میتوان گفت اعتماد به نفس، داشتن احساس کفایت و قابلیت است که وقتی با چالشهای زندگی رویارو میشویم، بتوانیم در سختیها خود را نبازیم و احساس توانمندی برای حل مشکلات داشته باشیم. اعتماد به نفس بخش ارزیابیکننده و قضاوتگر وجود ماست که با احساس ارزشمند بودن و غرور یا برعکس با احساس شرم و سرخوردگی همراه است. اعتماد به نفس با تعبیرها و تعریفهای فلسفی خودآگاهی بسیار مرتبط است. این که بتوانیم نگاه به درون داشته باشیم و خود را در عین همبستگی با اجتماع به عنوان موجودی مستقل بشناسیم، در شکلگیری اعتماد به نفس ما نقش بسزایی دارد.
اعتماد به نفس از دو بخش مهم تشکیل شده است: شناختی و هیجانی. بخش شناختی با اعتقاد ما نسبت به خودمان تعریف میشود که با افکار مثبت یا منفی همراه است. به عنوان نمونه انسانی که با کوچکترین شکستها مرتب این فکرهای خودآیند منفی در ذهنش تکرار میشود که: «من همیشه شکست میخورم»، «هیچکس مرا دوست ندارد»، یا «انسان بیشخصیت و بیلیاقتی هستم»، مشکل اعتماد به نفس در بخش «شناختی» آن را دارد. فکرهای مثبتی که نتیجه اعتماد به نفس مثبت است، اینها هستند: «من انسان موفقی هستم»، «من انسان محکمی هستم» یا «من دوستداشتنی هستم». بخش دوم اعتماد به نفس تجربههای «هیجانی» است، این که صرفنظر از قضاوتی که نسبت به خودمان داریم، احساسمان چگونه است؟ مثلا کسی که نسبت به خودش سختگیرانه قضاوت میکند و میگوید: «میدانم در بیشتر وقتها موفق نیستم، اما با این حال از عملکردم راضیام» نشاندهنده این است که با وجود اشکال در بخش شناختی، بخش هیجانی اعتماد به نفس او خوب است. یا فردی که بگوید: «میدانم ظاهرم معمولی است و خیلی زیبا نیستم، اما با این حال همچنان دوستداشتنی هستم و حس خوبی از خودم دارم نشاندهنده خوب بودن بخش هیجانی اعتماد به نفسش است. نظریههای روانشناسی معتقدند اعتماد به نفس یکی از نیازهای اساسی انسان است.
آبراهام مازلو که نیازهای انسان را به صورت سلسله مراتب هرمی شکل نشان داده، پس از صحبت درباره نیاز انسانها به نفس کشیدن، آب، غذا، رابطه جنسی، خواب و..... بر نیاز انسان به داشتن اعتماد به نفس تاکید کرده است. در نظر گرفتن اعتماد به نفس بهعنوان یکی از نیازهای پایهای انسان، مطرحکننده اهمیت آن در سلامت روان است. ما همانقدر که نیاز به تائید اجتماعی از سوی دیگران داریم، به تائید درونی از جانب خودمان هم نیازمندیم؛ تائیدی که گاهی آن بخش قضاوتگر و سختگیر وجودمان براحتی آن را به ما نمیدهد.
مازلو معتقد است هیچ انسانی بدون داشتن اعتماد به نفس نمیتواند نیازهای عالیتر وجودش را ارضا کند. انسان وقتی میتواند خلاق باشد، به خودشکوفایی برسد و با دیگر انسانها برخورد اخلاقمدار و انسانی داشته باشد که در درجه اول اعتماد به نفس خوبی داشته باشد. نقش اعتماد به نفس فراگیرتر از آن چیزی است که به نظر میرسد، فقط بخش کوچکی از ویژگیهای شخصیتی ما نیست. شیوه اندیشیدن ما، احساسهای ما و تصمیمهایی که در زندگی میگیریم، همه بشدت با اعتماد به نفس ما در ارتباط است.
کارل راجرز، بنیانگذار مکتب روانشناسی انسانگرا نیز معتقد است که سرچشمه بیشتر اختلالهای روانی این است که ما خودمان را انسانهای ارزشمند و دوستداشتنی نمیبینیم. تدبیردرمانی او این است که همه انسانها، حتی شرورترین آنها ارزش احترام بیقید و شرط را دارند.
این نگاه به هیچ روی با مجازات مجرمان در تعارض نیست. مجازات یکی از واقعیتهای مدیریت جامعه است، اما باید همواره با در نظر داشتن حفظ کرامت انسانی مجرمان همراه باشد. در مجازاتهایی که این اصل مهم رعایت نشود، نقضغرض در دستیابی به هدف مجازات است. این مجازاتها هم اعتماد به نفس را از مجرمان میگیرد و هم آسیبهای جدی به کرامت انسانی در جامعه وارد میکند.
حافظ باجُغلی
روانپزشک
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد