فیلم «پسربچگی» نگاهی فیلسوفانه به مساله «زمان» دارد

زیستن در سایه زمان ‌آگاهی

آکادمی علوم و هنرهای سینمایی پنجشنبه (25دی) نامزدهای جوایز اسکار ۲۰۱۵ را اعلام کرد که بنا به فهرست ارائه شده، هشت فیلم برای دریافت جایزه بهترین اثر سینمایی سال گذشته معرفی شده است که عبارتند از «بردمن»، «هتل بزرگ بوداپست»، «تک‌تیرانداز آمریکایی»، «پسربچگی»، «بازی تقلید»، «سلما»، «تئوری همه چیز» و «ویپلش».
کد خبر: ۷۶۳۳۴۴
زیستن در سایه زمان ‌آگاهی

در این میان، دو فیلم ‌پسربچگی‌ و ‌هتل بزرگ بوداپست‌ که برندگان اصلی هفتاد و دومین دوره جایزه گلدن گلوب بود، در اسکار نیز برای جوایز بسیاری نامزد است.

در معرفی فیلم «پسربچگی» ـ که این نوشتار قصد پرداختن به وجوه مضمونی آن را دارد ـ آمده است: این فیلم یک درام نیرومند اجتماعی شناخته شده است که روایت ۱۲ سال از زندگی پسری اهل تگزاس به نام میسون (با بازی اِلار کولترین) بوده و سرگذشت او را از شش سالگی تا دوران بلوغ به تصویر می‌کشد. فیلم مورد ستایش بسیاری از منتقدان قرار گرفته و نقدهای مثبت زیادی بر آن نوشته شده است. در آخرین دوره جشنواره سینمایی برلین (برلیناله) ریچارد لینک‌لی‌تر به دلیل کارگردانی فیلم ‌پسربچگی‌ موفق به دریافت جایزه خرس نقره‌ای شد. این فیلم در مراسم گلدن گلوب امسال برنده جوایز بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مکمل زن شده است و از نامزدهای اصلی دریافت جوایز اصلی اسکار به شمار می‌رود و می‌توان گفت از معدود فیلم‌های سال‌های اخیر است که به تمام معنا استحقاق دریافت جوایز اصلی را داراست.

ریچارد لینک‌لی‌تر که سه‌گانه موفق «پیش از طلوع»، «پیش از غروب» و «پیش از نیمه‌شب» را نیز در کارنامه دارد در فیلم سینمایی «Boyhood‌/‌ بچگی‌/‌ پسربچگی» –که در ژانر درام اجتماعی طبقه‌بندی شده است ـ بیش از آن‌که واکاوی مسائل ارتباطی در مناسبات انسانی را مورد توجه داشته باشد، نگاهی فلسفی به مقوله رشد و گذر ایام دارد و از آنجا که «زمان» همواره از مهم‌ترین موضوعات مطرح در واکاوی‌های فلسفی بوده و همچنان نیز هست، بررسی این اثر از منظر اندیشه نه تنها تحمیل نظریه‌های فیلسوفانه به داستان فیلم نیست بلکه می‌توان گفت درخورترین زاویه نگاه ممکن به درونمایه این فیلم خواهد بود. شاهد بر این مدعا دیالوگ پایانی فیلم است که اشاره‌ای مستقیم به این مضمونِ محوری دارد:

نیکول: وقتی می‌گن‌لحظه‌ رو دریاب ... یه‌جورایی فکر می‌کنم برعکس باشه. ‌می‌دونی یعنی این زمانه که ما رو درمی‌یابه.

میسن: آره می‌دونم. دائمیه. اون لحظه فقط... مثل اینه که همیشه همین الانه.

کارل یاسپرس در کتاب «روان‌شناسی جهان‌بینی‌ها» عباراتی دارد که بشدت همسو با نگرش مطرح شده در این دیالوگ و نیز روح مضمونی حاکم بر کلیت فیلم ‌پسربچگی‌ است. او می‌نویسد: «برای این‌که زندگی کسی را مجسم کنیم، باید ببینیم «دم» را چگونه می‌گذراند. «دم» یگانه واقعیت و ذات واقعیت در حیات روحی است. هر «دم» از زندگی، واپسین لحظه و تنها واقعیت ملموس و پرخون و مستقیم و زنده و جسماً حاضر و کل واقعیت است... هستی و حقیقت مطلق را آدمی به فرجام در «دم» می‌یابد و بس.»

تفاوت مهمی هست میان تلقی غالب و شایعی که از «غنیمت شمردن دم» وجود دارد و شعرایی همچون خیام که از آن دم زده‌اند، با مفهومی از «لحظه» که در اینجا مورد توجه قرار گرفته است. در تلقی مشهور، منظور بی‌اعتنایی به فردا و فرداها و تلاش برای لذت بردن «هدونیستی» هرچه بیشتر از لحظه است چه این‌که وقتی غایتی معتنابه برای زندگی متصور نباشد و دورنمای حیات، هیچ شدن یا در بهترین حالت استحاله به خاک و تبدیل شدن به بستر رویشی برای سبزه دگران باشد، گریز و گزیری از غنیمت شمردن دم وجود نخواهد داشت و لحظه‌انگاری بیش از آن‌که نگره‌ای فلسفی برای زیستن باشد، صرفاً دستاویزی برای تحمل بار هستی است یا به تعبیر بهتر، علف هرزی که غریق در هنگامه استغراق بدان چنگ می‌اندازد (الغریق یتشبث بکل حشیش.)

درست نقطه مقابل این دم‌یابی مستأصلانه، نگرش فیلسوفانه ژرفی است که بر مرگ‌آگاهی و معدوم انگاشتن گذشته و آینده ابتنا دارد، همان مفهومی که در دیالوگ مذکور بدان اشاره رفته است؛ این‌که انگار همیشه‌ همین حالاست و این لحظه‌ است که ما را دریافته یا به بیان مفهوم‌تر بر ما احاطه یافته و تنها دارایی در دسترس ما از زمان است.

نگرش نخستین را می‌توان زمان‌ ـ پناهی و نگرش دوم را زمان ـ ‌آگاهی دانست. فرار به زمان برای ایمن بودن از اقتضائات زندگی تفاوتی بنیادین دارد با درک زمان به مثابه مهم‌ترین عامل دخیل در سرنوشت انسانی. زمان و شکل اصیل، درک‌پذیر و ملموسش یعنی «آن» یا همان لحظه و دم، ظرف وجودی حیات و بستر زندگی است و منصه‌ای برای ظهور و بروز آشکار هستمندی انسان.

در فیلم ‌پسربچگی که نه فقط در مضمون و درونمایه، بلکه در فرم ساختاری نیز ارجاعی مشخص به گذشت زمانی دارد، فرآیند رشد شخصیت اصلی و گذر سال به سال ایام بر او صرفاً بر منطق زمان داستانی متکی نیست و بر واقعیت بیرونی نیز انطباق دارد و به طول انجامیدن دوازده ‌ساله پروسه ساخت فیلم که دلیل آن استفاده از بازیگران ثابت در همه برهه‌های زمانی رشد شخصیت‌هاست، نه ایده‌ای فرمالیته برای به رخ کشیدن توانایی‌های تکنیکی بلکه در اصل جزئی جدایی‌ناپذیر از نگره فلسفی این اثر است. و این ایده را می‌توان جانمایه اصلی داستان فیلم‌پسربچگی‌ دانست.

در یکی دیگر از دیالوگ‌های فیلم تصریح می‌شود که کودکان خردسال چون فاقد خودآگاهی هستند، هنوز به هراس زیستن گرفتار نشده‌اند. هراسی که خصیصه اصلی سال‌های بلوغ یا به تعبیر فیلم «آن‌ سال‌های ناخوشایند» است و هر کسی در فرآیند رشد از کودکی به بزرگسالی، ناگزیر دست به گریبان تجربه آن خواهد بود. شاید بتوان گفت همین هراس است که یکی از دو رویکرد مورد اشاره در خصوص زمان ـ که ناظر به غنیمت شمردن لحظه است ـ را نتیجه می‌دهد. یعنی یا به فرار از گذشته و آینده می‌انجامد یا با تعالی بخشیدن به همان خودآگاهی ناخوشایند، به درکی دیگرگون از زمان منجر می‌شود که به موجب آن زیستن نه فقط پذیرفتنی و ممکن، که حتی می‌تواند مطبوع و لذت‌بخش باشد. سکانس پایانی فیلم ‌پسربچگی‌ با مورد تأکید قرار دادن این وجه مغفول و فراموش شده آگاهی ـ که بر آری‌گویی به زمان به‌جای ستیز با آن مبتنی است ـ موضعی امیدوارانه در قبال زندگی اتخاذ می‌کند که چون مسبوق به واقعیات تلخ و ناکامی‌های ناگزیر زیستن از خردسالی تا جوانی است، باورپذیر جلوه می‌کند و صبغه رئالیستی فیلم را به آرمان‌های ایده‌آلیستی موهوم فرونمی‌کاهد.

و بالاخره این‌که فیلم‌پسربچگی‌ در ادامه سه‌گانه موفق «پیش از طلوع»، «پیش از غروب» و «پیش از نیمه‌شب» امکان بیانی تازه‌ای به امکانات بیانی سینما اضافه کرده که عبارت است از مقبول ساختن پرگویی‌های فیلسوفانه در بستر داستانی فیلم سینمایی. مساله‌ای که تا پیش از تجربه‌های متفاوت این فیلمساز، محل اختلاف اصلی میان دو تلقی غالبِ «سینما به مثابه هنر و اندیشه»، و «سینما به مثابه صنعت و سرگرمی» بوده و به صف‌کشی بی‌حاصل میان جانبداران هر یک از این دو انگاره انجامیده است. فیلم‌های دیالوگ‌محور ریچارد لینک‌لی‌تر که گل سرسبد آنها ‌پسربچگی‌ است از یک طرف آکنده از حرف‌های فیلسوفانه و تئوری‌های نظریه‌پردازانه است و از دیگر سو کاملاً داستان‌گویانه و جذاب بوده و به ‌روایت‌ وفادار است. این ویژگی منحصر به فرد را به طور خاص در مقوله فلسفه و اندیشه ـ که بیش از فرم و ابزار بیانی، بر مضمون و درونمایه تکیه دارد ـ باید به فال نیک گرفت. چه، بهتر آن است که فیلم‌های مورد بررسی از نگاه اندیشه، فیلم‌های خوب و قابل اعتنایی باشد که از منظر چارچوب‌های هنری و سینمایی نیز قابل دفاع است، نه آثاری که اقتضائات بیانی مدیوم سینما را فدای تمرکز بر مضمون و درونمایه کرده‌اند و بدون استانداردهای لازم برای مقبولیت و ماندگاری است.

آزاد جعفری / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها