آرام‌ترین توفان

سقوط رضاشاه و خروج او از ایران، بنیان‌های قدرت متمرکزی را که پهلوی اول پایه‌گذاری کرده بود، فروپاشید و فضای سنگین و خفه‌ای که بر جامعه ایران سایه گسترده بود، شکست و شرایط نسبتا آزادی به‌وجود آمد.
کد خبر: ۷۱۵۵۵۵
آرام‌ترین توفان

اشغال کشور توسط قوای بیگانه، عدم قدرت شاه جوان که در سایه حمایت و توافق نیروهای اشغالگر به سلطنت رسیده بود و تنفر مردم از شیوه حکومت پهلوی اول، سبب‌ساز این شرایط نسبتا آزاد بود. در این دوره اندیشه‌ها کمی مجال تنفس یافتند.

آیت‌الله حسین قمی که از سال 1312 به کربلا تبعید شده بود، 2 سال بعد از خروج رضاشاه به ایران برگشت و در همان سال، 5 درخواست را به دولت سهیلی ارائه کرد که عبارت بود از آزادی انتخاب حجاب توسط بانوان، برچیده شدن مدارس مختلط، برگزاری مراسم نماز و گنجاندن دروس دینی در کتب مدارس، کم کردن فشار اقتصادی بر مردم و آزادی عمل حوزه‌های علمیه. دولت به این درخواست‌ها توجهی نکرد؛ اما عکس‌العمل بعضی از علما از جمله آیت‌الله بروجردی که آن زمان در بروجرد ساکن بود، سبب شد دولت این درخواست را بپذیرد.

در چنان شرایطی، محمدعلی مهیاری آموزگاری که پدرش نیز مکتبدار بود و از سال‌های پایانی حکومت رضاشاه، به ‌رغم همه سختی‌های موجود، صبح‌های جمعه در خانه‌اش نشست‌های مذهبی برپا می‌کرد، بعد از خروج شاه از ایران، محلی را در خیابان امیریه خرید و کانون اسلام را راه انداخت. او که طی سال‌های آخر حکومت رضاشاه با طالقانی جوان که تازه در تهران ساکن شده و جلسات تفسیر قرآن داشت، آشنا شده بود، سرپرستی کانون را به او واگذار کرد و خود مدیر آن شد.

«کانون اسلام» درواقع نخستین تشکل مذهبی، سیاسی بود که پس از شهریور 20 در ایران شکل گرفت و مکانی شد تا شخصیت‌ها و چهره‌های علمی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی یکدیگر را بیابند و در حرکتی منسجم‌تر خود را سازماندهی کنند.

نسل دوم مبارزان مسلمان پس از مشروطه در همین کانون شکل گرفت.

اگر در سال‌های آغازین سال‌های 1300 و هنگام تاسیس حکومت پهلوی اول، آیت‌الله سیدابوالحسن طالقانی و حاج‌عباسقلی بازرگان و جمعی از شخصیت‌های سیاسی مذهبی، جهت مقابله با اندیشه‌های نوظهور، نشست‌های مدرسه مروی و منزل حاج عباسقلی بازرگان را راه انداخته و مجله «البلاغ» را تریبون اندیشه‌های خود ساختند، فرزندان آنها مانند «کانون اسلام» پایه‌گذار نسل دوم شدند. به قول مهندس بازرگان، کانون، «محل تبادل اندیشه و برخورد افکار بود.»

آیت‌الله طالقانی در کانون، تفسیر قرآن را تدریس می‌کرد. آیت‌الله میرزا خلیل کمره‌ای، ترجمه‌نهج‌البلاغه و جنگ در اسلام و مهندس بازرگان «دین در اروپا» را به علاقه‌مندان می‌آموختند. سخنرانانی که در کانون حضور می‌یافتند، اکثرا چهره‌های شناخته‌شده دانشگاهی و مذهبی بودند.

کانون در کنار فعالیت‌های آموزش مذهبی خود، اقدام به ایجاد مراکز خیریه‌ای کرد که به فقرا کمک‌می‌کرد. این مساله در سال‌های سخت اقتصادی پس از شهریور 20 می‌توانست اثرات مثبتی بگذارد.

کانون نشریه‌ای به نام «دانش‌آموز» را منتشر می‌کرد که هدف آن ایجاد اشتیاق در جوانان و افزایش اطلاعات دینی آنها و هدایتشان در مسیر اندیشه‌های دینی بود. برای تشویق جوانان، عکس و بیوگرافی جوانان موفق درج می‌شد، بعدها با گسترش کار کانون، گردانندگان آن بالاخص طالقانی که موفق به کسب امتیاز نشریه‌ای جدید که بتواند محل بروز اندیشه‌های آنها باشد، نشدند، مجله «دانش‌آموز» را با شکل و محتوای جدیدی که بیانگر خط‌مشی آنها باشد منتشر کردند و در یکی از شماره‌های آن به جای شعار «خدا، شاه، میهن»، شعار «خدا، قرآن، میهن» ‌را پیشنهاد دادند. همین مساله سبب لغو امتیاز نشریه و تعطیلی کانون و دستگیری طالقانی، بازرگان، سحابی، احمدعلی بابایی و جمعی دیگر شد تا سرنوشت نسل اول و دوم شبیه هم شود: اگر پهلوی اول، جلسات طالقانی و بازرگان‌ پدر را به خاطر همسویی آنها با اندیشه‌های مدرس تعطیل و امتیاز مجله «البلاغ» را لغو کردند، پهلوی دوم کانون اسلام را تعطیل و امتیاز مجله «دانش‌آموز» را لغو کرد. این اولین رویارویی جدی طالقانی و بازرگان با حکومت پهلوی دوم بود. محصول کانون اسلام، انتشار صدها مقاله، کتاب و پرورش جوانانی بود که بعدا از مبارزان علیه رژیم پهلوی شدند.

طالقانی اولین مقاله خود را با عنوان «خطابه رسول خدا، آینده اسلامی و وظیفه مسلمانان» در مجله دانش‌آموز چاپ کرد. این انجمن‌ها هر یک به سهم خود با فقر شرایط مادی و مانوس نبودن مردم با چنین اجتماعات و تبلیغاتی، آثار خوبی را از خود نشان داد.

اتحادیه مسلمین

این اتحادیه جمعیتی اسلامگرا بودند که به وسیله «حاج سراج انصاری» در سا‌ل‌های پس از شهریور 20 بنیان نهاده شد. حرکتی که در ابتدا فقط معطوف فعالیت‌های مذهبی بود، کم‌کم وارد فعالیت‌های سیاسی - اجتماعی شد. آنها از اندیشه‌های سیدجمال، سیدرضا عبده و جنبش اخوان المسلمین متاثر بودند. «آیین اسلام» نشریه آنها بود. مخالفت با «دولت اسرائیل» سبب شد تا آنها در سال 1327 با هدایت آیت‌الله کاشانی و طالقانی میتینگ بزرگی در تهران راه ‌بیندازند که نزدیک 10 هزار نفر در آن شرکت کردند که در آن ضمن اعلام همبستگی با ملت فلسطین، اقدام به جمع‌آوری کمک‌های مالی و ثبت‌نام داوطلبان اعزام به فلسطین کردند که حاج ابوالقاسم رفیعی به‌داوطلبان آموزش نظامی داد.

پس از ترور شاه در 15بهمن سال 1327، اتحادیه تعطیل شد.

آیت‌الله طالقانی پس از تعطیلی کانون اسلام و اتحادیه مسلمین، در دانشسرای تعلیمات دینی که در سال 1330 جهت تربیت آموزگاران دروس دینی در مدارس تاسیس شده بود تفسیر قرآن را تدریس کرد.

مسجد هدایت

مسجد «منشور السلطان» در خیابان سپه غربی اولین مکانی بود که به پایگاه طالقانی جوان در تهران تبدیل شد. بعد از سید حسین گیلانی که امام جماعت مسجد هدایت بود، طالقانی به جای او نشست. مسجدی که کم‌کم به یک پایگاه مبارزاتی علیه رژیم پهلوی تبدیل شد.

این مسجد که ظاهرا توسط مهدی قلی‌خان مخبرالسلطنه هدایت به عنوان مقبره خانوادگی ساخته شده بود، کم‌کم گسترش یافت و تبدیل به مسجد کوچکی شد. با ورود طالقانی به آنجا، رفت و آمد فعالان سیاسی - مذهبی به‌آن روبه افزایش نهاد و بنا به‌ضرورت، وضوخانه، فضای داخلی، کتابخانه، کفش‌داری و دیگر نقاط در مسجد ایجاد و گسترش یافت. مخبرالسلطنه با ترمیم و گسترش مسجد مخالفت می‌کرد، اما سرانجام طالقانی نظر موافق او را جلب کرد.

طالقانی شب‌های جمعه درس تفسیر قرآن می‌داد. مسجد هدایت آرام آرام به شکل یک پایگاه مبارزاتی برای مخالفان مذهبی رژیم درآمد. شخصیت‌های فرهنگی، علمی و مذهبی پس از جلسات تفسیر قرآن طالقانی به ایراد سخنرانی می‌پرداختند.

کم‌کم ساواک نسبت به فعالیت‌های آیت‌الله و همفکرانش حساس شد و آنها را زیرنظر گرفت. اسناد ساواک از فعالیت‌های طالقانی تصریح می‌کند که او درباره مسائلــــی مانند بت‌شکنــی، استبدادستیزی، اتحاد اسلامی، بیداری مذهبی، دفاع از مشروطیت و قانون اساسی، حمایت از نهضت‌های آزادیخواهانه فرهنگ‌های دیگر، پشتیبانی از جبهه ملی و دکتر مصدق، فساد اداری و اقتصادی کارگزاران حکومت، ترکیب نمایندگان مجلس و هیات دولت، کودتای 28 مرداد و مسائل تاریخی جهان اسلام و مقایسه آنها با مسائل جاری ایران و حقوق زن در اسلام سخن مــی‌گفت. فعالیت‌های طالقانی طوری بود که مسجد هدایت به پایگاه مخالفان مذهبی شهره شد.

تا این که در زمان برگزاری انتخابات مجلس و فشار ساواک برای جلوگیری از سخنرانی‌هایی که در مسجد برگزار می‌شد، آن را به مدت نامعلومی تعطیل کرد.

بعدها برای این که سوءظن ساواک نسبت به جلسات و سخنرانی‌ها برانگیخته نشود، انجمن گفتار ماه در نمایاندن راه شکل گرفت که متن سخنرانی هرماه چاپ و 2 ماه بعد به 5 ریال فروخته می‌شد.

طالقانی علاوه بر این در شهرهای مختلف کشور و خارج نیز به ایراد سخنرانی می‌پرداخت که از جمله آنها می‌توان به سخنرانی نیمه شعبان او در اراک در سال 39 اشاره کرد که با دخالت پلیس به خشونت کشیده شد و مراسم نیمه‌تمام ماند.

طالقانی اندکی پس از آزادی‌اش در سال 41، بار دیگر مسجد هدایت را به کانون فعالیت‌های سیاسی ـ مذهبی خود تبدیل کرد.

براساس اسناد ساواک، او از واعظین ناراحت است و کسی هم مسوولیت مسجد را قبول نمی‌کند و هنگامی که او ممنوع المنبر شد، از دکتر باهنر خواست تا اداره جلسات هفتگی بحث و تفسیر وی را در مسجد هدایت برعهده گیرد و آنچه را که او قصد داشت، طرح کند.

براساس همین اسناد، این شخص متن سخنرانی‌های خود را با مشورت طالقانی تهیه خواهد کرد و از این لحاظ با یکدیگر تماس خواهند داشت. بالاخره دولت برای ایجاد محدودیت و متوقف کردن فعالیت‌‌های مذهبی ـ سیاسی کانون‌ها و مساجدی مانند حسینیه ارشاد، مسجد الجواد و مسجد هدایت در آذرماه سال 1351 طرحی تهیه کرد که کانون‌ها و مساجد اسلامی باید تحت نظارت اداره اوقاف قرارگیرند و یک نفر فرد مورد اعتماد به پیشنمازی برگزیده
شود.

بعد از کنار نهادن طالقانی، محمدهادی امینی به‌سمت امام جماعت مسجد برگزیده شد، اما او که از جانب هواداران طالقانی و نهضت آزادی تحت فشار قرار گرفته بود، حتی با حمایت ساواک هم حاضر نشد به منبر برود و مردم هم او را گماشته ساواک می‌دانستند، تا این که طالقانی در سال 57 پس از آزادی از زندان، بار دیگر امام جماعت مسجد هدایت شد.

دستگیری و زندان

طالقانی در سخت‌ترین شرایط به کمک فدائیان‌اسلام شتافت و در سال‌های سرکوب بعد از کودتا و در‌حالی که خود عضو نهضت مقاومت ملی بود، آنها را در خانه خود مخفی کرد. طالقانی در شرایطی که بسیاری از روحانیون و علمای درجه اول کشور نظر مساعدی نسبت به نواب صفوی و فدائیان او نداشتند، آنها را مورد حمایت قرار می‌داد. اصرار فدائیان در نقل مکان به مخفیگاه دیگر سبب دستگیری آنها و لو رفتن طالقانی و دستگیری او شد.

بعد از آزادی در معیت «آیت‌الله میرزا خلیل کمره‌ای» به نمایندگی از طرف «آیت‌الله بروجردی» برای رساندن پیام ایشان به «شیخ شلتوت» که شیخ دانشگاه الازهر مصر بود و شرکت در کنگره اسلامی دارالتقریب قاهره به آن کشور رفت.

در سال 39 با «آیت‌الله مرتضی مطهری» جلساتی برای تحلیل مسائل اجتماعی کشور تشکیل داد و در سال 1340 برای شرکت در برنامه مؤتمر اسلامی و آشنا شدن با مشکلات مردم فلسطین به بیت‌المقدس رفت.

نهضت آزادی

مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی در سال 1340 تصمیم گرفتند برای ادامه مبارزه، تشکلی را بنیان نهند. بر همین مبنا اقدام به تاسیس نهضت آزادی کردند.

آن زمان آیت‌الله طالقانی در زندان بود و از آنجا در حمایت از تاسیس نهضت آزادی اطلاعیه‌ای صادر کرد و بعد از آزادی به آن پیوست و به عنوان یکی از بنیانگذاران نهضت، فعالیتش را آغاز کرد. هنگام قیام 15 خرداد و بعد از سرکوب مردم، ‌او اطلاعیه معروف خود را با عنوان «دیکتاتور خون می‌ریزد» صادر کرد که منجر به دستگیری او شد.

آزادی و انقلاب

خیزش انقلابی مردم ایران در سال 57 سبب شد تا دولت وقت بسیاری از زندانیان سیاسی را آزاد کند. طالقانی هم روز هشتم آبان سال 1357 در میان استقبال گرم خانواده، دوستان و هوادارانش از زندان آزاد شد.

منزل او در آن دوران به صورت ستادی در آمد که از سوی داوطلبان محافظت می‌شد. یک روز پس از آزادی با صدور بیانیه‌ای به مناسبت هفته همبستگی دانشگاهیان ایران به دانشجویان اعلام کرد که ضمن روشنگری در میان مردم، مبارزات سیاسی را گسترش‌دهند. 3 روز بعد جمعیتی بالغ بر 200 هزار نفر دور خانه‌‌اش گرد آمدند.

روز 15 آبان نامه‌‌ای از سوی امام خمینی خطاب به ایشان صادر شد که حاکی از تقدیر و تجلیل بود.

راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال 57 که بنیان‌های رژیم را لرزاند، در پیشاپیش خود آیت‌اللهی را داشت که سمبل مبارزه با خاندان پهلوی بود. تظاهرات آرام مردم در آن روز نشانه‌ای از طالقانی و دیگر رهبران قیام بود.

او در تمام دوران بعد از آزادی، به‌‌رغم بیماری و جسم خسته‌اش در کنار مردم بود و بعدها از سوی امام‌خمینی به عضویت شورای انقلاب درآمد و بعد از پیروزی انقلاب عضو مجلسی شد که باید قانون اساسی را تصویب می‌کرد، اما عمرش کفاف نداد.

آرین حسن زاده/ جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها