برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح چهارشنبه

یارانه نقدی دریافت یا انصراف؟

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح دوشنبه

مانع بی‌اعتمادی مردم شوید

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «تأملی بر ارتباط با نهادهای بین المللی اقتصاد»،«کابل، در آستانه تحولات مهم»،«چشم‌پوشی از جامعه‌شناسی برای اصلاحات»،«عذرخواهی می‌کنیم پس هستیم»،«مانع بی‌اعتمادی مردم شوید»،«جبهه مخالفان تنش‌زدایی در ایران و غرب»،«در سوریه هم تروریست‌ها اسرائیلی هستند!»،«انتخابات افغانستان و راه حل سوم»،«انجماد مذاکرات صلح درخاورمیانه»،«یارانه و پول نفت»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۶۶۲۷۴۴
مانع بی‌اعتمادی مردم شوید

خراسان:تأملی بر ارتباط با نهادهای بین المللی اقتصاد

«تأملی بر ارتباط با نهادهای بین المللی اقتصاد»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محمد جعفری نژاد است که در آن می‌خوانید؛هفته گذشته انتشار «گزارش دور نمای اقتصادی جهان» و به خصوص پیش بینی وضعیت اقتصادی ایران توسط صندوق بین‌المللی پول، یکی از مهم ترین خبرهای اقتصادی بود که در صدر اخبار اقتصادی بسیاری از رسانه های داخلی نیز قرار گرفت. با توجه به اینکه تجربه اقتصادی کشور ما نشان می دهد که مباحث مربوط به نهادهای بین المللی اقتصادی تنها به نقل اخبار و یا استفاده از مباحث علمی خلاصه نمی شود و بعضاً نسخه های پیچیده شده توسط آن ها به خصوص بانک جهانی (WB) و صندوق بین المللی پول (IMF) عینا در کشور پیاده شده و یا مبنای برنامه ریزی های اقتصادی در کشور قرار می گیرد، بررسی و یادآوری نکات ذیل خالی از فایده نمی باشد:

نکته اول توجه به این مسئله است که امروزه مجرای اداره و کنترل جوامع ، تحکم بر اقتصاد و فرهنگ آن هاست نه اشغال و مداخله نظامی. این مسئله، نکته بدیع و جدیدی در عرصه اقتصاد سیاسی نمی باشد و سالیان سال است در میان صاحب نظران این اتفاق وجود دارد که دنیای استکبار برای حفظ سلطه خود بر جوامع دیگر، این بار از طریق نظام سازی های بین المللی کار خود را پیش برده و اهداف و مقاصد استعماری خویش را دنبال می کند. به همین دلیل است که بسیاری از نهاد های اقتصادی شکل گرفته در جهان بر پایه معادلات سیاسی پس از جنگ جهانی دوم بوده و در نتیجه دولت آمریکا و دولت های اروپایی اصلی ترین نقش را در آن ها ایفا می کنند. برای مثال در صندوق بین المللی پول که در نتیجه کنفرانس برتون وودز ایجاد شد، بیشترین حق رای را دولت آمریکا در اختیار دارد. همچنین ریاست بانک جهانی همیشه با دولت آمریکا است. در نتیجه طبیعی خواهد بود که دولت آمریکا برای ایجاد و افزایش فشار بر سایر کشورها از این نهادها استفاده کند. میزان اثرگذاری این اقدامات نیز متناسب با میزان وابستگی سایر کشورها به آنهاست.

با توجه به نکته اول، یکی از مهم ترین مسائلی که در مواجهه با برنامه ها و دستورالعمل های صادره از نهادهای اقتصادی بین‌المللی باید مورد توجه قرار گیرد حفظ استقلال و عدم وابستگی به آنان است. امروزه باور جدا بودن اقتصاد از سیاست در عرصه بین الملل باوری ساده لوحانه است که نباید به دام آن افتاد. علاوه بر آن باید توجه داشت که رشد و پیشرفت اقتصادی نیز باید یک رشد و پیشرفت درون زا باشد نه یک پیشرفت ظاهری و وابسته. یکی از الگوهایی که توسط غربی ها و با توصیه های WB و IMF در سطح دنیا به اجرا گذاشته شد الگوی رشد کشورهای شرق آسیا بود. هرچند در دهه 90 این الگو موفق جلوه کرد اما با خروج سریع سرمایه های خارجی از کشورهای مذکور ، نهادهای مالی و پولی، شرکتها و مؤسسات اقتصادی آنها ورشکسته شدند به نحوی که در کشور اندونزی درآمد 50 درصد مردم به زیر خط فقر تنزل یافت و یا ماهاتیر محمد نخست وزیر وقت مالزی اعلام کرد که چگونه ممکن است یک ملت شب ثروتمند بخوابد و صبح فقیر از خواب برخیزد.

مقام معظم رهبری هم در این باره فرمودند: « ما بعضی از رشدها و شکوفایی های بادکنکی را در برخی از کشورهای شرق آسیا دیدیم. نخست وزیر مالزی در تهران به من گفت که ما در مدّت چند روز، از یک کشور ثروتمند به یک کشور فقیر تبدیل شدیم! این خوب است؟! یعنی سرنوشت اقتصاد کشور در دست یک تاجر فرنگی باشد که اگر اراده کرد، بتواند کشوری را با میلیاردها دلار گردش سرمایه ای، در ظرف چند روز به خاک سیاه بنشاند و فلج کند! او وقتی این مطلب را به من می گفت، چهره اش پُر از غم و افسردگی بود.

ما این رشدهای بادکنکی را پیشرفت اقتصادی نمی دانیم. کشور به سرمایه های انسانی و طبیعی و هویّت ذاتی متکی است و مستوجب رشد و شکوفایی واقعی اقتصادی است؛ اما نه آن گونه که بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای ما نسخه بنویسند و ما هم طبق همان نسخه، اقتصاد خودمان را تدوین کنیم؛ نه» 1 همین وضعیت را می توان در قاره آمریکای جنوبی مشاهده کرد که اجرای توصیه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی باعث شد تا برخی از کشورهای این منطقه به بدهکارترین کشورهای دنیا تبدیل شوند. در یکی از این کشورها در نتیجه افزایش حجم بدهی های خارجی، دولت توان بازپرداخت اصل و فرع وام ها را از دست داد و آن کشور عملا ورشکسته گردید.

مسئله سوم در مواجهه با نسخه های اقتصادی نهادهای بین المللی، سنجش میان شرایط و بنیه اقتصادی کشور و فراهم بودن زیر ساخت ها با اصول برنامه های ابلاغی توسط نهادهای بین المللی است. برای مثال افزایش نقدینگی در نتیجه اجرای طرح هدفمندی یارانه ها (که این طرح نیز از نسخه های صندوق بین المللی پول است) بدون توجه به ضعف نهادهای تامین مالی بخش تولید، باعث انحراف منابع مالی و هدایت آن به سمت فعالیت های غیر تولیدی و سوداگرانه شد و در نتیجه منجر به افزایش تورم عمومی گردید. وجود بازارهای پربازده و کم ریسک غیر تولیدی و غیر مولد، عطش بالای مصرفی در فرهنگ اقتصادی مردم، بالا بودن ریسک های بخش تولید، عدم نظارت کافی بر مراکز تجمیع سپرده ها مانند سیستم بانکی برای سرمایه گذاری در فعالیت های تولیدی و ... منجر به ایجاد بحران نقدینگی و افزایش تورم شد.

همچنین وابستگی به بسیاری از زیر ساخت های بین المللی مجرای هماهنگی با بسیاری از برنامه های اقتصادی بین المللی است که می تواند به راحتی در مواقع لزوم ابزار مورد نیاز غرب را برای فشار بر کشورها ایجاد کند و برای دستیابی به اهداف سیاسی مورد استفاده قرار گیرد. برای مثال شبکه سوئیفت یکی از این زیرساخت ها است که در سیستم بانکی کشور مورد استفاده قرار می گرفت. این شبکه ارایه دهنده خدمات اطلاعاتی بانکی بوده و در کشور بلژیک مستقر است ولی وابستگی به آن در سیستم بانکی تا آن جا پیش رفت که اطلاعات تبادلات مالی داخلی نیز توسط این شبکه جابه جا می شد. به دلیل وابستگی های ایجاد شده و در پس تحریم ها، شبکه سوئیفت خدمات خود را به بانک های ایرانی قطع کرد و موجب ایجاد اختلال در فعالیت بانکی کشور شد.

نکته آخر توجه به نسبت میان اعمال برنامه های اقتصادی دیکته شده از نهادهای بین المللی با آثار و پیامدهای فرهنگی و اجتماعی آن هاست. مباحث مربوط به پیامدهای فرهنگی و اجتماعی در همرنگ شدن با نظام جهانی و جهانی سازی نیز خود مقوله ای گسترده است که باید مورد توجه واقع شود.

۱ - بیانات در دیدار گروه کثیری از اصناف ۱۰/ ۰۴/ ۱۳۸۰

کیهان:کابل، در آستانه تحولات مهم

«کابل، در آستانه تحولات مهم»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛
انتخابات ریاست‌جمهوری در افغانستان برگزار شد. خبرها بیانگر آن است که عبدالله عبدالله و اشرف غنی بیشترین آراء را از میان 10 کاندیدای ریاست‌جمهوری بدست آورده و به احتمال زیاد به دور دوم که در اواخر اردیبهشت‌ماه آینده برگزار می‌شود، راه یافته‌اند در عین حال احتمالات کمی هم وجود دارد که از پیروزی عبدالله در دور اول حکایت می‌کنند. درخصوص افغانستان و انتخابات آن نکاتی وجود دارد:

1- برگزاری انتخابات نسبتا آرام و فراگیر در افغانستان در شرایطی که «طالبان» با برگزاری انتخابات مخالفت کرده بود، یک دستاورد مهم برای افغانستان و منطقه به حساب می‌آید چرا که امنیت انتخابات بر عهده نیروهای افغانی بوده و اشغالگران نقشی در آن نداشته‌اند. این رخداد بیانگر آن است که ارتش، پلیس، نیروهای امنیتی و سیستم سیاسی توانایی اداره امور امنیتی و سیاسی خود را دارند و به نیروهای خارجی احتیاجی ندارند. این در حالی است که آمریکایی‌ها و بعضی دیگر از دولت‌ها تبلیغ می‌کردند که افغانی‌ها قادر به اداره امور خود نیستند و در صورت رها کردن افغانستان از سوی غرب، این کشور دستخوش گسترش ناامنی می‌شود. تحولات مرتبط با انتخابات، این انگاره را باطل کرد. خروج نظامیان غربی-ایساف- از افغانستان که بر اساس قرارداد لیسبون طی 8 ماه آینده باید نهایی شود، پس از برگزاری انتخابات توسط افغانها تا حد زیادی تسهیل خواهد شد. کم نبودند نیروهای افغانی که با نگرانی از توسعه درگیری‌ها، نظر مثبتی نسبت به ادامه حضور نظامی آمریکا در افغانستان داشتند و «لویه جرگه» که متشکل از بیش از 1000 نفر از ریش‌سفیدان و معتمدین افغان می‌باشد، سال گذشته ادامه حضور نظامیان آمریکایی در سقف بین 12 تا 18 هزار نفر را به تصویب رساند که در بر گیرنده حق کاپیتولاسیون و حق بازرسی از منازل توسط این نظامیان نیز بود! البته حامد کرزای در نهایت زیر بار آن نرفت و واگذاری حق بازداشت و محاکمه خاطیان آمریکایی از افغانها به آمریکا و بازرسی اعلام نشده آمریکایی‌ها از منازل مردم را ناقض استقلال کشور دانست. هم‌اینک و بعد از آنکه ثابت شد مردم افغانستان توانایی اداره کشور خود بر مبنای استانداردهای پذیرفته شده را دارند، مخالفت با ادامه حضور آمریکا بیشتر می‌شود.

2-برگزاری انتخابات در مناطق پشتونشین و کاندیداتوری چند شخصیت پشتون و مشارکت دستکم نیمی از پشتونها در انتخابات، نشان‌دهنده نوعی انزوای اجتماعی مخالفان برگزاری انتخابات و بطور خاص طالبان می‌باشد. «جنگ‌سالاران» که تا چندی پیش حرف اول را در افغانستان می‌زدند، اینک در برابر برگزاری انتخابات، منفعل شده و آن را بعنوان یک واقعیت پذیرفته‌اند، برگزاری انتخابات در «بدخشان» و تحرک محدود طالبان در روز برگزاری در این ایالت که کانون تحرک طالبان به حساب می‌آید، بخوبی نشان می‌دهد که شکل‌دهی به دولت با استفاده از آراء ریخته شده در صندوق جایگزین استفاده از فشنگ و تهدید شده است. برگزاری انتخابات در فضای نسبتا آرام به استراتژی طالبان لطمه اساسی می‌زند چرا که طالبان اعلام کرده بود که از یک سو برگزاری انتخابات را نمی‌پذیرد و از سوی دیگر دولت حامد کرزای را یک دولت ملی ندانسته و آن را بخشی از روند اشغالگری افغانستان به حساب می‌آورد. این انتخابات برگزار شد در حالیکه آمریکایی‌ها از «اشرف غنی» و دولت کرزای از «زلمای رسول» حمایت می‌کردند و این به معنای نفی ضلع آمریکایی بودن دولت کرزای می‌باشد کما اینکه برگزاری انتخابات روندی را به وجود می‌آورد که حداقل تحت تاثیر آن تا مدت‌ها امکان دست‌یافتن به «ابتکار مسلحانه» را از میان می‌برد. با این وصف می‌توانیم بگوئیم افغانستان به احتمال زیاد پس از شکل‌گیری دولت و پارلمان جدید دوره تازه‌ای را تجربه خواهد کرد.

3- تمرکز نسبی جبهه شمال - تاجیک‌ها، هزاره‌ها، شیعه‌ها و ... روی عبدالله یک دستاورد مهم و دارای آثار دراز مدت به حساب می‌آید. جبهه شمال چه برنده نهایی نتایج باشد و چه نباشد، پیروز این انتخابات خواهد بود چرا که برخلاف پشتونها که با چند کاندیدا وارد عرصه انتخابات شدند، جبهه شمال با یک کاندیدای محوری در میدان بود.

جدای از آنکه ازبکها تحت رهبری «ژنرال دوستم» به طمع در اختیار گرفتن کرسی معاون اولی رئیس جمهور از متحدین خود- جبهه شمال- جدا شده و به مهمترین کاندیدای پشتونها- اشرف غنی- پیوستند ولی جبهه شمال در مجموع بسیار منسجم بود و روی پیروزی کاندیدای خود تأکید می‌کرد. انسجام جبهه شمال می‌تواند شرایط آینده افغانستان را به نفع گروههای جهادی که بار اصلی آزادسازی افغانستان از اشغال نظامی شوروی در فاصله سالهای 1357 تا 1367 را بر دوش داشتند، تنظیم نماید. گروههای جهادی در دوره ریاست جمهوری کرزای اگرچه همواره اکثریت کرسی‌های پارلمان را در اختیار داشتند اما به دلیل مخالفت مشترک آمریکا، انگلیس، پاکستان و عربستان در پست‌های حساس به کار گرفته نشده و نقش درجه دو و سه پیدا کردند.

4- اشرف غنی در افغانستان بعنوان کاندیدایی شناخته می‌شود که اگرچه از طایفه پشتونهاست ولی بیش از آن بعنوان یک شخصیت غرب‌گرا شناخته شده است. آمریکایی‌ها نیز اگرچه در اعلام رسمی حمایت از وی به دلیل اینکه نمی‌خواستند رو در روی تاجیکها، هزاره‌ها و دولت کرزای قرار بگیرند، اجتناب کرده‌اند ولی روند رسانه‌های آنان و نیز حمایت کشورهای متحد آمریکا در منطقه نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها ترجیح می‌دهند یک «پشتون وابسته» که با نیروهای جهادی زاویه داشته باشد، روی کار بیاید. براین اساس نگرانی‌هایی در مورد دخالت آمریکا و متحدانش در انتخابات وجود دارد. اشرف غنی اگرچه به دلیل رشد آراء در یک دوره کوتاه «پدیده انتخابات 2014 افغانستان» خوانده شده،‌در عین حال نتوانسته یک جبهه کامل حتی در میان پشتونها به وجود آورد این در حالی است که رقیب وی دارای یک جبهه نسبتاً گسترده است و می‌تواند حتی معرف‌بخشی از پشتونها هم باشد با این وصف می‌توان گفت رقابت در دور دوم انتخابات- اگر اتفاق بیفتد- کار بر غنی دشوارتر است اگرچه عبدالله نیز با دشواری‌هایی مواجه خواهد بود.

5- حامد کرزای رئیس جمهور که در ابتدا از برادر خود در انتخابات حمایت می‌کرد، با مشخص شدن وزن کم انتخاباتی برادرش، بطور نسبتاً آشکاری به حمایت از «زلمای رسول» که از طایفه پشتونها بود، روی آورد. کرزای گمان می‌کرد می‌تواند به یک قطب انتخاباتی تبدیل شده و اگر نتواند کاندیدای خود را به ریاست جمهوری برساند، در چانه‌زنی قدرت شرکت جدی نماید.

وقتی مشخص شد که «عبدالقیوم کرزی» توان بالایی در رأی‌آوری ندارد، با اشاره برادرش به نفع «زلمای رسول» که از چهره‌های ملی‌گرا و نزدیک به محمد ظاهر شاه بود، کنار رفت. کرزای در این انتخابات، پیروزی اشرف غنی را خطرناک ارزیابی می‌کرد و سعی داشت غرب را به حمایت از رسول ترغیب کند اما ظاهراً آمریکا، انگلیس و... انتخاب خود را کرده و با اشرف غنی بسته بودند. براساس آنچه گفته می‌شود زلمای رسول کمتر از 10 درصد آراء را کسب کرده و در ردیف سوم قرار گرفته است. پس از او نیز یک کاندیدای پشتون دیگر (عبدالرسول سیاف) که سابقه همراهی با مجاهدین و نخست‌وزیری آنان را داشته، قرار دارد. با این وصف انتخابات 16 فروردین 93 یک شکست قطعی برای کرزای رئیس جمهور فعلی به حساب می‌آید و خود این از شکست سیاست‌های دوره کرزای نیز خبر می‌دهد. کرزای البته در عین حال می‌تواند به همین 10 درصد آراء بعنوان «وزن مؤثر» نگاه کند چرا که اگر میزان آراء عبدالله و غنی به یکدیگر نزدیک باشد که ظاهراً اینگونه است، 10 درصد رأی زلمای رسول می‌تواند نتیجه را به نفع یکی از این دو مشخص نماید. براساس آنچه گفته می‌شود نفر سوم و چهارم- یعنی رسول و سیاف- به عبدالله نزدیک‌تر هستند کما اینکه اختلافات کرزای - عبدالله کمتر از اختلافات کرزای- غنی می‌باشد.

6- انتخابات 16 فروردین 93 در حالی برگزار شده که هنوز تکلیف قرارداد امنیتی میان کابل و واشنگتن مشخص نشده است. البته براساس آنچه مشاهده می‌شود زمان برگزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد خواهد بود و استقرار دولت جدید تا مرداد ماه به درازا کشیده می‌شود با این وصف زمان بسیار کوتاهی برای تعیین تکلیف حضور نظامیان آمریکایی در افغانستان باقی می‌ماند در این میان چند اتفاق ممکن است بیفتد؛ اتفاق اول: حامد کرزای که تاکنون از امضای این توافقنامه اجتناب کرده و توقع داشته به عنوان قهرمان ملی آراء را به سمت کاندیدای خود جلب نماید، با شکست در انتخابات، این توافقنامه را امضاء کند.

این احتمال بسیار بعید است چرا که کرزای به دلیل سماجت آمریکایی‌ها در حمایت از «اشرف غنی» از واشنگتن دلگیر است و امضای توافقنامه موقعیت او را در افغانستان از این هم ضعیف‌تر می‌کند؛ اتفاق دوم: آمریکایی‌ها به بهانه شرایط گذار در سیستم اجرایی افغانستان، حضور نظامیان خود را برای شش ماه تمدید نمایند و سپس با دولت جدید وارد مذاکره شوند. این احتمال نسبتا قوی است چرا که از یک سو آمریکایی‌ها تمایل جدی دارند تا بخشی از نیروهای خود را- بین 12 تا 18 هزار نفر- در این کشور برای سالیان نامعلومی نگه دارند و از سوی دیگر توافق با رئیس جمهور جدید را - چه اشرف غنی باشد و چه عبدالله- ممکن می‌دانند؛ اتفاق سوم این است که با پیروزی عبدالله، آمریکایی‌ها فقط به بخشی از خواسته خود شامل حضور در پادگان‌ها دست یافته و از مداخله در شهرها منع شوند؛ اتفاق چهارم این است که آمریکایی‌ها ماندن خود را به کسب امتیاز کاپیتولاسیون مشروط کرده و با پافشاری بر آن، شرایط فعلی- عدم توافق- را ادامه داده و پس از یک تصویب تمدید شش ماهه ناچار به خروج نسبتا کامل از افغانستان شوند. این هم یک احتمال قوی است و از مردم مسلمان افغانستان هم با توجه به روحیه ظلم‌ستیزی و دین‌گرایی چنین انتظاری وجود دارد.

7- انتخابات افغانستان دومین انتخابات زنجیره‌ای در منطقه پس از انتخابات دهم فروردین ماه شهرداری‌ها در ترکیه است. پس از آن در دهم اردیبهشت ماه انتخابات پارلمانی عراق برگزار می‌شود و سوریه و لبنان هم تا پیش از پایان تابستان آینده شاهد برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و مجلس خواهند بود. با این وصف نتایج انتخاباتی در افغانستان تا حدی می‌تواند روی انتخابات در سایر کشورهای منطقه هم اثر بگذارد.

رسالت:چشم‌پوشی از جامعه‌شناسی برای اصلاحات

«چشم‌پوشی از جامعه‌شناسی برای اصلاحات»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی‌حیدری است که در آن می‌خوانید؛در مطلب قبل، با عنوان «جامعه‌شناسی علیه اصلاحات»، بحث در مورد محوری‌ترین مقاله از کتاب «جامعه‌شناسی ایران؛ جامعه کژمدرن» را به فرجام رساندیم، و دیدیم که دیدگاه‌های سه کلاسیک جامعه‌شناسی، یعنی الکسی دو توکویل، کارل مارکس و ماکس وبر، چگونه از دموکراسی لیبرال مدرن، ویرانه‌های آرمان‌های بشری در زمینه آزادی و عدالت و اخلاق را تصویر می‌کند. هر یک از آنها در پی راه برون‌رفتی از محدودیت‌های دموکراسی مدرن بودند. و ناباورانه دیدیم که چگونه دکتر حمید رضا جلایی‌پور، از کنار همه اینها طوری می‌گذرد که انگار نیستند. چرا؟ به ریشه‌های این کم توجهی جلایی‌پور به نظریه جامعه‌شناسی خواهیم پرداخت.

از ابتدای این گفتارها، گفته‌ایم که علت دشواری‌های این کتاب، و خصوصاً بی‌توجهی به پیشینه نظری جامعه‌شناسی را باید در ضعف مفرط آقای جلایی‌پور، در تحلیل نظری دانست. وقتی در «فصل نخست» کتاب که عمدتاً تکرار سخنان قبل نگارنده در قالب‌های مختلف روزنامه‌ای و مجله‌ای و بویژه جزء 42 صفحه‌ای است که در کتاب «نظریه‌های متأخر جامعه‌شناسی» نگاشته است، و آن را با عملکرد خود نگارنده در کتاب «جامعه‌شناسی ایران؛ جامعه کژمدرن» قیاس می‌کنیم، درمی‌یابیم که نگارنده محترم هر چند توانسته‌اند آموزه‌های نیکوی معلمان خوبی مثل نورمن بلیکی را نقل فرمایند، ولی نمی‌خواهند به آنها عمل کنند، چنان که می‌نویسند: «رجوع به ذخیره نظری جامعه‌شناسی را باید هنگام تحقیق دربارۀ مسائل جامعه جدی تلقی کنیم» (79)، پس، چرا مقاله هفتم همین کتاب چنین نبود، که اگر بود، خیلی خوب بود؟ او جداً نسبت به هشدارهای توکویل و مارکس و وبر بی‌اعتناست. همان طور که قبلاً هم متعرض شده‌ایم، نگارنده محترم، بسیاری از مفاهیم و نظریات جامعه‌شناسی را شوخی گرفته‌اند، یا از آنها تنها می‌خواهند به مثابه ابزاری برای توجیه اصلاح‌طلبی استفاده کنند.

■ ایشان، ذیل عنوان «آسیب‌شناسی پایان‌نامه‌ها» می‌نویسند: «وقتی می‌توانیم از نظریه‌های گوناگون سود ببریم که: اول، سئوال جدی و روشن تحقیقاتی داشته باشیم. دوم، خود را با معیارها و ویژگی‌های انواع نظریه‌ها در ذخیره‌ نظری جامعه‌شناسی آشنا کنیم. سوم برای پاسخ به پرسش خود، چارچوب نظری یا مفهومی روشن و صریحی تدوین کنیم. چهار، از این‌که چهارچوب نظری ما در هر سطح، ترکیبی باشد، ... نگرانی به خود راه ندهیم، مادامی که بتوانیم انسجام نظری پژوهش خود را حفظ کنیم. مهم این است که در هنگام تدوین چارچوب نظری، دلایل موجه خود را برای این ترکیب‌ها ذکر کرده و مجموعه‌ نظری منسجمی را فراهم کرده باشیم تا هنگام انجام دادن پژوهش، دقیقاً بدانیم چه متغیرها یا علل معانی یا رویکردهای نظری یا مفهومی را می‌خواهیم وارسی یا انتزاع کنیم» (79).
خب؛ چقدر خوب بود که جلایی‌پور، به آنچه به «بچه‌های مردم» توصیه می‌کنند، خود عمل می‌کردند. همان طور که قبلاً مدلل کردیم، کل کتاب، دقیقاً مشکل اول پایان‌نامه «بچه‌های مردم» را دارد. کتاب با این جمله آغاز می‌شود: «هدف اصلی این کتاب، کمک به شناخت جامعه ایران است» (23/ صفحه آغازین مقدمه). ولی، آن چه در ادامه می‌آید، در واقع، برداشت‌های آزاد روزنامه‌نگارانه در مورد اصلاحات است.

نمونه‌اش همین مقاله هفتم که آن را طی دو شماره از این یادداشت‌ها مرور کردیم. بگذریم از بحث‌های گذشته که چگونه سئوال «شناخت جامعه ایران»، ابتدا به نحو نادقیقی به مدرنیت‌شناسی، و سپس از بین همه وجوه نهادی مدرنیت، به دولت-ملت‌شناسی، و دولت-ملت‌شناسی به تتبعات آزاد درباره دموکراسی لیبرال امریکایی یا همان «اصلاحات» تقلیل یافت. ... بگذریم، این‌ها بحث‌هایی بود که گذشت؛ اما در همین فصل، ابتدا سئوالاتی مطرح می‌شوند که فصل صحنه پاسخگویی به آنها نیست.

«در این گفتار، پاسخ به دو سئوال جنبه محوری دارد: اول اینکه از چشم‌انداز جامعه‌شناسی، تجربه دولت-ملت‌ها را در دوران مدرن، چگونه تعریف و تفسیر می‌کنند. غرض از پاسخگویی به این سئوال، دستیابی به چارچوبی است که در پناه آن، بتوان به سئوال دوم پاسخ داد. سئوال دوم درباره بررسی فرآیند تکوین دولت[-]ملت در ایران معاصر است. چنان که نشان خواهیم داد» (254).

■ خب؛ به حکم متد، در گام دوم، وظیفه ما این است که «خود را با معیارها و ویژگی‌های انواع نظریه‌ها در ذخیره‌ نظری جامعه‌شناسی آشنا کنیم» و سپس «برای پاسخ به پرسش خود، چارچوب نظری یا مفهومی روشن و صریحی تدوین کنیم». ولی کاری که جلایی‌پور انجام می‌دهد، پرداخت آشفته‌ای به گیدنز و توکویل و مارکس و وبر است، که در آن، تنها شش ویژگی مد نظر گیدنز از دولت-ملت‌های مدرن به عنوان معیارهای سنجش وضع «بد‌قواره» ما به کار می‌رود. پس بررسی توکویل و مارکس و وبر برای چه بود؟ شاید نظریه‌های آنها قابلی نداشت یا اهمیت دیدگاه‌های نظری آنها از اهمیت نظریات آنتونی گیدنز کمتر بود.

■ حتی دید جامعی به مواضع آنتونی گیدنز، به عنوان یکی از رهبران چپ جدید در انگلستان، آشکار می‌کند که او نمی‌تواند در مورد دولت-ملت مدرن، آن هم دولت-ملت لیبرال آمریکایی، فارغ از ملاحظات سخت انتقادی باشد. اما جلایی‌پور نقد به امریکا را دوست ندارد؛مفاهیم و مضامین انتقادی مهم خود گیدنز در نقد سیاست مدرن به مثابه«جهان بی‌مهار» (1) و«راه سوم» (2) و«فراسوی چپ و راست» (3) و«سیاست حیاتی» (4)، معانی مهمی بودند که از چشم جلایی‌پور دور ماندند. از این گذشته، متغیرهای مهم مد نظر توکویل در مورد«فردگرایی» (5) و«توده‌ای شدن شهروندان» (6)، و مضامین مبرم نظریه مارکس در«اقتصاد سیاسی دموکراسی» (7)، و سهم سترگ وبر در تعیین نسبت«بوروکراسی/دموکراسی» (8) در این تحلیل چه جایی دارد؟ تازه در ادامه، وی مستند به 9 صفحه از کتاب هلد و مک‌گرو، و 33 صفحه از منبع شولت (پس از این چند شماره نقد می‌دانید که چقدر باید به دقت این ارجاعات اتکا کنید!)، سه دشواری جدید بر سر راه دموکراسی‌ها را به آنچه نظریه‌پردازان کلاسیک مطرح می‌کند می‌افزاید: «ناسیونالیسم فرهنگی» (9)، «دولت رفاه» (10)، «روند‌های جهانی‌سازی» (11). و پس از مرور این مفاهیم و مضامین و معانی مهم، همه را به پشت سر می‌افکند تا با عجله از «اصلاحات» دفاع نماید. ایشان با آنکه نام خویش را بر کتاب «نظریه‌های متأخر جامعه‌شناسی» تحمیل فرموده‌اند ، قدر نظریه‌های جامعه‌شناسی را نمی‌دانند...

■ جلالی پور بدون داوری بین نظریه‌پردازان و دستیابی روشمند به یک «چارچوب ارزیابی» منسجم، عملاً هر چه خود می‌خواهد به تاریخ دولت در ایران و نظارت استصوابی و مجلس خبرگان و... نثار می‌کند.

■ نه؛ ... این طور نمی‌شود. این دوستان، فقط زورشان به بچه‌های مردم و «پایان‌نامه‌ها» می‌رسد! پس از آنکه منتقدان قهار دولت-ملت مدرن در تحلیل جلایی‌پور، همه حذف شدند؛ همه و همه؛ ... اهالی مکتب انتقادی فرانکفورت از ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو تا هربرت مارکوزه و یورگن هابرماس و اکسل هونت، مکتب اقتصاد سیاسی جدید و افرادی مانند پیتر گلدینگ و گراهام مرداک، نظریه‌پردازان جامعه توده‌ای و افرادی مانند هانا آرنت و زیگموند باومن و چارلز رایت میلز و دانیل بل، نظریه‌پردازان امپریالیسم فرهنگی مانند هربرت شیلر و حمید مولانا، میراث‌داران آنتونیو گرامشی و میشل فوکو در مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام، شاگردان لویی آلتوسر در فرانسه، منتقدان اجتماع‌گرا و در رأس آنها السدر مک‌اینتایر و چارلز تیلور، و...؛ بله پس از آنکه این خیل عظیم حذف شدند، سه تا ماندند، توکویل و مارکس و وبر که بررسی همین سه نفر هم «رفع تکلیفی» بوده است. همین سه هم، انگار که اصلاً نبودند. بیچاره بچه‌های مردم و «پایان‌نامه‌ها»!

■ کتاب «جامعه‌شناسی ایران؛ جامعه کژمدرن»، ویژگی‌های یک تحقیق «رفع تکلیفی» را که در صفحات 169 تا 171 تشریح می‌شود، دارد. اینکه «با گرته‌برداری از نظریه‌های گوناگون و بدون دقت مفهومی و با کم توجهی به رعایت جایگاه این نظریه‌ها در روند تحقیق و کم دقتی در حفظ انسجام موضع نظری، ”نمایش علمی...“ می‌دهد»؛ اینکه «چارچوب نظری و مفاهیم» در مقاله هفتم و در سایر بخش‌های کتاب «لزوماً ”مسموع“ نیست»؛ اینکه «به درستی، به شیوه‌های موجه‌سازی و راهبردهای پژوهش توجه نمی‌کند». «محقق برای نشان دادن کفایت عینی تحقیق، بیشتر به نمایش جداول متوسل می‌شود»؛ و اینکه «چندان آمادگی ندارد کار خود را در عرصه‌ عمومی ارائه دهد؛ چون این نوع تحقیقات را نمی‌توان به راحتی نقد و بررسی کرد و بهترین نام برای آنها ”تحقیقات آرشیوی“ است».
■ تفصیل این موارد، مجال بعدی را می‌طلبد. ...

قدس:انتخابات افغانستان و راه حل سوم

انتخابات افغانستان و راه حل سوم»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم محمد ملازهی است که در آن می‌خوانید؛کمیسیون مستقل توقیف شده سومین انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای محلی افغانستان در اعلام نتایج مقدماتی دچار تشتت آرا شده است.

ظاهراً چگونگی اعلام نتایج مقدماتی به گونه‌ای که باعث قضاوتهای زودهنگام و تصور پیروزی برای هر یک از نامزدها نشود، دلیل اصلی تأخیر در اعلام نتایج مقدماتی بوده است، اما در این باره که کمیسیون مستقل انتخابات بتواند افکارعمومی‌را با خود همراه سازد، شک و تردید بوجود آمده است.
اما جدا از این موضوع، نتایج انتخابات با سه احتمال روبروست:

1- کشیده شدن به دور دوم
2- پیروزی یکی از نامزد ها با کسب بیش از نیمی‌از آرا
3- مصالحه نامزد های پیشرو و تشکیل دولت ائتلافی

اینکه کدام گزینه از این سه در نهایت تکلیف ریاست جمهوری جانشین حامد کرزی را روشن خواهد کرد، بستگی به این دارد که دو نامزد اصلی و پیشرو، یعنی دکتر عبدا... و اشرف غنی احمدزی تا چه انداره بتوانند روی ساختار قدرت و چگونگی تقسیم آن به تفاهم دست یابند.
اما موضوع تنها این نیست و دو عامل تعیین کننده دیگر را نباید دست کم گرفت.
اول؛ عامل حضور نظامی‌آمریکا و ناتو و تأثیر گذاری آن روی روند تحولات
دوم؛ عامل مهندسی انتخابات از طرف تیم حاکم تکنوکرات حول محور حامد کرزی
واقعیت آن است که کمیسیون مستقل انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در فضایی کاملاً مستقل و آزاد قرار ندارد که به صورت واقعی هر چه را که از صندوقها بیرون آید، بدون دخل و تصرف و به اصطلاح مهندسی با قصد تأمین منافع کشور اعلام کند.

ملاحظات سیاسی در این خصوص وجود ندارند و انکار آن هم هیچ کمکی به بهبود فضای سیاسی ملتهب افغانستان نخواهد کرد.

درست با توجه به این گونه واقعیتهاست که این احتمال وجود دارد که راه حل سوم از مقبولیت بیشتری برخوردار شود، اما حقیقت آن است که لازمه تحقق این راه حل سوم، انعطاف دکتر عبدا... و تیم موسوم به اصلاح و همگرایی ملی است.

اگر به هر دلیل، این تیم حاضر به پذیرش طرح مصالحه نشود و میزان رأی واقعی اش در قوم پشتون نیز قابل توجه باشد، در آن صورت قابل تصور است که راه حل سوم به بن بست برسد.

بنابراین در غیاب راه حل سوم، گزینه کشاندن انتخابات به دور دوم تنها امکان پیش روی تیم تکنوکرات حاکم خواهد بود.

دکتر عبدا... ظاهراً آمادگی خود را برای ورود به رقابت دور دوم اعلام کرده و کمیسیون انتخابات نیز بر این باور است که کنار کشیدن هیچ نامزدی قانونی نخواهد بود. از این رو تکرار واقعه پنج سال قبل که دکتر عبدا... خود را از رقابت دور دوم با حامد کرزی کنار کشید، این بار با مانع قانونی روبروست و بدون مشکل نخواهد بود.

گذشته از این، شرایط کنونی با شرایط دور دوم انتخابات ریاست جمهوری قبلی کاملاً متفاوت شده است. با این حال دکتر عبد ا... در دور دوم با مشکلات جدی روبرو خواهد بود، نه تنها از این جهت که نامزد های قوم پشتون از نامزد باقی مانده این قوم به صورت یکپارچه حمایت خواهند کرد و شانس او را برای پیروزی بر وی افزایش خواهند داد، بلکه از این نظر که آمریکا و ناتو نیز برای خروج امن بخشهایی از نیروهایشان نیازمند همکاری قومیت پشتون به طور اعم و طالبان و نیروهای مخالف به طور خاص هستند و نامزد پشتون نیز از این امر آگاه است و روی آن حساب خواهد کرد.

در چنین برداشتی، دو تفکر تمرکز گرای امنیتی بر قومیتهای پشتون و تفکر توزیع قدرت که قومیتهای غیر پشتون می‌توانند از آن حمایت کنند، وارد چالش جدی تری خواهند شد و دکتر عبدا... در موضع نسبی ضعف در رقابت احتمالی دور دوم با اشرف غنی احمد زی قرار می‌گیرد و تن به مهندسی آرا و حتی خوشبینانه ترین حالت، پذیرش شکست به دلیل قدرت ساخت ذهنی قدرت در قومیت پشتون نمی‌دهد که در هر حال آن را حق تاریخ خود به عنوان قومیتی می‌داند که افغانستان مستقل را بوجود آورده است.

البته اعتبار تفکر توزیع قدرت دکترعبدا... در این است که قدرت را از شکل سنتی قومی‌آن خارج کند و آن را در مسیر درست تری قرار می‌دهد، امری که در صورت تقویت در جامعه افغان می‌تواند گروه‌های قومی‌متنوع را در مسیر ملت سازی و دولت سازی مدرن قرار دهد.

به نظر می‌رسد قدرت و گستره پایگاه اجتماعی تفکر مدرن قدرت که از طریق سازو کارهایی نظیر انتخابات ریاست جمهوری و مجالس ملی و محلی قابل تحقق می‌شود، در انتخابات اخیر قابل توجه و امیدوار کننده باشد.

شرکت فعال زنان و جوانان در انتخابات مؤید چنین برداشتی است، اما الزاماً نباید نوعی پذیرش سنت گراهای قومی‌تلقی کرد. دو نیروی تأثیرگذار، یعنی جریان تکنوکرات حاکم و جریان قوم محور همچنان به سنت پشتونی قدرت وفادارند و اگر این ترکیب از حمایت آمریکا برخوردار شود، اشرف غنی احمد زی چه از طریق تقلب گسترده، چه مهندسی انتخابات و یا کسب واقعی آرا، رئیس جمهوری بعدی خواهد بود.

آنچه دکتر عبدا... را مجبور به مصالحه و پذیرش راه حل سوم خواهد کرد، خارج از این معادله نیست؛ زیرا گزینه دیگر مقاومت تا سطح خطر بروز جنگ واقعی است که علی القاعده هیچ سیاستمدار واقع بینی نمی‌تواند زیربار آن برود.

سیاست روز:عذرخواهی می‌کنیم پس هستیم

«عذرخواهی می‌کنیم پس هستیم»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن می‌خوانید؛شگفت‌آور و شک برانگیز است که هنوز برخی اصلاح‌طلبان، برای نزدیک شدن به آمریکا تلاش می‌کنند و برای این که این اتفاق بیفتد حاضرند دست به هر کاری بزنند.

این بارقه امید که پس از انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ در دل آنها روشن شد، پس از گذشت بیش از ۸ ماه از ادامه دشمنی‌ها، زیاده‌خواهی‌ها و کارشکنی‌های آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، تصور می‌شد، ناامیدی از این سیاست سراغ اصلاح‌طلبان بیاید و دیگر پی‌گیر این موضوع به خاطر همه اتفاقاتی که در این چند ماهه از سوی آمریکا علیه ایران تدارک دیده شد، نباشند، اما علیرغم همه آنها، اصلاح طلبان نرمش‌های بیشتری از خود نشان می‌دهند.

این رفتار سیاسی که از سوی آنها سر می‌زند، چیزی جز مرعوب شدن و تن دادن به خواسته‌های آمریکا نیست. تصورش را بکنید اگر، دولت در دست اصلاح‌طلبان بود، اکنون مردم ایران باید در خیابان‌های شهرشان شاهد حضور آمریکایی‌ها می‌بودند! و هر آنچه که آنها دیکته می‌کردند، ما نیز باید آن را می‌نوشتیم. اصلاح طلبان سیاست پاک کردن دشمنی‌های آمریکا علیه ایران در ذهن و افکار مردم را همچنان دنبال می‌کند. این رفتارها با اقداماتی که آنها انجام داده و اکنون نیز می‌دهند، همراه است.

برخی از آنها، مخالفت و انتقاد از سیاست‌های گفت‌وگو و ارتباط با آمریکا را، نوعی کاسبی برای افراد و گروه‌هایی نام نهادند که آمریکا را دشمن می‌دانند.

۱۳ آبان سال گذشته از سوی اصلاح‌طلبان و رسانه‌های آنها تلاش بسیاری شد تا این مراسم که یادآور ۳ رویداد مهم تاریخی است، کمرنگ شود و شعار مرگ بر آمریکا در این مراسم ضد آمریکایی سر داده نشود.
حتی از سوی یکی از اصلاح‌طلبان نامه‌ای به رئیس‌جمهور نوشته شد که در آن خواهان تحریم ۱۳ آبان شده بود!
تغییر ذائقه سیاسی مردم ایران نسبت به آمریکا و همه جنایاتی که علیه ایران اسلامی انجام شده است، یکی از اهدافی است که اصلاح طلبان آن را به جد دنبال می‌کنند.

حال این سیاست می‌تواند از سر ترس و وحشتی باشد که در دل آنها افتاده است و نگران آن هستند که آمریکا دست از پا خطا کند، یا وابستگی و دلبستگی سیاسی آنها به آمریکاست. اما هر چه هست، تفکری اشتباه، به دور از خرد، دوراندیشی و عقلانیت سیاسی است که تصور شود رابطه با آمریکا حلال مشکلات خواهد بود.

آیا واقعاً این جمله آقای روحانی که گفته بود؛ آمریکا کدخدای دنیاست و باید با او گفت‌وگو کرد، با اقبال مواجه شد؟!
اگر چنین اقبالی که اصلاح طلبان ادعا می‌کنند صحت داشته باشد، پس حضور میلیونی مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال گذشته علیرغم همه تلاشی که طیف اصلاح‌طلب برای تطهیر آمریکا انجام داد، نشان چیست؟ آیا نشان اقبال مردم از برقراری ارتباط و انجام گفت‌وگو با آمریکا است؟

و اکنون آنها (اصلاح طلبان) کار را به جایی رسانده‌اند که ضعف تئوریک و تحلیل خود را بیشتر آشکار می‌کنند.

۱۳ آبان ۵۷ عده‌ای از دانشجویان، سفارت آمریکا را تسخیر کردند و به فرموده حضرت امام(ره) انقلاب دوم را رقم زدند. لانه جاسوسی آمریکا پس از تسخیر آن، بسیاری از اسناد و مدارک را رو کرد و نشان از توطئه‌ها و اقداماتی داشت که علیه ایران انجام شده و قرار بود انجام شود. این اقدام، آمریکا را در سطح جهان تحقیر کرد، تحقیری که هیچگاه از یاد سردمداران آمریکایی نخواهد رفت و اکنون برخی دانشجویان پیرو خط امام(ره) که در تسخیر سفارت آمریکا نقش داشتند، در یک گذار سیاسی شدید، حاضرند بابت اقدام انقلابی خود از آمریکا عذرخواهی کنند، تا شاید طناب پاره شده ارتباط ایران و آمریکا با از یاد بردن گذشته و تاریخ، باز هم بر پای ایران اسلامی گره بخورد.

انقلابیون دیروز که اقدام خود را در تسخیر لانه جاسوسی عملکردی مثبت می دانستند اکنون نفی می‌کنند و حاضرند بابت آن عذرخواهی کنند و اکنون نگران آن هستند که تندروها نباید منافع ملی را تعیین کنند، چرا که به گفته آنها، در هیچ کجای دنیا این گروه‌ها، حق تصمیم‌گیری ندارند.

پرسشی در این زمینه از اصلاح‌طلبان پشیمان از اقدام انقلابی مطرح می‌شود که در آن زمان شما هنگامی که اقدام به این کار کردید، به این جمله و تحلیل خود اعتقاد داشتید که، «این که چه کسی منافع ملی را در کشور تعیین می‌کند، افراد، جناح‌ها و گروه‌ها نیستند، بلکه یک مساله ملی است که همه در اداره حاکمیت سهیم هستند و منافع ملی باید از طرف همه گروه‌های اجتماعی رعایت شود.»

فراموش کردن جنایات آمریکا که در گذشته علیه جمهوری اسلامی ایران انجام شده است و نسیان درباره توطئه‌ها و تهدیدات و تحریم‌هایی که اکنون علیه ایران جریان دارد، یا نشان از تحلیل غلط و برداشت نادرست از تحولاتی است که در ایران، منطقه و دنیا در حال وقوع است، یا نشان دهنده دلبستگی بیهوده یا وابستگی سرسپرده به کدخدایی است که اکنون با چالش‌های بسیاری روبروست که حتی توان حل آنها را ندارد.

اصلاح‌طلبان نمی‌توانند تفکر خود را برای غلبه بر افکار عمومی حاکم سازند چون جایگاه اجتماعی و اعتماد عمومی جامعه را از دست داده‌اند. راه برون‌رفت از چنین وضعیتی همراه و همگام شدن با واقعیاتی است که در جریان است. مقاومت نه وادادگی. این که به دولت توصیه شود حتی از معرفی نماینده جمهوری اسلامی ایران به سازمان ملل به خاطر مخالفت آمریکا اصرالر نکند و کوتاه بیاید، مقاومت در برابر زیاده‌خواهی و زورگویی‌های آمریکا نیست، وادادگی سیاسی است.

وطن امروز:مانع بی‌اعتمادی مردم شوید

«مانع بی‌اعتمادی مردم شوید»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن می‌خوانید؛ تاکنون به این موضوع فکر کرده‌اید که وقتی نمایندگان ایران و 1+5 دور میز مذاکره می‌نشینند؛ چگونه درباره مسائل اختلافی بحث و احیانا آنها را حل و فصل می‌کنند؟ این موضوع جالب و جذابی است البته در برخی موارد جذاب‌تر هم می‌شود. مثلا طرفین(ایران و آمریکا) در یک موضوع واحد 2 اظهارنظر و موضع کاملا متضاد و متقابل اتخاذ می‌کنند؛ وارد مذاکرات می‌شوند؛ مذاکرات را انجام می‌دهند؛ هر 2 از مذاکره اعلام رضایت می‌کنند و دوباره همان مواضع سابق را اتخاذ می‌کنند! چگونه می‌شود چنین شرایطی را پذیرفت؟ کاملا واضح است در این وضعیت 2 حالت بیشتر قابل تصور نیست. یا این مذاکرات بی‌فایده است اما طرفین به انجام مذاکره نیازمند و مصرند یا اینکه «روایت» یکی از طرفین مخدوش است. بیایید موضوع را از زاویه‌ای دیگر نگاه کنیم. بررسی دیپلماسی هسته‌ای دولت باید هم در محتوا صورت بگیرد و هم در شکل. این دو ملازمند. در کنار نقد عالمانه محتوای دیپلماسی هسته‌ای دولت خاصه در توافق ژنو، به بررسی شکلی متاسفانه آنطور که باید پرداخته نشده است. شکل رفتار دیپلماتیک دولت بسیار مهم است و فهم آن می‌تواند محتوا و اهداف آن را قابل پیش‌بینی کند. لطفا به این چند مورد توجه کنید.

1ـ دور سوم مذاکرات ایران و 1+5 برای رسیدن به توافق جامع در موضوع هسته‌ای 19 و 20 فروردین (8 و 9 آوریل) در وین برگزار شد. این دور از مذاکرات هسته‌ای بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است. آنچه 3 آذر 92 (24 نوامبر 2013) در ژنو انجام گرفت یک توافق «موقت» در موضوع هسته‌ای ایران است و تاریخ مصرف کوتاه‌مدت(6 ماهه) دارد. در واقع یک مفاهمه موقت برای رسیدن به یک توافق بزرگ و طولانی است. متاسفانه آنگونه که باید اهمیت این دور از مذاکرات در افکار عمومی نه تنها شرح داده نمی‌شود؛ بلکه مجموعه اتفاقاتی رخ می‌دهد تا توجه افکار عمومی از این موضوع منحرف شود. درحالی که مسائل و موضوعات بسیار مهم در این دور از مذاکرات مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. چرا؟چرا در روزهایی که افکار عمومی در ایران باید به دقت و با حساسیت در جریان محتوای مذاکرات هسته‌ای قرار گیرد؛ درگیر موضوع ثبت‌نام برای دریافت یارانه نقدی است؟! آیا آن اراده و اهتمام دولتی برای بزرگنمایی توافق ژنو اکنون در قبال مذاکرات برای رسیدن به توافق جامع دیده می‌شود؟

2ـ جریان منتقد نسبت به مفاد توافقنامه ژنو، به‌رغم آنکه یک جامعه فراگیر است اما تحت فشار است. دولت تاکنون 2 نشریه منتقد سیاست‌های خود، بویژه در موضوع هسته‌ای را توقیف کرده است. تعداد دیگری از رسانه‌ها نیز با شکایت دولت دادگاهی شده‌اند. دولت حتی از برخی نمایندگان منتقد مفاد توافق ژنو نیز شکایت کرده است! هجمه به منتقدان نیز هم از سوی مقامات دولتی و هم از سوی انبوهی از رسانه‌های آنها بشدت دنبال می‌شود. اتهامات گرانی علیه منتقدان مطرح می‌شود. به نظر می‌رسد هدف این اقدامات به حاشیه بردن منتقدان مفاد توافق ژنو است. چرا؟ چرا تلاش می‌شود موضوع ملی حقوق هسته‌ای مردم به یک موضوع جناحی تنزل یابد؟ و چرا باید منتقدان نحوه مذاکره بر سر موضوع ملی هسته‌ای، تحدید شوند؟!

3ـ روایت دولتی از روند مذاکرات به یک دغدغه تبدیل شده است. در ایران کسی نمی‌خواهد بگوید روایت طرف مقابل دقیق‌تر از روایت مذاکره‌کنندگان ماست اما در روند بررسی مفاد مذاکرات هسته‌ای و توافق ژنو مواردی قابل تامل دیده شده است. بگذارید تنها به 2 مورد کلیدی اشاره کنیم.

الف) پس از توافق ژنو، تیم مذاکره‌کننده ایرانی به ریاست محمدجواد ظریف به میان خبرنگاران آمدند و وزیر امور خارجه اعلام کرد در این توافقنامه «حق غنی‌سازی» به رسمیت شناخته شده است. آقای روحانی، رئیس‌جمهور نیز هم در سخنرانی خود و هم در نامه‌ای که درباره این توافقنامه به رهبر انقلاب نوشتند؛ تصریح کردند حق غنی‌سازی ایران به رسمیت شناخته شده است. به رسمیت شناخته‌شدن حق غنی‌سازی ایران در توافق ژنو به‌رغم اینکه یکی از مفاد مصرح در بند 4 ان‌پی‌تی است اما یک پیروزی بزرگ به حساب می‌آمد. با این وجود طرف آمریکایی بلافاصله اعلام کرد به هیچ وجه در توافقنامه حقی برای غنی‌سازی ایران به رسمیت شناخته نشده است. مرور و بررسی متن منتشر‌شده از سوی وزارت امور خارجه کشورمان از توافق ژنو نیز چیزی تحت عنوان به‌رسمیت شناخته‌شدن حق غنی‌سازی ایران را نشان نمی‌داد. به مرور، این موضوع یعنی به رسمیت شناخته‌شدن حق غنی‌سازی ایران در توافق ژنو نیز در مواضع دولتی‌ها کمرنگ و اکنون کاملا محو شده است!

ب) مورد دوم درباره همین مذاکرات اخیر در وین است. منتقدان مفاد توافق ژنو بارها اعلام کرده‌اند «گام میانی» توافق ژنو و تعهد ایران به برداشتن گام‌های اضافی، صراحتا دست طرف غربی برای اعمال مفاد قطعنامه‌های شورای امنیت علیه ایران (بویژه قطعنامه 1929) را باز گذاشته است. یکی از این موارد که به عنوان یکی از خطوط قرمز ایران در مذاکرات مطرح است؛ بررسی ابعاد نظامی بویژه موضوع موشک‌های بالستیک ایران است. تیم مذاکره‌کننده ایرانی اما در مقابل این انتقادات که ناشی از متن صریح و آشکار توافقنامه ژنو است، همواره اعلام کرده هیچگاه درباره ابعاد نظامی و موشک‌های بالستیک ایران گفت‌وگو و مذاکره نخواهد کرد. محمدجواد ظریف بارها این موضوع را اعلام کرده است. عباس عراقچی نیز 20 فروردین درباره این دور از مذاکرات، گفت: «ما بارها اعلام کردیم موضوع موشک در دستور کار ما نیست و بحث سیستم‌های دفاعی کشور را مورد مذاکره قرار نخواهیم داد. البته بخشی از موضوع موشک و کلاهک‌های هسته‌ای یکی از موضوعات مندرج در قطعنامه 1929 شورای امنیت است اما از نظر ما موضوع مذاکره نیست.»

با این وجود طرف آمریکایی نیز همواره تاکید کرده در مذاکراتی که برای توافق جامع صورت می‌گیرد، موضوع موشک‌های بالستیک حتما مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت. مذاکرات انجام شد اما به‌رغم تاکید تیم مذاکره‌کننده ایرانی، طرف آمریکایی اعلام کرد موضوع موشک‌های بالستیک در مذاکرات مطرح و درباره آنها بحث و بررسی شد. 20 فروردین وندی شرمن جلسه‌ای با خبرنگاران ترتیب داد و گفت: «همه مسائلی که تصور کنید در این گفت‌وگوها مطرح شد.» خبرنگار رویترز از شرمن درباره موضوع موشک‌های بالستیک پرسید و اینکه وزیر امور خارجه ایران اعلام کرده درباره آن گفت‌وگو نخواهد کرد. پاسخ شرمن به این سوال بسیار قابل تامل بود. او گفت: «درباره موشک‌های بالستیک ایران باید بگویم که طرح مشترک اقدام (توافق ژنو) به نحوی از انحا به همه مسائلی پرداخته است که باید در توافقنامه جامع باشد ازجمله حل و فصل مسائلی که در این زمینه مطرح است.

درعین حال، طرح مشترک اقدام تصریح کرده است که باید به قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به عنوان بخشی از توافقنامه رسیدگی شود و فکر می‌کنم همه می‌دانید یکی از مسائل مطرح در قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد، دغدغه‌هایی است که درباره موشک‌های بالستیک با قابلیت حمل تسلیحات هسته‌ای وجود دارد. بنابراین وقتی می‌گویم درباره همه نگرانی‌های موجود صحبت شده است، منظورم این است که درباره همه نگرانی‌ها بحث شده است.» او سپس توافق جامع را مشروط به اعمال نظرات آمریکا در همه موضوعات ازجمله موضوع موشک‌های بالستیک ایران دانست و گفت: «هیچ‌چیز مورد توافق نخواهد بود مگر اینکه همه موارد مورد توافق باشد و هیچ چیز مورد توافق نخواهد بود تا وقتی همه درباره آن اتفاق نظر داشته باشند».

رفتار تیم دولت در این 2 مورد، یعنی ماجرای حق غنی‌سازی و اعمال قطعنامه‌ها بویژه درباره توان نظامی ایران را کنار هم بگذارید. چه برآوردی می‌توان داشت؟ بررسی متن توافق ژنو می‌گوید ایران موظف شده در گام میانی آنگونه که مورد «رضایت» طرف مقابل قرار گیرد به قطعنامه‌های شورای امنیت علیه ایران بپردازد. و این مجوز بررسی و بحث درباره توان نظامی ایران را در مذاکرات هسته‌ای صادر می‌کند. تیم مذاکره‌کننده ایرانی می‌گوید به هیچ عنوان درباره توان دفاعی بحث نمی‌کنیم. اما پس از مذاکرات طرف آمریکایی صراحتا اعلام می‌کند درباره این موضوع بحث شده است و تا رضایت آنها جلب نشود توافق جامع محقق نخواهد شد!

دولت در موضوع سیاست خارجی معتقد به جلب اعتماد دنیاست. سیاست اعتماد‌سازی با شدت از سوی دولت دنبال می‌شود اما یک سخن دوستانه و خیرخواهانه با دولت وجود دارد. دولت بهتر است موضوع اعتماد‌سازی را در درون کشور و نسبت به مردم نیز در دستور کار قرار دهد. خدای‌ناکرده تیم مذاکره‌کننده در مظان اتهام دروغگویی نیست اما روایت آنها از مذاکرات کمی مخدوش شده است. اعتماد عمومی به دولت و تیم مذاکره‌کننده یک امتیاز و سرمایه بزرگ است. دولت باید نسبت به تحکیم و تقویت این اعتماد بکوشد و مانع بی‌اعتمادی شود. قاعدتا مردم باید نسبت به کسانی‌ که می‌خواهند از حقوق هسته‌ای آنها دفاع کنند؛ اعتماد داشته باشند.

جوان:در سوریه هم تروریست‌ها اسرائیلی هستند!

«در سوریه هم تروریست‌ها اسرائیلی هستند!» عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم هادی محمدی است که در آن می‌خوانید:

یکی از خدمات و مزیت‌های موساد و دستگاه‌های امنیتی رژیم صهیونیستی طی دهه‌های گذشته و در روابطی که این رژیم با برخی کشور‌ها داشته، آموزش‌های ویژه برای شکنجه و اقدامات تروریستی بوده که اگر به عنوان مثال از مبارزان قبل از انقلاب در کشور خود‌مان هم سؤال شود، خواهند گفت با روش اسرائیلی که وحشیانه‌ترین روش‌های اعمال شده است، هنوز آثار این شکنجه‌ها را بر جسم و جان خود همراه دارند. حرفه‌ای ترین روش‌های تروریستی هم متعلق به صهونیست‌هاست، چرا که آنها از تجربه‌های انباشت شده انگلیسی و غربی برای ارعاب و وحشت‌انگیزی در مردم فلسطین و حتی علیه همپیمانان و حامیان اروپایی خود، بهترین استفاده را کرده‌اند.

ترور رهبران آزادیبخش در سراسر جهان، از جمله در فلسطین، لبنان و بسیاری از کشور‌ها و به ویژه در چند سال گذشته علیه دانشمندان هسته‌ای ایران، از جمله فضائل ضد‌انسانی و تروریستی صهیونیست‌هاست. این برجستگی در صفات صهیونیست‌ها در همین حد هم محدود نمی‌شود، بلکه راه‌اندازی گروه های تروریستی در سراسر جهان یا جذب جریان‌های بی‌هویت و مزدور نیز از جمله کار‌کرد‌های گسترده موسا د و دستگاه‌های امنیتی و تروریستی در این رژیم است.

در تاریخ سیاسی کشور‌های خاور‌میانه، حداقل در 50 سال گذشته هیچ فرد یا جریان آزادی‌خواه پیدا نمی‌شود که تکیه‌گاه آن رژیم صهیونیستی باشد و اساساً این دو پدیده در سراسر جهان غیر‌قابل جمع هستند، چرا که ماهیت و رویکرد متضاد دارند.

اگر از ابتدای بحران مصنوعی در سوریه اعلام می‌شد که گروه‌های مخالف، عمدتاً وابسته به بازیگران خارجی هستند و از دستور کار خارجی و غیر‌ملی تبعیت می‌کنند و یا به رژیم صهیونیستی وابسته‌اند، برای بسیاری از ناظران با دشواری در درک رو‌به‌رو می‌شد، ولی اکنون این گروه‌ها به کرات و بار‌ها برای کسب وجاهت بیشتر یا تضمین حمایت بیشتر، ارتباط با رژیم صهیونیستی را با جدیت دنبال می‌کنند. اینها همان گروه‌هایی هستند که حد‌اقل از دو سال قبل، سر بریدن، قطعه قطعه کردن افراد یا کشتار‌های وحشیانه و خوردن جگر قربانیان و هزاران شکل از وحشی‌گری را به اجرا گذاشته‌اند.

یعنی اگر در راه‌اندازی این گروه‌ها، رژیم‌های دیگری دست‌اندرکار بوده‌اند، اکنون این گروه‌ها به پیاده‌نظام‌ سیاست‌های صهیونیستی در سوریه تبدیل می‌شوند.

کمال اللبوانی یکی از سران مخالف و جریان ارتش حر است که با افتخار با رسانه اسرائیلی به گفت‌وگوی مفصل نشسته و برای جلب حمایت صهیونیست‌ها، حاضر است از بخشی از سرزمین سوریه هم صرف‌نظر کند و جولان را مسئله قابل چشم‌پوشی بین خود و صهیونیست‌ها می‌داند. سازش‌کارترین چهره‌های عربی و حتی سران و شیوخ وابسته عربی هم تا به حال شجاعت چنین مواضعی را از خود نشان نداده‌اند که سرزمین‌های عربی یا اسلامی در فلسطین را وجه‌المعامله برای آشتی با صهیونیست‌ها معرفی کنند.

در 16 ماه گذشته، سوریه توانسته در یک برنامه‌ریزی نظامی، از یک سو به موفقیت‌های نظامی مهمی در نقاط مختلف این کشور دست یابد و از سوی دیگر با در تنگنا قرار دادن گروه‌های تروریستی و مزدور در سوریه، چهره واقعی آنها را بیش از پیش نمایان سازد. امروز بر کسی پوشیده نیست که جریان‌های رنگارنگ القاعده‌ای و تکفیری توسط سرویس‌های اطلاعاتی غربی و دست‌های اجرای عربی، سعودی، قطری و اردن و ترکی و نهایتاً اسرائیلی اداره می‌شوند. اکنون بر کسی پوشیده نیست که جریان ارتش آزاد، مجموعه‌ای مافیایی، مزدور و غارتگر ثروت‌های ملی سوریه است که دارایی‌های صنعتی و نفتی سوریه را در بازارهای ترکیه به فروش رسانده یا به غارت منازل مردم و کشتار افراد بی‌گناه پرداخته ‌است. اما اساساً به جهت اندیشه‌شناسی و اصالت‌های ملی و مبارزاتی در تمام جهان نمی‌توان یک جریان وطن‌پرست، آزادیخواه و استقلال‌طلب را یافت که ابزار سیاست‌های غربی، صهیونیستی یا ارتجاعی باشد و معیار شناخت اصالت‌های آزادی‌خواهی و اصلاح‌طلبی، رفتار ضددیکتاتوری‌های شناخته شده و ضدیت با صهیونیست و استکبار و نظام‌های فاسد غربی است که برای جریان‌شناسی در درون کشورمان نیز همین استاندارد و معیار حاکم است.

حمایت:تنها گزینه نجات مسجد‌الاقصی

«تنها گزینه نجات مسجد‌الاقصی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می‌خوانید؛افکار عمومی جهان در حالی درگیر مسائل حاشیه‌ای فلسطین نظیر روند سازش است که در مقابل صهیونیست‌ها ابعاد گسترده‌ای از اشغالگری را اجرا می‌سازند. روند سازش به فرصتی برای آنان مبدل شده است که اذهان فلسطینی‌ها و جهانیان را به انحراف بکشانند و با برجسته‌سازی روند مذاکرات بر اشغالگری‌های خود در کرانه باختری، قدس و ادامه محاصره غزه سرپوش بگذارند.

گزارش‌های منتشرشده نشان می‌دهد که صهیونیست‌ها طرح‌های گسترده‌ای را در کرانه باختری و قدس برای اخراج فلسطینی‌ها و ساخت شهرک‌های صهیونیست نشین صورت داده‌اند حال آنکه در اراضی اشغالی 1948 نیز اخراج فلسطینی‌ها برای تهی ساختن این بخش از اعراب در دستور کار دارند. در کنار این سیاست یک رفتار بسیار مهم دیگر مشاهده می‌شود و آن تشدید طرح‌های صهیونیست‌ها برای نابودسازی مسجد‌الاقصی به عنوان مکانی مقدس برای جهان اسلام و البته مسیحیان است.

آنها از یک سو طرح ویران‌سازی آثار اسلامی این مکان مقدس را اجرا می‌کنند و از سوی دیگر به دنبال وضع قوانینی هستند که بر اساس آن ورود فلسطینی‌ها به این مکان مقدس ممنوع و حضور صهیونیست‌ها آزاد شود. آنها با ادعای حمایت از یهودیان این طرح‌ها را اجرا می‌کنند حال آنکه گزارش‌ها نشان می‌دهد که تمام این تحرکات توسط دستگاه‌ اطلاعاتی و نظامی این رژیم صورت می‌گیرد و امنیت گروه‌های افراطی یهودی صرفا بهانه‌ای برای اجرای این طرح‌ها هستند. گستاخی صهیونیست‌ها علیه مسجد‌الاقصی چنان است که دیروز نیروهای این رژیم با هتک حرکت این مکان مقدس ده‌ها فلسطینی را زخمی و چند نفر را بازداشت کرده‌اند. حال این سوال مطرح است که راهکار مقابله با این تحرکات و حمایت از مسجد‌الاقصی چیست؟ در این چارچوب راهکارهای متعددی مطرح است.

برخی بر این عقیده‌اند که مسئله قدس و مسجدالاقصی باید در مذاکرات سازش مطرح و از طریق آن به نتیجه رسید. برخی نیز استفاده از ظرفیت‌های دیپلماتیک اتحادیه عرب را مطرح می‌سازند و برخی نیز رویکرد به سازمان ملل را راهکار حمایت از قدس می‌دانند. هر چند که هر کدام از این راهکارها می تواند تا حدودی کارکردهای موقتی به همراه داشته باشد، بررسی تحولات فلسطین نکات قابل توجهی را آشکار می سازد. در حوزه سازش آنچه در مذاکرات مطرح است صرفا مطالبات صهیونیست‌هاست که با حمایت آمریکا صورت می‌گیرد و نامی از حقوق فلسطین در آن وجود ندارد. کشورهای عربی نیز نشان داده‌اند که رویکردی جز اجرای مطالبات آمریکا ندارند چنانکه در طول چند دهه اخیر اقدامی در حمایت از قدس صورت نداده و حتی به عامل اشغالگری صهیونیست‌ها مبدل شده‌اند.

سازمان ملل نیز که نهادی وابسته به آمریکاست که طرح اعتراض در آن صرفا اتلاف وقت به‌شمار می‌رود. با توجه به این شرایط صرفا یک گزینه برای فلسطینی‌ها باقی می‌ماند و آن رویکرد به مقاومت است؛ مقاومتی که صهیونیست‌ها بارها هراس خود را از آن اعلام داشته‌اند چرا که مقاومت بارها این رژیم را با شکست همراه ساخته که نمود آن را در جنگ 33 روزه لبنان، 22 روزه و 8 روزه غزه می‌توان مشاهده کرد.

آفرینش: انجماد مذاکرات صلح درخاورمیانه

«انجماد مذاکرات صلح درخاورمیانه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛بیشترین تحولات امنیتی و چالش‌های سیاسی جهان در منطقه‌ای است که غرب سال‌هاست درپی تکمیل پازل آن براساس خواسته‌ها و منافع خود می‌باشد. طرح و اجرای سیاست‌های متفاوت از سوی غرب برای ایجاد صلح درخاورمیانه به سبب یکجانبه گرایی و لحاظ قرار دادن منافع اسرائیل در تمام مناقشات و نگرانی‌های منطقه‌ای، تاکنون دستاورد چشم گیری نداشته و همواره باشکست مواجه شده است.

اما این بار شکست مذاکرات صلح و برنامه‌هایی که آمریکا ترتیب داده بود، به سبب عدم توافق و همسویی مقامات تل‌آویو با کاخ سفید بود. به عبارتی اختلاف نظر در مسائل مختلف میان آمریکا و اسرائیل، خصوصا مسئله هسته‌ای ایران و مذاکرات 1+5، میزمذاکرات صلح خاورمیانه را برهم زد.

این اختلافات به حدی است که مقامات تل‌آویو علناً مخالفت و نارضایتی از طرح‌های آمریکا در خاورمیانه را ابراز داشته و موجب نگرانی‌ها در لابی‌های سیاسی آمریکا گردیده است. دولت اوباما امروز با چالش و فشاری درونی از سوی صاحب نفوذان و لابی‌های قدرتمند یهودی مواجه است و تاثیرات آن را می‌توان در سنای آمریکا و مخالفت‌های جمهوری خواهان با سیاست‌های کاخ سفید مشاهده کرد. اما جدای از مرتبط بودن اسرائیل درتمامی مشکلات امنیتی منطقه، عوامل دیگری مزید برعلت شده تا صلح در خاورمیانه به رویایی دست نیافتنی مبدل گردد.

درمسئله فلسطین به سبب زیاده خواهی‌ها و سرسختی‌های کابینه نتانیاهو درادامه شهرک سازی‌ها وفشارها برای شناسایی دولت یهود از سوی تشکیلات خودگران، بن بستی سیاسی ایجاد شده که حتی جان کری پس از 12 بار سفر به سرزمین‌های اشغالی از عهده حل آن برنیامد. آمریکا طرح دو دولت را مطرح کرد درحالی که این طرح نیازمند زمین برای تشکیل حکومت می‌باشد و تل آویو هرگز راضی به عقب نشینی درمرزهای 1967 نیست.

عامل دیگر بی ثباتی خاورمیانه را باید در جهان عرب جستجو کرد. مصر به عنوان نقطه ثبات اعراب، دچار انقلابی فرسایشی گردید که نتیجه آن درگیری میان نیروهای مردمی گردید و فشار انقلاب از دوش حکومت مصر برداشته شد و باردیگر شاهد روی کار آمدن نظامی‌های حکومت قبل در این کشور هستیم. اوضاع در لیبی، یمن، تونس، سوریه، عراق، بحرین، و حتی عربستان نیز راضی کننده نیست و به طور کلی جهان عرب دچار دل مشغولی‌هایی داخلی هستند که مجالی برای پیوستن به برنامه صلح درخاورمیانه ندارند.

اما قرعه جنگ در خاورمیانه به نام سوریه درآمده و این کشور در باتلاقی از معضلات سیاسی و مذهبی گرفتارشده است. به عبارتی سوریه تبدیل به میدان رقابت میان قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی تبدیل شده است. ازسوی دیگر رشد گروه‌های تروریستی با گرایشات مذهبی آتشی در شامات برافروخته که شعله آن دامن گیر بسیاری ازکشورهای منطقه شده و خواهد شد. لذا آمریکا تمرکز سیاست‌های خود را برروی سوریه گذاشته تا بتواند با اهرم قرار دادن سوریه و زمین گیر کردن این کشور، موجبات رضایت و امنیت اسرائیل را فراهم کند و از سوی دیگر در رقابت با مسکو در مسئله اوکراین دست برتر را داشته باشد.

از سو دیگر، یکی از پازل‌های تکمیل کننده صلح درخاورمیانه ایران است که دربسیاری از مسائل یادشده به صورت اتوماتیک وار دخیل بوده و درصدد است با رویکرد دیپلماتیک جدید خود و با افزایش تعاملات باغرب این چالش‌ها را مرتفع سازد. درحال حاضر براساس گفته مقامات ایرانی مذاکرات با 1+5 صرفاً مربوط به مسائل هسته‌ای می‌باشد، اما واقعیت این است که هرگونه توافق میان ایران و غرب می‌تواند تاثیرات بسیاری برحل و فصل دیگر چالش‌های خاورمیانه داشته باشد. رفع کامل تحریم های اقتصادی برای ایران بسیار حیاتی و ضروری است، لذا توافق کامل باغرب به طور ناخواسته به تعیین وضعیت بسیاری از چالش‌های منطقه‌ای بستگی دارد.

این توافق شاید منافع ایران و بسیاری از دغدغه‌های غرب را مرتفع سازد، اما منافع بسیاری از کشورها از آب گل‌آلود اختلافات میان ایران باغرب و جهان عرب را به خطر خواهند انداخت. این وضعیت صلح درخاورمیانه را منجمد ساخته و آب شدن آن بستگی به حل اختلافات میان قدرت‌های بزرگ، حل مسئله هسته‌ای ایران و همگرایی منطقه‌ای برای مبارزه با تروریست می‌باشد. لذا هچمنان باید شاهد افزایش ضخامت یخ صلح در منطقه بود!.

ایران:جبهه مخالفان تنش‌زدایی در ایران و غرب

«جبهه مخالفان تنش‌زدایی در ایران و غرب»عنوان یادداشت روز روزنامه ایران به قلم محمد نوری است که در آن می‌خوانید؛با ورود مذاکرات هسته‌ای به مرحله جدید، موضوع مناسبات ایران و امریکا دوباره در محور مناقشه جناح‌های سیاسی قرار گرفته است. در حالی که تیم دیپلمات‌های ایرانی موضعگیری خویش در قبال امریکا را با عیار رفتار عملی کاخ سفید تنظیم می‌کنند، جناح رقیب دولت روحانی در داخل مواضع خویش را با نگاه به اظهارنظر گروه‌های تندرو امریکا بویژه سناتورها و لابی‌های ضد ایرانی پیش می‌برند و بر این اساس به چیزی جز ادامه وضعیت هشت سال گذشته راضی نیستند.

آنچه مشهود است، در حال حاضر مجموعه رفتار نهادهای امریکایی نسبت به ایران در سه حیطه بروز و ظهور دارد:

1- سیاست‌هایی که دولت حاکم بر امریکا اتخاذ و اجرا می‌کند. این بخش از سیاست‌های رسمی امریکا بعد از روی کارآمدن دولت جدید ایران در چارچوب مذاکرات هسته‌ای اعمال می‌شود. یعنی از نقطه‌ای که مقام های ارشد ایران و امریکا به تفاهم اولیه برای حل اختلاف هسته‌ای از طریق مذاکره و دیپلماسی دست یافتند. در این بخش دوطرف طبق یک جدول زمانی و به صورت گام به گام برای رفع تحریم از یک سو و رفع نگرانی هسته‌ای غرب از سوی دیگر تلاش می‌کنند.

2- سیاست‌ها و اقدام‌هایی که حزب مخالف اوباما یعنی جمهوری‌خواهان این کشور در پیش گرفته‌اند. این جناح از آنجا که بخش عمده‌ای از کرسی‌های کنگره را در اختیار دارد با یارگیری از لابی یهودیان از هیچ تلاشی برای متوقف ساختن روند مذاکره با ایران فروگذار نمی‌کند. نخستین تحرکات این جریان تحت عنوان جمع‌آوری امضا برای تشدید تحریم ایران و آخرین حلقه آن در قالب مخالفت با حضور سفیر جدید ایران در سازمان ملل (حمید ابوطالبی) نمایان شد. در برابر این موج مخالفت، رئیس جمهوری امریکا با استفاده از اختیارات ویژه خویش راه اجرای طرح تشدید تحریم ایران را بست. البته در مورد مصوبه اخیر تندروهای کنگره (منع پذیرش سفیر جدید ایران) هنوز از حق وتوی خویش استفاده نکرده است.

3- تلاش گسترده‌ای که مراکز اقتصادی و سرمایه‌گذاری امریکا برای حضور در بازار پرسود ایران آغاز کردهاند. از لحظه امضای توافق تاریخی ژنو که با حضور وزیران خارجه ایران و امریکا (محمدجواد ظریف و جان کری) رقم خورد، مراکز اقتصادی و تجاری امریکا برای گشودن باب همکاری با ایران بویژه در صنایع خودروسازی، نفت و انرژی و حمل و نقل خیز برداشتند. در این عرصه نخستین تماس‌ها میان کمپانی‌های اقتصادی امریکا با مقام‌های نفتی ایران در حاشیه اجلاس ژنو و وین صورت گرفت و در نهایت به حضور دو شرکت بزرگ بوئینگ و جنرال الکتریک انجامید.

اما در نقطه مقابل یعنی ایران، وضعیت به این صورت است که در حوزه رسمی، دیپلمات‌های روحانی تلاش خویش را بر گشودن گره تحریم و رفع اختلافات هسته‌ای متمرکز کرده‌اند. در بخش غیر سیاسی، نهادها و کانون‌های اقتصادی ایران بویژه در حوزه انرژی و حمل و نقل تمایل خود را برای جذب سرمایه‌گذاری شرکت‌های غربی ابراز کرده‌اند اما در جبهه رقیب دولت، همه چیز از ادامه مخالفت و تلاش برای کم نتیجه و حتی بی نتیجه نشان دادن مذاکرات حکایت دارد.

جناح مخالف دولت روحانی از تاکتیک‌های شناخته شده‌ای برای زیر سؤال بردن تصمیم نظام در عرصه مذاکره هسته‌ای بهره می‌گیرند. به طور مثال طی چهار ماهی که از توافق ژنو می‌گذرد، این جناح عمدتاً سعی کرده سوژه های مخالفت خود علیه مذاکره‌کنندگان را از حرکات کنگره‌نشینان و لابی‌های تندرو امریکا برگیرد. در همین راستا رسانه‌ها و تریبون‌های این جناح به صورت خودکار به انتظار نطق‌های سناتورها و چهره‌های تندرو کنگره می‌نشینند و هر سخن و پیشنهاد آنها را به عنوان دلیلی بر تغییر نکردن رفتار امریکا ساخته و پرداخته می‌کنند. پس نباید تعجب کرد که این جریان حتی بی اعتنا به سخن رهبر معظم انقلاب مبنی بر «ما به دیپلمات‌هایمان اعتماد داریم»، تیم هسته‌ای ایران را در مظان اتهام عدول از اصول نظام و امتیازدهی به حریف قرار دهند.

اما در میدان عمل، یعنی صحنه دیپلماسی، واقعیت بارز این است که تیم مذاکره‌کنندگان که شالوده توافق ژنو را ریخته‌اند ترجیح می‌دهند خط تفاهم حول بزرگ‌ترین اختلاف ایران و غرب (پرونده هسته‌ای) را به دور از جنجال‌ها و حاشیه‌سازی طیف‌های تندرو پیش ببرند و با همین دورنما نمایندگان دو طرف تاکنون سه دور مذاکره در ژنو و سه نشست کاری در وین برگزار کرده‌اند.

نکته جالب اینجا است که تازه‌ترین مرحله از نشست‌های زنجیره‌ای وین زمانی تشکیل شد که سناتورهای تندرو در کنگره امریکا لایحه مخالفت با پذیرش سفیر ایران در سازمان ملل را کلید زدند و همزمان در تهران رقیبان دولت با الگوگیری از همین پروژه خواهان آن شدند که تیم مذاکره کننده ایرانی میدان گفت‌وگو در وین را ترک کند. اما گویی ظریف و اشتون، تاکتیک‌های بازی مخالفان خویش را بخوبی شناخته‌اند و اراده هر دو بر این اصل استوار شده که پروسه تاریخی توافق ژنو را ورای مطالبات و سهم‌خواهی جناح‌های سیاسی پیش ببرند. بر همین اساس در پایان اجلاس بهاره وین کاترین اشتون (نماینده گروه 1+5) و محمدجواد ظریف با امید و خرسندی از ورود به مرحله حساس تدوین توافقنامه جامع هسته‌ای خبر دادند.

شرق:تکرار سناریوی شیمیایی

«تکرار سناریوی شیمیایی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمد ایرانی است که در آن می‌خوانید؛سخن از به‌کارگیری گازهای شیمیایی در نقاط مختلف سوریه توسط دولت یا گروه‌های مخالف علیه اهداف نظامی یا غیرنظامی، چندین‌بار به میان آمده است. طی سال گذشته ابتدا در اطراف شهر «حلب» در شمال این کشور آثاری از به‌کارگیری گاز خردل و سپس در مرکز شهر «حمص» و پس از آن در منطقه «غوطه‌شرقی» در حومه دمشق، صحبت از استفاده از گاز «سارین» شده بود. روس‌ها با ارایه مدارکی، قویا معتقد بودند نیروهای مخالف برای به‌چالش‌کشیدن دولت سوریه در محافل بین‌المللی از این گاز بهره برده‌اند.

دقیقا به استناد به‌کارگیری سلاح شیمیایی در 20 آگوست 2013 و در جریان درگیری ارتش سوریه با مخالفان مسلح بود که دولت این کشور تحت فشارهای سنگین بین‌المللی از سوی جبهه غرب، از سوی ایالات متحده تهدید به حمله هوایی شد. در شرایطی که حمله آمریکا به مراکز مهم نظامی سوریه قطعی به نظر می‌رسید، تحرکات سیاسی پشت‌پرده روس‌ها با آمریکا طی چند دور مذاکره فشرده میان «لاوروف» و «جان کری» در ژنو، نهایتا به توافقی منجر شد که ماحصل آن پذیرش نابودی سلاح‌های شیمیایی سوریه در مقابل عدم حمله آمریکایی‌ها به خاک این کشور بود.

نتیجه این اقدام، قطعنامه 2118 شورای امنیت در تاریخ 27 سپتامبر 2013 با رای اجماعی بود. بر اساس این قطعنامه، راهکارهای نابودی این سلاح‌ها یا خروج آنها از سوریه با حضور بازرسان سازمان‌ملل تعیین شده بود. این‌بار بحث به‌کار رفتن گاز شیمیایی در سوریه در اطراف «حماه» و در شرایطی که بارزسان ویژه سازمان‌ملل در سوریه حضور دارند، می‌تواند تحقیق در این‌باره را سرعت بخشد. در دوره گذشته توافق روسیه و آمریکا حاصل بازی «برد- برد» بود که موجب شد حاکمیت در سوریه از تهدیدی جدی بگریزد. در عین حال جمع‌شدن مخازن و مراکز ذخیره این سلاح‌ها و انتقال آن به بیرون از سوریه، دستاورد مهمی برای جبهه غرب و مخالفان بشار به شمار می‌آمد.

این‌بار نیز بدون تردید انگشت اتهام متوجه دولت و ارتش سوریه گرفته خواهد شد. بهره‌گیری از تجربه گذشته و تکرار سناریوی سابق، احتمال فشار مجدد بر دولت سوریه و به تبع آن دخالت روس‌ها در صحنه بین‌الملل برای حمایت از حاکمیت سوریه را در ذهن متبادر می‌سازد. اما دو نکته را نباید از نظر دور داشت؛ نخست اینکه تفاوت مرحله فعلی با آنچه در سپتامبر 2013 گذشت، این است که اولا فشار دولت‌های عربی به‌ویژه عربستان‌سعودی بر ایالات‌متحده برای انجام «اقدام جدی» علیه بشار اسد و حکومت وی پس از دیدار اخیر پادشاه این کشور با باراک اوباما، دوچندان شده است و بنا بر اخبار منتشره، میزان آموزش و در اختیار‌گذاشتن سلاح‌های پیشرفته‌تر غربی به مخالفان نیز ارتقا یافته است. ثانیا روس‌ها نیز در جبهه دیگری در شمال‌شرقی اروپا یعنی در اوکراین و بحران «کریمه» درگیر هستند.

این امر امکان مانور آنها به‌گونه سابق را کاهش خواهد داد. از سال گذشته پس از توافق دوطرف روسی و آمریکایی بر سر خلع سلاح شیمیایی سوریه این ابهام مطرح بود که چنانچه غرب از تعامل مذکور این‌طور تلقی کند که تهدید جدی کارساز است وسوریه تحت فشار عقب‌نشینی می‌کند، آیا همین شیوه را در آینده به‌کار نخواهد گرفت؟ پاسخ این سوال با رویکرد اخیر غرب در قبال طرح اتهام استفاده دولت بشار از سلاح شیمیایی مشخص خواهد شد.

مردم سالاری:دولت اعتدال و وصیت ریچارد فرای

«دولت اعتدال و وصیت ریچارد فرای»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن می‌خوانید؛این روزها هجمه عجیب و غیرقابل باوری بر ضد ریچارد فرای، ایرانشناس و البته اگر مرا هم به پادویی جاسوسان آمریکایی متهم نکنند، ایران دوست بزرگ آمریکایی – لقبی که استاد دهخدا به فرای داده بود - صورت گرفته که انسان را متاسف و متاثر می‌سازد. این همه هجمه، نه تنها مغایر با روحیه ملی و مذهبی ما ایرانیان مسلمان است، بلکه با اخلاق هم سازگار نیست. ماجرا از آنجا آغاز شد که پس از درگذشت ریچارد فرای ایرانشناس برجسته دنیا در روز هشتم فروردین ماه، همسر وی اعلام کرد که بر طبق وصیت فرای، قصد دارند او را در اصفهان و در کنار زاینده‌رود به خاک بسپارند. ریچارد فرای که متولد سال 1920 میلادی است و هنگام مرگ، 96 سال داشت، بیش از 70 سال از عمر خود را صرف پژوهش درباره فرهنگ و تاریخ ایران کرد و گام‌های بلندی برای معرفی چهره واقعی تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانیان به مردم جهان برداشت.

او یکی از آخرین بازماندگان نسل ایران‌شناسان و شرق‌شناسانی چون آرتور کریستین‌سن، آرتور پوپ، رومن گیرشمن و پروفسور آلبرت امستد بود که شرق‌شناسی را در دانشگاه‌های جهان بنیان گذاشتند و تألیفات بسیاری درباره فرهنگ و هنر و تاریخ ایران داشتند. فرای دارای همسری ایرانی- آشوری به نام عدن نبی بود و فرزندان وی به موجب علاقه به ایران، دین خود را به زرتشتی تغییر داده بودند. تلاش‌های فرای منجر به ایجاد کرسی تدریس مطالعات ایرانی در دانشگاه معتبر کلمبیا شد. او طی سال‌های 2001 تا 2010 باعضویت افتخاری سازمان پرشین گلف آنلاین بود.

از نام خلیج‌فارس دفاع می‌کرد و همواره در سال‌های اخیر با تحریف‌کنندگان نام خلیج فارس مقابله می‌کرد. او نه تنها با زبان فارسی، بلکه با زبان‌های عربی، اوستایی، پهلوی و سغدی هم آشنا بود. تلاش‌های وی در پژوهش درباره تاریخ و فرهنگ ایران و معرفی آن به جهان موجب شد در سال 1384 در نوزدهمین جشنواره بین‌المللی خوارزمی از وی به عنوان میهمان افتخاری جشنواره و به پاس تلاش‌های وی در شناساندن هر چه بیشتر قلمرو فرهنگی و تاریخی ایران و ایرانیان تقدیر شود. محمود احمدی‌نژاد در سال 1389 در سفر ریچارد فرای به ایران، خانه‌ای در شهر اصفهان به فرای اعطا کرد که همان زمان بازتاب خبری گسترده‌ای یافت؛ هرچند که خبرگزاری اصولگرای فارس، طی روزهای اخیر عکس‌های مشترک احمدی‌نژاد با فرای را که مربوط به آن سال است از دسترس خارج کرده است.

اینکه چرا با وجود همه تلاش‌هایی که فرای در معرفی فرهنگ و تاریخ ایران به جهانیان انجام داده اینچنین با هجمه مواجه شده و حتی برخی برای مقابله با وصیت وی حاضرند به هر کاری دست بزنند در وهله اول عجیب به نظر می‌رسد اما با یادآوری اینکه این گونه افراد از انگ جاسوس زدن به هر‌کسی که می‌خواهند هیچ ترس و نگرانی ندارند و به راحتی یک لیوان آب خوردن، دیگران را جاسوس و زباله می‌خوانند و حتی به جنازه‌اش هم رحم نمی‌کنند و لقب پلید به آن می‌دهند، باید بپذیریم که برخی فقط از زاویه‌های تنگ و بر اساس شنیده‌های خود از منابع غیرموثق نظر می‌دهند؛ کما اینکه احمد سالک نماینده اصفهان در مجلس که پیشرو در ایجاد این موج علیه دفن ریچارد فرای در اصفهان است و حتی تجمع چند ده نفره در مقابل آرامگاه آرتور پوپ و همسرش در اصفهان که از ایرانشناسان معروف بودند با حمایت او برگزار شده، روز یکشنبه در برنامه رادیویی از پاسخ به سوالات مجری برنامه بازماند و نتوانست بگوید که بر اساس چه مستنداتی فرای را جاسوس خوانده است.

فرای خودش سالها پیش گفته بود که در زمان جنگ جهانی دوم برای آمریکا بر ضد آلمان نازی جاسوسی می‌کرد؛ اما این چه ربطی به ایران دارد؟! جالب اینجاست که روزنامه کیهان و رسانه‌های همسو در حال آسمان و ریسمان به هم بافتن هستند تا ثابت کنند که فرای جاسوس بوده اما از کل مطالب آنها به جز یک مشت داستان، چیزی به دست نمی‌آید. مثل روزنامه کیهان که داستانی پر‌آب و تاب از ضیافت بلوط سبز با حضور سید‌محمد خاتمی ‌و ریچارد فرای تعریف کرده که به واقع یک داستان جذاب توصیفی اما آن هم فاقد هیچ مستندی از صحت ادعاهای مخالفان فرای است و در ادامه ادعاهای تکذیب شده کیهان درباره دیدار خاتمی با جرج سوروس که در این داستان هم به آن اشاره شده در معرض دید مخاطبان قرار گرفته است.

جالب اینجاست که همین رسانه‌های اصولگرا زمانی که محمود احمدی‌نژاد در یکی از کارهای صحیح دوران ریاست‌جمهوری خود از ریچارد فرای تقدیر کرد و به او خانه‌ای مسکونی در اصفهان اعطا کرد، سکوت کردند و حالا فرصت را غنیمت شمرده‌اند تا با خالی کردن عصبانیت خود بر سر خاتمی و اصلاح طلبان، از این نمد برای خود کلاهی ببافند.

در این آشفته بازار و در حالیکه طبیعی آن است که از ایرانشناسان برجسته دنیا تقدیر شده و دیگران هم به معرفی فرهنگ و تمدن ایرانی به جهان ترغیب شوند، چنان فضایی ایجاد شده که هیچ خارجی دیگری تمایلی به معرفی فرهنگ و تمدن ایران که طبیعتا فرهنگ اسلامی هم با آن آمیخته شده و نیز دفاع از مواضع ایرانیان از جمله مقابله با نام جعلی برای خلیج‌فارس که فرای برای آن تلاش کرد نداشته باشد چرا که قطعا با انگ جاسوسی مواجه خواهد شد.

در این بین تاجیکستان، کشور همزبان ما اعلام آمادگی کرده تا پیکر این ایرانشناس بزرگ را که خدمات زیادی به فرهنگ کشورهای فارسی زبان ارائه داده، بپذیرد و اینها تبعات برخورد غیرفرهنگی با مقولاتی فرهنگی است که انتظار می‌رود در مورد آن با تامل و تدبر بیشتری برخورد شود.

از دیگران که به جاسوس خواندن دیگران عادت کرده‌اند انتظاری نیست، اما از دولت اعتدالگرا که داعیه بازگرداندن اعتبار ایران و ایرانی را در عرصه‌های بین‌المللی دارد انتظار این است که در مورد این موضوع با جدیت بیشتری وارد شده و زمینه عمل به وصیت ریچارد فرای و مقابله با هر‌گونه هجمه به آرامگاه آرتور پوپ در اصفهان را که بازتاب بسیار زشتی در جهان پیدا کرده فراهم سازند تا اگر کسانی خدمتی به فرهنگ ایرانی نمی‌کنند لااقل اجازه پیدا نکنند تا دیگران را از خدمت به فرهنگ و تمدن ایرانی فراری دهند.

آرمان:ادامه موفقیت در وین3

«ادامه موفقیت در وین3»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر سیدعلی خرم است که در ان می‌خوانید؛مذاکرات ایران و گروه 1+5 برای سومین بار در وین انجام گرفت و علاوه بر نظارت دکتر ظریف و خانم اشتون بر کلیات مذاکرات، معاونین آنان یعنی دکتر عراقچی و خانم هلگا اشمیت طی 2 روز 4 دور مذاکره درباره مسائل محتوایی برنامه جامع یعنی دومین بخش از «برنامه اقدام مشترک» برگزار نمودند. نشست پایانی مذاکرات وین 3 را خانم اشتون و دکتر ظریف برگزار و در یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک اجلاس بعدی را برای روز 23 اردیبهشت در وین اعلام کردند.

طبیعتا اکنون که مذاکرات به مسائل محتوایی رسیده است باید انتظار داشت زمان بیشتری به خود اختصاص دهد و تلاش‌های بیشتری صورت گیرد. جمهوری اسلامی ایران در این مرحله باید بتواند بر روی یک برنامه عملی با گروه 1+5 به توافق برسد به ترتیبی که تاسیسات هسته‌ای خود را حفظ نموده و به فعالیت‌های هسته‌ای کماکان ادامه دهد اما اعتماد جامعه جهانی را از طریق نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی جذب نماید. یقینا عبور از این مرحله سخت است ولی روند مثبت مذاکرات تاکنون نشان داده جمهوری اسلامی ایران اراده مستحکم دارد که ضمن حفظ دستاوردهای خود، اعتماد جامعه جهانی را نیز به دست آورد.

همچنین گروه 1+5 تاکنون نشان داده که از حداقل حُسن نیت لازم برخوردار است و قصد همکاری با ایران را دارد تا اعتمادسازی صورت گیرد. این موقعیت بسیار استثنایی است که مذاکره‌کنندگان ایرانی از آن برخوردار هستند و قصد دارند در همین فضای مثبت، مذاکرات مربوط به برنامه جامع را به پایان رساند. البته ناگفته نماند که تلاش‌های مختلف و گوناگون تندروها برای برهم زدن نظم این مذاکرات و وقوع حوادث طبیعی ولی غیرقابل کنترل در صحنه جهانی می‌تواند مذاکرات حاضر را تحت تاثیر قرار دهد. بطور مثال حوادث اوکراین و انضمام کریمه به روسیه روابط بین روسیه با آمریکا و اروپا در گروه 1+5 را می‌تواند شکننده سازد.

یا مصوبه کنگره نمایندگان و سنای آمریکا درباره عدم صدور ویزا برای آقای حمید ابوطالبی به دلیل عضویت در گروه دانشجویان گروگانگیر در سفارت آمریکا در تهران می‌تواند برخی را در ایران ترغیب به تندروی در قبال آمریکا بنماید. همچنین توافق 20میلیارد دلاری نفت در برابر کالا بین روسیه و ایران قادر است شکافی در درون گروه 1+5 به وجود آورد. به هر ترتیب با وجود سختی مذاکرات در اجلاس‌های وین ولی همانطور که ایران و گروه 1+5 هوشیارند، نبایستی عامل زمان که می‌تواند صحنه را عوض کند، نادیده گرفت و باید مذاکرات در اسرع وقت به نتایجی ملموس و غیرقابل شکست برسد تا حوادث اعم از طبیعی یا غیرطبیعی نتوانند آن را تحت تاثیر قرار دهند.

مذاکرات وین3 نیز در همان فضای مثبت دارای دستاوردهای مخصوص به خود بود که یادآور روند مثبت گذشته است. طرفین با تبادل نظر روی موضوعات محتوایی و از جمله نحوه اعتمادسازی بر روی ادامه کار رآکتور آب سنگین اراک به پایتخت‌های خود بازگشتند تا پس از مشورت با مقامات سیاسی و متخصصین فنی و هسته‌ای خود دوباره به مذاکرات بازگردند. خانم کاترین اشتون در کنفرانس خبری مشترک با دکتر ظریف نتیجه مذاکرات را اینگونه توصیف کرد: «تفاوت‌هایی برای رسیدن به توافق وجود دارد و ما در تلاش هستیم شکاف‌ها و فاصله‌هایی که بین گروه‌های مذاکره‌کننده وجود دارد را کاهش دهیم.»

دکتر ظریف نیز در همین نشست خبری اعلام کرد: «ما وارد مرحله بعدی مذاکرات می‌شویم و تلاش داریم فاصله‌ها را کم کنیم و مجموعه‌ای از موضوعات اساسی که باید در قالب یک توافق جامع قرار گیرد را مورد تفاهم قرار دهیم.» بدین‌ترتیب گفت‌وگوها و تلاش‌های طرفین برای رسیدن به توافق بر روی موضوعات محتوایی که اساس و پایه برنامه جامع برای اعتمادسازی را تشکیل می‌دهد در فضای مثبت ادامه دارد.

ابتکار:جامعه تاب یک گام به پس را ندارد

«جامعه تاب یک گام به پس را ندارد»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هجیر تشکری است که در آن می‌خوانید؛«یکی از فرنگیان به ایران آمده بود در زمان فتحعلی شاه.... قدری سیب زمینی هدیه کرد به شاه، و گفت: این را در آمریکا پیدا کرده اند و در اروپا شایع شده، فایده زیاد دارد و برای رفع قحطی لازم است. بدهید در ایران هم بکارند، فایده بردارند. فتحعلی شاه فرمود: خوب به دولت چه تقدیم می‌کنید تا این کار را بنمائیم؟» (راوندی: تاریخ اجتماعی ایران، ج چهارم)

اگر بتوان مبنای داوری درباره ی ایرانِ پس از انقلاب را گفتمانِ دولتهای حاکم و کارکرد و ثمراتِ گفتمانی آنها قرار داد، می‌توان آن را به دو دوره ی پیش و پس از «احمدی نژاد» تقسیم کرد. یکی از شاهکارهای ریاستِ ایشان بر دولتِ ایران توزیعِ رایگان «گونی‌های سیب زمینی» در میانِ مردم بود. توزیعِ انتخاباتی این محصول اگر چه آن را بدل به کالایی استراتژیک کرد، امّا رسماً به تاراجِ عزتِ نفسِ مردم انجامید و نزد خاص و عام اسبابِ استیضاح و استهزاء آن نوع مدیریت شد؛ تا جایی که می‌توان از آن به مثابه ی «برند» مدیریتِ اقتصادی احمدی نژاد یاد کرد. حتّا شاید در آینده نیز در مقامِ شمایل نگاری سیاسی، دولتِ ایشان را «دولت سیب زمینی» بنامند.

چه بسیارند کسانی که نیاتی پاک دارند و حتّا اهدافی مقدس؛ امّا در زمینِ عمل (به بیانِ پوپر) به جای بهشت، جهنم می‌آفرینند. البتّه در آن دوره مردم نسبت به این رفتار بی تفاوت نماندند. واکنشِ آنان به توزیعِ سیب زمینی که به شکلِ نمادین در پلاکاردِ «مرگ بر سیب زمینی» دانشجویان تبلور یافت، بیشتر ناظر بر نفسِ «توزیعِ» آن بود؛ و با درکی بدیهی! کمتر «هدف» و «نیت» از این کار را در بر می‌گرفت.

گزارش اخیر بانک مرکزی (در اواخر سال 92) حکایتِ جالبی از قصه ی سیب زمینی به دست می‌دهد: افزایشِ قیمتِ 6-195 درصدی این محصول در یک سال! گویی سیب زمینی به ملاکِ سنجشِ دولِ مابعدِ اصلاحات بدل شده تا پتانسیلِ مدیریتِ اقتصادی آنها را به محکِ تجربه بسپارد یا برملا کند! شاید بتوان گفت در این دولتها سیب زمینی (با ادبیات ژیژک) جلوه ی حقیقتی مستقل از حقیقتِ تحت اللفظی خودش یافته است! در ذیلِ صدارتِ دولتِ اعتدال (به رغمِ ماترکِ دولتِ پیشین) با کمیاب شدنِ سیب زمینی، سخن از «افزایش قیمت حدود 207 درصدی» آن «نسبت به سال گذشته» می‌رود! ملّتِ ایران از دولتِ تدبیر (حتّا با فرضِ راست و درستی نیت و هدفِ دولتِ پیشین)، انتظار تمایز با سلفِ خود را در هر سه ساحتِ نیت، اجرا و هدف دارد.

وانگهی، حتّا بیش و پیش از نیت، هدف و ریشه‌های سیاسی، مردم به رویکردها، توانِ مدیریتی و میوه‌های دولت می‌نگرند. تفاوتِ ژنرال‌ها و سربازها (ی ادعایی) در اینجا روشن می‌شود. به حتم رویکردهای مشابه نه تنها می‌تواند نیت را در منظرِ عوام مخدوش کند و هدف را از دیدِ خواص زیر سؤال بَرد، بلکه می‌تواند از ضریبِ مشروعیتِ دولت نیز بکاهد. به حکمِ تجربه می‌توان ادعا کرد آنجا که پای معیشتِ ملّت به میان آید در تصمیمِ نهایی اکثریت، «فیلترشکم» کمتر به کار خواهد آمد!

اگر چه (اخلاقاً) نمی‌بایست خوشبختی کوتاه مدت و کم رمقِ پس از افولِ هردمبیلیسم سیاسی آن مرد فعلاً رفته را دست کم گرفت! امّا این به معنای چفت و بست کردنِ امور و چشم بستن بر «همه چیز» نیست. هیچ تمهیدی برای طفره رفتن از رویارویی با «امر واقعی» وجود ندارد. همانگونه که امروز آرشیوها سخن می‌گویند، در آینده نیز زیر ذره بینِ مینیاتوریستهای سیاست همه چیز عطف به ماسبق می‌شود. با راه افتادنِ مجتمعِ رسانه ای «هما» (هواداران محمود احمدی نژاد) و تشکیلِ هیأتِ «منتظران بهار»، احمدی نژادیسم برای رجعت به ساحتِ مدیریت خیز برداشته و برای دولت زنگ هشیار – بیدار باش به صدا درآمده است.

احمدی نژادیسم پدیده ی هولناکی است. نمی‌توان با توجیه یا بهانه ی قبحِ اخلاقی لگد زدنِ مرده! از نقدِ رادیکالِ آن غفلت کرد. زیرا همه دیدیم تبلور و تبلیغِ رهبانیتِ غارنشینانه را که چگونه با شعار مکاشفه ی مذهبی سر از معاشقه با قدرت و ثروت درآورد. پوپولیسمِ هار، پرت و پلا گویی در ساحتِ سیاسی، شارلاتانیزمِ مدیریتی، شیفتگی جنون آور به ایفای نقشِ قهرمان، فانتزی اداره ی جهان، فیگورهای اخته و بی محتوای اومانیستی، آستیگماتیسم و بوالهوسی‌های عجیبِ اقتصادی، ماکیاولیسمِ مذهبی، و ریاکاری سیستماتیک نباید دگرباره سلطه ی هژمونیک بیابد.

فرصتِ پیشگیری از این فجایع اینک در اختیار اعتدالیون قرار دارد. درست است که دولتِ اعتدال نمی‌تواند «زندگی ضد عفونی شده» و دترژنتیزه ای را برای ملّت تدارک ببیند، و ملّت نیز چنین خیال محالی را در سر نمی‌پروراند؛ امّا گرانیگاهِ دولت، انتظارِ تکرارِ «هیچ یک»، و دقیقاً هیچ یک از صنعتهای عجیبِ پیشین را ندارد. وقت آن است که دولت با گشودنِ پر و بالِ خویش امیران صغیری را که در سطوحِ پایین تر از وزارت کاشته است! از کار باز دارد و «امیران کبیر» را به کارهای بزرگ بگمارد. شایسته سالاری راستین و جدی راه را بر تکرارِ ماتریسِ پیشین و تکثیرِ دولتِ سیب زمینی خواهد بست. از یاد نبریم که جامعه ی فعلی ایران «یک گام به پس» را به سختی تاب خواهد آورد.

دنیای اقتصاد:یارانه و پول نفت

«یارانه و پول نفت»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمدحسین شریف‌زادگان است که در آن می‌خوانید؛بیش از 50 سال است که در ایران به شکل‌های مختلف یارانه پرداخت می‌شود. از ابتدا اهداف آن کمک به اقشار کم‌درآمد جهت توانمندی در قدرت خرید در جامعه بوده است. در 20 سال گذشته در سازمان برنامه و بودجه یا مدیریت و برنامه‌ریزی این سوال مطرح شد که پرداخت یارانه به شکل همگانی اگرچه به نفع اقشار کم‌درآمد است و حتی درصدی از فقر و نابرابری اقتصادی این اقشار را کاهش می‌دهد؛ ولی عملا گروه‌های پر درآمد سهم بیشتری از یارانه‌ها را به خود اختصاص می‌دهند؛ مثلا اقشار پردرآمد 46 برابر بیشتر از اقشار کم‌درآمد از یارانه بنزین استفاده می‌کردند. به همین دلایل یارانه هدفمند مطرح شد که به‌منظور شناسایی اقشار کم‌درآمد و صرفا پرداخت یارانه به همین اقشار است. بنابراین یارانه هم به‌عنوان یک سیاست اقتصادی و هم به‌عنوان سیاست اجتماعی و حمایت اجتماعی عمل می‌کند.

از سوی دیگر نظریه‌ای وجود دارد که در کشورهایی که رانت‌های ملی مثل نفت و گاز وجود دارد، سالانه از محل درآمدهای آن مبالغی به مردم داده شود تا مردم به‌طور مستقیم و مساوی از مواهب این درآمد هنگفت استفاده کنند و حتی رانت‌های ملی باید به‌طور مساوی بین مردم توزیع شود تا درآمدهای دولت از طریق دریافت مالیات از فعالیت ناشی از مبالغ توزیع شده، به‌دست آید. مبالغی از درآمد نفت و گاز هر ساله در کویت از سالیان گذشته تاکنون بین مردم این کشور توزیع می‌شود و در عربستان نیز به‌طور مقطعی پرداخت می‌گردد. در واقع این کار ایجاد یک حق ملی را برای همه مردم فراهم می‌کند. در ایران نه از دیدگاه نظریه‌های اقتصادی و اجتماعی و نه در قوانین برنامه‌های پنج ساله و اسناد قانونی حرفی از پرداخت یارانه به‌عنوان حق اجتماعی مردم از پول نفت گفته نشده و همواره بحث، آن است که یارانه‌های همگانی صرفا به‌شکل هدفمند به افراد شناسایی‌شده کم‌درآمد پرداخت شود.

متاسفانه در دولت قبل پرداخت یارانه‌ها به‌نحوی تبلیغ و عمل شد که یارانه حق همه مردم است و این کار سبب شد کم‌کم این تلقی در ذهن مردم شکل بگیرد که این حقی همگانی و سهمی از پول نفت است که به افراد داده می‌شود و ثروتمندان نیز احساس می‌کردند که اگر چه پول کمی است، ولی حق آنان است که آن را دریافت کنند؛ درحالی‌که یارانه اصلا یک حق همگانی متعلق به همه آحاد مردم نیست و سیاستی اقتصادی و اجتماعی است صرفا برای کمک به گروه‌های کم‌درآمد. این امر ناشی از اشتباه در سیاست‌گذاری و اجرای یارانه‌ها در دولت گذشته بوده است. حتی به‌نظر می‌رسد شرط‌گذاری بعضی از انصراف‌دهندگان برای صرف یارانه‌های انصرافی خود برای هزینه کردن در موارد مورد نظر آنان درست نباشد، زیرا اصلا حقی مترتب نیست که برای آن شرط گذاری کنیم.

مردم آگاه و هوشمند ایران که در همه مقاطع تاریخی 35 سال گذشته هوشمندی و بلند نظری خود را نشان داده‌اند حتما خواهند اندیشید که هرگز پول یارانه برای همه ایرانیان حقی ایجاد نمی‌کند؛ بلکه باید به‌عنوان حمایت اقتصادی و اجتماعی به کم‌درآمدها پرداخت شود و با انصراف افرادی که نیازی به یارانه ندارند این فرصت را به دولت بدهند که با صرفه‌جویی در یارانه‌ها که می‌تواند حتی بیش از همه هزینه‌های عمرانی کشور در مدرسه‌سازی، راه و بیمارستان و پل و فرودگاه و نیروگاه‌های برق باشد؛ امکان برنامه‌ریزی در حوزه‌های دیگر توسعه فراهم شود. توجه داشته باشیم که عملکرد بودجه عمرانی سال1391 معادل 14هزار میلیارد تومان بود؛ درحالی‌که حجم پرداخت یارانه معادل 43 هزار میلیارد تومان بوده است.

بعضی وقت‌ها شنیده می‌شود که بعضی از افراد می‌گویند اگر ما از یارانه خود صرف‌نظر کنیم پول آن چه می‌شود و در چه جایی هزینه خواهد شد. اولا این پول متعلق به افرادی که نیاز ندارند، نیست و حقی برایشان ایجاد نمی‌کند که بخواهند آن را حفظ کنند. ثانیا همان اعتمادی که در انتخابات، اکثریت مردم ایران به دولت جدید نشان داده‌اند برای اعتماد کلی به اقدامات دولت برای اداره عقلایی کشور بسنده می‌نماید. توسعه یک سرزمین به خوش‌بینی و امید مردم وابسته است ما باید به توسعه و آینده کشورمان به‌رغم همه مشکلات عظیم و پیچیده پیش‌رو، خوش‌بین و امیدوار باشیم.

از سوی دیگر قرار نیست بخش بزرگی از مردم ایران همواره وابسته به یارانه باشند. وظیفه اصلی دولت پرداختن به سیاست‌گذاری و اقداماتی است که سرمایه‌گذاری را در کشور گسترده کرده و رشد اقتصادی ناشی از آن بتواند ظرفیت‌های تولید ثروت و رونق اقتصادی را به‌نحوی فراهم سازد که مردم با اشتغال و تولید، توانمند شده و به تدریج محتاج و وابسته به یارانه نباشند. استراتژی اصلی اقتصاد ایران رشد و توسعه اقتصادی است نه یارانه‌ها، به قول استراتژیست‌ها دولت‌ها نباید 80 درصد نیروی خود را صرف اقدامات غیر استراتژیک و 20 درصد آن را صرف موارد استراتژیک نمایند؛ بلکه باید بر عکس آن عمل کنند.

امروزه در ایران استراتژی اصلی ایجاد توسعه و رشد اقتصادی و اشتغال است نه یارانه؛ بنابراین باید دولت سریع‌تر از این گردنه خطر نیز عبور کرده و فرصت‌های خود را مصروف توسعه این سرزمین کند تا مردم به‌جای وابستگی به یارانه با کار و تلاش زندگی خود را اداره کنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
ابتكار
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۵
۰
۰
روز نامه ابتكار متاسفم از سیب زمینی كشون راه انداختید انگار یادتان رفت در دولت اصلاحات همین سیب زمینی را بدست كمیته امداد نمی دادند و در بیابانهای كرمان سالم وپوسیده شده اش را دفن میكردند /دولتی كه شما از آنها حمایت میكنید یك سبد كالای 80 تومانی را چقدر تبلیغات كرد ولی ناقص داد

نیازمندی ها