صندلی عقب ماشین نشسته بود و دو عروسک بتمن و لاک پشتهای نینجا یش را به هم میکوبید، ناگهان گفت: پدر، بتمن از همه قویتر است... کمی مکث کرد، انگار که چیزی به یادش آمده باشد و از من ترسیده باشد، گفت: اون که گفته بودی از همه قویتر بود چی بود اسمش، پسر عمه جون...