ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی

می‌گویند با تصرف مصر توسط اعراب، مصریان زبان خود را از دست دادند و فرهنگ‌شان در فرهنگ عربی شبه‌جزیره استحاله یافت. در عوض، ایرانیان با این که اسلام آوردند و در تعالی فرهنگ اسلامی کوشیدند، با حفظ زبان خود توانستند هویت خود را جدا از اعراب تعریف کنند.
کد خبر: ۶۵۷۴۵۹
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی

با این همه، یکی از بحث‌های مطرح این است که سنت‌های اصیل ایرانی چه جایگاهی در حفظ هویت ملی ما دارند و نسبتشان با ارزش‌های دینی ما چگونه تعریف می‌شود؟ برای بحث بیشتر درباره این مسأله با دکتر اصغر دادبه به گفت‌وگو نشستیم.

دکتر دادبه متولد اسفند 1325 در شهر یزد است. پس از گرفتن دیپلم در سال 1344، او در دانشگاه تهران در رشته حکمت و فلسفه اسلامی ادامه تحصیل می‌دهد و در همان حوزه از رساله دکتری خود دفاع می‌کند.

دادبه از برجسته‌ترین استادان دانشگاه در حوزه‌های فلسفه، حکمت، کلام و ادبیات و حافظ‌شناسی محسوب می‌شود و در سال ۸۱، در دومین همایش چهره‌های ماندگار، به عنوان چهره ماندگار در عرصه ادبیات عرفانی و فلسفه اسلامی معرفی شد.

دادبه که سال‌ها در دانشگاه علامه به تدریس اشتغال داشته، از سال 78 مدیریت گروه ادبیات دائره‌المعارف بزرگ اسلامی را به عهده داشته است. وی حدود 300 مقاله فلسفی، عرفانی، کلامی و ادبی در کارنامه خود دارد.

یکی از چالش‌های جامعه ما نسبتمان با سنت‌ها و آداب و رسوم ملی از یک سو و ارزش‌ها و سنت‌های دینی ازسوی دیگر بوده است. در نظر شما این سنت‌های ملی چه جایگاهی در جامعه داشته و دارند؟

سنت، راه و روش و طریقه و عادت و سیرت است و در اصطلاح اهل دین، راه و روش، گفتار و کردار و طریقه پیامبران و امامان؛ یعنی آنچه آنان در پیش گرفته بوده‌اند، جمله حق است و راست و درست و پیروان از این سنت‌ها پیروی می‌کنند و باید پیروی کنند و این «باید» ‌بتدریج و با تکرار، چنان در وجود باورمندان ریشه می‌دواند و جای می‌گیرد که پیروی‌کنندگان از سنت نه‌تنها به هیچ‌ رو احساس الزام و اکراه نمی‌کنند، بلکه با انجام‌دادن آن شادمان هم می‌شوند و غفلت از آن دلتنگشان می‌سازد و ملولشان می‌کند.

... اما سنت‌های ملی. ملت و کشور بزرگ و کهنسالی چون ایران غیر از سنت‌های دینی و مذهبی دارای یک سلسله سنت‌ها، آداب و عادت نیز هست که ریشه در فرهنگ دیرینه مردمش دارد که مهر تائید و قبول نقاد زمان بر آن خورده است. ملت ایران صاحب اصیل‌ترین سنت‌هاست و به گواهی تاریخ هنوز نه از فرهنگ‌های جدید نشان بود که ملت بزرگ و فرهنگساز ایران نه فقط از سلسله این دُرْدکشان فرهنگ و تمدن جهان بود که سرسلسله این دردکشان به شمار می‌آمد. به قول شهریار شاعر بزرگ و ایراندوست معاصر:
«نه نام از دین، نه از دانش نشان بود
که بنگاه تمدن بود ایران»
فرهنگ و تمدنی که اگر تبلیغات و بی‌خبری دیده‌های حقیقت بین‌مان را فرو نبسته باشد، شکوه و عظمت آن را خواهیم دید که نه‌تنها در دوره پیش از اسلام، فرهنگی گرانسنگ ساختیم که در دوره اسلامی و در جریان شکل‌گیری فرهنگ و تمدن عظیم اسلامی نیز نقش درجه اول از آن ماست.

