را می‌گیرند. قزوه، نشانش می‌دهد و می‌گوید همین‌جاست، داره یه شعر میگه که توش مشهد باشه. همه می‌خندیم.

حالا قزوه به خانم سیمین‌دخت وحیدی که سن و سالی ازش گذشته و شاعره نام‌آشنایی است، در جمع اشاره می‌کند و می‌گوید خودشان سخت‌شان است شعر بخوانند و به همین خاطر، من چند بیتی از اشعارشان را می‌خوانم. می‌خواند و آقا تحسین می‌کنند.

قزوه، خانم زهرا شعبانی از شادگان را به‌عنوان نفر بعدی معرفی می‌کند. آقا می‌گویند «اهل شادگان عربند، شعر شما عربی است؟» شعبانی، اشتباه قزوه را اصلاح می‌کند و می‌گوید من اهل هندیجانم! قزوه می‌گوید فرقی نمی‌کند. آقا جواب می‌دهند «آنها عربند اینها فارس!» وسطهای شعر، آقا ایرادی می‌گیرند به ساخت زبانی یکی از فعل‌ها. قزوه دوباره می‌گوید شاید هندیجانی‌ها این‌طور می‌گویند. آقا باز هم جواب می‌دهند «نه، خیلی هم خوب فارسی حرف می‌زنند!»

نوبت به شعر طنز می‌رسد؛ محمدحسین مهدویان از قم شعری می‌خواند درباره تولید ملی. به «یا که دائم پی مسافرها/ برود دور باطلی بزند» می‌رسد، آقا می‌گویند این مسافرها اهل قم هستند البته. مهدویان می‌گوید شاید هم مشهدی باشند! فضای جلسه، خنده و مزاح است.

آقا با شوخی می‌گویند «این آقایان خاصه‌خرجی چی، آقای حداد، آقای محمدی...» اینها هم بخوانند. حدادعادل می‌خواند در وصف امام خمینی رحمه‌الله‌علیه.

جلسه تمام می‌شود. شاعرها دور آقا حلقه می‌زنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها