یادم میآید از سالهای دور که محرم برایم معنای دیگری داشت. انگار میخواستیم به لشکر حسین(ع) بپیوندیم. انگار جا مانده بودیم و داشتیم تلاش میکردیم آنجا باشیم. زن و مرد، کوچک و بزرگ، راه میافتادیم در خیابان. فرقی نمیکرد چه فصلی از سال باشد. درسهایم را که میخواندم چادر کیفیام را که چرق چرق صدا میداد به سر میکردم و با دختر همسایه میدویدم. این روزها برایم همه جا مسجد بود. آخر زیر علم آقا بودیم. مثل امامزاده بود خیابان. نمیشد بیچادر رفت.
کد خبر: ۹۵۸۲۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۹