از آن سردنیا

حسرت رمضان ایرانی

ماه رمضان، یکی از بهترین و عزیزترین ماه‌های خداست و برای کسی که در یک کشور اسلامی بزرگ شده باشد، قطعا این ماه یادآور خاطرات بسیاری است. خاطره‌هایی مثل جمع شدن کنار یکدیگر هنگام افطار و سحر، شب‌های قدر، مهمانی رفتن‌های شبانه، حلیم و آش‌رشته و حتی تغییر ساعت‌های شروع مدرسه و کار! حیف که تمام این اوصاف برای من تبدیل به خاطراتی محو شده‌اند که این روزهایم را با فکر کردن به آنها می‌گذرانم.
کد خبر: ۸۱۹۳۱۹

بدون هیچ‌گونه تعارفی، اینجا کمترین نشانی از رمضان ندارد! صد البته مساجدی هستند که در این شب‌ها برنامه‌های مخصوص خود را دارند و گروه‌های مختلف مردم، از مسلمانان هندی و پاکستانی گرفته تا عراقی و عربستانی و ایرانی، هفته‌ای یک‌بار بانی مراسم افطار می‌شوند و تا آنجا که می‌توانند از جان مایه می‌گذارند. اما به محض خروج از این مکان‌ها، باز حال و هوای غربت بر انسان غلبه می‌کند و دوباره آن فیلی که نباید، یاد هندوستان می‌کند! روزی به دوستی می‌گفتم که حفظ اعتقاد و ایمان از هرنوعی که باشد، در اینجا بسیار دشوار است. نه برای این‌که کسی مراعات بقیه را نمی‌کند و تو هرچقدر شب‌زنده‌داری کرده باشی برای کسی مهم نیست و باز صبح علی‌الطلوع باید سر کار بروی، نه برای این‌که قوانین خاصی برای رعایت برخی چیزها در انظار عمومی وجود ندارد و امری مثل روزه‌خواری عملا تعریف نشده است و نه برای این‌که هر روز و شب در معرض هجوم تبلیغات مخالف هستی و خیلی‌ها تو را برای اعتقادات به چالش می‌کشند.

برای این‌که اکثر اوقات تنها هستی و انسان تنها معمولا انگیزه‌ای برای انجام خیلی کارها ندارد. منظورم از تنهایی، بودن فیزیکی آدم‌ها نیست. صد البته که آمریکا، مسلمانان زیادی دارد. اما حال و هوای آنچه که این روزها می‌گذرد اصلا قابل قیاس با ماه رمضان‌های ایران نیست و نخواهد بود. شهرهای ایران در شب‌های ماه مبارک رمضان، بخصوص بعد از افطار جانی تازه به خود می‌گرفتند و خانواده‌ها با روی خوش و خندان تازه شروع به رفت و آمد می‌کردند. کار و بار مغازه‌های کله‌پاچه‌ای و حلیم‌فروشی و آش‌رشته‌ای معمولا سکه بود، سینماها طرح افطار تا سحر داشتند و پارک‌ها و مکان‌های تفریحی عمومی معمولا از هنگام افطار تا نزدیک‌های سحر پذیرای روزه‌داران بود. حتی به یاد می‌آوردم جاهایی مثل شاه‌عبدالعظیم، امامزاده صالح و حتی بهشت‌زهرا، وقت افطار غلغله بودند و خیلی از مردم ترجیح می‌دادند کنار گذشتگان خود افطار کنند. اما اینجا، هیچ نشانی از ماه رمضان ندارد و مردم مثل همیشه، ساعت شش یا هفت بعد‌ازظهر شام می‌خورند و خیلی زود به رختخواب می‌روند. خیابان‌ها تاریک و سوت و کور است، پارک‌ها تاریک و خلوت است و هیچ مغازه‌ای به خاطر روزه‌داران تا سحر باز نیست. اینها گلایه نیست، چرا که هر کشوری آداب و رسوم و دین و مذهب خاص خود را دارد. صرفا نوشته‌ای از سر دلتنگی در یکی از شب‌های رمضان است. ساعات روزه‌داری در اینجا تنها نیم‌ساعت از ایران بیشتر است و از هوای گرم و تشنگی و گرسنگی هم ملالی نیست اما گویی ماه یک‌جورهایی در ایران رمضان‌تر است!

حنا بهمن‌بیگی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها