پاپ، گالیله و داروین

تغییر در رویکرد کلیسا به علم

بتازگی پاپ فرانسیس در اظهارنظری جنجالی اعلام کرد که «نظریه تکامل و نظریه مهبانگ (انفجار بزرگ) درست‌است و خداوند یک جادوگر نیست که با چوب جادو جهان را خلق کرده باشد و طبیعت را اداره کند.»
کد خبر: ۷۳۷۷۱۸
تغییر در رویکرد کلیسا به علم
اگر چه بعضی پاپ‌های قبلی نیز نظریه مهبانگ را متعارض با دین نمی‌دانستند و حتی آن را دلیلی برای وجود خدا معرفی می‌کردند، ولی هیچ گاه یک مقام رسمی کلیسای کاتولیک در این درجه به نظریه تکامل داروین روی خوش نشان نداده بود، اما از پاپ و مقامات کلیسایی که بگذریم، بسیاری از علمای دین مسیحی را می‌توان در همین قرن اخیر یافت که نظریه تکامل را معارض با وجود خدا نمی‌دانند و آن را با اعتقادات دینی قابل جمع می‌بینند.
به عقیده ایشان خداوند خالق و نگهدارنده جهان است، ولی در این کار از قوانین و اسباب طبیعی استفاده می‌کند. در واقع خداوند جهان را به طور مستقیم خلق یا اداره نمی‌کند، بلکه قوانین طبیعی مثل قوانین فیزیک را برای اداره جهان و قوانین تکاملی مثل نظریه داروین یا حرکت پوسته زمین را برای خلق موجودات زنده و غیرزنده به کار می‌برد. از میان علمای مسلمان مثلا علامه مسجدشاهی اصفهانی نظری مشابه این داشته است. هر چند این دیدگاه نیز از سوی بسیاری از مقامات و فرقه‌های مسیحی افراطی قابل پذیرش نیست و بعضی مسیحیان پروتستان این اظهارنظرها را نشان از آن می‌دانند که پاپ همان دجال یا ضدمسیح آخرالزمان است، ولی مسیحیان و متألهان بزرگ بسیاری هستند که با همین راهکارها علم و دین را با هم جمع می‌کنند.

شاید بتوان گفت پاپ فرانسیس نیز تحت تأثیر همین متألهان و آثار ایشان به این نظر اخیر خود رسیده است، زیرا این سخن نه جدید است و نه عجیب. تقریبا همه کسانی که آثار فلاسفه دین درباره روابط علم و دین در دوران معاصر را خوانده باشند، می‌دانند امکان رفع تعارض میان نظریه‌‌های علمی و دینی درباره طبیعت وجود دارد، زیرا متن دین همیشه اجازه می‌دهد در این طور موارد به تأویل و تفسیر دست بزنیم و طوری آن را بفهمیم که با دستاوردهای مسلم علمی معارض نباشد، اما مشکل بزرگ نظریه تکامل آن است که شکل سنتی برهان نظم را بی‌اعتبار می‌کند و دینداران باید حتما برهان‌های دیگری برای وجود خدا داشته باشند تا بتوانند تکامل و خدا را توأمان حفظ کنند. زیرا نظریه تکامل نشان می‌دهد برای ساخته شدن موجودات زنده حتما نیازی به یک ناظم نداریم؛ بلکه طبیعت با سعی و خطا از طریق انتخاب طبیعی می‌تواند این موجودات را ایجاد کند. بنابراین بسیاری از فلاسفه دین برهان‌های جدیدی مثل برهان تجربه دینی و برهان تنظیم دقیق که نسخه جدیدی از برهان نظم است، عرضه کرده‌اند و شاید پاپ فرانسیس نیز این برهان‌ها را به جای برهان نظم بیشتر می‌پسندد.

اما اگر امکان تأویل و تفسیر متن دین وجود دارد، چرا کلیسای کاتولیک در قرن هفدهم چنین محکم در برابر گالیله ایستاد و ادعای گالیله مبنی بر گردش زمین به دور خود و خورشید را نپذیرفت؟ متألهان مسیحی در آن زمان به بعضی آیات کتاب مقدس ارجاع می‌دادند که صراحتا زمین را ثابت و خورشید را متحرک نشان می‌داد، ولی چرا همین آیات را به طریقی دیگر معنا نکردند تا با سخنان گالیله هماهنگ شود؟ پاسخ را در درجه اول باید در عدم استحکام علمی نظریه خورشید مرکزی-که در آن زمین به دور خورشید می‌گردد-جست. گالیله می‌دانست که کوپرنیک در کتابش دلیل کافی برای حرکت زمین به دور خورشید ندارد. کوپرنیک فقط نشان داده بود که دلایل دانشمندان قبلی برای سکون زمین کافی نیست و فرض حرکت زمین باعث می‌شود نظام نجومی ساده‌تری داشته باشیم، اما بسیاری از دانشمندان بزرگ آن عصر مثل تیکو براهه معتقد بودند معلوم نیست نظام خورشید مرکزی ساده‌تر باشد و نظریه او را قبول نداشتند. حتی رصدهای گالیله با تلسکوپ که آشکارا با نظام زمین مرکزی در تعارض بود نیز نظام خورشید مرکزی را اثبات نمی‌کرد و بسیاری از دانشمندان به سراغ نظریه‌ای رفته بودند که در آن سیاره‌ها به دور خورشید و خورشید به دور زمین می‌گشت و تنها یک قرن بعد بود که فیزیک نیوتنی صحت قطعی نظام خورشید مرکزی را نشان داد. بنابراین هنوز در آن زمان توافقی بر سر نظریه خورشید مرکزی بین متخصصان وجود نداشت و اهل کلیسا هنوز حق داشتند نظریه خورشید مرکزی را نپذیرند. ایشان می‌گفتند اگر دلیل‌ قطعی برای حرکت زمین به دور خورشید وجود داشته باشد و همه دانشمندان بر سر آن به توافق برسند، آنگاه می‌توان آیات کتاب مقدس را تأویل کرد، ولی تا پیش از آن نباید آیات محکم و صریح را به نفع ادعاهای هنوز اثبات نشده کنار گذاشت. با وجود این اقدامات کلیسای کاتولیک در تهدید گالیله به شکنجه و مرگ به هیچ وجه توجیه شدنی نیست. گالیله که خود مسیحی معتقدی بود، قانع شده بود که نظام خورشید مرکزی ساده‌تر و در نتیجه درست‌تر است. او می‌گفت کتاب مقدس را طوری تعبیر می‌کنم که با نظام خورشید مرکزی همخوانی پیدا کند، بنابراین کافر نشده‌ام، اما کلیسای کاتولیک این را هم نمی‌پذیرفت، زیرا مسئولیت عرضه تفسیر رسمی و اعتقادات درست مسیحی نیز فقط به دست کلیسا بود و کسی اجازه نداشت برداشتی متفاوت با برداشت رسمی کلیسا عرضه کند. کسی که تفسیر متفاوتی از دین رسمی کلیسا می‌داشت بدعتگذار و کافر محسوب می‌شد و دستگاه تفتیش عقاید به کارش رسیدگی می‌کرد و ممکن بود او را به اعدام محکوم کند. این وضعیت امروزه به اتمام رسیده است، زیرا هم کلیسا به قدرت معرفتی علم پی برده است و هم با گسترش مفهوم حقوق بشر، دستگاه تفتیش عقاید مضمحل شده است. البته هنوز کلیسای کاتولیک مسئولیت عرضه تفسیر رسمی از دین برای مسیحیان کاتولیک را به عهده دارد و حق عرضه برداشت‌های دگراندیشانه و بدعت‌آمیز برای مسیحیان کاتولیک وجود ندارد.

دکتر امیرمحمد گمینی / پژوهشگر تاریخ و فلسفه علم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها