اخاذی از مردان ثروتمند - قسمت دوم

مرگ مرموز در مهمانی دو نفره

داستان پلیسی ؛ پیک مرگ - قسمت پایانی

شاهزاده قلابی

در شماره‌های قبل خواندید مردی به نام یاسر در خانه‌اش با شلیک دو گلوله به قتل می‌رسد و معلوم می‌شود یاسر قصد داشته جسدی مومیایی را به یک دلال بفروشد. البته خودش نیز یک هفته قبل مبلغ 200 میلیون تومان، دلار خریده بود که معلوم نیست برای چه کاری لازم داشته. سرگرد شهاب و دستیارش ستوان ظهوری با توجه به اطلاعات موجود به مردی به نام حسن که سابقه خرید و فروش عتیقه دارد، مظنون شده‌اند و در تعقیب او هستند. اکنون ادامه ماجر را بخوانید.
کد خبر: ۶۵۵۰۳۲

حسن در خانه‌اش نبود و اعضای خانواده او ادعا می‌کردند هیچ اطلاعی از وی ندارند. مدتی هم به پاتوق‌هایش سر نزده و معلوم بود کاسه‌ای زیر نیم کاسه دارد که فراری شده است. مشخصات او به پلیس سراسر کشور اعلام شده بود تا وی به محض مشاهده، دستگیر شود. با این‌که مراحل اولیه تحقیقات خوب پیش رفت، اما کار با وقفه مواجه شده بود. بعد از 11 روز بالاخره حسن در مریوان در حالی‌که دنبال مشتری برای مومیایی می‌گشت، دستگیر و به تهران منتقل شد. پیک پیتزافروشی به محض دیدن این مرد، او را به عنوان کسی که شب حادثه غذاها را تحویل گرفته بود، شناسایی کرد. همسر یاسر هم مرد را شناخت و گفت تقریبا مطمئن است این فرد همان شخصی است که به شوهرش تیراندازی کرد. حسن هیچ راهی برای فرار از زیر بار اتهام نداشت. او همان روز اول بازجویی‌ به قتل اعتراف کرد و ماجرا را توضیح داد. حسن چندی قبل جسد پسربچه‌ای هشت ماهه را در یکی از روستاهای شرق کشور از خانواده‌اش خریده و آن را مومیایی کرده بود و قصد داشت آن را به عنوان شاهزاده‌ای هخامنشی بفروشد. او توانسته بود یاسر را به این معامله راضی کند، اما در میان راه مشکلی به وجود آمده بود.

متهم گفت: «200 میلیون تومان را از یاسر گرفتم، اما او فهمید مومیایی قلابی است. نمی‌دانم چه کسی مرا لو داد و دستم را رو کرد. او پولش را می‌خواست و می‌گفت اجازه نمی‌دهد آب خوش از گلویم پایین برود و از من شکایت می‌کند. خود او مومیایی را به شخص دیگری فروخته و بیعانه هم گرفته بود و آن طرف به او فشار می‌آورد که جسد را زودتر تحویل بگیرد. این وسط من بدجوری در مخمصه افتاده بودم و می‌ترسیدم دوباره دستگیر شوم. بهترین راهی که به ذهنم رسید، این بود که یاسر را بکشم و این ماجرا را فیصله دهم.»

حسن از قبل یک قبضه کلت کمری داشت که آن را در باغی در طرشت مخفی کرده بود. سلاحش را برداشت و راهی خانه یاسر شد. او سه روز جلوی در خانه کشیک کشید تا این‌که بالاخره با دیدن پیک پیتزافروشی، فرصت را برای اجرای نقشه‌اش مناسب دید و دست به کار شد.

متهم به کارآگاه گفت: «می‌خواستم موقع تحویل گرفتن غذا صورتم را بپوشانم، اما می‌دانستم این کار شک‌برانگیز است و احتمال دارد پیک، غذاها را تحویل ندهد.»

کارآگاه بعد از روشن شدن جزئیات ماجرا، گزارشی از پرونده تهیه کرد و به بازپرس داد. قرار شد خودش هم در این رابطه یک مصاحبه مطبوعاتی ترتیب بدهد تا بار دیگر به مردم هشدار دهد ایرانیان هرگز جنازه اموات را مومیایی نمی‌کردند و هر وقت کسی چنین ادعایی را مطرح می‌کند، مطمئن باشند که ماجرا صحت ندارد. او در مصاحبه‌اش خیلی مفصل درباره ممنوعیت خرید و فروش عتیقه هم صحبت کرد و هشدارهای لازم را داد؛ چون این چندمین پرونده‌ای بود که در آن اشیای باستانی زمینه‌ساز قتل شده بود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها