اشرافیت

آرمان‌های پوشالی

می‌گویند در اصالت دروغگویی آدم‌ها و استثنا بودن راستگویی همین بس که برای دروغ گفتن هزار و یک دلیل وجود دارد و برای راست گفتن، تنها یک دلیل؛ که آن یک دلیل را هم جز افرادی معدود ندارند: ایمان به راستگویی.
کد خبر: ۷۲۲۷۱۸
آرمان‌های پوشالی

حال وقتی مصداق دروغگویی، تظاهر به مساله‌ای نه چندان موجه و ارزشمند همچون اشرافیت باشد، استثنای این قاعده یعنی ایمان به راستگویی در قالب این ویژگی اخلاقی بخصوص آشکار خواهد شد: پرهیز از هرگونه تظاهر اعم از اظهار به فقر یا اظهار به اشرافیت. یعنی همانی باشیم که هستیم. نه زهد بفروشیم و نه تجمل بخریم. نه نسبت به آنچه داریم مفتخر باشیم و نه نسبت به آنچه نداریم شرمسار. شاکر باشیم و اگر سودایی می‌خواهیم در سر داشته باشیم معطوف به امور مهم‌تری باشد که به انسانیت مربوط است، نه به رفاه و دنیاطلبی.

در زبان عامیانه عبارتی هست که آن را برای تظاهر به قدرت در هنگامه ضعف به‌کار می‌برند. می‌گویند: بد خوردیم، ولی بگویید خوب زده! این تظاهر به قدرت چون ناشی از ضعفی راستین است، فقط از باب دروغ بودنش قابل نکوهش است، اما وقتی ما چیزی را که به‌واقع ضعف نیست، به اشتباه ضعف بینگاریم و از آن به چیزی دیگر که قدرت نیست ولی قدرت می‌انگاریمش پناه ببریم، آن‌وقت به وضعی رقت‌انگیز دچار خواهیم شد که ما را وامی‌دارد سخنی شبیه آن عبارت مذکور ولی به مراتب نکوهیده‌تر از آن به زبان آوریم و بگوییم: مفت گرفتیم، ولی بگویید گران خریده! و اسفبارتر زمانی است که استفاده از این عبارت به عادت روزمره و لقلقه لسانی تبدیل شود که از فرط تکرار، دیگر در صحت و سقمش تأمل نیز نتوان کرد. در چنین وضعی ما گرفتار نوعی خودباختگی عمیق و ناآگاهانه خواهیم شد که همه جوانب زندگی‌مان را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد و روز‌به‌روز بر ضعف‌های وجودی و نارضایتی‌مان از زندگی می‌افزاید تا این‌که زمانی چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم نه فقط همیشه حسرت نداشته‌هایمان را خورده‌ایم که حتی از داشته‌هایمان نیز سودی نبرده‌ایم و از زندگی جز رنج و محنتی بی‌ثمر چیزی عایدمان نشده است. از این تلخ‌تر زمانی است که دیگر تنها مرگ، پایان دست و پا زدن‌های نومیدانه‌مان برای نیل به شرایط بهتر و بالاتر باشد و مصداق بیان تند و گزنده این بیت سعدی قرار بگیریم که: گفت چشم تنگ دنیادوست را/ یا قناعت پر کند یا خاک گور.

موفقیت در زندگی را سازوکارهای مرسوم خلاصه شده در «ثروت» مشخص نمی‌کند، چنان‌‌که اگر روزی از خواب برخاستیم و دیدیم چیزی به نام ثروت دیگر وجود خارجی ندارد و بناست ندار بمانیم و ندار بمیریم، قرار نیست در آن موقعیت افلیج شویم و دیگر نه توانی برای حرکت داشته باشیم و نه انگیزه‌ای برای ادامه دادن. جهان و ارزش‌های ابطال‌پذیرش تغییر می‌کند، ولی ما و انسان بودنمان نه لزوما. اگر هدف از زندگی، کسب مال و ثروت هرچه بیشتر و تفاخر به آن باشد، راه و مسیر زندگی نیز در صورت برخوردار نبودن از آن قبله آمال و آرزوها، تظاهر به دارایی و اشرافیت و حسرت مدام از محرومیت خواهد بود و عدالت خداوندی در تقسیم عادلانه و مساوی مواهب مادی میان مخلوقات معنا خواهد شد که روشن است با چنین نگرشی، کمترین شناخت ممکن از زندگی انسان در اجتماع کافی است برای حکم دادن به ظالمانه بودن مبدأ و منشأ هستی و گرویدن به الحاد و به خیال خود مختومه دانستن پرونده شناخت و معرفت. حال آن‌که در این میان حلقه گمشده‌ای وجود دارد به نام انسانیت که گویا از فرط حضور از یاد رفته است، آن‌چنان‌که ماهی، وجود آب و اهمیت آن را در زندگی‌اش درنمی‌یابد.

نکته‌ای که در پایان شایان ذکر است تفاوت میان برخورداری از مواهب مادی و تفاخر و تظاهر به اشرافیت است. صرف دارا بودن و بهره‌مندی از ثروت و سرمایه تنها در مکاتب فلسفی منحطی همچون مارکسیسم و سوسیالیسم مذموم انگاشته می‌شود وگرنه چه از منظر اخلاق فردی و اجتماعی و چه از منظر دین، فی‌نفسه قبحی متوجه این مساله نیست. آنچه نکوهش می‌شود تفاخر به ثروت و ارزش دانستن آن یا از آن بدتر تظاهر به اشرافیت به دلیل خودباختگی و احساس ضعف در برابر ثروتمندان است، به طور کلی هرگونه تظاهر و ریا هم غیراخلاقی است هم غیرشرعی؛ مگر در شرایط خاص و به دلایل موجه که تعبیر «سرخ نگهداشتن صورت با سیلی» که ناظر به حفظ مناعت طبع و کرامت نفس است از آن جمله‌ به شمار می‌رود. اما همواره باید توجه داشت فراتر رفتن از مرز اضطرار، سقوط به ورطه نفسانیات را موجب می‌شود که از یک‌طرف به خودنمایی و جلوه‌فروشی و از طرف دیگر به خودشکنی و زهدفروشی می‌انجامد و دومی به مراتب از اولی مذموم‌تر است؛ چراکه از یک طرف متضمن باور به قبح ثروت در مقام نظر است و از طرف دیگر متضمن باور به پسندیده بودن آن در مقام عمل. یعنی خود از ثروت بهره می‌بریم ولی وانمود می‌کنیم که محرومیم. این دوگانگی میان نظر و عمل در مورد نخست یعنی تظاهر به اشرافیت وجود ندارد؛ زیرا در آنجا محرومیت، جبر شرایط است نه انتخابی خودخواسته و عامدانه چراکه مفروض، هدف بودن ثروت و تلاش برای دستیابی به آن در ادامه تظاهر است. از این گذشته تظاهر به ثروت متضمن تظاهر به ارزشی دینی نیست، حال آن‌که زهد و پارسایی نه فی‌نفسه بلکه با شرایط و ضوابط بخصوص از نگاه دین تحسین شده و ارزش انگاشته شده است. در این‌خصوص می‌توان به مباحثه امام صادق(ع) با صوفیان زمان خودشان اشاره کرد که امام را متهم به دنیادوستی و تجمل‌گرایی می‌کردند. در این حکایت خواندنی موضع امام معصوم بوضوح بیان شده که زهدفروشی به خودی خود نه فقط ارجحیتی ندارد، که حتی از نگاه دین مردود دانسته شده است.

محمد کامیار / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها