رفتم نانوایی. مشتری و نانوا بحث می‌کردند. سر 200تومان گران‌تر فروختن نان؛ خودسرانه. دعوا بالا گرفت. به مشتری گفتم چرا دعوا می‌کنید؟ شماره تلفنی هست که می‌توانید زنگ بزنید و شکایت کنید. نانوا سیخ نان دربیاری از تنور را به سویم گرفت که: چرا نان ما را آجر می‌کنی؟
کد خبر: ۷۸۷۳۱۶
همدستی روزانه نان و آدم‌ها

رفتم مترو. پله‌های ورودی مترو در اشغال دستفروشان. راه‌پله تنگ و آمد و شد دشوار بود. پسرک را صدا زدم: پسرجان راه این همه جمعیت را بسته‌ای. صدای خش‌دار پسرک به سنش نمی‌خورد: یک لقمه نان در می‌آوریم، نمی‌بینی؟

از مترو بیرون آمدم. رانندگان تاکسی خطی و مسافرکش‌ها ورودی مترو را اشغال کرده و تو صورت مسافران مترو فریاد می‌کشیدند: جردن، آفریقا، ونک، شریعتی.... صداها همه خش‌دار و گوش‌آزار و نزدیک؛ بوی حلق سیگار‌زده‌شان هم صاف تو صورت مسافرانی که از پله بالا می‌آیند. تن‌ها‌شان بالای پله‌ها مانع تردد. یکی را با لبخند و اشاره دست کنار زدم: لطفا اجازه بدهید از در ایستگاه بیرون بروم. صدا بلندتر شد: بفرما. یک لقمه نان می‌خوریم باید از همه اجازه بگیریم.

رفتم تو پیاده‌رو. نمایشگاه‌دار اتومبیل‌ها را پارک کرده. سوپری قفسه‌های اجناس را سر راه مردم چیده و میوه فروش جعبه‌های میوه را. اعتراض نکن. نانشان را آجر نکن.

تو خیابان، تاکسی وسط راه ترمز می‌کند؛ سوار و پیاده کردن مسافر. ماشین عقبی غافلگیر می‌شود. ماشین سومی می‌کوبد به دومی. دعوا و یقه‌گیری با راننده تاکسی. راننده تاکسی مقصر نیست: نان زن و بچه‌ام را همینجوری درمی‌آورم؛ ترمز نکنم چه کنم؟

تو کوچه پس‌کوچه. دعوای ساکنان ساختمان با جوانی که برچسب تبلیغاتی می‌چسباند: دیوار ما را کثیف کردی. هزینه نظافت می‌دهیم. جوان استدلال می‌کند: از کجا نان بخورم. مانع نان من نشوید.

رفتم دنبال کار اداری. گیر و گره. گره در گره. کار پیش نمی‌رود. معطل دو سه امضا. برو بیا. باز هم برو بیا. هر روز برو بیا. کار پیش نمی‌رود. آبدارچی دلش می‌سوزد. نصیحت می‌کند: اینها از برو بیای شما نان می‌خورند. نان زن و بچه‌شان تو جیب شماست....

اوهوم. نان، سنگر است. صد نقطه دیگر هم بروم همین رسم دایر است. هرکار دوست داری بکن. نانت را دست بگیر و همه را خبر کن. نانت را دست بگیر و انسان بودنت را به‌رخ‌بکش. نان را پرچم کن و نیازهای اولیه‌ات را به اطلاع همه برسان. نشد. نانت را علم کن که خطاهایت را توجیه کنی. نانت را تریلی هجده چرخ کن و از روی منافع بقیه رد شو. جامعه کیلویی چند؟ بقیه چند؟ دیگران چند؟ قانون کیلویی چند؟ نظم دیگر چیست؟ این حرف‌ها سوسول بازی است. من. مرکز ثقل زمین من. فقط خودم. منافع من 20، منافع بقیه صفر.

فرامرز سیدآقایی - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
333
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۲۶ - ۱۳۹۴/۰۱/۲۶
۰
۰
لازمه ی حل شدن این مشكلات سرسوزن احترام به شعور یكدیگر
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها