خشم پسر نوجوان آتش شد و نشست به جان دخترک 13 ساله. گوشت و پوست و استخوانش را با هم سوزاند. پسر شعلهها را که دید فرار کرد، دخترک ماند و شعلههای داغ... همین شد که مثل یک گلوله سوزان خودش را به در و دیوار زد، فریاد کشید و کمک خواست. صدای کمک خواستنش را اهالی یکی از روستاهای شهرستان فردیس شنید. صدا مثل موج پیچیده بود توی روستا... موجی که همه را از خانههایشان بیرون کشید. مردم رد صدا را گرفتند و رسیدند به ساختمان متروکه... دخترک را دیدند مچاله و سوخته و همچنان شعلهور... پتو آوردند آتش را خاموش کردند، دخترک اما دیگر نا نداشت حرف بزند، اهالی خبر را به گوش پلیس و اورژانس رساندند. امدادگران آمدند و دخترک را از کنج خرابه به بیمارستان شهید مدنی کرج رساندند، روی پروندهاش نوشته شد: ناشناس با بیش از 90 درصد سوختگی.
ماموران انتظامی پرس و جو کردند، کسی دخترک را نمیشناخت، اهالی روستا میگفتند اهل محله آنها نیست. دخترک روی تخت بیمارستان با مرگ میجنگید که خانوادهای با حضور در پلیس آگاهی شهرستان فردیس خبر گم شدن دختر 13 سالهشان را دادند. رد و نشانها به بیمارستان شهید مدنی رسید. دخترک همان بود؛ همان که از شب قبل از خانه بیرون رفته و برنگشته بود. دخترک اما دوام نیاورد. شعلهها جانش را گرفتند و با مرگش یک پرونده قضایی جدید پیش روی پلیس باز شد. نتیجه تحقیقات پلیس، دستگیری پسری 17 ساله بود؛ پسر نوجوانی که در اعترافاتش به افسر پرونده گفت: من و این دختر از سال گذشته با هم دوست بودیم، اما از چند روز قبل او به من گفت میخواهد به دوستیمان پایان بدهد. با شنیدن این حرفها بشدت از دست او عصبانی شدم. شب حادثه از او خواستم برای حرف زدن با هم به ساختمان متروکه بیاید که خواستهام را پذیرفت و آمد. در آنجا مشاجرهمان بالا گرفت و تینر را روی او پاشیدم و فندک را زدم. فقط میخواستم او را بترسانم تا شاید مرا ترک نکند. یکباره شعلههای آتش همه جای بدنش را فرا گرفت و سوخت. ترسیدم و به خانه برگشتم.»
از انتشار این خبر در رسانهها و شنیدن ماجرای عشق و خشمی که به زندگی دو نوجوان آتش زد یک هفته بیشتر نمیگذرد؛ خبری که خیلیها را بهت زده کرد. ما موضوع این پرونده جدید قضایی را با دکتر فاطمه قاسمزاده، دکترای روانشناسی کودک و نوجوان مطرح کردیم و با این استاد دانشگاه به تحلیل پروندهای نشستیم که یک طرفش دختر نوجوانی است که حالا زیر خروارها خاک خوابیده است و طرف دیگرش پسر نوجوانی، پشت میلههای زندان منتظر اعلام حکم.
خانم دکتر، چرا پای نوجوانهای ما به پروندههای عشق و جنایت باز میشود؟
مساله خیلی کلیتر از عشق و جنایت است. ما الان پروندههای زیادی داریم درباره خشونتهای دوره نوجوانی، خشونت نسبت به خود و دیگران...؛ آسیبهای اجتماعیای که در حال حاضر بشدت زیاد شدهاند و افراد مختلف در حوزههای مختلف را به این نتیجه رساندهاند که دنبال عوامل تشدیدکننده این آسیبهای اجتماعی بگردند.
این عوامل کدامها هستند؟
من فکر میکنم جواب اصلی همه سوالها برمیگردد به این که ما تا چه اندازه، نوجوانان را توانمند کردهایم. ببینید نوجوانی سن بحرانی است. یک دوران گذار است. همان طور که جامعه وقتی در دوران گذار قرار دارد، آسیبهایش بیشتر نمود پیدا میکند دوره نوجوانی هم همین حالت را دارد. نوجوانی هم دوره گذر از کودکی به بزرگسالی است. یعنی مسئولیتها، اهداف، وظایف و... همه چیز یک فرد تحت تاثیر این دوره قرار میگیرد. بنابراین فرد نوجوان نیازمند برخی مراقبتها، توجهات و آموزشهای ویژه است که به توانمندسازی او کمک کند.
پس بهتر است قبل از ادامه بحث به یک تعریف مشترک از سن نوجوانی برسیم.
براساس ماده یک پیماننامه کودک، تمام افراد زیر 18 سال کودک محسوب میشوند، البته این تقسیمبندی، جزئیتر هم میشود، یعنی زیر شش سال را خردسال میگویند، بعد 6 تا 12 سالگی است که دوره کودکی است، حدود 12 تا 18 ـ 17 سالگی هم دوره نوجوانی است. 18 سال به بعد هم دوره جوانی است. حالا یکی از مشخصههای اصلی دوره نوجوانی رسیدن به سن بلوغ است که کار را برای گذراندن این دوره سختتر هم میکند.
این دوره بلوغ چه مشخصههایی دارد؟
یکی از مشخصههای اصلیاش هیجان است. بچهها در این دوره بیشتر هیجانی هستند، عاطفی هستند، حس استقلالطلبی زیادی دارند و نافرمانی و سرکشی میکنند. متاسفانه پدر و مادرها بلد نیستند با نوجوانانشان چطور رفتار کنند. پدر و مادر امروز باید یک والد قوی و مقتدر باشد نه مستبد و منفعل، اما چنین پدر و مادری را کمتر میبینیم. والدین ما با این که خودشان سن بلوغ را گذراندهاند، اما یادشان رفته این دوره چقدر حساس و بحرانی است.
شما گفتید دوره نوجوانی یک دوره بحرانی است و برای گذر از این دوره بحرانی باید بچهها توانمند شوند. این توانمندی دقیقا چه چیزی است؟
نوجوانهای ما برای این که درگیر آسیبهای اجتماعی مختلف نشوند باید مهارت زندگی را آموخته باشند. بحث آموزش مهارتهای زندگی سالهاست در کشورهای دیگر اجباری شده، اما هنوز در کشور ما مورد توجه قرار نگرفته است. ما این آموزشها را به نوجوانانمان ندادهایم. نوجوان ما یاد نگرفته چطور خشمش را کنترل کند، چطور مساله و مشکلش را حل کند، یاد نگرفته خودش و عواطفش را بشناسد. از طرف دیگر، تفریحات مناسب سنشان را هم به آنها ندادهایم، یعنی برنامهریزی درستی برای اوقات فراغتشان وجود ندارد. نوجوان به واسطه کنجکاوی ذاتیای که اقتضای سناش است، باید برخی اشتغالات ذهنی داشته باشد، ما اینها را به او ندادهایم، نتیجه این میشود به مسائلی رو میآورد که اصلا اقتضای سناش نیست. مثلا عاشق میشود بدون این که درکی از عشق داشته باشد. بعد چون شیوه حل مساله را یاد نگرفته، وقتی با محبوبش دچار مشکل میشود، صورت مساله را پاک میکند و او را میکشد! چرا؟ چون یاد نگرفته از روشهای عقلانی برای حل این مشکل استفاده کند.
جامعه و محیط هم در شکل گیری این نوع رفتارها در دوره نوجوانی موثرند؟
صددرصد. وقتی سطح خشونت در یک جامعه بالا باشد، روی اعضای این جامعه اثر میگذارد. نوجوان هم عضوی از این جامعه است. قسمتی از خشونتهایش را از جامعه یاد میگیرد. از طرف دیگر خشونت در سطح دیگری در خانوادههای ما هم زیاد دیده میشود. ما اگر به آمارهای اورژانس اجتماعی تکیه کنیم میبینیم خود بچهها در معرض انواع خشونتها هستند. وقتی به مجموع اینها نگاه میکنیم میبینیم محیطی را برای بچههایمان به وجود آوردهایم که مناسب نیست و این موضوع مهمی است، چون نسل جوان و نوجوان امروز، نسل سازنده فردای جامعه است، اما وقتی درگیر ارتباطهای پنهانی میشود به بیراهه میرود و تبعات این بیراهه رفتن دامن جامعه را میگیرد.
از ازدیاد این ارتباطهای پنهانی میتوانیم نتیجه بگیریم سن روابط پیش از ازدواج در جامعه ما پایین آمده است؟
بله دقیقا. ببینید الان دیگر همه قبول دارند سن ازدواج در جامعه ما بالا رفته، اما نکته اینجاست که از آن طرف، سن شروع رابطههای پیش از ازدواج در جامعه بسیار پایین آمده و خانوادههای زیادی درگیر دوستیهای ناسالم بین دختران و پسران هستند. من به عنوان مشاور و روانشناس در همین زمینه پروندههای زیادی دارم و میبینم خانوادهها چقدر با این مشکل درگیر هستند، اما این مسالهای نیست که پدر و ما در به تنهایی بتوانند آن را حل کنند. این مشکل فراتر از خانواده و در سطح جامعه مطرح است. مراقبت و تربیت خانواده تاثیرگذار است. واقعیت این است که وقتی یک نفر در سطح اجتماع با آدمهای مختلف در ارتباط است، خانواده از پس کنترلش برنمیآید. اینجاست که میبینیم به رغم مخالفت خانوادهها فرزندانشان در سنین خیلی پایین با جنس مخالف ارتباط و دوستی برقرار میکنند.
پس خانواده به تنهایی نمیتواند این نوع مشکلات را حل کند؟
نمیتواند، چون امکانش را ندارد. این جامعه است که باید وارد شود. باید کیفیت آموزش را بالا ببرد، دید متفاوتی به آموزش داشته باشد و روی مهارتهای زندگی تمرکز کند. بخصوص در دوره نوجوانی و بلوغ همان طور که گفتم دوره هیجان است و رفتارها خیلی جنبه عقلانی ندارد. دقیقا به همین دلیل است که یکی از اصول مهم مهارتهای زندگی این است که بچهها چطور عواطفشان را بشناسند و آن را به حد متعادل برسانند؛ یعنی خشمشان شدید نباشد. عشقشان شدید نباشد. حسادتشان شدید نباشد. دقت کنید، من نمیگویم این حسها وجود نداشته باشند، چون ما نمیتوانیم عواطف را از بین ببریم. عواطف بخشی از وجود ماست، اما میتوانیم این عواطف را به حد تعادل برسانیم تا مثل ماجرای این پرونده، نه به خود نوجوان و نه به اطرافیانش آسیب نرسد.
گفتید نوجوان خشونت را از جامعه یاد میگیرد. موافقید بخشی از این خشونت از طریق رسانهها منتشر میشود؟
وقتی ما میگوییم جامعه، بخش مهمی از این جامعه، رسانه است. این رسانه از روزنامهها گرفته تا رسانههای دیجیتال ـ که برای خودشان یک دنیا هستند ـ را شامل میشود؛ دنیایی که بخش زیادی از آن برای این بچهها مناسب نیست. چرا؟ چون از طریق این رسانههای جدید به مسائلی دسترسی پیدا میکند که اصلا مناسب سناش نیست. بعد براحتی با افرادی ارتباط برقرار میکند که کسی هویتشان را نمیشناسد. اینجا مشکل از قبل هم بیشتر میشود چون نه خانواده خبر دارد نوجوانش چه اطلاعاتی را از طریق این رسانهها میگیرد و نه خود نوجوان این توانایی را پیدا کرده بین اطلاعاتی که به او میرسد تفاوت قائل شود. نتیجه این میشود که در سنین خیلی پایینتر از بلوغ، به بلوغ زودرس میرسد و پلههای دوره نوجوانی را چندتا یکی طی میکند. نتیجه این اتفاق هم افزایش آسیبهای اجتماعی در سطح جامعه، پایین آمدن سن جرم و جنایت و... است.
پس تاکید شما برای کمک به نوجوانها همان بحث توانمند کردن آنهاست؟
بله. ببینید بچهای که آموزش نبیند خودش کنجکاوی میکند. خودش دنبال چیزهایی میرود که برایش پر از علامت سوال است. همین بحث روابط دختر و پسر که در جامعه ما تعریف نشده است، یکی از علامت سوالهاست. ما خیال میکنیم وقتی دختر و پسر را از هم جدا کردیم، مشکل حل میشود، اما نمیدانیم بازار روابط پنهانی را داغ کردهایم.
مینا مولایی
جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: