تله در قاب

چرا یک شخصیت را دوست داریم؟

ممکن است بارها برایتان اتفاق افتاده باشد که یکی از شخصیت‌های فیلمی را به خودتان نزدیک‌تر بدانید و به قدری با آن همذات‌پنداری کنید که برخی جزئیات رفتاری و کلامی او را به خود نسبت دهید یا برعکس عادات خود را در او جستجو کنید.
کد خبر: ۶۳۴۵۲۹

گاهی علاقه به یک شخصیت سینمایی یا تلویزیونی صرفا بر پایه مشابهت‌ها نیست، بلکه این رابطه و تعامل می‌تواند به دلیل تفاوت‌های زیاد، ویژگی‌های قهرمانانه، برخورداری از صفات مثبت اخلاقی به نحوی کاملا باورپذیر یا دلایل دیگر باشد، اما هرچه به این برقراری ارتباط منجر می‌شود بدون تردید به قلم و نوع خلق شخصیت و تفکر نویسنده اثر بر‌می‌گردد و در ادامه، وقتی ایفای آن به بازیگری خاص سپرده شود ـ که البته بهترین انتخاب هم برای ایفای آن است ـ می‌تواند به تکامل و پختگی لازم برسد و به اصطلاح نقش را به سر منزل مقصود برساند.

در این مسیر سه اصل اساسی می‌تواند از سوی نویسنده در نظر گرفته شود که در ایجاد چنین فضایی بسیار تاثیرگذار است؛ نخست آن‌که نویسنده باید برای بازیگر جای مانور بگذارد. یعنی او باید به همه بازیگران فرصت بدهد تا از خلاقیت خود استفاده کنند. به عبارت دیگر، فیلمنامه نوشته‌ای نباشد سرشار از توصیف دائم جزئیات حرکات، حالات و لحن صداها. بازیگر درواقع می‌خواهد بداند من چه می‌خواهم، چرا آن را می‌خواهم و چطور باید به یک هدف دست یابم؟ چه چیزی سد راه این مسیر است و عاقبت کار به کجا می‌رسد؟ او در مقابل دوربین آنچه را صحنه نیاز دارد می‌گوید و انجام می‌دهد. بنابراین وی در مرحله شخصیت‌پردازی همان​قدر سهم دارد که یک نویسنده.

اصل دوم به علاقه نویسنده به شخصیت‌هایی بر‌می‌گردد که آنها را خلق کرده است. وقتی یکی از کاراکتر‌های فیلم برای مخاطب به هر دلیلی باورپذیر و دوست‌داشتنی جلوه نمی‌کند می‌توان دریافت آن شخصیت چندان باب میل نویسنده اثر نبوده است. نویسنده می‌تواند برای برقراری ارتباط بهتر با همه کاراکترها اعم از مثبت و منفی و خنثی خود را در موقعیت‌های داستانی به جای آنها قرار دهد و از خود یک پرسش ساده بپرسد: اگر من هم به جای او بودم همین واکنش را نشان می‌دادم؟ در این صورت وی می‌تواند با پیش زمینه‌ای منطقی با شخصیت و تعریف ویژگی‌های او مواجه شود یا در صورت علاقه نداشتن به یک کاراکتر بهتر است اساسا آن را وارد داستان نکند و اجازه ندهد علاقه یا بیزاریش از یک شخصیت به خلق ملودرام یا کلیشه تبدیل شود.اصل سوم، داشتن این باور است که شخصیت یعنی خودآگاهی و خودشناسی. شخصیت‌های داستان بهتر است از طریق مشاهده پیدا شوند. البته این مشاهده به معنای کپی‌برداری نیست؛ زیرا آدم‌های دنیای واقعی معمولا نه به اندازه شخصیت‌های داستانی پیچیده‌اند و نه به اندازه آنان می‌توان شناختشان؛ بنــابراین ما شخصیت‌ها را از طریق سر هم کردن تکه‌هایی که یافته‌ایم، می‌سازیم.

قصیده سالک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها