یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
بخش عمدهای از داستانها، افسانهها و روایتهای دینی و آیینی ملتها با همین شیوه بیان تمثیلی و تشبیهی، پرداخته شده است. تمثیلها، همانند کنایهها و استعارهها، عناصری هستند که از دیر باز در ذهن و زبان انسانها رخ نموده و در درازای تاریخ حیات آنها در رویارویی با رویدادهای تاریخی و دگرگونیهای اجتماعی، با اندیشهها، فهمها و استدراکهای متفاوت انسانها در آمیختهاند. بنمایه بسیاری از افسانهها و داستانهای کهن جهان، از یونان و روم گرفته تا مصر باستان، ایران و سرزمینهای شرقی، همه جوهره عرفانی و ماورایی داشته و بیانگر تلاشها و تکاپوی مدام انسانها برای رسیدن به معرفت و شناخت جهان هستی و حیات متعالی انسانی بوده است.
روایتی تمثیلی و عرفانی
داستان کوتاه «جاناتان، مرغ دریایی» یکی از این نوشتههای تمثیلی و عرفانی است. ریچارد باخ، نویسنده این داستان، برای کامل کردن بیان خود در نقل روایت و گزارش سفر تمثیلی پرنده مورد علاقه خود از شیوه بیانی ساده، روایی و شاعرانه بهره جسته است.
جاناتان پرندهای است که فارغ از هیاهوی دیگر پرندههای دریایی ـ که همواره برای تکهای غذا با هم در جدال هستند ـ فقط به پرواز کردن و اوجگرفتن و به کمال رسیدن میاندیشد. جاناتان یک پرنده معمولی که فقط برای یافتن خوراک در ساحل دریا پرواز میکند، نیست. او عاشق پرواز و سفر به ارتفاعات بلند است. او پرندهای نیست که مانند پرندههای سرزمین خود، فقط به خوردن و قانعبودن به روزمرگی حیات ظاهری، اهمیت دهد؛ از این رو، با همنوعان خود، همواره در تضاد و تقابل زیستی و عرفی و عقیدتی است. وقتی پدر جاناتان با مهربانی به او میگوید: «ببین، جاناتان! چیزی به زمستون نمونده و تعداد قایقهای اینجا، داره کم میشه و ماهیها به جاهای عمیقتر میرن. اگه میخوای چیزی یاد بگیری، سعی کن درباره نحوه به دست آوردن غذا باشه. پرواز خوبه، ولی خوردنی نیست. با پرواز که نمیتونی شکمت رو سیر کنی، یادت نره که هدف از پرواز فقط خوردنه.»
او شادمانه به سوی دریا میرود و با آن که گرسنه است، تمرینات خود را از سر میگیرد و پرواز در ارتفاعات متفاوت را تجربه میکند. هرچند ابتدا، صدایی ناآشنا او را برای مدتی در تردید نگاه میدارد و اینکه «باید این حماقت رو کنار بذارم و به گروه برگردم و به چیزی که هستم، قانع باشم.»
اما سرانجام، همان صدای غریب درونی به او میگوید دست از فکر کردن برندارد و بداند که پرنده دریایی در تاریکی پرواز نمیکند؛ از اینرو، با تحمل دشواریهای پرواز، مثل یک توپ خاکستری، زیر نور ماه و بر فراز امواج دریا به پرواز درمیآید و به خود میگوید: «کسی که به فضیلت یادگیری دست یافته باشد، نیازی به عهد و پیمانها ندارد.» از این پس، «سرعت پرواز برای او به منزله قدرت، لذت و زیبایی محض میشود.» به این ترتیب، جاناتان خود را در جهانی نو و دنیایی دیگر مییابد و زندگی برای او، معنی تازهای پیدا میکند.
سرپیچی از عادات جمعی
حالا دیگر جاناتان دلیلی برای زندگی کردن پیدا کرده است و با خود میاندیشد که «ما میتوانیم خود را از جهالت برهانیم و موجوداتی متعالی، خردمند و کاردان باشیم، میتوانیم آزاد باشیم، میتوانیم پرواز را یاد بگیریم. سالهای روشنی پیش روی ماست.»
تنها چیزی که او را در نظر پرندههای دریایی دیگر، خوار و نفرتانگیز کرده، سرپیچی از سنتهای خانوادگی و خرق عرف و عادت جامعه از سوی اوست و همین در نظر همنوعانش، نوعی «رسوایی به بار آوردن» به حساب آمده است؛ اما این رسوایی و بیاحترامی به سنتهای خانواده پرندههای دریایی در برابر موفقیتی که در پرواز به دست آورده، برای او اهمیتی ندارد؛ چراکه جاناتان میداند و باور دارد همنوعانش، سخت در اشتباهاند؛ از اینرو، با شجاعت در پاسخ به مرغ ارشد، با صدای رسا میگوید: «برادران! چه کسی مسئولتر از مرغیه که در پی یافتن معنا و هدفی والاتر برای زندگیه؟ هزاران ساله که فقط دنبال ماهی هستیم، اما حالا دلیلی برای زندگی پیدا کردهایم؛ یاد گرفتن، کشف کردن و آزاد بودن. بهم فرصت بدین تا نشونتون بدم.» اما پرندههای دیگر، چشمهای خود را باز نمیکنند تا حقیقت را ببینند.
حالا دیگر، جاناتان به آرزوی خود رسیده و پرواز را بخوبی آموخته و دریافته است که ملال، ترس، خشم و خستگی، برای او معنی ندارد و باید فقط و فقط پرواز کند.
جاناتان در یکی از این پروازها، همراه دو مرغ دریایی در تاریکی آسمان، ناگهان ناپدید میشود و سبکبال و فارغ از جهان خاکی به پرواز خود در آسمان ادامه میدهد و مرغهای دریایی دیگری را ملاقات میکند که بلندمرتبهاند و با مرغهای دریایی همنوع او فرق دارند.
مرشد و مرید
جاناتان یک روز صبح با مربی خود در ساحل دریا دیدار میکند و در گفتوگویی کوتاه، مربی به او میگوید: «اکثر ما، این راه رو در زمانی طولانی طی کردیم. چند زندگی رو پشت سر گذاشتیم تا بفهمیم زندگی چیزی فراتر از خوردن، جدال یا قدرت داشتن در گروهه تا اینکه به مفهوم کمال پی ببریم.» مرغ ارشد در پرواز، سرآمد دیگر مرغان دریایی است. جاناتان از مرغ ارشد ـ چیانگ ـ میآموزد که «بهشت مکان یا زمان نیست، بهشت به تکامل رسیدنه.»
جاناتان هر روز از صبح تا شام با جدیت پرواز و تمرین میکند تا اینکه یک مرغ دریایی کامل و بدون محدودیت میشود. او بسیار شاد است. چیانگ به او میگوید: «اگر نسبت به کاری که میخوای انجام بدی، آگاه باشی، همیشه جواب میده.» جاناتان همچنان بسرعت در حال یادگیری است. سرانجام، روزی که چیانگ ـ مرغ ارشد ـ میخواهد از آنجا دور شود، مرغان دریایی را فرامیخواند و سفارش میکند که «یادگیری، تمرین و تلاش برای درک اصل تکامل زندگی» را از یاد نبرند. آخرین کلمات مرغ ارشد، این است که «جاناتان! همچنان باعشق کار کن.» از این پس، جاناتان برای درک ماهیت عشق، تلاش میکند و میکوشد مربی خوبی برای پرندههای دیگر باشد. پرواز میکند، ارتفاعات بلند را تجربه میکند تا این که خود را با رنج بسیار و زحمتهای فراوان به کمال میرساند و با آن که همواره در فکر بازگشت به زمین است، همانجا میماند و به مرغهای دریایی تازه وارد آموزش میدهد و کمک میکند تا راه درست پرواز کردن را یاد بگیرند.
جاناتان نمیتواند فکر بازگشت را از سربه در کند. هرچند دوستش به او میگوید: «اونا تا نوک بالهایشون رو بیشتر نمیتونن ببینن. همین جا بمون.» گوش نمیدهد و با خود میگوید: «هیچ اهمیتی به تفکرشون نمیدهم. بهشون نشون میدم، پرواز یعنی چه.» پس از سه ماه، شش پرنده دریایی دیگر، به جمع شاگردان جاناتان اضافه میشوند. همه آنها مثل او تبعیدی و عاشق پرواز هستند. جاناتان به آنها میآموزد تا اول خودشان را بشناسند و بعد به پرواز و تمرین کردن بپردازند. تا این که راه او را ادامه میدهند و پس از او، یکی از شاگردانش به پرندههای تازهوارد، چنین توصیه میکند: «مرغ دریایی، تفکر نامحدودی از آزادیه و تصویری از مرغ کبیر. این بدن شما، چیزی جز فکرتون نیست.»
جهان مجاز و جهان حقیقت
داستان جاناتان، مرغ دریایی را میتوان یک سفرنامه تمثیلی به شمار آورد. زبان توصیفی نویسنده، زبانی مجازی است، زبانی که به جهانی مجازی تعلق دارد و جهان مجازی، جهان اخوان تجرید است و تجرید، تجربه و تحقیق تام. شخصیت اصلی داستان، پرندهای است که اندیشهای والا دارد و در این سفر معنوی به صورت یک سالک و عارف برای رسیدن به کمال حقیقت، رنجها و دشواریهای راه را تحمل و سرانجام با راهنمایی مرشد و پیری، به مقصود و حقیقت میرسد و این جهان خاکی را ترک میکند. ریچارد باخ با طرح این داستان کوتاه، نیرومندی اندیشه، اراده و روح رهایی بخش انسانها را در رسیدن به رستگاری مجسم میکند. مخاطب باخ در این داستان، دو گروه پرنده (انسان) هستند: آنان که فقط به ظاهر دنیا و روزمرگی فکر میکنند و گروهی که در جستجوی باطن جهان و رسیدن به آگاهی مطلق و کمال حقیقت و پرواز به جهان بالاتر هستند. ریچارد باخ براساس روایت و رویا به مجسم کردن حقیقت پرداخته است. او با آن که از زبان پرندههای دریایی، چیزهایی را توصیف کرده که به تجربه روزمره انسان امروز مسیحی، مربوط میشود، فطرت و عادتهای انسانی را نیز در لایه معنوی داستان خود، تصویر کرده است. آیین عرفانی و فلسفی باز نموده شده در این داستان، باور و اعتقادی عمومی است: سفر در آسمانها برای درک تناسبهای جهان ماوراء و تفاوتهای جهان ماسوا؛ جهان مجاز و جهان حقیقت و این که «المجاز قنطره الحقیقه».
مقایسه با سی مرغ عطار
بهره جستن از تمثیل و مجاز در شعر و ادب کهن ما نیز پیشینهای دیرینه دارد. طرح کلی داستان، ما را به یاد سیمرغ و منطقالطیر عطار و سیر و سلوک مردان راه خدا میاندازد و حرکت عارفان از مرحله طلب تا مقام فناء فی الله. شاید بعضیها، جاناتان را با هدهد، نماینده انسان کامل و مرشد و پرندهای علوی، همانند بدانند؛ اما به منبع الهام نویسنده و بدایت و نهایت سفر جاناتان نیندیشیده باشند. نهایت سفر و پرواز در منطقالطیر عطار، بقاء بالله است. منبع الهام نویسنده، کتاب انجیل و باورهای جامعه مسیحی است. درست است که در این داستان، اصل بر انسان، بایستگی و شایستگی و فهم درست او از تکاپوهای زندگی است؛ اما نویسنده نتوانسته از پل مجاز تفکر اومانیستی خود بگذرد و به وحدت وجود و نفی ماسوای حق برسد؛ از این رو میبینیم جاناتان و چیانگ فقط ناگهان ناپدید میشوند و ما را در مرتع رویا تنها میگذارند.
از سویی دیگر، پرواز در داستان ریچارد باخ، در آغاز، فردی است؛ در حالی که آغاز حرکت در منطقالطیر دستهجمعی است. پرنده عطار در تمثیل، جان و روح آدمی است و کالبد او زندان و قفس و هدف از سلوک و رهروی، رهایی روح از زندان تن است.
با همه اینها، داستان جاناتان، مرغ دریایی سفرنامهای خواندنی است؛ زیرا اندیشه عرفانی در جامعه تخیل و تمثیل ادبی در قالب داستانی کوتاه عرضه شده و داستان، حکم راهنما و دلیل پیدا کرده است، اما نمیدانیم، چرا مرغ ارشد ـ چیانگ ـ در پاسخ به جاناتان میگوید: «نه، جاناتان، جایی به اسم بهشت وجود ندارد، وقتی به سرعت کامل دست پیدا کنی، همان لحظه به بهشت خواهی رسید.» این جملهها ما را برمیانگیزاند تا از خود بپرسیم: این بهشت باخ چیست؟ سرعت کامل، کدام است؟ تکامل نامحدود یعنی چه؟ زمان و مکان بیمعنا، چرا؟ آیا ظاهر و غیب شدن ناگهانی شخصیتهای داستان، ما را به مرتع رویاهای رمانس غربی نمیبرد؟
هرچند فصل مشترک منطقالطیر و جاناتان، مرغ دریایی میتواند معرفت نفس باشد و پرواز، تعالی اخلاص و عمل و ظاهر شدن دو مرغ نورانی و دو خورشید طلایی، نماد دو فرشته الهی باشند، اما جملههایی مانند «جاناتان نسبت به دیگران از مزیتی الهی برخوردار نبوده است» و «این که بدن شما چیزی جز فکرتون نیست»، بنمایه داستان را برای ما، تاملبرانگیز مینمایاند. بعضیها، جاناتان را همانند سیمرغ پنداشتهاند. سیمرغ ما کجا و جاناتان و مرغ کبیر کجا؟ سیمرغ ما «آشیانه بر سر طوبا دارد. بامداد از آشیانه خود به درآید و پر در زمین بازگستراند، از اثر پر او، میوه به درخت پیدا شود و نبات بر زمین.»
عبدالحسین موحد / جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد