به گزارش جام جم آنلاین از فارس، مهدی گلجان عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس در یادداشتی به جنبش دانشجویی و مقابله با مصادره فرهنگی دشمن پرداخت.
متن این یادداشت به شرح ذیل است:
« اگر نسبت دانشجویان و جنبش دانشجویی با جریان روشنفکری و جریان نخبه به درستی تعریف و هدایت شود، فوقالعاده کارساز خواهد بود. البته یک آسیب جدی بر دانشجو و جنبش دانشجویی وارد است و آن شناسایی دقیق پاشنه آشیل روشنفکری و جریان نخبه است. در واقع ابتدا باید جریان نخبه و جریان روشنفکری کاملاً بازپروری و بازشناسی شود، سپس دانشجو با آن نسبت برقرار کند.
آنچه تا امروز میتوان به آن اشاره کرد آن است که جنبش دانشجویی ما دقیقاً از همان پاشنه آشیل جریان روشنفکری و نخبه لطمه خورده و میخورد.
در واقع بعد از جریان مشروطه، جریان روشنفکری و جریان اِلیت (Elite) یا همان نخبه دچار یک توهم جدی شد و آن این بود که امتیاز و برجستگی جریان نخبه و روشنفکر را در فاصله گرفتن از جامعه و متمایز کردن از جامعه و مردم دانست.
این مسئله مهمی بود و شاید یکی از دلایل به بار ننشستن روشنفکری در ایران و عدم نتیجهگیری مطلوب مورد نیاز جامعه و در پی آن عدم حمایت جامعه، همین فاصله گرفتن از مردم بود. نخبگان تحت این عنوان که بیشتر میفهمند، بیشتر میدانند، صاحب تحلیل هستند و خودشان را ویژهتر از بقیه میدانستند، از جامعه فاصله گرفتند.
متأسفانه جنبش دانشجویی در ایران، نتوانست این تناسب حیاتی را برقرار کند. یعنی همان پاشنه آشیلی که به جریان روشنفکری و جریان نخبه ضربه زد، جنبش دانشجویی را نیز درگیر کرد.
لازم به ذکر است هر زمان که دانشجوها به این نکته دقت کرده و آن را به درستی و به موقع تشخیص دادند، توانستند به خوبی عمل کنند. دانشجو باید بداند قبل از ارتباط با جریان روشنفکری و نخبه، خطمشی گرفتن، خود را زیرمجموعه آنها دانستن و سپردن خود به آنها، باید آنها را شناخت و جریان روشنفکری را تحلیل و آسیبشناسی کرد.
روشنفکری که از جامعهاش و از مشکلات تودة مردم به دور است، نمیتواند راهگشا و ارائهگر خطمشی جنبشهای اجتماعی باشد. برای همین است که معمولاً در جنبشهای اجتماعی، روشنفکرها یک نقش حاشیهای بازی میکنند. در بسیاری از مواقع که نیاز به جریان روشنفکری و نخبه وجود دارد، اثری از آنها دیده نمیشود یا حتی به نوعی نخبه در درون بحث و محورِ بحث هم نیستند و آسیبپذیرتر از توده مردم نشان میدهند. کنارهگیری، خودگرایی و خودمحوری نخبه همین است.
هر زمان که جنبش دانشجویی توانسته، موضوع را دقیق بازشناسی کند، یعنی با توده مردم ارتباط برقرار کند و در کنار مردم باشد و از جریان روشنفکری و نخبه الگو نگیرد، بلکه متنِ جامعهای که در آن زندگی میکند را سرمشق قرار دهد، موفق بوده است.
در حادثه 16 آذر که در حال حاضر مورد آسیبشناسی و بازشناسی قرار دادهایم، نکته برجستهای وجود دارد که نشان میدهد، جریان جنبش دانشجویی با جریان توده مردم در ارتباط است؛ حال این فاصله را چه کسانی پر کردهاند، نکته بسیار قابل تأملی است. درحقیقت مردم و دانشجویان توسط کانالی به هم مرتبط شدند که بازگو کردن این مسئله بر عهده کسانی است که در دانشگاهها و در حوزههای علم با دانشجویان در ارتباطند.
در واقع در 16 آذر، کانالِ روحانیت بود که این چالش و ارتباط جدی را فراهم کرد تا مردم و دانشجویان که خود را قشر روشنفکر و نخبه میدانستند با یکدیگر ارتباط جدی برقرار کنند. اگر دانشجویان، امروزه این نسبت را برقرار کنند، جنبش دانشجویی موفقتر از قبل خواهد بود؛ اما اگر همانند گذشته، دانشجو خود را با جریان روشنفکری از آن جهت که یک ویژگی خاص دارد، جدای از جامعه است و بیشتر از جامعه تحلیل و فهم دارد، نزدیک بداند، همان پیامدی را به دنبال خواهد داشت که جریان روشنفکری نخبهگرایی در ایران داشته است.
دانشجویان، در ابتدای جوانی وارد دانشگاه شده و اسم دانشجو بر آنها نهاده میشود. آنها خود را جدای از سایر جامعه و صاحب فکر میدانند. میخواهند در حوزه علم، سیاست و فرهنگ حرکت کنند و در جنبشها شرکت کنند در حالیکه پخته نیستند و باید تجربه کسب کنند و هدایت شوند. باید آنها را سازماندهی کرد و برنامه مناسب در اختیارشان گذاشت.
در کنار همه مواردی که اشاره شد، مسئله اساسی الگو داشتن است. یعنی دانشجوی امروز در هر حرکتی اعم از علمی، سیاسی باید الگو داشته باشد. به هر حال دنیا، دنیای الگوست؛ بدون الگو چطور میتوان حرکت کرد؟ این الگو در متن جامعه ما وجود دارد. اینکه گفته میشود دانشجویان در حوزه اندیشه، سیاسی و فرهنگی، کاملاً خود را به جریان روشنفکری متصل نکنند، از این جهت است که اگر دانشجو با مردم زمان خودش و مشکلات آنها درگیر نشود و زبان مردمش را نفهمد، از آنها عقب خواهد ماند. الگوی یاد شده در جامعهای به نام جامعة اسلامی ایرانی وجود دارد.
اگر به فرمایشات دکتر علی شریعتی، در این خصوص رجوع کنید میبینید که چقدر زیبا در این باره بیان فرمودهاند: «من متعجبم که چرا برخیها زحمت مطالعه اسلامشناسی را به خود نمیدهند، اما تمام وقت خود را صرف شناخت جریانهای چپ و راست و جریانهای حاشیهای میکنند. در حالیکه اگر اسلام را بشناسند، خواهند دید که اسلام الگوی کاملی برای تمام آنها است.
در واقع جنبش اجتماعی، فرهنگی و علمی دانشجویان ما نیاز به بازشناسی الگو دارد. همان طور که مرحوم علی شریعتی تحت عنوان بازگشت به خویشتن مطرح کرد. در حقیقت ما نیازمند بازپروری علوم انسانی با توجه به هویت ملی و هویت دینی خودمان هستیم، ما نیاز به الگوهای بیرونی نداریم، چرا که الگوهای بیرونی هستند که جوامع دانشجویی را نسبت به جریان روشنفکری حساس میکنند و بعضاً جنبش دانشجویی را تابع کرده و آن را در دست آنها قرار میدهند و باعث میشوند که نگاه ابزاری به جنبش دانشجویی صورت گیرد.
در حالی که دکتر شریعتی میگوید: من تعجب میکنم که چرا برخی برای برقراری عدالت اجتماعی، الگوهای خود را از انور خواجه میگیرند، در حالی که شما امیرالمؤمنین را دارید. آیا کسی که امیرالمؤمنین را دارد نیازمند الگوگیری از کسان دیگر است؟ آیا دانشجوی ما با تکیه بر آموزههای دینی و آموزههای شخص امیرالمؤمنین باز هم نیازمند الگو گرفتن از جریانهای روشنفکری است؟ البته منظور حذف آنها نیست، بلکه کمک به آنهاست. در واقع الگوی اصلی در جایی است که ذکر شد. اگر الگوی اصلی را نیابیم، گاهی تن به کارها یا خواستههایی میدهیم که خواستههای خودمان نیست.
در جایی خاطرهای از جلال آلاحمد میخواندم که بسیار جالب توجه است. مرحوم جلال آلاحمد را برای سخنرانی در دانشگاه تبریز دعوت میکنند. ایشان در آنجا حضور مییابند و چند سخنرانی متفاوت ایراد میکنند. در یکی از سخنرانیها دانشجویی از ایشان میپرسد شما با آن همه پیشرفتی که در جریان روشنفکری کرده بودید و یکی از اعضای حزب توده شده، پلههای ترقی را طی کرده و تا انتهای کار پیش رفته بودید، به یکباره چرا همه آن یافتهها را رها کرده و برگشتید؟ مرحوم جلال آلاحمد پاسخ بسیار زیبایی به او میدهد.
ایشان میگوید: «من رفتم و تا پشت درهای کمیته مرکزی حزب نیز رسیدم؛ اما وقتی آنجا گوشهایم را تیز کردم، دیدم که آنها روسی صحبت میکنند، بنابراین برگشتم (این جمله مرحوم آلاحمد با شور و هیجان و تشویق دانشجوها روبرو میشود).
در حقیقت این همان بازگشت به خویشتن است. اگر دانشجویان ما در راستای تقویت هویت، فهم و بصیرت و تحلیل جریان حرکت کنند آن وقت است میتوانند تشخیص دهند که آیا نسخه تجویز شده، دوای درد فعلی است یا خیر؟ در غیر این صورت ما مصادره خواهیم شد، روزمان، رنگمان و شعارمان مصادره خواهد شد. اگر دیر تلاش کنیم دشمن در آن طرف، 16 آذر را مصادره خواهد کرد.
در یک مقاله آمده بود که 200 شخصیت علمی و فرهنگی متعلق به ما توسط بیگانگان مصادره شده است. وقتی خودمان به فکر شخصیت خویشتن نباشیم دیگران آن را مصادره خواهند کرد. در حال حاضر دنیا، دنیای مصادره فرهنگی است. در واقع با این جبهه در مقابل ما ایستادهاند و در جنگ با ما هستند. اگر بصیرت نداشته باشیم، 16 آذر را هم مصادره خواهند کرد. همان چیزی که مولوی در مثنوی آورده است:
آدمی دیده است، باقی پوست است دیده آن باشد که دیده دوست است
بعد از این ما دیده خواهیم از تو بس تا نپوشد بحر را خاشاک و خس
در فرمایشات حضرت امام و مقام معظم رهبری در خصوص روز دانشجو نکات جالب توجهی نهفته است. با قرار دادن تمام این پیامها در کنار هم به این نتیجه میرسیم که حضرت امام و مقام معظم رهبری هر دو بر بصیرت و هوش دانشجو تأکید دارند.
دانشجو باید زمان خود و جریان تاریخی خود را بشناسد و بداند که در کجا واقع شده است. دانشجوهای ما نسخه اصلی حرکتی خود را باید از قلب فرهنگ مذهبی و ملی خود برداشت کنند.
شاید مهمتر از همه رسالتها اعم از رسالت علمی، سیاسی و اجتماعی، رسالت فرهنگی آنها باشد که نیازمند توجه بیشتری است؛ خصوصاً در حوزه علوم انسانی، نیازمند یک بازپروری هویت ایرانی- اسلامی هستیم. ما باید بدانیم که دشمن در کمین است و عدهای آگاهانه یا ناآگاهانه میخواهند از شور و هیجان، احساس، طراوت و جوانی دانشجویان ما استفاده کنند. دانشجو باید اینها را بشناسد و این کار همان رمزشناسی او در هویت دینی- ملی است.
دانشجویی که قصه موش و گربه عبید زاکانی را میخواند، هویت ملی و دینیاش به او میگوید، به دنبال مفهوم پنهان اصطلاحاتی چون «این زمان پنج پنج میگیرد»، «او شده عابد و مسلمانا»، «دو بدین چنگ و دو بدان چنگال، یک به دندان چو شیر غُرّانا» باشد و تنها به شکل ظاهری آنها توجه نکند.
شاید گفته شود قصه موش و گربه چه ربطی به روز 16 آذر دارد؟ اتفاقاً باید گفت شاید به دلیل عدم توجه به مبانی فکری و اصالتهای فرهنگیمان دچار این بحران شدهایم که جریان دیگری را وارد حرکت دانشجویی ما کرده و در آن انحراف ایجاد میکند.
اگر اصالتها شناخته نشوند، هر قدر هم که در ارائه یک جنبش و یک حرکت نیرومند عمل کنید، باز هم دچار انحراف شده و به بازی گرفته خواهید شد. این خطر فقط دانشجویان را تهدید نمیکند، بلکه بزرگتر از دانشجوها و حتی نخبگانی که ادعای استادی و فراتر از استادی را داشتند نیز در این جبهه بازی خوردند.
وقتی به مبارزه 16 آذر با دقت بنگرید، خواهید دید که یک طرف درگیری انگلستان و آمریکا قرار دارند و دانشجویان در حال مبارزه با نوع حرکت آمریکا و انگلستان هستند. اما در جریان بعدی، همان انگلستان و آمریکا مدافع جنبش دانشجویی میشوند و بیانات تحریکآمیز ارایه میدهند و ادعا میکنند که جنبش دانشجویی در ایران سرکوب شده و باید برای حرکت دوباره آن کاری کرد.
طبق همان چیزی که عبید زاکانی میگوید وقتی آن گربه (همان دشمن) عابد و مسلمان میشود، باید بیشتر حواسمان را جمع کنیم. در قصه موش و گربه آمده است که اگر دشمن از تو تمجید کرد، مراقب باش که حتماً خطایی در کار است. دشمن قرار نیست تمجیدکننده باشد. وقتی دشمن در آتشی میدمد باید بیشتر مراقب بود.
در بازشناسی هر یک از داستانهای عبید زاکانی، سعدی، حافظ و همه تاریخ ما نکات قابل توجه بسیاری نهفته است. در واشکافی جریان 16 آذر میتوان به حضور آمریکا و انگلیس در یک طرف جریان پی برد. کسانی که به مملکت ایران خیانت کردهاند را نباید فراموش کرد.
حال اگر در قالب جنبش دانشجویی هدایت صورت گیرد و دانشجو با ذکاوت، بصیرت، آگاهی و جریانشناسی تاریخی و ارتباط با مردم، با جنبش همگام شود، رسالت اصلی او برآورده شده است؛ نه آنکه جریان دانشجویی، جریان روشنفکری و جریان نخبهی ما عقبتر از جنبش مردمی حرکت کند. موارد متعددی در تاریخ آمده است که روشنفکران و دانشجویان ما، در مقابل جامعه خود منفعل عمل کردهاند و از جامعه عقب ماندهاند. در واقع در همة موارد نبود آگاهی، تحلیل و بصیرت باعث عقب افتادگی قشر روشنفکر و دانشجو از جامعه شده است.
پس از کودتای 1332، آمریکا و انگلیس نقشی بسیار جدی در بازگرداندن قدرت به پهلوی دوم (محمدرضا پهلوی) ایفا کردند. جریانهایی در ایران و خصوصاً در دانشگاه این نکته را بازشناسی کردند که چقدر آمریکا و انگلیس در ایران نفوذ دارند تا جایی که به راحتی حکومت را از سقوط نجات میدهند و برمیگردانند. این دخالت بیگانه روح مردم ما را آزرده کرده بود. در حال حاضر نیز مردم ایران هیچ وقت حادثه کودتای 1332 را فراموش نخواهند کرد. واکنشی که جامعه در قالب دانشگاه نشان داد، به یک نماد مبارزه علیه امپریالیسم تبدیل و 16 آذر نامیده شد.
با اعلام زاهدی مبنی بر از سر گرفته شدن روابط ایران با انگلیس و با ورود دنیس راید (کاردار انگلیس) به ایران و رهسپار شدن ریچارد نیکسون از طرف آیزن هاور به ایران، جنبش دانشجویی مخالفت خود را آغاز کرد.
از تاریخ چهاردهم این جریان به صورت علنی به خیابانها کشیده و البته با برخورد رژیم روبرو شد و روز پانزدهم نیز ادامه داشت. در روز شانزدهم، نیروهای رژیم برای ترساندن مردم و دانشجویان و اعمال کنترل و تسلط بیشتر بر اوضاع و به دلیل آنکه نیکسون روز هجدهم وارد کشور میشد، به دانشگاه آمدند.
دانشجویان وقتی دانشگاه را در محاصره ارتش دیده و برخوردهای نظامی بسیار سخت را تجربه کردند (تا حدی که ارتش تعدادی از دانشجویان را از کلاس درس بیرون کشاند)، مجبور به درگیری با ارتش شدند و ساواکیها که به داخل دانشگاه راه یافته بودند، 3 دانشجوی عزیز و گرامی را به شهادت رساندند.
البته پس از این ماجرا رژیم درصدد پوشش این ماجرا برمیآید. اما با رفتار دوگانهاش دست خود را رو میکند. از یک طرف افرادی را برای دلجویی از خانواده این 3 شهید میفرستد و از سوی دیگر به سربازها و افسرهایی که در این جریان حضور داشتند، درجه میدهد.
به هر حال این کشتهشدگان، همانطور که مرحوم دکتر علی شریعتی فرمودند، تبدیل به 3 آذرِ اهورایی شدند. مرحوم علی شریعتی در تمجید و توصیف این 3 شهید مینویسد: میخواستم تنم را خاکستری کنم و روی خون آنها ریزم تا خون آنها را حفظ کنم؛ اما نه، باید زنده بمانم و نام آنها را در سرتاسر تاریخ ایران زنده نگه دارم.
این روز، روز نماد مبارزه با استبداد و امپریالیسم است. این روز باید سر لوحه دانشجویان ما برای تمامی فصول و در تمام سالهای بعد باشد.
در راستای مؤلفههای قومی- ملی، دینی و مباحث فوق حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «من در عجبم از انسانی که شیئی را گم میکند و مکرر در طول روزها، ماهها و حتی سالها به دنبال آن میگردد و تا پیدا کردن آن آرام نمیشود؛ اما این انسان هویت و اصالت خود را گم میکند و اصلاً به دنبال آن اصالت و هویت نیست.»
دانشجوی ما باید به دنبال آن هویت و اصالت خویشتن باشد. این هویت و اصالت هم در دین ما و هم در ملیت ما وجود دارد. مهم پیش گرفتن راه اعتدال است، در حقیقت اسلام دین اعتدال است ( اِعدِلُو هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوی). اسلام نمیگوید همه هویت ملیت فدای دیانت شود یا همة دین قربانی هویت ملیت شود، بلکه هویت ملی تا جایی که به دین لطمه وارد نکرده باشد، قابل تحمل و توجه است و اسلام بر آن تأکید دارد.
مثال بارز آن عید نوروز، سنن و فرهنگ، آداب و رسوم ایرانی همچون برگزاری جشن روز تولد، نذر و نیاز، قربانی کردن و امثال آنهاست که در ایران باستان نیز وجود داشته است. این موارد وارد دنیای اسلام شدند، اسلام بر آنها مهر تأیید زده و حتی برخی از آنها را نیز ترویج داده است. این نشان دهنده این موضوع است که لزوماً اسلام و هویت ملی در ستیز با یکدیگر نیستند.
در گذشته متأسفانه در بین بسیاری از مردم به غلط، رویارویی این دو مقوله تفهیم شده بود و در واقع هویت ملی، اسلام و دین را زیر سؤال میبرد و دین، هویت ملی را. دانشجوی با بصیرت ما، به این نکته کاملاً واقف است و با کمی کند و کاو در دین اسلام درخواهد یافت که اسلام دینی است که به هویت ملی احترام میگذارد.
این آداب و رسومی که امروزه پس از 1400 سال از اسلام باقی مانده، در سایة تَسامُح و تساهل اسلامی بوده است. در جایی که اسلام توانایی پذیرش فرهنگی را داشته باشد، آن را میپذیرد و ادامه میدهد.
متأسفانه عدهای از این تقابل سوءاستفاده کرده و بعدها اسلام عربی و اسلام ایرانی را عنوان کردند. آنها اسلام عربی و اسلام ایرانی را در مقابل هم قرار داده و در واقع از اسلام، دو اسلام عربی و ایرانی را به وجود آوردند.
از تمام این موارد مشخص میشود که برای یک دانشجوی با بصیرت و با هویت، بازشناسی تاریخی بسیار پر اهمیت است؛ ریشهها باید پیدا شوند.
جنبش فرهنگی پیش از تمام جنبشهای علمی، نرمافزاری باید صورت گیرد. یعنی در ابتدا ما باید خودمان را بشناسیم. در واقع اولین کار در جنبش دانشجویی، بازپروری است؛ نکتهای که در بحث علوم انسانی نیز مطرح است. در حقیقت بازپروری علوم انسانی مبتنی بر اندیشه ملی و اندیشه دینی. این رسالت جدی دانشجوی ماست. اگر به این نکته توجه شود و طبق فرمایش دکتر علی شریعتی بازگشت به خویشتن وجود داشته باشد و ما خویشتن خویش را بشناسیم، رهزنی نخواهد توانست خدشهای بر ما وارد آرود؛ ولی اگر غیر از این باشد، تمام آن رهزنیها و آسیبها را دچار خواهیم شد و جریانی که تا به امروز ادامه پیدا کرده، حتی بدتر از قبل ادامه پیدا خواهد کرد. مولانا می فرماید:
سؤال علما، جواب عالمانه دارد، سؤال احساسی، عاطفی و هیجانی، ممکن است پاسخی غیرعالمانه داشته باشد. بنابراین دانشجویان ما که پر از سؤال هستند و در حقیقت دانشجو یعنی سؤال، به این نکته توجه داشته باشند که:
هم سؤال از علم خیزد، هم جواب.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گروسی: مشکل تیم روحی و روانی است
شاهین بیانی در گفتوگو با «جامجم»: