غذا، بخش مهمی از حیات انسان است. شاید اهمیتش کمتر از هوا نباشد. هر کدام که نباشند، زندگی ممکن نیست. جایگاه غذا در زندگی انسان از اهمیت ویژهای برخوردار است. نه به این معنی که آدم همیشه غذا میخورده چراکه قدیمیترین نقوش غارها انسان را در حال شکار نشان میدهند بلکه به این معنا که نقشی تمدنی و انسانساز داشته. عصر غارنشینی و کشاورزی با چند عنصر عمده از هم متمایز میشود که یکی از آنها غذاست؛ انسان آموخت که غذایش را بپزد و حبوبات و گیاهان نیز وارد سبد غذاییاش شدند.
اساطیر به عنوان متونی فرا تاریخی، هرگز از تأثیر غذا غافل نبودهاند. در اساطیر یونانی، بابلی و رومی اهدای غذا به خدایان یکی از مهمترین مراسم مذهبی بوده است. در اساطیر ایرانی، غذا تبدیل به عنصری تعیینکننده و نمادین میشود. شیطان به صورت خوانسالار (آشپز) بر ضحاک وارد میشود و در ازای خوراکیهای لذیذی که برایش میپزد، اجازه مییابد که بر شانههای ضحاک بوسهای بزند. فعل کریهی که به سر زدن دو افعی خطرناک منجر میشود. مارهایی که فقط مغز سر جوانان را میخورند.
متون دینی هم توجه خاصی به غذا نشان دادهاند، از تورات بگیرید تا انجیل و قرآن. تورات، صورتی مفصل از غذاهایی را معرفی میکند که تقدس داشتند چون باید به درگاه خداوند یکتا تقدیم میشدند. هابیل و قابیل با نوع غذایی که به خداوند هدیه کردند، آزمایش شدند. یکی از معجزات عیسی نزول ماهی و نان تازه از آسمان بود (نقل قول معروفی از حضرت عیسی در انجیل هست که میگوید: آنچه در دهان فرو میرود نجسکننده نیست بلکه آنچه از دهان بیرون میآید نجسکننده است. اشاره دو پهلویی به پاکی ذاتی غذا و وجود نفس شروری در انسان است که میتواند غذای پاک را به غیبت و تهمت و فحش تبدیل کند) در قرآن کریم از خوراکیهای متعددی یاد شده؛ مطابق آیات قرآن، قوم یهود در مهاجرت خود از موسی عدس و پیاز خواستند و خشم خدا را به دلیل مزاج تنوعطلب خود بر انگیختند. صورت قابل توجهی از غذاهای بهشتی در قرآن کریم ذکر شده که خاص مقیمان فردوس است.
احادیث و روایات موجود نیز توجه ویژهای به غذا دارند. این که چه باید خورد، چه قدر باید خورد و چه زمانی برای خوردن مناسب است. از حضرت علی(ع) نقل شده که فرمود: معده، مرکز همه بیماریهاست. اشاره روشنی به اهمیت غذا و کیفیت خوردن آن در بروز بیماریها. روایات عجیبی هست که نشان میدهد نوع غذا نه تنها در شکلگیری جنسیت جنین مؤثر است بلکه در استحاله یا اصلاح شخصیت آدم نیز تأثیری اساسی دارد. (درستی این گزارهها در قرن بیستم و بیست و یکم به شکلی علمی به اثبات رسید، اما ده قرن قبل از آن، همان زمانی که در ایران طبی پیشرفته براساس شناخت خواص و مضرات مواد غذایی شکل گرفته بود، در اروپای قرون وسطا، یگانه درمانی که به رسمیت شناخته میشد، بالا آوردن غذا بود!)
شاید بسیاری از خوانندگان این بیت مشهور را خوانده یا شنیده باشند:
اندرون از طعام خالیدار
تا در او، نور معرفت بینی!
همینگوی در خاطراتش مینویسد که هنگام گرسنگی، درک بهتر و عمیقتری از تابلوهای «سزان» داشته است (عیش مدام/ فرهاد غبرایی) در عین حال، در حکمت عامیانه هم، ضربالمثلهای متعددی برای نشان دادن اهمیت موضوع غذا وجود دارد. چنین است که فرهنگهای مختلف موجود در جهان، نه تنها با لباس و زبان و نژاد خود شناخته میشوند بلکه نوع غذایی که میخورند نیز بهعنوان یکی از مهمترین شاخصههای هویتی ایشان پذیرفته شده و به رسمیت شناخته میشود. از فرهنگ گوشتگریز هندو بگیرید تا توجه رحیمانه فرهنگ بودیسم در چین و ژاپن به غذا و خوردن آن با دو تکه چوب باریک (چراکه غذا را صاحب حیات میدانند و مخالف تکهتکه کردن آن هستند) و دعای دوگانه سرخپوستان آمریکای شمالی و جنوبی برای تشکر از کسی که غذا را فرستاد و از سپاس از خود غذا تا فرهنگ غذا خوردن ایرانیان که همیشه مبتنی بر قناعت، مهرورزی، رعایت تعادل و سخاوت و گشادهرویی با مهمان بوده است. ابوسعید ابوالخیر، یکی از بزرگترین عرفای ایرانی، غذاخوری بزرگی ساخته بود و روزانه تعداد زیادی از مردم را اطعام میکرد.
***
تلویزیون از همان بدو تأسیس، توجه تمام عیاری به غذا نشان داد که در سالهای اخیر، کاملتر و پردامنهتر شده است. جا دارد بپرسیم که فرهنگ غذایی ما ایرانیان در صد سال گذشته چه تغییری کرده؟ بهتر شده یا بدتر؟ چرا رسانهها و ماهوارهها این قدر به غذا اهمیت میدهند؟ در واقع، یکی از علل اشتهار برخی از شبکههای ماهوارهای، گنجاندن برنامه آشپزی در آنهاست. میبینید که تعدادی از بهترین سرآشپزهای اروپا و آمریکا سر از تلویزیون درآوردهاند و طبخ انواع و اقسام غذاها را به مخاطبان میآموزند. «آنتونی بردن» آن قدر مشهور شده که دیدار دورهای او از کشورهای مختلف و چشیدن غذاهای آنها تبدیل به اتفاقی مهم شده است، اما چرا؟ پاسخ در همان مفهومی است که سعی شد در مقدمه طویل این نوشته، به آن پرداخته شود: هویت و فرهنگ. کازانتزاکیس، رماننویس یونانی میگوید:
«بگو غذایی را که میخوری به چه تبدیل میکنی تا بگویم چه جور آدمی هستی!» (گزارش به خاک یونان) او معتقد است که انسان به عملش شناخته میشود. عمل هم از انرژی حاصل از غذا سر چشمه میگیرد پس نوع عمل انسان نشان میدهد که چه جور آدمی است. با کمی اغماض حتی این جمله را هم میتوان گفت: «بگو چه میخوری تا بگویم چه جور آدمی هستی!» چه خوردن، همان موضوع مورد علاقه تلویزیونهای غربی است؛ آن هم در زمانهای که فرهنگ و اقتصاد در هم تنیدهاند، ما ایرانیها پیتزای ایتالیایی میخوریم، اما شاید آنها حتی نام خوراکیهای معروف ما را هم نشنیده باشند!
پس از انقلاب، رسانه ملی اهمیت مساله غذا و اصلاح فرهنگ غذایی را حس کرد. پخش صبحگاهی در شبکه یک (و بعدها در دیگر شبکههای پنجگانه) به «خانواده» اختصاص یافت. نهادی که نوع غذا خوردنش، میزان همبستگی اعضا را نشان میدهد. در برنامههای صبحگاهی، بخشی هم به آموزش آشپزی اختصاص پیدا کرد. مخاطبان این برنامه، عمدتا خانمهای خانهدار بودند. معلوم بود که انتخاب گروه هدف بدرستی انجام گرفته است. از آن پس در طول دهه 70 و 80 و سه سالی که از دهه 90 میگذرد، آشپزی هزاران ساعت از وقت آنتن را به خود اختصاص داده است، اما ایراداتی هم در کار هست.در طول این سالها رسانه نتوانست آشپزی را تربیت و معرفی کند که بتواند مثل آنتونی بردن، عملا به یک ستاره تبدیل شود. مهمترین علت بروز این نقیصه، تغییر مکرر آشپزهای حاضر در برنامههای تلویزیون بود. البته سکون و عدم تغییر در تیم سازنده (تهیهکننده و...) نیز در ایجاد این وضع تأثیر داشت. از سوی دیگر این برنامهها، کمتر با مخاطب تعامل داشتند. به یاد نمیآورم که تلویزیون مسابقه آشپزی در محلات و مجتمعهای بزرگ برگزار کرده باشد، ابتکاری که به تشویق مخاطبان در استفاده از برنامههای غذایی ایرانی میانجامد.
همینطور است عدم توجه تولیدات داستانی تلویزیون به غذا. ظرافتی که سینما و رسانههای غربی کاملا رعایت میکنند. انیمیشن «بامزی» یا «ملوان زبل» را در نظر بگیرید که مشوق کودکان هستند به مصرف عسل و اسفناج. سریال «سرآشپز» (بیبیسی 1990) از تلویزیون ایران هم پخش شد و از اساس به معرفی فرهنگ غذایی اروپایی میپردازد. البته رسانه ملی هم در این زمینه کارهایی انجام داده. مثل سریال «آشپزباشی» (محمدرضا هنرمند)، اما ساخت یک سریال درباره چنین موضوع مهمی کافی نیست. رسانه باید بکوشد تا غذا و نوغ ماده غذایی، به رکنی از شخصیتپردازی سریالها و فیلمهای تلویزیونی تبدیل شود. در حال حاضر، تولیدات داستانی تلویزیون به این مساله کماعتنا هستند.
سریالی بیست قسمتی پخش میشود و تمام میشود بیآن که بدانیم شخصیتهای داستان، چه میخورند و چه خوراکیهایی را دوست دارند یا از آنها متنفرند. نباید فراموش کنیم که غذا یکی از اساسیترین ارکان شخصیت آدمهاست. به من بگویید چه میخورید تا بگویم که هستید!
امید بهشتی
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد