کامران فهیم

برچسب ها - کامران فهیم

توی خط اگر کله‌مان را می‌بردیم بالا، یا یک قوطی را می‌گرفتیم بالای خاک‌ریز، در یک لحظه ده تا فشنگ به‌ش می‌خورد. اوضاع بی‌ریختی بود؛ آتش تهیه خیلی سنگین و بزن بزن و بگیر و ببند.
کد خبر: ۶۴۶۵۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۱/۲۷

از کارگزینی، معرفی‌نامه گرفته بود. تا آمد توی محوطه، با لهجه غلیظ لاتی گفت: ساملیکم. همه نگاهش کردند. من فکر کردم حتماً مراجعه کننده است و مثلاً گذری آمده یکی از بچه‌ها را ببیند و برود. اما پرسید «این جا رئیس مئیس کیه؟»
کد خبر: ۶۱۰۹۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۰۸

یک دفعه از درز ته چادر، یک کله سفید به چه بزرگی آمد تو. تا کله را دیدیم،‌ آب دهان همه‌مان خشک شد. چند لحظه همه کپ کرده بودیم. می‌گفتیم: جنه؟ پریه؟ اما در یک لحظه، شوک و ترس بچه‌ها تبدیل شد به بمب خنده‌ای که وسط چادر ترکید.
کد خبر: ۶۰۹۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۰۵

در قبر را باز کرد. یک راه‌پله‌ تنگ،‌ توی قبر می‌رفت پایین. به من گفت بیا برویم پایین. می‌ترسیدم، گفتم: حسین برای چی مرا آوردی اینجا؟ می‌خواهی مرا کجا ببری؟ گفت: بیا، خیلی خوبه، یک چیزهایی نشانت می‌دهم که تا حالا ندیده‌ای.
کد خبر: ۶۰۶۴۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۷/۲۲

نیازمندی ها