علامه محمد اقبال لاهوری می‌گوید:‌ «اگر از من بپرسند بزرگ‌ترین حادثه تاریخ اسلام کدام است، بی‌درنگ خواهم گفت فتح ایران.» چراکه در نظر او تمدن اسلامی محصول اختلاط تفکرات آریایی و سامی است و اگر اعراب ایران را تسخیر نکرده بودند، تمدن اسلامی ناقص می‌شد. به زعم او با فتح ایران مسلمانان به همان اندازه سیراب شدند که رومیان از فتح یونان.

به هر ترتیب، ملتی کهن چون ملت ایران با فرهنگی گرانسنگ و تمدنی درخشان، سنت‌هایی دیرین و دیرپا دارد که از فرهنگ و تمدنش مایه می‌گیرند؛ ازجمله این سنت‌ها جشن‌های شورآفرینی است که مردم ایران‌زمین به مناسبت‌های گوناگون طی سال برپا می‌کرده‌اند، جشن‌های ملی ایران مانند جشن مهرگان، جشن سده،‌ جشن چهارشنبه‌سوری و جشن نوروز... .

آیا یکی از چالش‌ها همین برگزاری این جشن‌ها نیست؟ اساسا چرا بیشتر این سنت‌ها با جشن همراه بوده‌ است؛ برای نمونه همین جشن نوروز؟

«جشن»‌ که اینک به معنی عید و مجلس شادی و نشاط به کار می‌رود، در اصل به معنی ستایش و نیایش بوده است و برپا کردن هر جشن رویی در نشاط داشته و رویی در ستایش و نیایش خدای جهان و جشن نوروز یکی از جشن‌های بزرگ ایران بوده و بتدریج به بزرگ‌ترین جشن ملی ایران بدل شده است. نوروز تنها جشن شاهان نبوده که جشن همگانی بوده است، چراکه نوروز جشن طبیعت و طبیعی‌ترین جشن‌هاست، جشن بهار است،‌ جشن زندگی است، جشن شور و حرکت است، جشن مردم است و چنان با جان و دل مردم ایران درآمیخته است که به هیچ‌ رو فراموش‌شدنی نیست. به همین دلیل است که مردم آزاده ایران‌‌زمین در طول تاریخ با همه فراز و نشیب‌هایش، همگام و همراه با طبیعت، به‌ آن‌گاه که به گفته سعدی در کتاب بی‌مانند «گلستان»؛ «فراش باد صبا فرش زمردی می‌گسترد و دایه ابر بهاری بنات نبات در مهد زمین می‌پرورد و درختان به خلعت نوروزی قبای سبز ورق برمی‌گیرند» نوروز را پیروزمندانه گرامی داشته‌اند و با برگزاری جشن نوروز، هویت خود را حفظ کرده و نشان داده‌اند که ایرانی مانده‌اند... .

به نظر شما چرا این جشن در طول این سال‌ها مانند جشن‌های دیگر ایرانی کمرنگ نشد و همچنان با قوت حتی در سرزمین‌هایی که پیشتر به لحاظ جغرافیایی جزو ایران‌زمین به حساب می‌آیند، برگزار می‌شود؟

اگر به عقب برگردیم باید گفت گرچه عربان اموی به نام برگزاری جشن نوروز ـ که همراه بود با تقدیم هدیه‌ها و تحفه‌ها به دربارهاشان ـ مالیاتی دیگر به مردم ستمدیده و سختکوش ایران تحمیل کردند، مالیاتی که در زمان معاویه بالغ بر ده میلیون درم می‌گردید و حجاج‌ بن یوسف ثقفی، حاکم ستمگر و سفاک اموی در کوفه با برگزاری نوروز و مهرگان و اعلام قبول تحف و هدایا در مهرگان و نوروز از این دو جشن وسیله‌ای ساخت برای بیدادگری بیشتر و تحمیل فشار فزاینده بر مردم آزاده ایران، اما این معانی از سوی دیگر و با نگاهی دیگر نشان‌دهنده حقیقتی دیگر نیز هست؛ حقیقت قدرت و ارزش سنت‌های ایرانی و زنده‌بودن سنت نوروز و زنده بودن مردم ایران در طول دو قرن سکوت ظاهری و دو قرن سلطه عربان جبار به نام آیین مقدس اسلام بر ایران... پس از جنبش مردم ستمدیده ایران به رهبری ابومسلم خراسانی علیه امویان بیدادگر و استقرار عباسیان تحولی ژرف صورت گرفت و کارها هر چه بیشتر به دست فرهنگسازان فرهیخته ایرانی افتاد که از جمله آنان می‌توان از خاندان برمک نام برد.

گرچه این بزرگمردان، جمله قربانی دیکتاتوری و بدعهدی و بی‌وفایی ذاتی خلفای عرب شدند، اما نقش فرهنگی و ملی خود را بخوبی ایفا کردند؛ نقشی تاریخی و شگرف که در سینه تاریخ محفوظ است. در این عصر، فرهنگ ایران تجدید حیات کرد و تمدن شکوهمند اسلامی ایران شکل گرفت و به‌تدریج تا قرن چهارم (هجری قمری) به کمال و عظمت خیره‌کننده و حیرت‌انگیز خود رسید. در این دوره، ایران استقلال سیاسی خود را بازیافت،‌ حکومت‌های ملی مانند طاهریان، سامانیان و صفاریان تشکیل شد و جشن‌های ملی هم با شکوه بیشتری برگزار شد و نوروز پیروزمندانه‌تر از پیش به حیات شکوهمند خود ادامه داد. به این ترتیب، در ایران دوره اسلامی، نوروز به ‌مثابه جشن ملی و سنتی ایرانی که اینک مهر تائید اسلام را نیز بر خود داشت و رنگی مذهبی و دینی نیز گرفته بود از نسلی به نسلی منتقل شد و باشکوه و جلال به روزگار ما رسید. از جمله علل توجه به جشن نوروز زمان مناسب آن، یعنی آغاز بهار نیز هست.

وقتی می‌گویید مهر تائید اسلام دقیقا اشاره به چیست؟ زیرا به عقیده منتقدان بیشتر این مباحث بر سر ناهمخوانی این سنت‌ها با موازین اسلامی است.

در نظر داشته باشید در آیین اسلام ـ که در بنیاد، دین جشن و سرور است، نه دین سکون و اندوه ـ نه‌تنها با نوروز که با هیچ یک از جشن‌های ملی مخالفت نشده؛ بلکه از سوی دیگر به گواهی منابع و متون اسلامی، نوروز نه‌تنها در اسلام پذیرفته شد که رنگی دینی نیز یافت. برای نمونه، عبدالرحمان سیوطی ملقب به جلال‌الدین، دانشمند پرآوازه سده نهم و آغاز سده دهم هجری و یکی از دو نویسنده تفسیر معروف «جلالین» نقل می‌کند که چون به مناسبت جشن نوروز، شیرینی نزد حضرت علی(ع) بردند، آن حضرت تعبیری نزدیک به شعار «هر روزتان نوروز باد» یا «هر روزمان نوروز باد» بر زبان جاری کردند. تعبیر چنین است: «نوروزا لنا کل یوم = هر روز ما را نوروز بگردانید» این معنا را فیروزآبادی لغوی، دانشمند معروف سده هشتم و نهم هجری، پیش از سیوطی در کتاب «قاموس‌المحیط»‌ معروف به «قاموس فیروزآبادی» بیان کرده است.

سخن مولا علی(ع) مثبت این مدعاست که در وهله نخست از همان آغاز عصر اسلامی جشن نوروز برپا می‌شده و نزد بزرگان اسلام نیز شناخته بوده است. دیگر این که شخصیت بزرگی چون حضرت علی(ع) بر جشن نوروز صحه نهاده و مهر قبول بر آن زده است. حاج شیخ عباس قمی صاحب «مفاتیح ‌الجنان» که زاهد زاهدان روزگار خویش است و مسلمان مسلمانان عهد خود، بخشی از آن کتاب را به «اعمال عید نوروز» اختصاص داده است.

وی می‌نویسد: «اعمال عید نوروز چنان است که حضرت صادق(ع) به معلی بن خنیس تعلیم فرموده که چون روز نوروز شود، غسل کن و پاکیزه‌ترین جامه‌های خود را بپوش و به بهترین بوهای خوش، خود را خوشبو گردان و در آن روز روزه بدار؛ پس چون از نماز پیشین (ظهر) و پسین (عصر) و نافله‌های آن فارغ شوی چهار رکعت نماز بگزار... بعد از نماز به سجده شکر برو و این دعا را بخوان... چون چنین کنی گناهان پنجاه ساله تو آمرزیده شود». این مطلب در منابع پیش از مفاتیح‌الجنان ازجمله در آثار علامه مجلسی و ابن بابویه نیز آمده است.

آیا این سخنان بیانگر پذیرش و تائید جشن نوروز در اسلام نیست؟ آیا گذشته از پذیرش و تائید حکایتگر تقدس نوروز، چنان‌که در اصل هم بوده است، نخواهد بود؟ عیدی که نماز ویژه در آن خوانده می‌شود و دارای دعای ویژه است و اجرای مراسم مذهبی در آن آمرزش گناهان پنجاه ساله به بار می‌آورد، اگر مقدس نباشد کدام عید مقدس است؟ چنین است که در نظر حافظ آنجا که می‌گوید: «ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی / از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی»، بوی خوش (نسیم) باد نوروزی ز کوی یار می‌آید و چراغ‌افروز دل‌ها می‌گردد. دعای موسوم به دعای تحویل سال «یا مقلب القلوب و الابصار...»، هم که به‌ گاه حلول سال نو و فرارسیدن نوروز، باورمندانه از سر اخلاص خوانده می‌شود و خواننده بر طبق آن از خدا می‌خواهد تا وضع او را بسامان کند و بهترین حال در طول سال به او ارزانی دارد نیز گواهی است صادق بر تقدس نوروز پیروز.

من هر بار که عبارات مفاتیح‌ الجنان را می‌خوانم یا می‌شنوم، آرزو می‌کنم ای ‌کاش برخی از ما به اندازه حاج شیخ عباس قمی ایرانی باشیم و به سنت‌های ایرانی و به فرهنگ ایران توجه کنیم و به آن مهر بورزیم. حاج شیخ عباس از سنت نوروز سخن گفته و نشان داده است این سنت دلپذیر و انسانی ایران مهر تائید اسلام را نیز بر خود دارد و ما به جای این‌که خصمانه با جشن چهارشنبه‌سوری برخورد کنیم یا نسبت به آنها بی‌اعتنا باشیم و گمان کنیم که این بی‌اعتنایی و آن دشمنی نشانه دینداری است، در جهت زنده کردن و زنده نگهداشتن این سنت‌ها
ـ که به هیچ ‌روی مغایر با مسلمانی نیست ـ بکوشیم که جشن‌های شورانگیز و حرکت‌آفرین سده و چهارشنبه‌سوری به قول منوچهری طلایه نوروز نامدار است:
«بر لشکر زمستان نوروز نامدار
کرده‌ست رای تاختن و قصد کارزار
وینک بیامده‌ست به پنجاه روز پیش
جشن سده، طلایه‌ نوروز و نوبهار»
و جشن مهرگان که قرینه جشن نوروز است در سال و خود نوروز دیگری است در آغاز پاییز، از شانزدهم تا بیست‌ویکم مهرماه هنگام انقلاب شتوی (زمستانی) برگزار می‌شده است؛ جشنی شادی‌انگیز و حرکت‌آفرین که به گفته عنصری سراسر خیر و نیکی است:
«مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیک روز و نیک جشن و نیک وقت و نیک حال»

به نظر می‌رسد چهارشنبه‌سوری در این سال‌ها به نوعی استحاله شده و صرفا به آتش‌بازی نوجوانان تقلیل یافته است.

جشن سده و چهارشنبه‌ سوری هم ـ که در آن آتش عنصر اصلی است، اما فرنگی نیست ـ همین وضع را دارد و باید از همین دیدگاه نگریسته شود که آتش‌افروختن در این دو جشن روشنی است و شور، حرکت، نشاط و حکایتگر باورهای نیک و دلپذیر نیاکانمان و بیانگر ماجراهای تلخ و شیرین و عبرت‌آموز تاریخ پرفراز و نشیب کشورمان، از آن رو که مراسم آتش افروختن در جشن سده با ماجرای ضحاک و داستان فریدون پیوند دارد و نماد ستیز با بیداد و ستم است و مراسم آتش‌افروختن در شب چهارشنبه‌سوری نماد طلب آمرزش است برای روان‌های مردگان و حکایتگر نیایش است به درگاه آمرزگار؛ مراسمی که اینک بخشی از آن با برافروختن آتش شادی و شور در شب چهارشنبه آخر سال برگزار می‌شود و بخش دیگر آن ـ که همانا یادکردن از مردگان است و طلب‌کردن آمرزش برای آنان ـ در خیرات و مبرات آخر سال و حضور بر گور مردگان در آخرین جمعه یا آخرین شب جمعه سال متجلی است. تقلیل جشن چهارشنبه سوری به آتش‌بازی کودکان و نوجوانان آن هم به شکل عملکردهای خطرناک، مثل زدن ترقه و ایجاد انفجار در محیط‌های مسکونی علل مختلفی دارد که ازجمله می‌توان از مخالفت‌های بی‌وجه با این آیین‌ها یاد کرد. نگاه نسبی موافق در برخی سال‌های گذشته به آیین چهارشنبه‌سوری و در نتیجه کاسته شدن نسبی آتش‌بازی‌های خطرناک مؤید نظر ماست.

به نظر شما دلیل مخالفت‌ها با این جشن‌ها چیست؛ آن هم در زمانی که فرهنگ‌های دیگر همچنان در حفظ و پاسداری از سنت‌ها و آیین اصیل خود می‌کوشند؟

اصرار بر نفی هر عاملی که حکایت از هویت مستقل ما می‌کند، آن هم هویتی که می‌توانیم به آن ببالیم و در جهان پرآشوب امروز سرافراز وسربلند بمانیم، خطاست و کمک رساندن است به طراحان تهاجم فرهنگی و گام زدن است در طریقی که به تحقق هدف‌های مهاجمان فرهنگی مدد می‌رساند. هویت مستقل ملی هر ملت را فرهنگ آن ملت می‌سازد و فرهنگ را ارکانی است که از آن جمله است؛ زبان، دانش‌ها، باورها، هنرها، آداب و رسوم و سنن و جشن‌های ملی ـ که اینک نوروز در راس آنهاست ـ جزو سنن وآداب و رسوم ما و یکی از ارکان فرهنگ ماست.

از قول فرنگیان خوانده‌ و شنیده‌ایم هرگاه از ملت ایران سخن می‌رود، مردمی پیش چشم می‌آیند که «به زبان شعر سخن می‌گویند و روی قالی‌های گرانبها راه می‌روند» همان قالی‌ها که اینک «فرش‌های ماشینی» به ضرب و زور تبلیغ و به سبب بی‌اعتنایی نسبت به «فرش بومی و ملی» بتدریج جای آن را می‌گیرد و همان زبانی که بی‌توجهی نسبت به آن در زمینه‌های گوناگون، دل هر ایرانی را به درد می‌آورد و حکایت آن در شمار قصه‌های غصه‌های هر ایرانی‌ نژاده و فرهیخته است. پدران فرهیخته و روشن‌بین ما اسلام آوردند و به این آیین مقدس مهر ورزیدند و خدمات فرهنگی بسیار به آیین اسلام و به زبانی که قرآن به آن نازل شده بود ارائه کردند، اما ایرانی ماندند.

ما باید در ارتباط با غرب ـ که خاستگاه دانش و صنعت جدید است ـ فرزندان خلف پدران روش‌بین و خردمند خود باشیم. غرب در زمینه دانش‌های تجربی و صنعت خیلی چیزها دارد که به ما بدهد. در این امر تردیدی نیست، اما در این امر هم تردیدی نیست که اخذ و اقتباس ما از غرب نباید به قیمت نفی هویت ملی و نفی فرهنگمان تمام بشود. «کریسمس» و همانندان آن نباید جای نوروز را بگیرد. چیزهایی نداریم که باید به دست آوریم، اما چیزهایی هم داریم که باید با تمام وجود نگاهشان داریم. فرهنگ گرانسنگمان به راستی نگهداشتنی است.

چرا برای حفظ هویت خود باید بر حفظ این سنت‌ها کوشید؟ اساسا در طول تاریخ اصرار بر حفظ و برگزاری این سنت‌ها چه نقشی در هویت فعلی ما داشته است؟

در کتب تاریخ اسلام می‌خوانیم اخباریان عرب، اعراب را به دو دسته تقسیم می‌کنند: «اعراب عاربه»؛ یعنی اعراب اصلی و اصیل، آنان که در اصل عرب بوده‌اند و «اعراب مستعربه» یعنی هویت اصلی خود را از دست داده‌اند و این امر به مثابه داغ ننگی است بر پیشانیشان؛ داغی که زدوده نمی‌شود! من هرگاه به یاد این طبقه‌بندی می‌افتم از یک سو به درایت و بینش نیاکانمان و به عظمت فرهنگمان بیش از پیش پی می‌برم و از سوی دیگر، سخن برخی فرزندان ناخلف ایران را به یاد می‌آورم که سعادتمان را در یکسره عربی‌شدن، یا یکپارچه غربی‌شدنمان می‌بینند و نمی‌دانند غربیان از عربان در تقسیم‌کردن به عاربه و مستعربه و لابد به «غاربه» و «مستغربه» خیلی جدی‌تر و متعصب‌ترند و طبقه‌بندی آنان از انسان به موسیاه (شرقی) و موخرمایی (غربی) طبقه‌بندی آشنایی است و فرنگ‌رفتگان معنای وحشتناک این طبقه‌بندی را نیک می‌دانند و آگاهان از تاریخ پرفراز و نشیب ایران همانندی این طبقه‌بندی را با طبقه‌بندی امویان نژادپرست نیک می‌شناختند؛ طبقه‌بندی‌ که باوجود اصل برتری بر پایه پرهیزگاری «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» (حجرات 13) بر معیار برتری نژادی بنا شده بود و مسلمانان به دو گروه تقسیم می‌شدند: طبقه آزاد و آقا؛ یعنی عرب و طبقه غلام، بنده و برده؛ یعنی غیرعرب که در اصطلاح موالی (جمع مولا، یعنی غلام و بنده) نامیده می‌شدند.

حتی کار به جایی رسید که مسجد این دو گروه از هم جدا شد و موالی حق ورود به مسجد آزادگان که همان عرب‌ها بودند، نداشتند (مثل جدا بودن کلیسای سیاهان از غیرسیاهان که همان سفیدپوستان غربی باشند در مرکز تمدن و فرهنگ جهان در گذشته‌ای نه چندان دور).

این طبقه‌بندی توهین و تحقیرآمیز بویژه در مورد ایرانیان مسلمان‌شده اعمال می‌شد! رفتاری که در این سال‌ها دربرخی کشورهای فرنگی نسبت به غیرفرنگیان، ازجمله نسبت به ایرانیان صورت گرفت باید بار دیگر به ما فهمانده باشد که سعادت ما در ایرانی بودن و ایرانی ماندن است و خود را بازیافتن و هویت و فرهنگ خود را حفظ کردن... باور کنیم در این جهان آشفته پرآشوب راهی جز آن نداریم که خودمان باشیم؛ راهی جز ایرانی بودن و ایرانی ماندن که هنری است بزرگ، پیش روی ما نیست.به هوش باشیم و ارزش‎های ارزنده فرهنگی خود را بازشناسیم و به آنها ارج نهیم.

از زبان و ادب پارسی که اساس فرهنگ گرانسنگ ماست؛ فرهنگی که در آن سویش رستم دستان است و در این سویش شیر خدا، پاسداری کنیم. سنت‎های ایرانی را زنده نگاه داریم و از کوچک‎ترین آداب و رسوم خود نگذریم که زنده نگهداشتن هر چیز که ایرانی است، همانا زنده‎ ماندن ایران است و زنده‎ماندن ایران، زنده‎ماندن ماست.

بگذارید سخن را با پیام ایراندوستانه نظامی گنجه‌ای، شاعر بزرگ ایران در سده ششم هجری قمری به پایان ببرم:
«همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد

کمیل انتظاری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها