در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بخش قابل توجهی از سرودههای شهریار، مربوط به آن دسته اشعاری است که در آنها عواطف میهنی و دلدادگی شاعر به ساحت مام میهن متجلی شده است. وطن شاعر (= ایران) در شعر او از جایگاه والایی برخوردار است و اگر چه گستره ارادت غزلسرای معاصر به وطن به سالیان دوره حاکمیت هخامنشیان و کوروش باز میگردد، منتها بخوبی پیداست که علاقه و شیفتگی شهریار به ایران پس از اسلام، بسیار مشعوفانه است. به عبارتی گاهی گذشتههای بسیار دور توجه، شاعر را به خویش میخواند و او را مفتون عظمت و شکوه دوران باستان میسازد، لیکن با یادآوری اینکه ایران با آغوش باز و سویدای دل، دین اسلام را پذیرفت، بر ایرانی و مسلمان بودن خویش میبالد و نیش دوری از آن عظمت ظاهری با مشاهده نوش صبغه اسلامی ایران فراموش میکند.
یک نکته بسیار مهم پیرامون اشعار میهنی شهریار، توجه او به اسلامیت ایران است. به جرأت میتوان گفت وطن در اندیشه شهریار و در وادی شعرهای او، رنگ و بوی کاملا شیعی دارد. در نظام فکری و ادبی شهریار، مذهب ایرانی (= اسلام) و ایران مذهبی (= امالقرای اسلام) از جایگاه ویژهای برخوردار است. پر واضح است که قالب قصیده و مثنوی بیش از ظرف غزل، مجال انعکاس چنین ایدههای اجتماعی را دارد. در شعر شهریار هم، اگر غزل بیش از همه، در خدمت اشعار عاشقانه و گاهی عارفانه او قرار گرفته، این قصیدهها و مثنویهای اوست که منعکسکننده دیدگاههای اجتماعی و گاهی سیاسی او شده است.
شهریار در پاسخ به دعوت یکی از دوستانش که او را برای اقامت در اروپا دعوت میکند، ضمن رد دعوت او، زبان به نصیحت گشوده، میگوید:
جان من بازآ به جای خود که جانان پیش ماسـت/مدعـی آرایش تن میکنــد، جــان پیش ماسـت/ بــا چــراغ علـم راه بتپرسـتـــان میرونـــد/ کعبــه چشـمانداز ما و راه ایمــان پیش ماسـت/ آفتاب حکــمت از مشــرق به مغــرب میرود/ چشمـه زاینـده اشــراق و عرفـان پیش ماسـت (دیوان شهریار، ج1، ص 293)
شاعر شیرینسرای معاصر، در یکی دیگر از قصاید خود با عنوان اتمام حجت ضمن یادآوری لزوم حفظ وحدت ملی ایران، خاطرنشان میسازد که جاودانگی کشور، در طول سدههای پیشین مدیون حفظ معنویت و اتحاد بوده است:
دستی به اتحــاد برآریــد و عـدل و داد/ با دست اتحـــاد تــوان دادِ عـــدل داد/ ایـران به معنــویت جاویــد زنــده بـود/ این زنده مرده است که آن مرده زنـده باد (دیوان، ج 2، ص 981)
وی در جایی دیگر با تأکید بر تلاش جوانان و لزوم «غریدن» آنها، آبادی و عمران وطن را در گرو ایجاد «یک جنبش اساسی» در این کشور میداند:
پیــام من به گــردان و دلیــران/ جوانـان و جوانمــردان ایـــران/ یکی غریدنم باید که چون رعـد/ کند آشفتــه خواب نره شیــران/ یک جنبش پدیــد آیـد اساسی/ در این کشور مدارش با مدیران (دیوان، ج1، ص 344)
سپس ضمن پافشاری بر اینکه پیکار و جانبازی در راه میهن، به آغوش کشیدن عروس فتح را ـ ولو در حال شهادت ـ به دنبال دارد، اظهار میکند که اگر دشمن خون شاعر را بر زمین بریزد، کلمه ایران نقش خواهد بست:
خوشــا پیــکار جانبــازان میهــن/ در آغـوش عروس فتــح، میـــران/ گرم خون ریخت دشمن، شهریـارا/ به خون دانی چه بندم نقش، ایـران (همان، 347)
بسیاری از اشارات شهریار به ایران مربوط به آن بخش از شعرهای اوست که به طور مستقیم یا غیرمستقیم، سخن در تکریم و اعزاز آذربایجان ـ که به نظر شاعر جزو لاینفک ایران است ـ میباشد.
آذربایجان در اندیشه شهریار، بسیار مهم است، بههمین دلیل، هر موقع هجومی از جانب دشمن کشور را تهدید کند، این آذربایجان است که باید بیش و پیش از همه خود را آماده دفاع و فداکاری کند.
روز جانبــازیست ای بیچــاره آذربایجــان/ سر تو باشی در میان هر جا که آید پای جان/ هر زیـانی کو قضـا باشــد به ایران عزیــز/ چونتو ایران را سری، بیشت رسد سهمزیان (دیوان، ج1، ص 351)
شهریار آذربایجان را اگرچه بلاگردان ایران و حافظ و پاسدار کاخ استقلال این مرز و بوم میداند، در عین حال اگر انتقادی نیز دارد، آن را به صراحت باز میگوید:
ای بلاگردان ایران سینه زخمی به پیش / تیـر باران بلاباز از تو میجویـد نشـان/ کاخ استقلال ایـران را بلا بارد به ســر / پایدار ای روز بـاران حـواث نــاودان/ دیگرانرا مژده راحت رسد از هر طرف / با تو عرضتسلیت همکسنیارد در میان (دیوان، ج1، ص 352)
شاعر با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا میداند و نسبت به اشاعه سخنان تفرقهانگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام میآید، هشدار میدهد و خطاب به آذربایجان میگوید:
تو همــایون مهـد زرتشتی و فرزندان تو / پــور ایـراننـد و پاکآئیـن نـژاد آریــان/ اختلاف لهجــه ملیـت نزایــد بهـر کس/ ملتـی با یک زبان کمتـر به یـاد آرد زمان/ گر بدین منطق تو را گفتنـد ایرانی نـهای/ صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان (همان)
شهریار شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش میداند و میگوید:
این قصیدت را که جوش خون ایرانیت است/ گوهرافشـان خواستم در پای ایــران جــوان/ شهریــارا تا بـود از آب، آتــش را گزنـــد/ بــاد خـاک پـاک ایــران جـوان مهــد امـان (دیوان، ج1، ص 365)
شهریار در شعر بلند «فردوسی» که در بخش «مکتب شهریار» دیوانش درج شده، با بیان اینکه ایران «کشور یادهای یک قوم اصیل» است، عظمت تاریخی سرزمیننمان را یادآور شده میگوید:
در قعر هزار ساله غار قرون/ از کشور یادهای یک قوم اصیل/ کانجا غرق غرور قومیت اوســت/ یک منظره شکوهمندی خفته است/ یک دورنمای دلفروز تاریخ/ ایران قدیم! (دیوان ـ ج3، ص 1115)
شهریار، فردوسی را پیکره غرور ملیت ایرانی و خلاق غرور قومیت ما میداند و او را فرمانده جنگهای فرهنگی ایرانزمین معرفی میکند:
توفنده از او حمیت و احساسات/ داننده راز انفجار کلمات/ افتاده به روی نقشههای جنگی/ فرمانده جنگهای فرهنگی ماست/ خلاق غرور قومیت ما/ او شاعر ایدهآل ما فردوسی است (دیوان، ج2، 1116)
قلم فردوسی در نظر شهریار، کار هزاران جنگجو میکند و بدینسان از کاخ بلند فارسی مراقبت میکند:
او شاعر قهرمان ما فردوسی است/ او را قلم آن کرد که شمشیر نکرد.../ او کاخ زبان پارسی کرد بلند.../ او شاعر ایدهآل ما فردوسی است/ تصویر کند عشق و فداکاریها/ والامنشیها و فداکاریها/ تصویر کند مفاخر ایران را... (همان، ص 1118)
و در پایان، چنین عظمت فردوسی و شاهنامه ـ این تاریخ منظوم ایران ـ را یادآور میشود:
دنیا همه یک دهن به پهنای فلک/ بگشوده به اعجاب و به تحسین تمام/ با هر چه زبان و ترجمان دل و جان / در گوش تو با دهان پر میگویند:/ فردوسی و شاهنامه جاویدانند... (همان، 1121)
بخش مهمی از اشعار میهنی و به اصطلاح «ایرانیات شهریار» مربوط به آن شعرهایی است که در ردیف «ادبیات حسرت» میگنجد. شهریار هر کجا از قفقاز و سرزمینهای ایرانی آن سوی ارس که بر اثر بیلیاقتی شاهان ناتوان و در پی انعقاد عهدنامههای سیاه گلستان و ترکمانچای به اشغال روسیه درآمد، سخن به میان میآید، بیاختیار عنان از دست میدهد و زبان اشک و دریغا گویی به تکلم وا میدارد.
در بررسی اشعار میهنی شهریار اشعار ترکی آذری او نباید فراموش شود. چرا که بخش مهمی از شعرهای او که در مضامین اجتماعی و وطن سروده شده، به زبان مادری اوست
اوج «قفقازیه»های شهریار در اشعار ترکی آذری اوست، منتها در شعرهای فارسی نیز به ویژه در مثنوی «افسانه شب» بخش «شبیخون»، شاعر با تصویرآفرینی فوقالعاده قوی، هجوم لشکر روس و دفاع مردم آران را از خاک ایران به نمایش میگذارد، به گونهای که آدمی خیال میکند شهریار درست در شب حمله روس به ایران در صحنه حاضر بوده و آن نبردها را به چشم دیده است.
شهریار با اشاره مستقیم به حملات روس که طی آن ایلات آران، با سلاح سنگ و چوب و بیل و کلنگ در مقابل سپاه تا بن دندان مسلح روس دفاع میکنند، تنها مورخی است که از نقش قهرمانانه زنان آرانی در مبارزه با دشمنان روس سخن میگوید. صاحب این قلب که اندک مطالعهای در زمینه تاریخ هجوم روس به ایران داشته، در کتابهای تاریخی در بیان دفاع زنان ایران در مقابل لشکر تزار سطری ندیده است، جز مثنوی شبیخون شهریار:
دیــده آن سیـل شبیخـون سپاه/ چـون بلایـی کـه ببـارد ناگـاه/ بیسـلاحی ز هنــر داشـته بـاز /دسـت ایـلات رشیــد قفقــاز/ فـوج قــزاق بـه فــرمان تـزار/ رو نهــاده اسـت بـرای تـاتـار/ ایل بیاسلحـه شــایـان دریــغ/ تنبهتن جنگد و با خنجر و تیغ/ آن هجومش همه با توپوتفنگ/ وین دفاعش همه با بیل وکلنگ/ شیـرزنها چـو گـوزن گسـتاخ/ کــه دل شیــر بدرد بـا شـاخ/ بیـل بر دوش به پشت شوهـر/ سینـﺔ عـاج بــدو کـرده سپــر/ دختــران زلف پریشــان از باد/ چون غزالان که رمنـد از صیـاد/متــواری همـه در کوه و کمــر/ سنگ بارنــد عــدو را بر ســر/ مادری نعــش پســر در آغوش/ چنگ در رخ زده و رفته ز هوش/ دختــری ســر به بـر نامـزدش/ همسـری کـرده به خواب ابدش
و سرانجام قفقاز به شیری خوابیده و روس به گرگی درنده شبیه میشود که بر اثر سهلانگاری و خواب بیموقع چوپان بیعرضه (شاهان قاجار)، شیر، اسیر گرگ میشود و قفقاز این چنین از خاک ایران جدا میشود:
گـله گـرگ به مکــر و تزویــر/ شیــر خوابیـده کنـد غافلگیــر/ گـویی آنهـا کـه فـرا میرفتنــد/ گـاه برگشتــه چنیـن میگفتنـد:/ الـوداع ای افــق روشــن و بـاز/ شهــره گهـــواره گیتــی قفقــاز/ ای کـه تا بازپسین تیـر و تفنـگ/ بــود بـا دشمـن ایـرانت جنـگ/ تـا دلیــران تـو در خـون نتپیــد/ پـای دشمن بـه دیـارت نرسیــد/ چـونـی ای کشــور آزاده اسیــر/ چونی ای شیــر ژیان در زنجیــر!
شهریار همچنین در قطعه «شیون شهریور» از زبان خورشید عالمافروز که رخ بر خاک آذرآبادگان سائیده است، از مام میهن اینگونه دلجویی میکند:
ای وطـن آمـده بـودم بـه سـلام نـوروز/ مگــرم کوکـب اقبـال تـو تابــد پیــروز/ آمـدم در پـی آن کوکـب آفـاقافــروز/ لیکاز اینغمکدهرفتمهمهدرد و همهسوز/ دگر ای مادر غمدیـده به خون زیور کـن / جشـن نوروز بهل، شیــون شهریور کـن
در این قطعه شعر، در تبیین منظور شهریار از ماجرای «شهریور» هم میتوان به مساله اشغال ایران توسط متفقین و هم مساله «اعلام موجودیت فرقه دموکرات آذربایجان» که هر دو حرکت اشغالگرایانه در شهریور ماه اتفاق افتاده است، اشاره کرد.1
او در قطعه دیگری نیز که با عنوان «مهمان شهریور» سروده، به بیرون رفتن قوای اشغالگر شوروی از خاک ایران در سال 1325 اشاره میکند و از خروج «مهمان ناخوانده» شادمانی مینماید:
خوانبهیغما بردهآنناخواندهمهمانمیرود/ آن نمکنشناس بشکسته نمکدان میرود/ از حریـم بوستـان بـاد خـزانی بستـه بار/ یـا سپـاه اجنبـی از خاک ایــران میرود/ قحط و ناامنی و بیماری و فقر آوردهاست/ گو بماند زخم، باز از سینه پیکان میرود (دیوان، ج1، ص 298)
البته احساس وطندوستی و مبارزه با استبداد و خونریزی، در اندیشه شهریار جنبه جهانی دارد و محدود به ایران نیست. قطعه شعرهای قهرمانان لینگراد، پیام به اینشتین، پیام دانوب به جامعه بشر و... بازتاب دیدگاه جهانی شهریار در راستای حس وطنپرستی و ابراز عواطف میهنی است.
در بررسی اشعار میهنی شهریار، اشعار ترکی آذری او نباید فراموش شود. چرا که بخش مهمی از شعرهای او که در مضامین اجتماعی و وطن سروده شده به زبان مادری اوست. یکی از مهمترین سرودههای شهریار اشارتی مستقیم به جدایی سرزمینهای ایرانی قفقاز و تجزیه خاک ایران دارد، قطعه شعری است که خطاب به محمّد راحیم شاعر قفقازی سروده است:
ایگیتلر یوردو قفقازیم، سنه مندن سلام اولسون/ سنیـن عشقینـدن ایراندا، هنوز صبری تالان واردیر/ آنام تبریـز منه گهوار ده سویلردی: یاوریم بیـل!/ سنینقالمیشاوتایدا خال لیتئل لیبیر خالان واردیر/ آراز دشمن الینده بیر قلیچ تک اورتانی کسـدی/ اونون اولادی وارسا بیل، سنی یاده سالان واردیر2
شهریار در بیت پایانی این غزلواره از اینکه قفقاز اسیر حاکمیت کفر شده، ناراحتی خود را بیان و به شاعران آن سوی ارس توصیه میکند که مراقب مقاصد شوم روسها باشند:
بیزی کفر اهلی استرسه، یکون چاتماق اوچون ایستر/ بیـزه بونلاردان آرتیق قالسـا بیر یرتیق پالان واردیـر3
شاعر ایران که در شعر دیگری برای سلیمان رستم از شاعران معروف قفقاز سروده، از جدایی برادران ایرانی و اسارت ایرانیان قفقازی در چنگال بیگانگان ناله سر میدهد:
آغ گویر چین نه روا دیر، کی ایشیقلیق قوشو، سنتک/ یاتـا بایقـوش یـوواسینـدا، قـالا خفـاش آر اسینــدا4(دیوان ترکی شهریار، ص 84)
شهریار در قطعه دیگری که خطاب به یکی از اقوام خود به نام میرابوالفضل حسینی متخلص به «حسرت» که در زمان فروپاشی فرقه دموکرات آذربایجان (1325 شمسی) به همراه عدهای دیگر از ایران متواری شد، سروده، از خوردن فریب شیطان و افتادن در دام تجزیهطلبها و بیگانهگراها بر حذر میدارد و میگوید:
جاهللیقدا تو را دوشـن چـوخ اولار/ مظلوملارین آهی بیـر گون اوخ اولار/ قیـش یاخینلار تور آتانلار یوخ اولار/ ظلمـون دگـر، اورگـی نیـن باشینــا / آوچـی قویـار باش یهـرین قاشینــا/ یازیق جوان شیطانیگورجک چاشار/ یولدان چیخیب بولودلی داغلار آشار/ حقی تاپان خضـر اولی مینلر یاشـار/ نه یاخشی دیـر الله سوزون اینانماق/ بلا لـرده صبــر ائـلهیب، دایانمـاق5 (دیوان ترکی شهریارـ ص 57)
شهریار ضمن دعوت به بازگشت شاعران و هموطنان فراری برای آمدن به خاک وطن اینچنین در بیت دیگری میگوید:
وطندن آیری دوشـن اولادیم قاییت وطنـه/ قایین کی گوز یولاتیکمیش آنا قایتدی سنه6 (همان، ص 90)
شهریار همچنین در یک موضعگیری بسیار آگاهانه، در پاسخ به عدهای کمونیست که شاعر بزرگ ایران را از سرودن شعر فارسی بر حذر میداشتند، میگوید:
دنین آذر ائلینین بیر یار الی نیسگیلی یم من/ نیسگیلاولسامداگولومبیر ابدی سویگلییممن/ ائل منی آتسادا اوز گولشنیمین بولبولییم من/ ائلیمین فارسیجادا در دینیسویلر دیلییم من/ ابدیت گولویم من7 (دیوان ترکی شهریار، ص 72)
سخن در این وادی را با بیان مؤخرهای پیرامون اشعار ترکی شهریار به پایان میبریم:
شهریارشناسان معتقدند این شاعر بزرگ زمانی به سرودن شعر ترکی آذری اقدام کرد که به مقام والایی در شاعری دست یافته بود. او را در کشور میشناختند و سخنانش زبان به زبان میگشت.
به گواهی تاریخ زمانی که هنوز مجموعه کمنظیر «حیدربابایه سلام» شهریار و دیگر اشعار ترکی آذری او سروده نشده بود، در مراسم بزرگداشتی که در دانشگاه تبریز برای شهریار برپا شد، دانشجویان و حتی مردم عوام برای دیدن شهریار، سر و دست میشکستند.
دکتر علیاکبر ترابی که تحقیقات ارزندهای در جامعهشناسی شعر شهریار دارد، معتقد است: «دیوان اشعار فارسی شهریار تأمینکننده نخستین مرحله از اشتهار شاعر به عنوان غزلسرایی بزرگ و اشعار حیدربابا فراهم آورنده بلندآوازگی او در نیمه دوم حیات است».8
روانشاد دکتر محمود پدیده استاد فقید دانشگاه تبریز نیز مینویسد: «شهریار بر خلاف اکثر ترکان پارسیگوی که کاملا ترک بودنشان در شعر محسوس است، چون با اصطلاحات زبان فارسی آشنایی دارد، اگر کسی با او سابقه معرفت نداشته باشد، نسبت ترک بودن به او نخواهد داد...».9
میتوان چنین نتیجه گرفت که تلاش عدهای در معرفی شهریار بدین صورت که او تنها با سرودن اشعار ترکی به عنوان شاعر بزرگ در کشور مطرح شد، حرکت بیهودهای بیش نیست. یکی از این افراد میگوید: «شهریار را منظومه حیدربابا شهریار کرد. قبل از آن اگر نامی داشت(!) در ردیف چند شاعر خوب زمان بود و عدهای(!) ادبدوستان درکش میکردند و نامش را میبردند. در بین عوام شهرت چندانی نداشت. ولی با انتشار این مجموعه، آتشفشانی شروع به فوران کرد...».10
همین فرد در یک نتیجهگیری ابتدایی دیگری میگوید که منظومه بلند و کمنظیر حیدربابا «به تقاضای عمه و عمهزادگان» شهریار که زبان فارسی نمیدانستند سروده شده است. این فرد میگوید: «منظومهای که برای خاطر فهم عمه و عمهزاده... به زبان محاورهای و ساده و بدون پیرایه سروده شده بود، شاهکاری از آب درآمد...».11
این در حالی است که رویکرد استاد شهریار به شعر ترکی، علیرغم برخی از شاعران چپگرای همدوره وی «به دور از اغراض سیاسی» و اهداف حزبی بود و این گونه است که «طرح حزب کمونیست شوروی برای اعطای جایزده ادبی لنین به شهریار با هوشیاری شاعر با شکست مواجه شد».12 توجه شهریار به عنوان یک ایرانی دوستدار وطن، به شعر ترکی، تنها از راه عشق به احیای زبان مادری بوده است. پس میتوان گفت که چهره ادبی شهریار از دو نیمرخ شعر فارسی و شعر ترکی آذری تشکیل یافته است. هر دو سوی این نیمرخها، صورت زیبا و دلنشین «شهریار ایران» را تشکیل میدهند.
شهریار حتی به حدی مراقب نیفتادن در دام بیگانهگرایان بود که در مصاحبهای میگوید: «لهجه ترکی ما با سایر لهجههای زبان ترکی متفاوت است. من سعی میکنم به لهجه تبریز بنویسم. برخی لغات ترکی هستند که... ترکهای ایران آن را نمیدانند... تا حدی که برایم مقدور است از این لغات استفاده نمیکنم».13
شهریار این مصاحبه را چنین به پایان میبرد: «ترکی، فارسی، عربی هیچیک به تنهایی نمیتوانند وجود داشته باشند. زبانها همه بر یکدیگر وابستهاند و هر یک به نحوی نقصی دارند... مهم این است که نباید تعصب داشت».14
یلدا رنجبر خراسانی
پانوشتها:
یلدا رنجبر خراسانی در بجنورد تولد یافت. وی از دوران نوجوانی با راهیابی به محافل ادبی حوزه خراسان، در مکتب نویسندگان و شاعران بزرگی چون استاد صاحبکار و... به آموزش پرداخت و در تحکیم پایههای شعر و نثر خویش کوشید. رنجبر سال 1379 خورشیدی در دانشگاه تربیت معلم آذربایجان پذیرفته شد و درجه کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را اخذ کرد. او در تبریز ماندگار شد و با تألیف مقالات و یادداشتهای ادبی ـ تحقیقی در مطبوعات محلی آذربایجان درخشید. این روزنامهنگار ادبی ـ دینی با حضور در مکتب تبریز، جریان فرهنگ خراسان بزرگ را در آذربایجان پویایی بخشیده و در حال حاضر سرمقالههای دینی قدیمیترین روزنامه آذربایجان «مهد آزادی» را مینویسد. 1- فرقه دموکرات آذربایجان به دستور استالین و به طور مشترک توسط میرجعفر باقراف و میرجعفر پیشهوری در دوازدهم شهریور 1324 به طور علنی و با انتشار بیانیهای اعلام موجودیت و در 21 آذر ماه همان سال به طور رسمی با افتتاح مجلس به اصطلاح ملی! آغاز به کار کرد. 2- ای سرزمین قهرمانان، قفقاز سلام بر تو! در عشق تو هنوز بسیاری در ایران سرگردان و پریشانحالند. مادرم تبریز زمانی که من در گهواره بودم، میگفت: فرزندم، بدان که تو در آن سوی ارس خالهای زیبارو داری... ارس چون شمشیری به دست دشمن، میانه ما را برید و از هم جدا کرد. اگر او نیز فرزندانی دارد، بداند که تو نیز در یاد مایی و فراموش نشدهای. 3- اگر اهل کفر به ما اظهار تمایل کنند، بدان که برای بهرهگیری و نیل به مقاصد شوم خود این کار را میکنند. بدانید که برای ما از اینها بیش از یک پالان کهنه و پاره نخواهد ماند. 4- ای کبوتر سپید، تو که مرغ روشناییها هستی، چه رواست که در لانه جغد منزل کنی و در میان خفاشان (= زمامداران کمونیست) زندگی نمایی؟ 5- در جوانی خیلیها به دام میافتند. زمستان از راه میرسد و اثری از گسترنده دام و صیادها نمیماند. یک روز آه و ناله مظلومان به تیری تبدیل میشود و قلب ظالم را نشانه میرود و صیاد سر بر زین مینهد. جوان با دیدن شیطان از راه به در میرود. راه را گم کرده و سر به کوههای مهآلود مینهد. (اشاره به فرار از ایران) هر کس مؤمن به حق شد، عمر جاوید یابد. پس چه بهتر است سخن حق را قبول کنیم و در برابر بلایا صبر نماییم. 6- ای فرزندی که از دامان مام میهن دور افتادهای، به زادگاهت بازگرد. بازگرد که مادر چشم به راهت نیز بازگشته است. 7- گفتنی که من حسرت زخمدیده مردم آذربایجانم. اگر حسرت هم باشم ای عزیز، معشوق و عزیز هم هستم. اگر حتی مردم مرا از خود برانند، من بلبل داستانسرای ایرانم. من شاعری هستم که به زبان فارسی نیز دردهای جامعهام را بازگو میکنم. من گل ابدی هستم. 8- گامی در راستای شهریارشناسی، ص 16. 9- همان، ص 78 10- همان، ص 151 11- همان، ص 150 12- شهریار و شعر ترکی، علیاصغر شعردوست، ص 10 13- گفتوگو با شهریار، جمشید علیزاده، ص 194
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: