وقتی تازه به سن تکلیف رسیده بودم ماه مبارک، در چله زمستان بود، روزها کوتاه بود، آنقدری که من تازه مکلف شده با کلی افتخار روزه کامل میگرفتم، اما تا میآمدم کمی ذوق کنم، پدرم که همیشه دنبال بهانهای بود تا سر به سرم بگذارد، میگفت «الان که روزه گرفتن کاری ندارد وقتی در سن تو بودم، ماه رمضان در تابستان بود، سالها گذشت و گذشت تا دوباره ماه رحمت الهی سر از تابستان درآورد، حالا پدرم به رحمت خدا رفته است و نوبتی هم که باشد نوبت من است تا ماه رمضانهای تابستانی را تجربه کنم و شکرگزار خداوندی باشم که در این ماه جان و توان روزهداری و عبادتم بخشیده است.
کد خبر: ۶۹۰۶۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۱۰