خلیج فارس، آبراهی 500 هزار ساله است که بهدلیل موقعیت استراتژیکی که دارد، قرنهاست شاهد جنگ و جدالهای گستردهای بوده و هنوز هم دست به گریبان همین رقابتهاست. با وجود اینکه خلیج فارس نقش مهمی در عرصه همکاریهای اقتصادی دارد اما حجم بالای منازعات در این حوزه باعث شده تا به استناد آمارهای ارائه شده در اجلاس داووس 2015، کمترین همکاری اقتصادی در منطقه خاورمیانه بهوقوع بپیوندد.
کیک خاورمیانه و سهمخواهان بسیار
یکی از مهمترین دلایل واگراییهای منطقهای در حوزه خلیج فارس، حجم بالای منازعاتی است که ریشه واحدی ندارد. اختلافات قومی و تاریخی از یکسو، نزاعهای مذهبی و فرقهای از سوی دیگر، در کنار درگیریهای مرزی و سوءتفاهمات سیاسی و بیاعتمادیهای امنیتی همه و همه باعث شده است فرصتی برای نزدیکی اقتصادی میان کشورهای عمدتا ثروتمند این منطقه باقی نماند.
در کنار همه این واگراییهای منطقهای که به خودی خود باعث فاصله گرفتن کشورهای منطقه از یکدیگر شده، دخالت بازیگران فرامنطقهای در خاورمیانه و بویژه محدوده خلیج فارس نیز آتش تفرقهافکنیهای موجود را شعلهورتر کرده تا یکی از استراتژیکترین مناطق جهان از حیث امنیتی، سیاسی، اقتصادی و تاریخی، همچنان در تب مناقشات درونی و بیرونی بسوزد. روز ملی خلیج فارس در تقویم ایرانیها که یادآور بیرون راندن پرتغالیها از این منطقه است، در پیشینه خود نگاهی به تاریخ پرفراز و نشیب منطقهای دارد که زمانی پرتغالیها آن را در اختیار داشتند و در مقطعی دیگر بریتانیا هوس سلطه بر آن را کرده بود و حالا آمریکاییها ناوهای خود را در آن مستقر کردهاند تا بدون درس گرفتن از فرجام این قدرتنمایی ابرقدرتهای پیشین، منافع خود را در خلیج فارس جستجو کنند.
روشن است که حضور قدرتهای فرامنطقهای در آبهای خلیج فارس و اطراف آن، یک دلیل روشن دارد و آن، اختلافات موجود میان دولتهای منطقه است؛ دولتهایی که اگر بهجای تکیه بر اختلافات، بر اشتراکات خود به اجماع میرسیدند، میتوانستند با ایجاد اتحادی دستکم اقتصادی، سهم خود را در رشد اقتصاد جهانی افزایش دهند.
رویای اتحاد و واقعیتهای ژئوپلیتیک
برای آنکه کشورهای حوزه خلیج فارس بتوانند به همگرایی رسیده و دستکم اختلافات موجود خود را کاهش دهند، ایدههای مختلفی مطرح شده است. تشکیل نهادهای منطقهای چون شورای همکاری کشورهای خلیج فارس یکی از این ایدهها بود که دو سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی با هدف مقابله با موج برخاسته از انقلاب کشورمان در منطقه تشکیل شد.
اما اختلافات داخلی شش عضو این شورا یعنی عربستانسعودی، بحرین، امارات، قطر، عمان و کویت در کنار وابستگی آنها به بازیگران فرامنطقهای بستری را برای اختلافات بیشتر پدید آورد. اختلافاتی که در جریان موج بیداری اسلامی و اختلافات قطر و عربستان و سپس مخالفتهای عمان با برخی سیاستهای دیگر کشورهای عرب، ابعادی گسترده به خود گرفت.
شکافهای فکری (مانند گسست میان اسلام رادیکال آلسعود و متحدانش در بحرین و امارات از یکسو و اخوانالمسلمین در مصر و قطر و ترکیه از سوی دیگر)، یارگیریهای منطقهای (همچون اختلاف با عمان به دلیل نزدیکی این کشور به تهران)، تضاد منافع بر سر بازار انرژی و پارهای شکافهای مرزی، همه و همه باعث شده تا شورای همکاری بجز صدور بیانیههایی معمولا تکراری و غیرموثر، نتواند نقش بیشتری در حفظ ثبات منطقه داشته باشد. بدیهی است که غیبت ایران در شورایی که به اسم همکاری کشورهای حوزه خلیج فارس شکل گرفته، یکی از مهمترین دلایلی است که باعث شد این شورا نتواند نه از پس دعواهای ایدئولوژیک عربی ـ عربی برآید و نه شکافهای دستساختهای چون «شیعه ـ سنی» و «ایرانی ـ عربی» را ترمیم کند. هرچند گاهی پیشنهاد عضویت کشورهایی چون ایران و یمن در شورای همکاری مطرح میشود، اما معلوم است شورایی که فلسفه وجودیاش مقابله با یک انقلاب است، نمیتواند نمایندهای از آن انقلاب را در درون خود هضم کند.
امنیت یا اقتصاد؛ اولویت با کدام است؟
به گمان برخی تحلیلگران، ذات امنیتی شورای همکاری کشورهای خلیج فارس و نیز ماهیت رادیکالی نظامهای عربی منطقه باعث شده است تا این کشورها بهجای نزدیکی در حوزه اقتصاد و استفاده از فرصت منافع مشترک اقتصادی برای تقویت مناسبات سیاسی، مسیری عکس پیموده و رابطه خود با دیگر کشورها را از گسستهای ایدئولوژیک و امنیتی آغاز کنند.
شاید تفرقهافکنی بازیگران فرامنطقهای و نیز برخی رقابتهای اقتصادی بر سر سهم هر کشور از بازار انرژی نیز در تشدید این اختلافات بیتاثیر نبوده باشد. در چنین شرایطی است که نه فقط اقتصاد، ریشه همگرایی منطقهای نمیشود، بلکه گاه تأثیری عکس داشته و مانند بحران اخیر نفتی که به جنگ سرد تهران و ریاض دامن زد، خود، باعث اختلافات بیشتر میشود.
با این همه آنها که به نظریه نوکارکردگرایی «ارنست بی.هاس» و تعابیر او از آنچه مدل «سرریزی» (Spill-Over) یا «سرایت» خوانده میشود باور دارند، بر این عقیده هستند که اگر دولتهای حوزه خلیج فارس بتوانند جهت تعاملات خود را از مدل «ایدئولوژی ـ امنیت ـ سیاست ـ اقتصاد»، به «اقتصاد ـ سیاست ـ امنیت ـ ایدئولوژی» تغییر دهند، آنگاه شانس همگرایی بیشتر شده و به تعبیر نظریهپردازان روابط بینالملل، منافع حاصل از همکاری اقتصادی به سایر حوزههای مورد اختلاف اصطلاحا سرریز خواهد کرد و رفعکننده شکافها خواهد بود.
اطلاعات نشریه اکونومیست حاکی از آن است که تا سال ۲۰۲۰ جمعیت کل کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس با یکسوم افزایش به ۵۳ میلیون نفر خواهد رسید و بخش اعظم این جمعیت زیر ۲۵ سال سن خواهند داشت. بدیهی است که نیازهای این جمعیت جوان را باید با افزایش پویایی اقتصادی پاسخ داد و نمیشود برای همیشه بزرگترین واردکننده سلاح باقی ماند و اما از درون دچار بحران فروپاشی نشد. تجربه تحولات سالهای گذشته به همه کشورهای حاشیه خلیج فارس نشان میدهد بهجای رقابت تسلیحاتی، باید فکری به حال مشروعیت داخلی خود کنند و البته اگر نمیتوانند مشروعیتی ایدئولوژیک برای خود دست و پا کنند، حداقل با افزایش کارآمدی اقتصادی، مردم خود را راضی نگه دارند.
جبر جغرافیایی و واقعیتهای تاریخی خلیجی به نام «فارس»
تجربه تاریخی در حوزه خلیج فارس نشان میدهد که برای همیشه نمیتوان شرایط منطقه را امنیتی نگه داشت و خود را از پیامدهای این شرایط مصون دانست. به راه انداختن جنگهای متعدد و دخالت نظامی برای سرکوب خواست مردم، همراهی با بازیگران فرامنطقهای برای از میدان به در کردن بازیگران منطقهای، بازی با برگ تروریسم و برهم زدن ثبات بازار انرژی بهدلیل مقاصد سیاسی، گرچه ممکن است تحولات طبیعی در کشورهای منطقه را به تعویق انداخته و عمر دولتهایی را که بهطور طبیعی در روند دموکراتیزاسیون بینالمللی باید جای خود را به رقبایی مدرنتر بدهند را بیشتر میکند، اما در فرجام باعث نمیشود جبر جغرافیایی، خود را بر شرایط منطقه تحمیل نکند.
نگاهی به پیشینه تاریخی تحولات در حاشیه خلیج فارس نشان میدهد ایران تنها کشوری است که بهدلیل برخورداری از توانمندی بالای نیروی دریایی، انسجام و ثبات داخلی و حمایت از منافع دیگر کشورهای منطقه، میتواند نیاز خلیج فارس به مشارکت نیروهای بیگانه برای تأمین امنیت خود را از بین برده و ضامن امنیت انرژی و نزدیکی کشورهایی باشد که همگرایی آنها از ظرفیت تبدیل خاورمیانه به یک اتحاد استراتژیک چونان اتحادیه اروپا برخوردار است.
تاریخ اروپا گرچه سرشار از جنگ و خشونت و کشتار و آدمسوزی است، ولی پس از جنگ جهانی دوم، همه کشورهای متخاصم به این نتیجه رسیدند که با همکاری اقتصادی و فاصله گرفتن از گسستهای قومی و مذهبی و تاریخی، میتوانند خود را تبدیل به یک قطب قدرتمند سیاسی در معادلات بینالمللی کنند. همین الگوی تاریخی میتواند بهدور از مداخلههای فرامنطقهای، در خاورمیانه نیز پیاده شده و همه کشورهای دارای منافع بظاهر متضاد، با هدف همکاری اقتصادی و تجاری به اتحادی راهبردی دست یابند.
همکاری منطقهای؛ بهترین جایگزین جنگ سرد ایرانی ـ عربی
پیشنهاد اخیر وزیر خارجه کشورمان ـ در مقالهای که در نیویورکتایمز منتشر شد ـ درباره تشکیل یک مجمع گفتوگوی منطقهای میتواند آغازی باشد برای فرآیندی که در فرجام، به ثبات حوزه خلیج فارس کمک کند. ایرانیهایی که برای حفظ استقلال و امنیت منطقه، هم پرتغالیها را از خلیج فارس بیرون رانده، هم انگلیسیها را؛ حالا باز هم حاضرند بهدلیل تعلق خاطری که به این منطقه دارند، در برابر بازیگران فرامنطقهای و یا ارتشهای اجارهای در منطقه بایستند و از صلح در خلیج فارس دفاع کنند.
چنانکه از نام خلیجفارس نیز پیداست، ایران، امنیت و ثبات در این خلیج استراتژیک را امنیت و ثبات خود تلقی کرده و بنابراین همکاری راهبردی کشورهای حاشیه خلیج فارس با تهران میتواند بهترین راه برای بازگرداندن آرامش به منطقهای باشد که در قرنهای گذشته شاهد کشمکشهای خونینی بوده است.
شرایط پیچیده سیاستورزی و تجارت، امروز همه را به این نتیجه رسانده که برخلاف نظر آن دولتمرد پرتغالی که نگاهی سادهانگارانه به حاکمیت بر تجارت دنیا داشت، صرف تسلط بر سه نقطه جغرافیایی، کسی را حاکم بر تجارت جهان نخواهد کرد. با این حال کلید گمشده پیشرفت و توسعه، همگرایی و همکاریهای منطقهای است. همان همکاریهایی که میتواند بهجای جدالهای فرسایشی و جنگ سرد بازیگران منطقهای، توسعه کشورهای حاشیه خلیج فارس را در پی داشته باشد.
مصطفی انتظاری هروی / گروه سیاسی
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد