فاجعه کربلا فقط یک رخداد تاریخی نیست، بلکه آینهای است از انحرافات پنهان و آشکاری که جامعه اسلامی را در کمتر از نیمقرن به سراشیبی سقوط کشاند. از ممنوعیت نگارش حدیث تا سلطنت موروثی بنیامیه و از دنیاطلبی خواص تا وارونهشدن مفاهیم شریعت، همه و همه زمینهساز حادثهای شد که در محرم سال ۶۱ هجری به اوج رسید.
حجتالاسلام رضا محمدی شاهرودی، پژوهشگر دینی در گفتوگویی مفصل، این مسیر پر از لغزش را روایت میکند.
با توجه به اهمیت عزاداری امام حسین (ع)، میتوانید توضیح دهید که چرا این مجالس را بهشتی توصیف میکنند و چگونه شور و شعور در آنها ترکیب میشود؟
در باب عزاداری امامحسین (ع)، بارها گفته شده که این مجالس، بهشتی است. در بهشت آمده: «لهم فیها ما یشائون» و در عزای حسین (ع) نیز چنین است: هرکه هرچه بخواهد، از رزق معنوی و عقلانی و روحی و حتی مادی در این سفره آسمانی بهرهمند میشود. اما در کنار شور، لازم است شعور عاشورایی هم بهکار گرفته شود.
پرسش بنیادین این است: چرا جامعه اسلامی در کمتر از نیمقرن به قتل فرزند پیامبر (ص) رسید؟ میتوانید این فاجعه را توصیف کنید و بگویید چگونه امتی که بهظاهر مسلمان بودند، به چنین انحطاطی رسیدند؟
این فاجعه، تنها در پرتو یک تحلیل سطحی قابل درک نیست. اگر بخواهیم این انحطاط را عمیقا بررسی کنیم، باید سراغ عوامل ریشهای برویم. این موضوع، دستکم نیازمند ۱۰ جلسه تحلیل تخصصی در ابعاد عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و تاریخی است. اما در اینجا، بهطور فهرستوار برخی از مهمترین این زوایا را مرور میکنیم.
نخستین و عمیقترین آسیبی که جامعه اسلامی را به این انحطاط کشاند، تحریف بنیادهای اعتقادی بود. توحیدی که پیامبر (ص) معرفی کرد دیگر رایج نبود. تصویر پیامبر (ص) که اهلبیت (ع) و قرآن ترسیم میکردند، با آنچه مردم میشناختند، از زمین تا آسمان تفاوت داشت. عدالت الهی بهکلی از ذهنها پاک شده بود. بهجای آن، جبرگرایی افراطی حاکم شده بود. برای نمونه، در منابع آمده که ابنزیاد به امامسجاد (ع) گفت: «خدا، پدرت را در کربلا کشت!» و به حضرتزینب (س) گفت: «دیدی خدا با برادرت چه کرد؟» یعنی هر ظلمی را به حساب خدا مینوشتند؛ عدل الهی دیگر در معادلات نبود. در این نگاه، هیچ جنایتی ظلم محسوب نمیشد، چون میگفتند «مشیت خدا بود». چنین تفسیری از دین، زمینهساز فجایعی شد که در عاشورا به اوج خود رسید.
چگونه خلافت به سلطنت فاسدان تبدیل شد و این چه ارتباطی با نظام سیاسی اسلام دارد؟
اسلام دارای نظام سیاسی است و شاخصهایی دارد: عدالت، تقوا، علم و ولایت الهی. اما در این دوران، کسانی، چون یزیدبنمعاویه که از نظر رفتار، کردار و اعتقاد.
هیچ سنخیتی با اسلام نداشتند، بر تخت خلافت نشستند. فردی شرابخوار، سگباز، میمونباز و کافر به مبانی شریعت، با عنوان «خلیفه رسولالله» بر جامعه حکم میراند. در این مرحله، انحراف سیاسی نیز به اوج خود رسید. خلافت الهی، به سلطنت موروثی و استبدادی تبدیل شده بود و دیگر رابطهای با رسالت محمدی نداشت. این دو انحراف بنیادین ــ یکی در حوزه اعتقاد و دیگری در حوزه سیاست ــ امت اسلامی را در سراشیبی سقوط قرار داد. کربلا، جایی بود که این انحرافها به نقطه انفجار رسیدند و شکافی که از بعد پیامبر (ص) شروع شده بود، در سال ۶۱ هجری شکل یک فاجعه تمامعیار به خود گرفت.
حالا به بررسی لایههای اخلاقی، فقهی و روایی انحطاط اجتماعی تا کربلا بپردازیم. چگونه ارزشهای انسانی سقوط کرد و به دنیاطلبی رسید؟
پس از انحرافات اعتقادی و سیاسی که زمینهساز عاشورا شد، یکی دیگر از ارکان فروپاشی تمدن دینی آن روزگار، سقوط اخلاقی امت بود. پولپرستی، مقامپرستی و دنیاطلبی جای همه چیز را گرفته بود. آن انسانهایی که زمانی یک خرما را نصف میکردند و به دیگری میدادند، حالا برای کیسهای طلا حاضر بودند فرزند پیامبرشان را در کربلا سر ببرند. در خانههای کوچک مهاجرین و انصار، مهر و تواضع وجود داشت، اما حالا کاخها و زراندوزی و مسابقه قدرت، همه چیز را بلعیده بود. عمر سعد تنها یک نمونه بود؛ کسی که برای حفظ فرمانداری ری، به میدان کربلا آمد و در آزمون اخلاق، صددرصد مردود شد. از امامحسین (ع) جدا شد، چون یزید را برحق میدانست، و دنیا را بر آخرت ترجیح داد. این فروپاشی اخلاقی، بهتنهایی فاجعهای تمدنی است که باید لایه به لایه مورد واکاوی قرار گیرد.
چگونه حرامها حلال و حلالها حرام شدند و این تحریفها چه تأثیری داشت؟
در دوران پس از پیامبر (ص)، شریعت اسلام دچار تحریف گستردهای شد. فقه اصیل اسلامی، جای خود را به فتاوای شخصی، سلیقهای و مبتنی بر منافع سیاسی داد. امیرالمؤمنین علی (ع)، در یکی از خطبههای حکومتش، بیش از ۳۰ مورد تحریف احکام شرعی را برشمرد. او نشان داد که چگونه احکام واضح اسلامی، یکییکی دستخوش تغییر شدهاند. آنجا که باید حرام میماند حلال شد و آنجا که باید حلال میماند، حرام اعلام شد. فقط کافی است این خطبهها را با دقت مطالعه کنیم تا عمق فاجعهای که در فقه امت اسلامی رخ داده روشن شود.
ممنوعیت نگارش حدیث و تحریف میراث پیامبر (ص) چگونه رخ داد و تفاوت رویکرد شیعه در این زمینه چیست؟
یکی از جدیترین ضربهها بر پیکر اسلام، پس از رحلت رسولالله (ص)، ممنوعیت نوشتن حدیث بود. به دستور حکومت وقت، تمام احادیثی که اصحاب نوشته بودند، سوزانده شد. شعار رسمی آنان، همان بود که در سقیفه سر داده شد: «حسبنا کتابالله». این ممنوعیت نگارش حدیث، بیش از ۱۰۰ سال ادامه یافت. در این فاصله، درحالیکه هیچ مرجع مکتوب و معتبر حدیثی در دسترس مردم نبود، هزاران حدیث جعلی به پیامبر (ص) نسبت داده شد. وقتی قرن سوم هجری فرارسید و نخستین کتابهای روایی اهلسنت تدوین شد، خود مؤلفان اذعان کردند که از میان صدهاهزار روایت نقلشده، فقط چند هزار حدیث صحیح یافتهاند؛ یعنی فاجعهای بهنام جعل حدیث، کل معارف اسلام را در غبار دروغ فروبرده بود. اما در مقابل، پیروان اهلبیت (ع) راه دیگری را رفتند: در همان دوران، احادیث امیرالمؤمنین (ع) توسط یارانش مانند حارث همدانی ثبت شد. در عصر امام محمدباقر (ع) و امامصادق (ع)، صدها کتاب حدیثی به نگارش درآمد؛ آثاری مانند «اصول اربعمائه» پایههای تمدن حدیثی شیعه را پیریزی کردند، درحالیکه دیگران هنوز در گردوغبار روایتهای بدون سند سرگردان بودند.