گفت‌وگو با آهنگساز و سرپرست گروه قمر

مشکاتیان در تاریخ موسیقی، مانند ندارد

«مسیر زندگی من، همواره مستقیم بوده است. من هیچ‌یک از جاده‌های فرعی را طی نکرده‌ام. هنوز دوچرخه‌سواری نمی‌دانم. جاده مستقیم برای من شعر و موسیقی و اسباب‌بازی من کتاب و نوار بوده. هنوز هم از شنیدن اسم مهدکودک، حالم بد می‌شود. من همیشه آدم‌بزرگ بوده‌ام. از وقتی خودم را شناخته‌ام دلم می‌خواسته دنیا را نجات دهم. «زورو»، قهرمان کودکی من بود. مادرم خیاطی می‌کرد، برای من نقاب و شنل سیاهی دوخته بود؛ به صورتم نقاب می‌زدم؛ شنل سیاه خود را به تن می‌کردم، شمشیر می‌بستم و به نجات آدم‌های خیالی می‌رفتم. هشت ساله بودم که یک دیوان حافظ هدیه گرفتم و یک ضبط دوکاسته آیوا، یک نوار افشاری مرکب و آلبوم «آستان جانان»؛ این هدیه‌ها زندگی مرا ساخت. در موسیقی ایرانی، جادویی نهفته بود که مرا دیوانه می‌کرد...».
کد خبر: ۸۱۵۸۴۸

شاید از آن زمان تاکنون، همه چیز در زندگی «نوید‌دهقان»، سمت و سوی دیگری به خود گرفته است. به بهانه کنسرتی که قرار است مرداد برگزار شود، به دیدار آهنگساز و سرپرست گروه موسیقی قمر رفتیم. کسی که نواختن کمانچه را از هشت سالگی و نزد سعید فرجپوری آموخته؛ 16 سالگی به گروه عارف به سرپرستی پرویز مشکاتیان پیوسته و چند سال بعد گروهی مستقل تشکیل داده و از آن زمان تاکنون کنسرت‌ها و برنامه‌های متعددی را در شهرها و کشورهای مختلف اجرا کرده است.

روزگاری «نوید دهقان» نقاب می‌زد و شنل سیاه تن می‌کرد تا به نجات آدم‌هایی برود که به کمک او نیاز داشتند و حالا دلش می‌خواهد در حد توان و امکان خود، ذوق شنیداری مردم را بهبود بخشد. گفت‌وگوی ما با نوازنده کمانچه، آهنگساز و سرپرست گروه موسیقی قمر با گفتن از دغدغه‌ها و نگرانی‌های او آغاز می‌شود:

برای این‌که از شعر و ادبیات فارسی لذت ببریم تنها دانستن زبان کافی نیست. آشنایی با زبان، نخستین قدم است؛ ما تا وقتی با ظرافت‌های زبان و رمز و رازهای آن آشنا نباشیم و صنایع ادبی را نشناسیم، نمی‌توانیم از شعر پارسی با تمام ظرفیت‌هایش بهره ببریم. رشته‌های دیگر هنری هم، چنین‌اند. همان‌ طور که هنرمند باید آموزش ببیند و تربیت شود، هنرپذیر هم به این تربیت نیاز دارد.

و مخاطب امروز از دیدگاه نوید دهقان، چندان هنر جدی را نمی‌شناسد؟

هنر جدی در این سرزمین، مخاطب چندانی ندارد و ای کاش، دولت و متولیان فرهنگی برنامه منظم و هدفمندی را در پیش بگیرند و توجه بیشتری به موسیقی خوب داشته باشند و در مدارس، هنر و ادبیات آموزش داده شود. در کل خوب است دولت و سازمان‌های دولتی از هنر و هنرمند حمایت کنند، چراکه این کار موجب می‌شود فرهنگ زنده بماند.

نوید دهقان برای شعر اهمیت بسیار قائل است و با وسواس و دقت بسیار، شعرها را انتخاب می‌کند. این علاقه به شعر و ادبیات از چه زمان شکل گرفت؟

می‌دانی آموزش از زمانی شروع می‌شود که بچه به دنیا می‌آید و به دنیا لبخند می‌زند. روابط پدر و مادر بر ذهن و روان او تاثیر می‌گذارد و این‌‌که در خانه چه موسیقی‌ای پخش و شنیده می‌شود. من در فضایی به دنیا آمدم که با شعر و موسیقی و ادبیات آمیخته شده بود. پدر و مادرم، درخت تنومند ادبیات را به من نشان دادند و گفتند: می‌توانی از میوه‌های این درخت بچینی؛ زیر سایه‌اش بنشینی و حتی از شاخه‌هایش بالا روی... می‌دانی پدر و مادرم، جنبه‌های مختلف شعر و ادب فارسی را به من نشان دادند.

یعنی اگر پدر و مادرت با شعر و ادبیات آشنا نبودند شاید مسیر دیگری را طی می‌کردی؟

مسیر زندگی من، همواره مستقیم بوده است. من هیچ ‌یک از جاده‌های فرعی را طی نکرده‌ام. هنوز دوچرخه‌سواری نمی‌دانم. جاده مستقیم برای من شعر و موسیقی و اسباب‌بازی من کتاب و نوار بوده. هنوز هم از شنیدن اسم مهدکودک، حالم بد می‌شود.

یعنی نوید دهقان همیشه آدم‌بزرگ بوده؟

بله. من همیشه آدم‌بزرگ بوده‌ام. خاطرم هست پنج شش ساله بودم که مادرم یک سکه زرد پنج تومانی به من داد و گفت برو نانوایی و نان بخر. رفتم و در صف ایستادم. یک ساعت گذشت و من هنوز همان‌جا بودم. مادرم آمد و دید خیلی‌ها آمده‌اند و جلوی من ایستاده و نان گرفته‌اند. دست مرا گرفت و گلایه‌آمیز به شاطر گفت: آقا این بچه، یک ساعت است که تو صف ایستاده؛ من به قدری از شنیدن کلمه «بچه» ناراحت شدم که سکه را پرت کردم و رفتم. از وقتی خودم را شناخته‌ام دلم می‌خواسته دنیا را نجات دهم. «زورو»، قهرمان کودکی من بود. مادرم خیاطی می‌کرد برای من نقاب و شنل سیاهی دوخته بود؛ به صورتم نقاب می‌زدم؛ شنل سیاه خود را به تن می‌کردم، شمشیر می‌بستم و به نجات آدم‌های خیالی می‌رفتم.

آشنایی جدی شما با موسیقی از کجا و چگونه آغاز شد؟

هشت ساله بودم که یک دیوان حافظ هدیه گرفتم و یک ضبط دوکاسته آیوا، یک نوار افشاری مرکب و آلبوم «آستان جانان»؛ این هدیه‌ها زندگی مرا ساخت. در موسیقی ایرانی، جادویی نهفته بود که مرا دیوانه می‌کرد. عموی بزرگ من، مشق سه‌تار می‌کرد و با محمد افتخاری، سردبیر فصلنامه ماهور، دوستی داشت. من به واسطه آقای افتخاری به استاد سعید فرجپوری معرفی شدم و داشتن استادی چون او، شانس زندگی هنری من بود.

چه ویژگی‌هایی در سعید فرجپوری بود که نوید دهقان را در 9 سالگی جذب خود کرد؟

سعید فرجپوری، نوازنده به‌‌روزی بود. در بهترین ارکسترها ساز می‌زد و من خیلی خوشحال بودم که استاد خود را در بالاترین جایگاه می‌دیدم. من از سال 1372 تا اوایل 78 شاگرد او بودم. یادم هست سال 1375، استاد به من گفت: مسابقه کمانچه‌نوازی است. در این مسابقه شرکت کن؛ اول می‌شوی. من فرم شرکت در برنامه را پر کردم و اول شدم و 20 هزار تومان جایزه گرفتم. هنوز شیرینی آن جایزه
در خاطرم هست.

چگونه شد که با گروه عارف و پرویز مشکاتیان آشنا شدی؟

من از کودکی، شیفته مشکاتیان بودم. هنوز هم او را در تاریخ موسیقی این سرزمین، بی‌مانند می‌دانم. درویش خان، ابوالحسن صبا، حسین علیزاده و محمدرضا لطفی بر تاریخ موسیقی ما تاثیر گذاشته‌اند، اما مشکاتیان در نظر من، جایگاه دیگری دارد و خلاقیت و توانش در ملودی‌پردازی یگانه است. خرداد سال 79 بود که گفت‌وگو با مشکاتیان را در یکی از روزنامه‌های آن زمان خواندم و یک ساعت مات و مبهوت گفته‌های او درباره هنر موسیقی بودم و آنچه در ذهنم تکرار می‌شد این‌که باید مشکاتیان را ببینم و پاسخ سوال‌های خود را از او بگیرم. شماره تلفنش را پیدا کردم و با او تماس گرفتم و دیدم برخلاف بسیاری از به‌ظاهر هنرمندان که جواب تلفن نمی‌دهند چه خوب و چه مهربانانه با من که فقط 16 سالم بود صحبت کرد و روزی که قرار بود به دیدنش بروم به پیشوازم آمد و در نهایت بزرگواری، حرف‌هایم را شنید.

و این‌‌گونه بود که به گروه عارف پیوستی؟

مشکاتیان از من خواست تا بنوازم. من هم نواختم و او گفت: کاملا پیداست که پشت این آرشه، اندیشه‌ای نهفته است و خدا می‌داند من چه ذوق‌زده شدم. بعد هم ارتباط من با گروه شکل گرفت و آغاز شد و من از سال 79 تا 88 در همه برنامه‌ها ـ جز کنسرت با شهرام ناظری در سال 83 ـ با گروه عارف به سرپرستی پرویز مشکاتیان بودم.

نوید دهقان، خیلی جوان بوده که ازدواج کرده؛ هستند کسانی که در سنین پایین ازدواج می‌کنند و بعد از گذشت چند سال شرایط و فضای ذهنی‌شان دگرگون می‌شود.

من 19 ساله بودم که با نسیم اربابی که همسن و سال خودم بود و نوازنده کمانچه ازدواج کردم. هنرمند، دلش می‌خواهد دیده شود. او بخوبی می‌داند تا وقتی خود را تمام و کمال تسلیم نکند، هیچ اثر هنری شکل نمی‌گیرد و خلق نمی‌شود. هنرمند باید کنار رود و از خود به درآید تا هنر پا بگیرد و رشد کند. حالا اثر هنری پدید آمده و هنرمندی که با خاک یکسان شده به احیا و زندگی دوباره احتیاج دارد؛ کسی باید او و کارش را ببیند و ستایش کند. همسر من، خود یک هنرمند است و زیبایی‌ها و ظرافت‌های کار مرا می‌شناسد و می‌ستاید.

گروه قمر چه سالی شکل گرفت؟

گروه قمر، اواخر سال 1384 شکل گرفت و «یار و دیار»، نخستین کنسرت رسمی ما به خوانندگی سالار عقیلی بود.

موسیقی دغدغه اصلی نوید دهقان است؟

نه. انسان‌ها و روابط انسانی، دغدغه اصلی من است. من حسرت می‌خورم وقتی آدم‌هایی را می‌بینم که از دشت بی‌کران فرهنگ و هنر بی‌بهره‌اند و با خود می‌گویم: به چه حقی و چرا خود را از لذت درک چنین چیزی محروم کرده‌اند؟

شاهین نجفی چه جایگاهی در موسیقی ایرانی دارد؟ چرا باید این همه جار و جنجال به‌پا شود که نجفی در فلان کنسرت چه کرده؟ باور کن همه اینها هوشیارانه است؛ در همه‌ جای دنیا فرهنگ اصیل و ریشه‌دار کمرنگ شده و آنچه باقی مانده هیاهوست نه هنر.

از شعر که بگذریم میانه‌ات با داستان چگونه است؟

فرصت کمتری برای خواندن داستان دارم، اما حس و حال و فضای «جای خالی سلوچ» و آنچه محمود دولت‌آبادی تصویر کرده بود، همیشه در خاطرم هست.

میانه‌ات با فوتبال چگونه است؟

اوووووووووووووووووه.... نگو و نپرس. ورزش مورد علاقه من فوتبال است.

طرفدار کدام تیم؟

بدون شک استقلال. من طرفدار پروپا قرص استقلال هستم.

آشپزی هم می‌کنی؟

عاشق پختن غذاهای ابداعی‌ام. ظرف شستن را هم دوست دارم، اما از پهن کردن سفره و جمع کردن آن بیزارم... .

زهره نیلی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها