برنامه «این ‌شب‌ها» به موضوعاتی در حوزه دین می‌پردازد

شوق آموختن آموزه‌های دینی

شــرح نیــاز

الهی لا تودبنی بعقوبتک، و لا تمکربی فی حیلتک ... این جملات فراز‌هایی آشنا برای همگی ماست؛ فراز‌هایی از دعایی که سحرهای ماه رمضان، در کنار سفره‌های سحرمان زمزمه‌اش می‌کنیم. این دعا را ابوحمزه ثمالی که از یاران خاص و ویژه امام سجاد بوده است، از زبان ایشان نقل کرده که در سحرهای ماه رمضان بر خواندن آن مداومت داشته‌اند. نسبت او را با امام زین‌العابدین به نسبت سلمان به رسول‌الله تشبیه می‌کنند.
کد خبر: ۸۱۵۹۸۲
شــرح نیــاز

این جایگاه رفیع او را می‌رساند و نشان می‌دهد چگونه است واژگانی که او از امام خویش به‌عنوان دعای سحرگاهان رمضان نقل کرده است، چنین مورد وثوق قرار گرفته که بعد از گذشت صد‌ها سال همچنان یکه‌تاز سحرهای رمضان شیعیان است. در اینجا نگاهی کوتاه می‌اندازیم به این دعا و مفاهیم مطرح شده در این جملات پرمعنا.

فراز نخستین دعا، شرح نیاز است؛ شرح نیاز انسانی که خود را در این جهان یکه و تنها و رها شده می‌بیند. به هر سو که می‌نگرد فقط و فقط یک هستی را می‌یابد و به این باور رسیده است که جز همان هستی، دیگری را یارای کمک به او نیست. «پروردگارا از کجا برایم خیری هست، درحالی‏که جز نزد تو یافت نمی‏شود، و از کجا برایم نجاتی است، در حالی‏که جز به تو فراهم نمی‏شود» چنین انسانی در ادامه اعترافی بزرگ را بر زبان می‌آورد: «نه آن‏که نیکی کرد از کمک و رحمتت‏ بی‏نیاز شد، و نه آن‏که بدی کرد و بر تو گستاخی روا داشت، و تو را خشنود نساخت از عرصه قدرتت بیرون رفت» و این یعنی اقرار به این که هیچ چیز نمی‌تواند در جهان انسان را از آن هستی یگانه بی‌نیاز کند، نه خیر و نیکی که به نیت خشنودی او بر پای می‌دارد و نه عصیانی که بر او بنماید. و این گریز ناپذیری بی‌نهایت انسان در برابر خداست... .

در فراز دوم این گریزناپذیری به شکلی عمیق‌تر ارائه می‌شود و آن، این است که حتی آگاهی انسان نسبت به وجود این هستی نیز منوط به اراده خود این هستی است. یعنی تا خود خدا نخواهد، انسان حتی امکان شناخت و فهم و آگاهی نسبت به او را نخواهد داشت. آیا حقیقتی دهشتناک‌تر و هراسناک‌تر از این برای آغاز یک دعا ممکن است؟ انسان اگر به عمق همین چند جمله پی ببرد، هراس تمام وجود او را فرا خواهد گرفت. او در پیشگاه موجودی است که همه اراده‌ها از اوست و هیچ راه فراری از بارگاه اراده او برای انسان ممکن نیست.

دعای ابوحمزه اما انسان را در این هراس رها نمی‌کند. پس از این فرازها واژگانی می‌آید به غایت آرامش بخش و تسکین‌دهنده: «سپاس خدای را که می‏خوانمش و او جوابم را می‏دهد، گرچه سستی‏ می‏کنم گاهی که او مرا می‏خواند، و سپاس خدای را که از او درخواست می‏کنم و او به من عطا می‏نماید، گرچه بخل می‏ورزم هنگامی که از من قرض بخواهد، و سپاس خدای را که هرگاه خواهم برای رفع حاجتم صدایش کنم، و هرجا که خواهم برای راز و نیاز با او بی‏پرده‏ خلوت کنم و او حاجتم را برآورد... سپاس خدای را که با من دوستی ورزید، درحالی‏ که از من بی‏نیاز است، و سپاس خدای را که بر من بردباری می‏کند تا آنجاکه گویی مرا گناهی نیست»

انسان چیست جز موجودی آمیخته با گناه؟ همان که در ابتدای خلقت گناهکاری‌اش موجب هبوط او از بهشت امن پروردگارش شد. و خود خداوند از هر موجودی به این ذات آمیخته با گناه، آگاه‌تر است

و اینجاست که اطمینانی عمیق در قلب انسان جا می‌گیرد. این هستی عظیم و لایتناهی، اگرچه چنان بزرگ است که انسان حقیر در برابر او هیچ است اما هم‌ اوست که با قدرت لایتناهی‌اش انسان را در زیر سایه لطف خود می‌گیرد و حمایتش می‌کند. انسان سرکشی می‌کند و او نادیده می‌گیرد. با انسان دوست و همراه می‌شود با آن که هیچ نیازی به این موجود خاکی حقیر ندارد.

فرازهایی از دعا شرحی ادیبانه و زیبا از این سایه‌سار رحمت الهی برای انسان دارد تا بدانجا که به این عبارت می‌رسد: «تو از آفریدگانت هرگز در پرده نیستی، جز این که کردارشان آنان را از تو محجوب نماید، من با درخواستم آهنگ تو کردم.» در اینجاست که انسان به یاد می‌آورد تنها یک رخداد می‌تواند چونان حجابی میان او و این هستی لایتناهی که او را در آغوش خویش گرفته، عمل کند و آن اعمال گناه آلوده خود اوست.

اما انسان چیست جز موجودی آمیخته با گناه؟ همان که در ابتدای خلقت گناهکاری‌اش موجب هبوط او از بهشت امن پروردگارش شد. و خود خداوند از هر موجودی به این ذات آمیخته با گناه، آگاه‌تر است. اینجاست که انسان دوباره زبان به اقرار می‌گشاید و از این ذات پلید و گناهکارش نیز باز به همان خدا پناه می‌برد: «ای آقایم تو را به زبانی می‏خوانم که گناهش، او را ناگویا نموده و با دلی با تو مناجات می‏کنم که جرمش او را هلاک ساخته، تو را می‏خوانم ای پروردگارم در حال هراس و اشتیاق و امید و بیمم ، مولای من هرگاه گناهانم را می‏بینم بی‏تاب می‏شوم، و هرگاه کرمت‏ را مشاهده می‏کنم، به طمع می‏افتم.» گناه انسان هر چه بزرگ، کرم خداوندی از آن عظیم‌تر است. چنان که همین کرم و پرده‌پوشی مولا دلیلی می‌شود بر گناهکاری بنده:

«گناهم نه به این خاطر بود که تو سبک‏ترین بینندگانی و بی‏مقدارترین آگاهان، بلکه پروردگارا از این جهت‏ بود که تو بهترین پرده‏پوشی، و حاکم‏ترین حاکمان، و کریم‏ترین کریمانی.»

در فرازهای میانی این دعا شرح بسیار زیبایی از رابطه میان انسان و خدا می‌بینیم. انسانی که به نیازمندی بی‌پایان خویش به خداوندش آگاه است، بیان می‌کند که پرورش او در کودکی، رهایی‌اش از نادانی، هدایتش از گمراهی و همه نیکی‌های عظیم زندگی او هدیه‌ای بوده است از جانب خدایش به او:

«منم کودکی که پروراندی، منم نادانی که دانا نمودی، منم‏ گمراهی که هدایت کردی، منم افتاده‏ای که بلندش کردی، منم هراسانی که امانش دادی، و گرسنه‏ای که‏ سیرش کردی، و تشنه‏ای که سیرابش ساختی، و برهنه‏ای که لباسش پوشاندی، و تهیدستی که توانگرش‏ ساختی، و ناتوانی که نیرومندش کردی، و خواری که عزیزش فرمودی».

و در نهایت در فراز واپسین دعا انسان تمهید هوشمندانه و در عین حال عاشقانه‌ای را در برابر خدا در پیش می‌گیرد و خطاب به او ابراز می‌دارد: «خدایا تو خود در قرآن فرمودی که از کسی‏که به ما ستم روا داشته، گذشت کنیم، و ما بر خود ستم ورزیدیم، پس از ما درگذر...» می‌بینیم که گنهکاری انسان از عصیانی گستاخانه در برابر خدا به ستمی حقیرانه بر خویشتن‌اش تقلیل می‌یابد و انسان به خداوند خویش نشان می‌دهد ببین من چه سان حقیر و کوچکم که حتی بر خویشتن خویش نیز ستم روا می‌دارم. از دیگر سو او به یاد می‌آورد آن گفته خداوند را که او را به بخشش ستمگران بر خویش می‌خواند، حال چه ستمگری بیشتر نیازمند بخشش است جز انسانی که خود بر خود ستم روا می‌دارد؟

دعای ابوحمزه ثمالی سراسر حکمت و معرفت است و بیانگر رابطه‌ای عاشقانه میان خدا و معبود است. امید است که با خواندن زبانی آن به عمق مفاهیم ژرف آن پی برده و حقایق آن را در جان و هستی خویش ساری کنیم.

کارشناس ارشد ادیان و عرفان

سـمیه موسوی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها