کیهان: «چرایی نیاز آمریکا به مذاکره»
«چرایی نیاز آمریکا به مذاکره» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید:
آمریکا بشدت از اینکه ایران میز مذاکره را ترک گوید، نگران است و از این رو میتوان در لابلای خط و نشان کشیدنها و شرطگذاریهایش، نگرانی آن از قطع گفتگو و بازگشت ایران به شرایط پیش از مذاکرات و توافقات اخیر ژنو را دید.
به این عبارتهای جان کری وزیر امور خارجه آمریکا که در جلسه استماع کنگره بیان شده است، توجه کنید: «نقض توافق ژنو توسط ایران، واکنش نظامی آمریکا را در پی دارد»، «ما در یک دو راهی قرار داریم یا دیپلماسی یا ادامه خصومت و احتمالاً درگیری».
یک نشریه آمریکایی - پلیتیکو- دو روز پیش نوشت وزیر خزانهداری آمریکا برای قانع کردن مجلس سنا به عدم تصویب تحریمهای جدید علیه ایران با نمایندگان آن گفتوگو میکند.
پلیتیکو در ادامه نوشت: «عدم تصویب تحریمهای جدید علیه ایران پیروزی بزرگی برای اوباماست». با این عبارات میتوان فهمید که هیأت حاکمه آمریکا با هر اقدامی که ایران را به شرایط قبل از مذاکرات و موافقتنامه اخیر برگرداند، بشدت مخالفند البته این به معنای پایبندی آمریکا به تعهداتش نیست کما اینکه اظهارات مقامات ارشد دولت آمریکا از عدم پایبندی حکایت میکنند.
آمریکاییها معتقدند توافق ژنو یک فرصت استثنایی برای کنترل ایران در اختیار واشنگتن قرار داده و میتواند مبنای محکمی برای وادار کردن ایران به امتیازدهی در سایر پروندهها باشد.
دولت آمریکا معتقد است خود توافق ژنو راههایی را برای فرار از به رسمیت شناختن حقوق ایران و در نتیجه عمل نکردن غرب به تعهدات مندرج در بخش دوم توافقنامه در اختیار آنان قرار داده و میتواند در فرایند مذاکراتی تأمین گردد بنابراین وقتی تحریم بعنوان یک اقدام فراتوافقنامه، این امکان بزرگ که غرب برای رسیدن به زمان آن، 10 سال خون دل خورده است را از آنان میگیرد، چرا باید تصویب شود. غرب و بویژه آمریکا تصویب چنین تحریمهایی را به نفع ایران ارزیابی میکنند.
جان کری به نمایندگان مجلس سنای آمریکا میگوید ما بر سر دو راهی قرار داریم یا باید با مذاکره به هدف برسیم یا باید بجنگیم. تکلیف جنگ کاملاً معلوم است هر عنصر نظامی یا سیاسی میداند که آمریکا جرأت ورود به یک جنگ دیگر را ندارد.
اجتناب از جنگ در سوریه دقیقاً در همین چارچوب صورت گرفت. پس اگرچه اوباما و کری هر روزه از «گزینه جنگ» سخن میگویند ولی قطعاً و طی دهها سال آینده از جنگ علیه ایران خبری نیست. پس آمریکا یک راه در پیش رو دارد و آن هم مذاکره است.
تحلیل آمریکاییها، انگلیسیها و فرانسویها و حتی رژیم صهیونیستی این است که مذاکرات ژنو یک پیروزی بزرگ برای غرب بوده است - این تحلیل درست باشد یا نباشد، اعتقاد و جمعبندی غرب از مذاکرات و توافق اخیر است - لذا چیزی که غرب آن را پیروزی بزرگ میخواند چرا باید کنار بگذارد؟ از سوی دیگر غرب پیروزی در مذاکره را نتیجه تحریم میداند نه هنر دیپلماسی کما اینکه آنان توافقات ژنو را توافق ایران و نه توافق دولت روحانی ارزیابی میکنند.
با این وصف چرا غرب باید موضوعی که سبب شکل دادن به یک مذاکره پیروز شده است را کنار بگذارد از این رو این طبیعیترین و منطقیترین صورتبندی است.
الف: راه مواجهه با ایران مذاکره است، ب: راه موفقیت مذاکره، تحریم شدید است.
در نتیجه: راه امتیاز گرفتن از ایران تحریم شدید است. کاملا پیداست که در چنین معادلهای ایران به هیچوجه نمیتواند با مذاکره به رفع تحریمها دست پیدا کند و از این رو این حرف آمریکاییها دقیق است که میگویند با توافق ژنو و با رسیدن به مرحله نهایی هم تحریمهای شدید علیه ایران حفظ میشود و در موضوعاتی از تشدید آن خودداری میشود.
بر این اساس جان کری به کنگره میگوید: «همچنان قاطعانه به اجرای تحریمها علیه ایران ادامه میدهیم.
براساس گامنهایی، ایران حق داشتن نیروگاه آبسنگین را ندارد.» وی همچنین در جلسه کمیته روابط خارجی مجلس سنا میگوید: « اگر ایران حمایتش از سوریه و حزبالله را ادامه دهد، تحریمها کاهش نمییابد. تحریمهای نفتی همچنان ادامه دارد.» و تلویزیون بیبیسی میگوید: «توافق ژنو نشانه موفقیت سیاست تحریم است لذا بعید است به سادگی تحریمها برداشته شوند».
با این وصف میتوانیم قاطعانه بگوئیم از منظر آمریکاییها بهترین راهی که آنان را به هدف «مهار ایران» نزدیک میکند، امتیازگیری از طریق مذاکره و در عین حال حفظ سختگیریهای گذشته است اما در این خصوص به چند نکته اساسی باید توجه کرد:
1- مذاکره ضمن آنکه تنها راه مواجهه با ایران است در عین حال برای رسیدن به نتیجه به ضمائم و الزاماتی نیاز دارد. یکی از الزامات این است که طرف مقابل یعنی ایران هم به مذاکره رغبت نشان داده و آن را تنها راه تلقی کند. اگر مذاکره که تنها راه پیش روی آمریکاست، تنها راه پیش روی ایران نباشد و یا ایران خود را در شرایط مشابه آمریکا نبیند، اطمینانی به تداوم مذاکره و به نتیجه رساندن آن وجود ندارد. کاملا واضح است که اگر ایران بتواند فشار کنونی ناشی از تحریمها را تحمل کند و فشار ناشی از سوءمدیریتها را علاج کند، میتواند زیر بار «مذاکره تحمیلی» نرود.
همینطور اگر ایران از یک سو بداند که تحریمهای اقتصادی به سقف رسیده و امکان عبور از این سقف هم برای تحریمکنندگان وجود ندارد و از سوی دیگر بداند که آمریکاییها بهعنوان اصلیترین کشور تحریمگر، بنا ندارند خدشهای به چارچوبهای اصلی تحریم وارد شده و در اندازهای که اثر تحریمها کاسته شود، ظاهر گردد و دلیلی برای تن دادن به چنین مذاکرهای وجود ندارد.
همینطور اگر ایران بداند که حفظ آن تحریمها بعد از دو سال عملاً مقدور نیست و کشورهای همپیمان حاضر به ادامه این راه نیستند و جمهوری اسلامی میتواند با کمک بعضی از کشورها زهر این تحریمها- بهخصوص در دو حوزه بانکی و نفتی- را بگیرد، چرا باید به چنین مذاکرهای روی خوش نشان بدهد.
با این وصف کاملاً واضح است که آمریکاییها در عین آنکه واقعاً نمیخواهند، اجرتالمثل همکاری ایران (با 1+5، شورای امنیت سازمان ملل و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، آنگونه که در مقدمه و مؤخره توافقنامه ژنو، به آن حکم شده است) را بپردازند در عین حال نمیتوانند با یک صورت مسئله کاملاً ضد ایرانی هم به میدان بیایند و لذا صورت موضوع را بهگونهای تنظیم کردهاند که طرف ایرانی بتواند در داخل کشور خود ادعا کند که گامها دو جانبه و متوازن بوده است.
با این وصف از همین حالا میتوان صورتبندی- رنگ و لعاب- و ماهیت- واقعیت- گام نهایی مورد نظر آمریکاییها را به طور نسبتاً دقیق، پیشخوانی کرد.
2- کاملاً واضح است که آمریکاییها بابت تضمین تداوم پیدا کردن مذاکرات ژنو، فقط نگران رفتار و تصمیم ایران نیستند، بلکه به نظر این قلم، بیش از آن، آمریکاییها نگران حفظ موضع واحد 1+5 در قبال ایران هستند. آمریکاییها معتقدند عدم پایبندی ایران به تعهدات خود در سند ژنو، موضع 1+5 را منسجم میکند اما اگر گروه 1+5 با نظر آمریکا همراه نشوند، ایران تردیدی در کنار گذاشتن توافق ژنو نمیکند. اظهارات چند روز پیش جانکری در جلسه استماع مجلس سنای آمریکا از عمق این نگرانی حکایت میکند.
کری گفت: «تصویب تحریم جدید علیه ایران، اتحاد گروه 1+5 را از هم میپاشد» به نظر میآید که بکار بردن عبارت جنگ از سوی مقامات ارشد آمریکا در حد فاصل گام اول تا گام نهایی مذاکرات ژنو نه برای ترساندن ایران و واداشتن آن به تداوم مذاکره و ادامه مسیر از گام اول به گام آخر بلکه برای منسجم نگه داشتن گروه 1+5 میباشد به این معنا که آمریکا میخواهد آنان را متقاعد کند که بین پذیرش جنگ آمریکا با ایران یا جمع شدن حول محور آمریکا علیه ایران یکی را انتخاب کنند و از آنجا که این کشورها در ماجرای سوریه نشان دادند که با جنگ مخالفند بنابراین آنان را به گزینه دوم یعنی همراهی با آمریکا در ژنو در حد فاصل گام اول تا گام آخر سوق میدهد.
ادامه یافتن مذاکرات ژنو و به نتیجه رساندن آن، از نظر آمریکا قطعی نیست و میتواند یا به دلیل پا پس کشیدن ایران و یا به دلیل عدم همراهی گروه 5+1 در نیمه راه از بین برود و این برای آمریکا که واقعا گزینه دیگری در اختیار ندارد، خطرناک بوده و یک شکست فاحش میباشد.
3- آمریکاییها از داخل ایران نیز به شدت نگران میباشند. مقامات آمریکایی در یک تحلیل نسبتا دقیق میگویند اختیارات روحانی و تیم او در مذاکره محدود به همراهی سایر بخشهای نظام جمهوری اسلامی است بنابراین اگر در فضای ملی و نخبگی، جمعبندی ایرانیان نسبت به مذاکرات، روند و سرانجام آن مثبت نباشد، این مذاکرات در هر نقطهای که باشد متوقف میشود کما اینکه یک مصوبه دو خطی مجلس میتواند توافقات ژنو را کانلمیکن نماید چه رسد به این که رهبری محبوب نظام در واکنش به زیادهخواهی آمریکا، با یک جمله کوتاه روند را متوقف گرداند.
همین سه روز پیش موسسه معتبر نظرسنجی «زاگبی»، نتیجه نظرسنجی تلفنی اخیر خود از شهروندان ایرانی را اینگونه منعکس کرد: «96 درصد شهروندان ایرانی معتقدند ادامه برنامه اتمی به تحریمهای وضع شده میارزید» این موسسه آمریکایی نتیجه گرفت: «تصور غرب درست نیست، اکثر ایرانیان از ادامه برنامه اتمی ایران با وجود تحریمها، حمایت میکنند.» با این وصف تکلیف تیم مذاکره با زیادهخواهی غرب و تغییر تدریجی نگاه داخل نسبت به مذاکرات ژنو، معلوم است. تیم ایرانی میتواند در این فضا تا حد زیادی فضای مذاکرات را عوض کند.
کما اینکه یک خط پاسخ دکتر ظریف به مجله «تایم» آمریکا- مبنی بر این که تصویب هر نوع تحریم جدید در کنگره بنیاد توافق ژنو را بهم خواهد ریخت- آمریکاییها را به شدت نگران کرد و وزرای سیاسی و اقتصادی دولت - خارجه و خزانهداری- را وا داشت که جلوی هر اقدام جدید را بگیرند. این به خوبی نشان میدهد که آمریکا از بهم ریختن وضعیت موجود نگران است و این همان نقطه ضعف بزرگی است که دیپلمات میباید روی آن سوار شود.
4- تیم مذاکرهکننده ایران باید از فضای خوشبینی کنونی خارج شود و بداند که اصولا بحث هستهای ایران در هر دو شکل مورد بحث غرب، یک موضوع حاشیهای است البته موضوعی که با همه حاشیهای بودن یک شاخص برای ارزیابی قدرت ایران در دفاع از استقلال، هویت و حقوق خود است، مسئله اصلی غرب، «قدرت» ایران است که توانایی هستهای با همه اهمیت آن یک نقطه در این قدرت است. توانایی ایران در مدیریت تحولات منطقه و شکلدهی به یک قدرت بزرگ منطقهای و بینالمللی نقطه کانونی و اصلی «قدرت» ایران است و از این روست که در بحبوحه بحث مذاکرات مقدماتی ژنو، جانکری پای بحث سوریه و حزبالله را به میان کشید و کاهش تحریمها را منوط به کوتاه آمدن ایران در این قبیل پروندهها کرد.
رسالت: «تهاجم فرهنگی با آتش تهیه تحریم های اقتصادی»
«تهاجم فرهنگی با آتش تهیه تحریم های اقتصادی» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می خوانید:
سوزان رایس مشاور امنیت ملی آمریکا در اولین کنفرانس سالانه حقوق بشر که در شهر واشنگتن آمریکا در روز چهارشنبه 13 آذر 1392 (4 دسامبر 2013) با عنوان «حقوق بشر؛ پیشبرد منافع و ارزش های آمریکا» برگزار شد طی سخنانی صریح و روشن از سناریو تحریم های آتی علیه جمهوری اسلامی پرده برداشت.
رایس با تاکید بر مقولاتی که وی آنها را ارزشهای آمریکا و بخش کانونی سیاست خارجی ایالات متحده نامید، نظیر دفاع از حقوق هم جنس بازان، دوجنسیتی ها، رفع فیلترینگ از اینترنت، تساوی حقوق زن و مرد، آزادی بیان، آزادی تجمع، آزادی در ارتداد دینی و ... گفت:«در حالی که ما امکان حل و فصل دیپلماتیک مسئله هسته ای ایران را می آزماییم اما معتقدیم که آزمون کلیدی دیگر وضعیت پیشرفت حقوق بشر در ایران است... تحریم های ما درباره ناقضان حقوق بشر در ایران ادامه خواهد داشت».
وی تاکید کرد:«ما از قدرت بی بدیل اقتصادی مان برای اعمال فشارهای مالی از جمله تحریم ها علیه دولت هایی استقاده می کنیم که حقوق بشر را نقض می کنند».
ین راهبرد در سخنان اخیر وندی شرمن اینطور انعکاس یافت تنها تعهدی که ما در توافق ژنو به ایران داده ایم این است که تحریم جدیدی در ارتباط با پرونده هسته ای وضع نکنیم. کنگره آمریکا می تواند بدون به کار بردن کلمه هسته ای اقدام به وضع تحریم های جدید علیه ایران کند. یعنی آمریکا می تواند به بهانه حقوق بشر، فعالیت های موشکی، پیشرفت های نظامی ایران و ... را تحریم کند.
در واقع آمریکایی ها به این نتیجه رسیده اند با توسل به ابزار «تحریم های هوشمند» همانطور که در عرصه هسته ای توانستند با ایران مذاکره کنند، می توانند تحریمها را تبدیل به آتش تهیه ای برای تهاجم فرهنگی به بهانه نقض حقوق بشر نمایند. تحمیلات غیر قانونی به کشورهای مخالف آمریکا به بهانه حقوق بشر و تاثیرات تدریجی آنها یکی از ابعاد نسخه جدید تهاجم فرهنگی است.
فشار بر دولت ها به منظور تجدید نظر در قوانین مربوط به انتشار کتاب، مطبوعات، آزادی های دینی و به رسمیت شناختن حق ارتداد، لغو مجازات ها و ممنوعیت های مربوط به روابط جنسی نا مشروع و غیر متعارف مثل ارتباط جنسی محارم، زنان شوهر دار با مردان دیگر، هم جنس بازان، رفع فیلترهای مصونیت بخش در فضای مجازی و به خصوص شبکه های اجتماعی و ... در واقع از بین بردن حداقل مقاومت های فرهنگی جوامع در برابر شبیخون فرهنگی دشمن است.
در واقع اگر این شبیخون را به یک صحنه نبرد تشبیه کنیم دشمن در صدد است تا سنگرهای مقاومت را یکی پس از دیگری خالی و سپس فتح کند تا تاخت و تاز فرهنگی در عرصه افکار و اذهان عمومی را با حداقل مخالفت ممکن صورت دهد.
در جبهه ای که خاکریز و سنگری مقابل دشمن نباشد اشغال اذهان مردم با سرعت بیشتری صورت می پذیرد. هر چند این خاکریزها اگر صرفا رویکرد انفعالی و پدافندی داشته باشند به خاطر صبغه نبرد فرهنگی با سنگر خالی تفاوتی ندارند. حال اگر این صحنه نبرد را مقابل چشمانمان بیاراییم دشمن برای خالی کردن سنگرها و حذف مقاومت های فرهنگی متوسل به ابزار تحریم شده است.
چرا که بر اساس تئوری «قدرت هوشمند» آقای جوزف نای استاد دانشگاه هاروارد که ترکیبی از قدرت سخت و نرم است و به طور مشخص در موضوع هسته ای ایران به زعم آمریکایی ها پاسخ گو بوده است در عرصه فرهنگی نیز می توان از آن بهره برد.
در الگو ی فرهنگی این تئوری ابزار تحریم مولد نوعی قدرت سخت است و حذف هدایت ها، نظارت ها و کنترل های فرهنگی دولت های مخالف آمریکا همان قدرت نرم است. ترکیب خلاقانه این قدرت سخت و قدرت نرم تولید کننده قدرت هوشمندی برای آمریکا در عرصه تهاجم فرهنگی است که با چالشها و ناکامی های گذشته همراه نخواهد بود و باعث می شود سبک زندگی غربی کاملا بر زندگی اسلامی و ایرانی در عرصه های مختلف غلبه یابد.
با این اوصاف در عرصه کارزار فرهنگی که دشمن با تاکتیک های نوشونده و در اختیار داشتن تکنولوژی روز به روز جلوتر می آید ضرورت دارد تا مقاومت فرهنگی در کشور از جانب یک اتاق فرماندهی و یا یک قرارگاه مرکزی فرماندهی شود.
تا توان سنگرهای مقاومت فرهنگی تجمیع گردد، تا زمانی که یک نقشه عملیات آفندی برای مقابله با تهاجم فرهنگی وجود نداشته باشد، تا وقتی که رویه های شناسایی و اطلاعات عملیات منجر به گردش صحیح اطلاعات در بین مراکز فرهنگی نشود و ... نمی توان امیدوار بود که دشمن را می توانیم در جنگ فرهنگی ناجوانمردانه زمینگیر کنیم.
همه این امور مسبوق به وجود یک قرارگاه مرکزی و اتاق فرماندهی مقتدر و باهوش است که بتواند برایند تمام انرژی های فرهنگی در کشور را مقابل دشمن همسو نماید و در مواقع مقتضی کنش های بهنگام فرهنگی را سامان دهد. این قرارگاه مرکزی به تعبیر مقام معظم رهبری جایی نمی تواند باشد جز شورای عالی انقلاب فرهنگی که مصوبات آن شانیت قانونی دارند و باید این مصوبات ضمانت اجرا داشته باشند.
جایگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی در نظام جمهوری اسلامی تابعی از نگاه دینی حکومت به مقوله فرهنگ است.
حکومت دینی نه می تواند معتقد به رهاسازی و ولنگاری در عرصه فرهنگ باشد و نه به سختگیری ها و باید ها و نبایدهای متحکمانه باور دارد. در نگاه دین محور، حکومت اسلامی در برخورد با موضوع فرهنگ مانند باغبان است.
به تعبیر رهبر معظم انقلاب «در مقوله فرهنگ، رفتار حکومت باید دلسوزانه و مثل رفتار باغبان باشد. باغبان به هنگام، نهال میکارد به هنگام، آبیاری میکند به هنگام، هرس میکند به هنگام، سمپاشی میکند به هنگام، هم میوهچینی. باید فضای فرهنگی کشور را باغبانی کرد.»
این باغبان باید دلسوز باشد، علف های هرز را هرزه رویی کند. هوشمندانه، متفکرانه، آگاهانه، باغ جامعه را بارور کند. به فصل میوه چینی نگذارد درختان زیر بار سنگین، شاخه خم کنند و...
امام خمینی (ره) در23/3/59 فرمانی را مبنی بر تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی صادر نمودند. در قسمتی از فرمان ایشان آمده است:مدتی است ضرورت انقلاب فرهنگی که امری اسلامی است وخواست ملت مسلمان میباشد اعلام شده است وتا کنون اقدام موثری انجام نشده است و ملت اسلامی وخصوصا دانشجویان با ایمان متعهدنگران آن هستند که خدای نخواسته فرصت از دست برود وکار مثبتی انجام نگیرد وفرهنگ همان باشد که در طول مدت سلطه رژیم فاسد کارفرمایان بیفرهنگ این مرکز اساسی رادر خدمت استعمارگران قرار داده بودند.
امروز در شرایطی که دشمن نبرد تمام عیار فرهنگی را علیه ملت ایران با توسل به آخرین متدهای جنگی و استفاده از تمام ابزارهای در اختیار خود آغاز کرده است ضرورت دارد که شورای عالی انقلاب فرهنگی در قد و قامت یک قرارگاه مرکزی ظاهر شود و ضمن تبیین صحنه جنگ فرهنگی برای افکار عمومی تمام نیروها و انرژی های فرهنگی موجود را برای مقابله دشمن بسیج نماید.
تهران امروز: «با عربستان سعودی چه کنیم؟»
«با عربستان سعودی چه کنیم؟» عنوان یادداشت روزنامه تهران امروز به قلم دکتر حجت کاظمی است که در آن می خوانید: در یک دهه گذشته و در روندهای تشدید یابنده تخاصم با جمهوری اسلامی ایران؛ کشوری که کوشید تا خود را به صدر لیست دشمنی با ایران برساند؛ عربستان سعودی بود.
شواهد نشان میدهد در هر تلاشی برای تضعیف موقعیت منطقهای و جهانی ایران سعودیها کوشیدهاند تا نقش پیشرو را داشته و با استفاده از توان مالی خود نقش قوام بخش و محرک را در تقویت و تشدید اقدامات خصمانه و دیگر اقدامات علیه ایران ایفا کنند.نیت واقعی سعودیها آنجایی آشکار شد که ویکی لیکس از تحریک آمریکا توسط سعودیها برای حمله به ایران پرده برداری کرد.
در این میان طرح عربستان برای ایجاد نیروی مستقل نظامی به عنوان نهادی وابسته به شورای همکاری خلیجفارس گامی است که میکوشد تا شش کشور جنوبی خلیجفارس را چون یک مجموعه متحد در مقابل ایران قرار داده و ابزار جدیدی برای بسط نفوذ منطقهای سعودیها خلق کند.
گام آخر این رویکرد خصمانه در ماجرای توافق اخیر هستهای آشکار شد؛ آنجاییکه پیدا و پنهان قضیه آشکار کرد که سعودیها در کنار اسرائیل مخالف توافق بودهاند؛ به آن دلیل که معتقدند فشارها به ایران باید چنان تشدید شود که منجر به تسلیم ایران گردد.
در مورد ریشههای این دشمنی و چگونگی برخورد با آن میتوان به چند نکته اشاره کرد:
- در مورد ریشه این دشمنیها تقریبا اجماعی وجود دارد که راهبرد کلان سعودیها متمرکز بر بدل شدن به هژمون اصلی منطقه است و در این راه جمهوری اسلامی ایران و موقعیت منطقهای آن را به عنوان اصلیترین مانع خود تصور میکنند.از نگاه سعودیها ماجرای تشدید درگیری ایران و غرب در ماجرای هستهای فرصت بینظیری به آنها داده است تا با استفاده از ظرفیتهای غرب؛ رقیب منطقهای خود را تضعیف کرده و حتی آن را از میدان به در کنند.
چنانکه استفان والت در تحلیلی عنوان کرده است دلیل اصلی واکنش خصمانه سعودیها نسبت به توافق ژنو نیز چیزی نیست جز آنکه میترسند توافق ایران با غرب و خروج قدرتمندانه از ماجرای هستهای؛ضمن باز کردن بندهای اقتصادی و سیاسی از پای ایران؛باعث به رسمیت شناخته شدن موقعیت قدرتمند منطقهای ایران از سوی غرب و آمریکا شود و سر آنها در ماجرایی که سخت به آن دلبستهاند بیکلاه بماند.ماجرای سوریه و عدم حمله نظامی آمریکا نیز به عنوان نشانهای از این فرایند تلقی میشود.
- در مورد نحوه مواجهه با سعودیها در دستگاه سیاست خارجی ایران اجماعی مبنی بر این جهتگیری وجود دارد که باید به سوی تنشزدایی و کم کردن اختلافات حرکت کرد.در مورد مطلوب بودن چنین امری تردیدی وجود ندارد؛ تجربه نشان میدهد که مواجهههای رو در رو امکان حل تعارضها را فراهم میکند ولی سوال آن است که چرا و به چه دلیل دو بار خیز دستگاه سیاست خارجی ایران برای بهبود روابط (یکبار در ابتدای وزارت علی اکبر صالحی و یکبار دیگر در سه ماه گذشته) تاکنون موفقیتی در کم کردن اختلافات به دست نیامده است؟ سعودیها که دیپلماتهای کارگشتهای هستند؛ترجیح میدهند تا به جای گفتوگوی دو جانبه با ایران جهت حل مسائل؛با استفاده از ابزارهای مختلف خود همچون نفت،اتحاد با اسرائیل و همراهی با غرب،ایران و موقعیت منطقهای آن را تضعیف کنند و به اهداف حداکثری خود نایل شوند.
گویا آنها مدتهاست تصمیم خود را برای ترسیم یک بازی صفرو یک گرفتهاند.از این رو واقعبینانه نیست که تصور کنیم که به مدد دوستیهای شخصی و آشناییهایی قدیمی امکان ترمیم شکافها در مقطع زمانی کنونی وجود دارد.
-مهمترین راهبرد ایران در شرایط کنونی میتواند ادامه مسیر کنونی در ماجرای هستهای با هدف پایان قدرتمندانه ماجرای هستهای باشد.هرچند که همه از دشواریها و موانع چنین مسیری آگاهند؛ولی بیتردید حل این موضوع ضمن آنکه بسیاری از فشارها که دشمنان منطقهای ایران به آنها دلبستهاند را از میان بر میدارد؛ راهی است به سوی تحکیم موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی ایران و متحدان آن.
تجربههای کارآمد عراق،افغانستان و اخیرا ماجرای سوریه نشان میدهد که ضمن حفظ مواضع و اختلافات با قدرتهای غربی، امکان مصالحههایی وجود دارد که میتواند توان و قدرت مانور جمهوری اسلامی ایران را افزایش داده و رقبا و موقعیت رقبای منطقهای آن را تضعیف نماید و کشورهای چون عربستان را از آنچه طی این سالها به آنها امید بستهاند ناامید کند.
- محور عربی ضدایرانی که طی سالهای بعد از اشغال عراق، کوشیده است تا تعداد هرچه بیشتری از کشورهای منطقه را وارد ائتلاف خود کند.در این میان ماجرای سوریه و همزمانی آن با جاهطلبیهای ترکیه باعث شد تا آنکارا نیز وارد حلقه کشورهایی شود که هدف نهایی آنها تضعیف ایران است؛ اشتباهی که ترکها تبعات آن را چشیدند و به نظر میرسد در پی تغییر راهبرد خود هستند.تلاش جاری ایران برای بهبود روابط با آنکارا؛ضمن تضعیف تلاشهای دولتهای عربی میتواند گامی به سوی مهار زدن به تلاشهای سعودیها برای مسلط شدن به خاورمیانه باشد.
-تردیدی وجود ندارد که عربستان از منظر «برادر بزرگتر» به کشورهای دیگر حاشیه خلیجفارس نگاه میکند و میکوشد تا آنها را ذیل چتر خود، به عنوان مجموعهای علیه ایران نشان دهد.در این میان بخش مهمی از دیپلماسی منطقهای ایران میتواند معطوف به بهبود روابط با این کشورها و ممانعت از درافتادن آنها در هاویه ترسیم شده توسط سعودیها و در وهله بعدی اماراتیها باشد.بهویژه آنکه شواهد نشان میدهد کشورهایی چون عمان، قطر و نهایتا کویت تمایل چندانی به پذیرش موقعیت مسلط عربستان ندارند.
گفتوگو با عربستان ضرورتی انکارناپذیر است و هر تلاشی در راستای آن شایسته تقدیر.ولی به نظر میرسد که این گفتوگو تنها در صورتی میتواند مفیدفایده باشد که سعودیها از کارایی دیپلماسی چند لایه خود علیه ایران و موقعیت منطقهای آن ناامید شده و احساس کنند باید گفتوگویی صریح و شفاف و معطوف به مصالحه با ایران داشته باشند.بدون چنین روندی دستیابی به مصالحه امری دور از دسترس به نظر میرسد.
جمهوری اسلامی: «دو صد گفته»
«دو صد گفته» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
زیاد حرف زدن، وعدههای فراوان دادن و مردم را طلبکار کردن، یکی از آفتهای دولتهاست که اکثر دولتمردان به آن مبتلا هستند. اظهارات روزهای اخیر سخنگوی دولت یازدهم متأسفانه نشان داد که این دولت نیز به این آفت مبتلاست.
یکی از ویژگیهای دولت «اعتدال» باید این باشد که در وعده دادنها نیز معتدل باشد، مسئولان دولتی کمتر حرف بزنند و بیشتر عمل کنند، تلاش آنها بر این باشد که مردم را با واقعیتها آشنا و مأنوس کنند و طوری حرف نزنند که مردم بیجهت احساس طلبکاری نمایند.
این روزها حتی بسیاری از دوستان و طرفداران و حامیان دولت یازدهم میگویند این دولت در پارهای موارد از جمله انتصابات و کوتاهی در بهرهمند شدن از مشورت صاحبنظران، از مرز اعتدال خارج شده است.
این آفت، در زیاد حرف زدن و بسیار وعده دادن نیز به سراغ دولتمردان کنونی آمده و آنها را از مرز اعتدال خارج ساخته است. افراد معتدل کسانی هستند که ابتدا عمل کنند و سپس از عملکردهای خود خبر بدهند.
سخنگوی دولت، در هفته گذشته و قبل از آن، چند بار درباره سبدهای کالا که قرار است به اقشاری از مردم داده شود وعدههائی داد. آقای رئیسجمهور نیز در گزارش رادیو تلویزیونی 100 روزه خود درباره سبدهای کالا سخن گفت.
مردم در سالهای اخیر از زبان دولتمردان بارها این عنوان زیبا و امیدوار کننده را شنیدهاند و از بس که در این زمینه تخلف دیدهاند، درحال حاضر نسبت به چنین عنوانی به نوعی «شرطی» هستند. به همین جهت، هرگاه عنوان «سبد کالا» به گوشها میخورد، حساسیت ایجاد میشود.
به همین دلیل بهتر است دولتمردان کنونی سخنی از سبد کالا نگویند و اگر به هر دلیل ضرورت ایجاب میکند در این باره سخن گفته شود فقط یکبار به آن اشاره کنند و بعد از آن، تا زمانی که به وعده خود عمل نکردهاند آن را تکرار نکنند و به این حساسیت دامن نزنند.
برخلاف این نسخه واقع بینانه و مشفقانه، متأسفانه سخنگوی دولت در اظهارات روز چهارشنبه خود گفت: در بهمن و اسفند امسال سبد کالائی خواهیم داد و کارگران، کارمندان رسمی، پیمانی و قراردادی، کلیه شاغلان و بازنشستگان دولت و نیروهای مسلح، مشمول دریافت این سبد کالائی میشوند.
وی به این وعدهها اکتفا نکرد و افزود: علاوه بر آنچه برای افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی در نظر گرفته شده است، به صورت جداگانه سبد کالائی بهمن و اسفند ماه به این افراد نیز اختصاص خواهد یافت.
علاوه بر این وعدههای پر و پیمان! سخنگوی دولت حتی به سراغ اقشاری رفت که ایکاش از آنها نام نمیبرد و اگر قرار است کمکی به آنها بشود بیسرو صدا و محرمانه صورت بگیرد و در بوق و کرنا دمیده نشود.
وی گفت:«برای آنکه شمول افراد دریافت کننده این سبدهای کالایی افزایش پیدا کند، نیاز به مصوبه دولت داشتیم که در جلسه تصمیم گیری شد و دانشجویان، طلاب، خبرنگاران و هنرمندان نیز به جمع دریافت کنندگان این سبد کالائی اضافه شدند».
سخنگوی دولت، فراتر از این هم رفت و وعده سبد کالائی را به سالی چند نوبت رساند و در توضیح ادامه توزیع سبدهای کالائی یارانهای در سال 93 گفت:«توزیع سبدهای کالایی یارانهای در سال 93 حداقل هر فصل یکبار انجام میشود و رئیسجمهور به معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی مأموریت داد موضوع ارائه بیش از یک سبد کالائی در هر فصل را برای سال آینده بررسی کند».
اینکه آقای رئیسجمهور به معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی مأموریت داده موضوع ارائه بیش از یک سبد کالائی در هر فصل را بررسی کند، دارای ماهیت مأموریتی است و صرفاً برای اینست که مورد بررسی قرار گیرد تا در صورت امکان به آن عمل شود. بنابر این، قبل از آنکه نتیجه این بررسی مشخص شود نمیتوان این دستور را خبری کرد.
عجله سخنگوی دولت برای خبری کردن این دستور و مأموریت، از مصادیق خروج از اعتدال است. در این مورد نیز توصیه مشفقانه ما به سخنگوی دولت اینست که نه تنها قبل از بررسی و مشخص شدن نتیجه بلکه قبل از اقدام به تحویل کالا به مردم، درباره این موضوع چیزی نگویند.
نکته مهمتر اینکه شرایط اقتصادی کشور هنوز به حالت عادی برنگشته و خط «اقتصاد مقاومتی» باید همواره مورد نظر دولتمردان باشد. اگر قرار باشد حرکتها بر مبنای «اقتصاد مقاومتی» باشد، همواره در اظهارنظرها باید خط «اعتدال» مورد توجه قرار گیرد.
اصولاً وعده دادن با اقتصاد مقاومتی تناسبی ندارد به ویژه وعدههائی که معلوم نیست با شرایط پیچیده اقتصادی کنونی چقدر قابل تحقق است. ما به توافق ژنو خوشبین هستیم، ولی این توافق دشمنان زیادی دارد و به همین دلیل نمیتوان مطمئن بود که در تحقق آن مشکلی پیش نیاید. همه ما امیدواریم و تلاش میکنیم گرهها باز شوند و مشکلات از بین بروند و کشور به گشایش اقتصادی برسد، لکن تا قبل از تحقق این آرزو نباید به مردم وعدههائی بدهیم که هنوز درباره قدرت تحقق بخشیدن به آنها تردید داریم.
همین روش را باید معاونت برنامهریزی و راهبردی رئیس جمهور، در انجام مأموریتی که برای بررسی امکان افزایش سبدهای کالائی برعهده گرفته است نیز بکار ببندد. این معاونت باید با توجه به مشکلاتی که بر سر راه اجرائی شدن توافق نامه ژنو وجود دارد و با محور قرار دادن اقتصاد مقاومتی، درباره امکان یا عدم امکان افزایش سبدهای کالائی تصمیم بگیرد و در این زمینه دچار شتاب زدگی و امید دادنهای کاذب نشود.
مسئولان دولتی فقط اگر امیدی بدهند که صد درصد عملی است اقدام مثبتی خواهد بود، ولی امید دادنهائی که در تحقق آنها تردید وجود دارد نتیجه منفی خواهد داشت. دولت یازدهم باید در زمینه وعده دادن از سرنوشت دولتهای نهم و دهم عبرت بگیرد. اینکه همواره به دولتهای نهم و دهم به عنوان کیسه بوکس نگاه میشود کار درستی نیست، حداقل سودی که آن دو دولت برای دولتمردان بعد از خودشان دارند اینست که میتوان از تجربههای تلخ آنها برای درست عمل کردن استفاده کرد.
کمترین تجربهاندوزی اینست که سخنگوی دولت یازدهم توجه داشته باشد به جای آنکه خبرهای وعدهای بدهد، از عملکردها سخن بگوید و همواره این بیت فردوسی را نصبالعین خود قرار دهد که: بزرگی سراسر به گفتار نیست - دوصد گفته چون نیم کردار نیست.
سیاست روز: «پس از توافق ژنو، چرا افزایش تهدیدات؟»
«پس از توافق ژنو، چرا افزایش تهدیدات؟» سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید:
ـ اوباما: در توافق نهایی باید اراک، فردو و سانتریفیوژهای پیشرفته برچیده شود.
ـ کری: درتوافق نهایی اگر ما غنیسازی ایران را نپذیریم، غنیسازی انجام نمیشود.
ـ دیوید کوهن معاون وزارت خزانهداری آمریکا: فشار بر ایران افزایش خواهد یافت. زمانی که دوره معامله فعلی منقضی شود، ایران در مخصمه عمیقتری خواهد بود.
همه این سخنان و دیگر مواضع مقامات آمریکایی و اروپایی که علیه ایران زده میشود، پس از توافق ژنو است. توافقی که تصور میشد، سیاستهای خصمانه، تحریمها و تهدیدات آمریکا علیه ایران کاسته شود. اما هر روز که میگذرد، نه تنها کاهش نمییابد بلکه با افزایش همراه است. دلیل این که آمریکاییها به جای آن که طبق توافقنامه صورت گرفته، که البته کفه سود این توافقنامه برای آنها سنگینتر است، راه پایان دادن به خصومتها علیه جمهوری اسلامی ایران را در پیش بگیرند، رفتارها و گفتارهایشان تندتر وخصمانهتر هم شده است، چیست!؟
آمریکاییها و برخی کشورهای هم پیمان او در چند سال گذشته مانند راهزنان سرگردنه، اموال مردم ایران را دزدیدهاند و به صاحب اصلی آن نمیدهند. پولهای زیادی از فروش نفت و دیگر محصولات این کشور به خاطر یک بهانه ساختگی توسط آنها دزدیده شده است. مبالغ کمی هم نیست، میلیاردها دلار میشود. برای این که چنین اتفاقی نمیافتاد و در آینده هم نیفتد چند راه حل وجود دارد.
۱ـ سر تعظیم فرود آوریم مقابل این قلدر زورگو که هیچ قانون و منطقی را نمیفهمد. (آنگاه بیشتر هم میتواند همچون سابق این کشور را بچاپد).
۲ـ مقاومت و ایستادگی مقابل این قلدری و زورگویی (که البته مشکلاتی هم به همراه دارد. در این چند سال گذشته از زمان انقلاب تاکنون همین وضعیت حاکم بوده است).
۳ـ بستن چاههای نفت کشور و صادر نکردن آن به دیگر کشورهایی که به نفت ایران نیاز دارند. (این رفتار حداقل میتواند از هدر رفتن سرمایه کشور جلوگیری کند. نفت میدهیم اما پولی دریافت نمیکنیم. در واقع از دو طرف زیان میبریم)
۴ـ با تمام توان به فعالیتهای هستهای صلحآمیز خود ادامه دهیم. (فعالیت ایران در حوزه هستهای بهانهای بیش برای آمریکاییها نیست. هدف و نهایت خواست آنها چیز دیگری است)
آنجا که رهبر معظم انقلاب میفرمایند، «مساله هستهای بهانه است و آمریکاییها زمانی از خصومت دست برمیدارند که ملت ایران، به ملتی منزوی، بی اعتبار و بیاحترام تبدیل شود.» روشن میشود که اهداف کاخ سفید نسبت به ایران چیست.
انرژی هستهای اکنون به عنوان یکی از ویژگیهای ساختاری هر کشوری برای پیشرفت علمی و فناوری است. ایران ساختارشکنی کرده و به همین خاطر موجبات خشم کشورهای قلدری همچون آمریکا را برانگیخته، این خشم از آنجا نشات میگیرد که جمهوری اسلامی ایران بدون ذرهای دریافت کمک از آژانس بینالمللی انرژی هستهای و کشورهای دارای این علم و تکنولوژی به این مهم دست یافته است. برای جلوگیری از این پیشرفت غرب دست به هر کاری میزند.
برای این که مقابل زیادهخواهیهای آمریکایی و هم پیالههایش کم نیاوریم وهمچنان مقاومت کنیم، راه روشن است. «نگاه به درون و تکیه بر قدرت داخلی، راهحل واقعی مسائل و مشکلات موجود است. اگر ملتی به قدرت و تواناییهای خود متکی بود از اخم یا تحریم دشمن متلاطم نمیشود و ما باید دنبال تحقق این هدف باشیم.» رهبر انقلاب بارها بر این سخن تاکید کردهاند و از مسئولان خواستهاند تا آن را پیگیری کنند.
ایشان در ادامه میگویند؛ «همه حرف ما با مسئولان گذشته و امروز این است که برای پیشرفت و گشایش کارها، به ظرفیتهای متنوع و گسترده انسانی، طبیعی و جغرافیایی ایران تکیه کنید.»
برخی در داخل اعتقاد دارند، آمریکا نه در گذشته دنبال براندازی نظام اسلامی ایران بوده است و نه در آینده چنین هدفی دارد.
برخی هم چرخ انرژی هستهای را به چرخ زندگی درگیر میکنند، چرخ هستهای جای خود، چرخ زندگی مردم هم جای خود.
هنگامی که معاون وزیر دارایی آمریکا میگوید، «به عنوان مسئول تدوین و اجرای برنامه تحریمها، یقین دارم فشار بر ایران همچنان افزایش خواهد یافت و ایران شش ماه دیگر، زمانی که دوره معامله فعلی منقضی شود، در مخمصه عمیقتری خواهد بود.»
ثابت میکند که چه ما بر روی حق خود درباره انرژی و فعالیتهای صلح آمیز هستهای پافشاری بکنیم، چه نکنیم، آمریکاییها غایت هدفشان فراتر از انرژی هستهای است. آنها با ماهیت ایران اسلامی با فلسفه وجودی آن مشکل اساسی دارند، برای این که بتوانیم به حیات خود ادامه دهیم تنها راه این است که روی پای خود بایستیم و وابستگیها را کم کنیم، تکیه بر قدرت داخلی و نگاه به درون راهحل واقعی مسائل و مشکلات موجود است.
ابتکار: «آقای روحانی مواظب کوپن داران تقلبی باش!»
«آقای روحانی مواظب کوپن داران تقلبی باش!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می خوانید:
بی شک انتخاب دکتر حسن روحانی از بین نامزدهای متعدد اصولگرا معنایی فراتر از تقسیمات سیاسی مرسوم داشت. انتخاب او پاسخ به ناکار آمدیهای موجود بود. مردم در این دوره با سرخوردگی ناشی از ناکارآمدی جریان مدعی اصولگرا گم شده خود را در گفتمان کار آمدی جستجو میکردند گوش مردم از شعارهای عدالت طلبانه و مبارزه جویانه در مقابل فساد و رشوه و.... پر بود. در هشت سال گذشته به اندازه هشتصد سال شعار وادعا طرح شد ولی واقعیتهای صحنه همواره خلافش را نشان داد.
دولتی که خود را برآمده از روحیه ی عدالت طلبی مردم میپنداشت و با انگشت گذاشتن روی این احساس توانست از نردبان اعتماد آنان بالا رود در انتها مطابق آمار پروندهها ی کشف شده، یکی از بد نام ترین دولتها در مبارزه با فساد و رشوه لقب گرفت.
مردم در هشت سال پیش سرنوشت خود را بدست محمود احمدی نژاد سپردند تا شاید از او کار آمدی در میدان نیازهایشان ببینند اما در نهایت معلوم شد که پُر در آمد ترین دولت به بدهکارترین دولت در جمهوری اسلامی تبدیل شده است و درنتیجه ناکارآمدی، خزانه دولت خالی، نرخ تورم بالای 40درصد،نرخ رشد اقتصادی منفی حدود شش درصد و نرخ بیکاری بالای 30 درصد گردید.
خوب است بدانیم مطابق آمار بانک مرکزی آقای احمدی نژاد آن روز که دولت را ازاقای خاتمی تحویل گرفت نرخ تورم حدود 11 درصد و نرخ بیکاری حدود 9 درصد بود ولی به دنبال جنجال رسانه ای که در آن ایام در گرفت این حقایق در درون گرد وغبارهای مرسوم کتمان شد و مردم به گمان روزهای بهتر به احمدی نژاد پناه آوردند و زمام امورکشور را به امید وضع بهتر و کار آمدی بالاتر به دستش سپردند. حال آمارها نشان میدهد که مردم گرفتار سراب شدند.
در پس این آزمون و خطا بود که مردم تصمیم گرفتند آزموده را آزمودنی دوباره خطاست و به روحانی اعتماد کردند. اعتماد کردند تا شاید کار آمدی را در بستر اعتدال ببینند. بر این اساس روزهای سختی در پیش روی دولت تدبیر است. روحانی فرصت زیادی برای اثبات حقانیت خود و حُسن اعتماد مردم ندارد.
رئیس جمهور باید تکلیف را ابتدا با خود روشن کند آنگاه مهندسی را صورت دهد. او باید روشن کند که با کدام منش و با کدامین تیم قادر به پاسخگویی انتظارات شکل گرفته و امیدهای ایجاد، شده خواهد بود.
آقای روحانی در ابتدای ریاست جمهوری خود اعلام داشت که بنا ندارد داس باشد ولی حتماً سوار شدههای بدون کوپن را پیاده خواهد کرد اما این به تنهایی کافی نیست. گاهی بدون کوپنها از قطار دولت پیاده میشوند ولی کوپن داران تقلبی به جای آنان سوار میشوند. خطر کوپن داران تقلبی بیش از بدون کوپنها میباشد.
کسانی که با چتر بازی توان لابی در دولتهای مختلف را دارند و شاخکهای فرصت طلبی شان آنان را (فراتر از گفتمان های مرسوم) بر مصدر و مناصب پُر آب و نان میرساند بسیاری با کوپن بدلی اصلاحات وارد میشوند ولی هیچ منش و نسبتی با اصلاحات ندارند و به اقتضای جایگاه و میز و صندلی خود وارد معامله میشوند.
ورودشان با کوپن اصلاح طلبی و یا اعتدال گرایی است ولی بقایشان با فراز از نمادها و نشانهای اصلاح طلبی میباشد. جالب است که این دسته از (فرصت طلبان و کوپن داران تقلبی ) این رویکرد را اقتضای اعتدال گرایی میدانند و برای خود مجوز شرافتمندانه صادر میکنند. بی شک این دسته قادر به پاسخگویی انتظارات نیستند.
اینان فرصت و منابع را صرف بده بستانهای نامبارک خواهند کرد و سهم مردم در این بده بستانها و بدست این جماعت به هدر خواهد رفت. تکیه کردن بر این قبیله موجب هدر دادن سرمایه هاست و مصداق بارز فرصت سوزی است.
هیچ دولتی با آدمهای خاکستری قادر به پاسخگویی نیست. در جامعه سیاسی ایران آدمها بخصوص در مناصب مهم کشور باید شناسنامه مشخص داشته باشند. چتر بازان بی شناسنامه با هر دولتی یک شناسنامه دارند و به تعداد دولتها برای خود شناسنامه ای ساخته اند.
اینان نه اهل هزینه دادن هستند و نه مرد رزم میباشند بلکه هنرمند تمام عیار بزم هستند که کاسبی در خونشان و اندیشه ای به جز سود و زیان ندارند. به هیچ مسلکی به جز منافع و مناصب پایبند نیستند. به هر روی عملکرد دولت با شاخصهای ذکر شده قابل ارزیابی و اجمالا قابل نقد است ولی امید وتدبیر فعلا مانع ذکر مصادیق است.
آفرینش: «ما هیچ وقت اشتباه نمیکنیم»
«ما هیچ وقت اشتباه نمیکنیم» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
به طور کلی زندگی بشردر کره خاکی همواره درحال تغییر و تحولاتی است که به موجب عملکرد مثبت و منفی ما به وجود می آید. پیشرفت و ارتقای سطح زندگی انسانی به سبب آزمون و خطاهایی بوده که به بروز تجارب ارزنده منجرشده و آدمی توانسته با اتکا بر موفقیتها و دوری از اشتباهات گذشته به سمت توسعه حرکت کند.
به عبارتی پذیرفتن اشتباهات بوده که تجربه پیروزی را رقم زده و موجب ارتقای جایگاه بشر گردیده است. دربعد اخلاقی نیز اشتباهات ما همواره تجدید شونده بوده و هست اما خطای بزرگتر این است که ما اشتباهات خود را نپذیریم و بر درست بودن آن اصرار کنیم. متاسفانه این ناهنجاری رفتاری در جامعه ما به شدت رواج یافته و آفتهای فراوانی همچون بی اعتمادی، رواج دروغگویی، تهمت زنی و بسترسازی برای بسیاری از بدرفتاریهای اخلاقی، به وجود خواهد آورد.
شاید بتوان گفت نحوه رفتارجوامع غربی در تاکید برصداقت و راستگویی نمونه آموزندهای برای ما باشد. در بسیاری ازکشورهای دنیا افراد به خطاهای خود اقرار میکنند و جامعه به خاطر ارج نهادن به گوهر صداقت رفتارعقلانی و توام با مسامحه درمقابل آنها اتخاذ می کنند.
در مقابل اگر فرد،گروه یا نهادی به طور مخفیانه به فساد بپردازند و حقوق جامعه را تضییع کنند به اشد مجازات محکوم خواهد شد. حسن این فرهنگ رفتاری دراین است که تمام افراد جامعه جدای از پست و مقام خود در مقابل هنجارهای رفتاری باید پاسخگو باشند و پنهان کاری و مصلحت اندیشی درمورد آنها صورت نمیگیرد.
این گونه است که اعتماد مردم به نظام حکومتی جلب می شود. جامعه اطمینان خاطر دارد که با افراد خاطی برخورد قانونی صورت خواهد گرفت و هیچ بهانه تراشی و فرافکنی نمیتواند فرد متهم را از معرکه نجات دهد. لذا اعتماد و رعایت شئونات اخلاقی بستر را برای رشد و توسعه فرهنگ جوامع فراهم میکند و با شکل گیری اعتماد، جامعه درهمراهی و همیاری حکومت نهایت خوش رویی را از خود نشان خواهد داد.
انتقاد از اشتباهات ضرری برای جامعه نخواهد داشت اما سرپوش گذاشتن و توجیه خطاها، موجب تولید فساد و ناهنجاری رفتاری درجامعه میگردد. به عنوان مثال درمورد قضیه تخلفات تامین اجتماعی علنی شدن نام کسانی که در تخلفات این پرونده شرکت داشته اند، قطعاً اعتماد لطمه خورده مردم را کمی التیام خواهد بخشید.
درحال حاضر رقم و گستردگی این جرائم شوک عظیمی برجامعه وارد ساخته و مردم را نسبت به عملکرد مسولان نگران کرده است. لذا علنی شدن گزارشات و سیر رسیدگی به اتهامات، تنها راه بازگشت اعتماد مردم به سیستم اداری کشور خواهد بود.
اما نکته غیر قابل انکار و صد البته تاسف آور اینجاست که برخی افرادی که نامی از آنها در این پرونده برده شده در جهت توجیه اقدامات خود هستند. آیا این روش متعهد بودن و پاسخگویی است؟!
بزرگ ترین اهانت به مردم این است که فهم و شعور آنها مورد توهین قرار گیرد و خاطیان بخواهند خود را درهیاهوی به وجود آمده پنهان کنند. قدر مسلم این که بسیاری از افراد دراین پرونده نامشان آورده شده و ممکن است اتهاماتی به آنها نسبت داده شده باشد.
جدای از بحث قضایی این موارد، بهتر است تا افراد به اشتباهات خود اقرار کنند و بپذیرند که خواسته یا ناخواسته دچار خطا شدهاند. با این روش نه تنها مورد نکوهش قرار نخواهند گرفت، بلکه به سبب صداقت درگفتارشان مورد توجه و اعتماد مردم قرارخواهند گرفت.
اما افسوس که همه بر این باوریم که «ما هیچ وقت اشتباه نمیکنیم».
خراسان: «آقای ظریف تا فرصت هست «اروپای دوم» را جدی بگیرید»
«آقای ظریف تا فرصت هست «اروپای دوم» را جدی بگیرید» یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محمد سعید احدیان است که در آن می خوانید:
اظهارات جدید اوباما در اندیشکده بروکینگز که احتمال موفقیت تفاهم با ایران را حدود 50 درصد دانسته بود بار دیگر این سوال را پیش روی سیاستگذاران ایران قرار داد که آیا درست است که همه تخم مرغ های خود را درون سبد تفاهم نهایی با 1+5 گذاشت یا باید راه های جایگزین را نیز در دستورکار قرار داد تا اگر کار به بن بست رسید در موضع انفعال قرار نگیریم؟ اصولا آیا راه جایگزینی جز تمرکز برتفاهم با 1+5 وجود دارد و در صورت پاسخ مثبت آن سیاست جایگزینی که بهتر است به صورت همزمان پیگیری شود، چیست؟ پاسخ به این سوال را در جمله ای خلاصه می کنم: راهبرد وارد کردن «اروپای دوم» به صحنه دیپلماسی هسته ای بهترین سیاست جایگزین است که باید همزمان با راهبرد تفاهم با 1+5 در دستور کار دیپلماسی هسته ای ایران قرار گیرد.
پیش از اینکه تعریفی از اروپای دوم ارائه کنم و راهبرد پیشنهادی را توضیح دهم ضروری است تاکید شود استراتژی تک راهبردی تیم هسته ای ایران که صرفا بر به «تفاهم» رسیدن با 1+5 تمرکز دارد ممکن است باعث فرصت سوزی بزرگی شده و خطر انفعال دیپلماتیک را در آینده ایجاد کند.
استراتژی تک راهبردی مذکور بر دوپایه استوار است: اول حقانیت و منطقی بودن مواضع صلح آمیز هسته ای جمهوری اسلامی و دوم پذیرش این مواضع توسط کشورهای مقابل در صورت دیپلماسی فعال همراه با منطق و انعطاف. اما آیا اعتمادصرف به این دو مبنا امری پرریسک محسوب نمی شود؟
غیر از مانع بزرگ و غیرقابل پیش بینی مانند کنگره آمریکا که حداقل فعلا تحت نفوذ لابی صهیونیستی و نئومحافظه کاران قرار دارد، می توان به یادآورد که اعتماد به همین دو مبنا بود که باعث شد آقای روحانی با اینکه سیگنال های خیلی مثبتی در اجلاسیه های اسفند 82 و شهریور 83 شورای حکام آژانس در تعدیل قطعنامه سوم و پنجم آژانس از سوی روسیه و چین گرفته بود همچنان صرفا تفاهم با سه کشور اروپایی را تنها راهبرد خود قرار داده و توافقنامه پاریس را در آذر 1383 به امید به تفاهم رسیدن امضا کند و حکم بر ادامه تعلیق کامل فعالیت های هسته ای ایران دهد اما نتیجه این شد که بعد از بدعهدی های مکرر این سه کشور که مورد اعتراض صریح و تند خاتمی رئیس جمهور وقت قرار گرفت، دیپلماسی او در موضع انفعال کامل قرار گرفت و به منتقد آن دوران خود یعنی لاریجانی سپرده شد.
البته آن دوران، انفعال دیپلماسی روحانی معادل بن بست کامل سیاست خارجی ایران نبود چرا که از یک طرف ایران در فناوری صلح آمیز هسته ای راه نرفته بسیاری پیش روی خود می دید که بد عهدی سه کشور اروپایی را بسان فرصتی، غنیمت شمرد و یک به یک گام در مسیر تحقق آن ها گذاشت و از طرف دیگر لاریجانی با وارد کردن «شرق» به صحنه دیپلماسی هسته ای، 1+5 را بنیان نهاد و جایگزین سه کشور اروپایی کرد و توانست با دیپلماسی فعال از صدور قطعنامه به مدت یک سال جلوگیری کند و در نهایت نیز تا زمانی که لاریجانی مدیریت دیپلماسی هسته ای را به دست داشت با تحریم هایی کم دامنه و کم اثر روبهرو شود. اما اکنون که ایران به نهایت خواسته های هسته ای خود از نظر فنی رسیده است و با تحریم هایی موثر روبهرو است آیا شکست احتمالی دوباره استراتژی تک راهبردی دولت روحانی، بن بستی پرهزینه بر کشور تحمیل نخواهد کرد؟
به نظر می رسد سه راه پیش روی دیپلماسی ایران باشد اول «تفاهم» با 1+5 که در صورت موفقیت بهترین و پرمنفعت ترین نتیجه را در پی دارد ، دوم ایجاد شکاف درون 1+5 و «منزوی کردن» آمریکا همانند سال های85 و 86 و سوم وارد کردن بازیگران جدید به عرصه دیپلماسی هسته ای همانند دوره وارد کردن روسیه و چین به مذاکرات.
راه اول توسط آقای ظریف به جد درحال پیگیری است و همچنان باید در دستورکار قرار داشته باشد. با توجه به اینکه اوباما ، بوش نیست و هم اکنون سه کشوراروپایی نیز خود جزو تحریم کنندگان اصلی ایران محسوب می شوند راهبرد دوم یعنی شکاف بین اروپا و آمریکا مشابه دوره سالهای 85 و 86 را می توان منتفی تلقی کرد اما راهبرد سوم می تواند فرصتی باشد برای دولت خوشنام روحانی در میان دولتمردان کشورهای «اروپای دوم» به عنوان بازیگران جدید.
در این راهبرد، همزمان که برای «تفاهم» تلاش می شود، به جای شکاف در 1+5 شکاف در اتحادیه اروپا هدف دوم دیپلماسی قرار میگیرد .
اشتباه نشود منظور ما از «اروپای دوم» کشورهای فقیر اروپایی نیست بلکه اتفاقا منظور اصلی کشورهای مهم اروپایی مانند ایتالیا، اتریش، فنلاند، نروژ، هلندو...هستند که اتفاقا از نظر اقتصادی و رفاه جزو کشورهای توسعه یافته تلقی می شوند اما بدون در نظر گرفتن منافع ملی و منطقه ای براساس غفلتی تاریخی از لحاظ سیاسی دنباله رو چشم و گوش بسته کشورهای فرانسه ، انگلیس و آلمان هستند.
منطق مواضع هسته ای جمهوری اسلامی رسیدن به جایگاهی است که هم نیاز تولید سوخت ایران در آن تامین می شود هم با پذیرفتن نظارت های بین المللی تضمین های کافی به دیگر کشورها داده می شود به گونه ای که این اطمینان داده می شود که امکان تولید سلاح هسته ای در ایران میسر نخواهد بود.
این منطق که حتی کلیات راهکار فنی آن نیز پیش از این در مدالیته مردادماه 1386 بین ایران و آژانس مورد توافق قرار گرفته بود، به قدری قابل دفاع است که اگر مورد پذیرش چهار کشور غربی 1+5 قرار نگیرد به معنای زیاده خواهی آن کشورها محسوب می شود و دلیلی ندارد که اگر دیگر کشورهای اروپایی در جریان متن مذاکرات و مواضع منطقی ایران قرار گیرند منطق مستدل و محکم ایران را نپذیرند.
به سه دلیل احتمال جدی دارد که سه کشور آمریکا و انگلیس و فرانسه بعلاوه کشور آلمان که تلاش می کند خود را در تراز بین المللی با آن ها همراه کند،حاضر به پذیرش موضع منطقی ایران نشوند: اول برخی تندروی های گروه های پرنفوذ داخلی آمریکا، انگلیس و فرانسه برای رعایت منافع اسرائیل؛ دوم منافع استراتژیک در دست داشتن انحصار غنی سازی و تولید سوخت هسته ای که همچنان مهمترین منبع انرژی قرن 21 محسوب می شود و سوم منافع استراتژیک ناشی از حفظ سلطه هژمون برنظام بین الملل برای کشورهایی که از بعد از جنگ جهانی مدیریت نظام بینالملل را در دست داشته اند و ایران این جایگاه را به شدت به خطر انداخته است اما کشورهای اروپای دوم که زمام تصمیم گیری درباره سیاست خارجی خود را به چند کشورخاص سپرده اند، نه منافعی در سه محور فوق دارند و نه هیچ یک از آن سه محور، دغدغه ای جدی در سیاستگذاری های ملی آن ها محسوب می شود.
آنها فقط به دلیل نگرانی از به وجود آمدن کشوری دارای سلاح های هسته ای، با تحریم های شدید علیه ایران موافقت کرده اند این سوء برداشت نتیجه اطلاع رسانی یک طرفه امپراتوری رسانه ای غرب و دیپلماسی منفعل تیم آقای دکتر جلیلی است اما نگاهی ژئوپلتیک به اروپا تایید می کند که درون اروپا شکاف های تاریخی، فرهنگی، قومی، سیاسی و اقتصادی زیادی وجود دارد و به همین دلیل عمده کشورهای اروپایی غیر از چند کشوری که در ماجرای پرونده هسته ای ایران در عمل رهبری دیگران را به عهده گرفته اند، نه تنها با ایران هسته ای که حاضر به پذیرفتن تمام نظارت های بین المللی است، «تضاد منافع استراتژیک» ندارند بلکه در شرایطی که اتحادیه اروپا با بحران اقتصادی دست و پنجه نرم می کند، می توانند از تعامل با ایران به عنوان بزرگترین منبع نفت و گاز دنیا، مرهمی برای دردهای اقتصادی خود استفاده کنند و روشن است کوچکترین شکاف در اتحادیه اروپا یعنی بی ثمر شدن تحریم ها و یا حداقل مجبور کردن آمریکا به امتیاز دادن برای حفظ اجماع علیه ایران.
تنها مانع این مسئله درحاشیه ماندن و بی اطلاعی آن ها از واقعیت مواضع هسته ای ایران و عدم روشنگری توسط ایران است زمانی که شهریور 1386 در اجلاس فنلاند 22 کشور اروپایی خواستند پاسخ 21 صفحه ای ایران به پیشنهاد 1+5 را ببینند با پاسخ منفی سه کشور اروپایی روبهرو شدند که باعث اعتراض جدی این کشورها به رهبری ایتالیا و هلند شد. ورود 22 کشور اروپایی به بازی هسته ای کمک زیادی کرد به نزدیکی اروپا به ایران و انزوای دولت بوش.
با علنی شدن فعالیت فردو و بازگشت بی اعتمادی به اروپاییها و همچنین تغییر سیاست دولت اوباما کشورهای اروپای دوم دوباره نقش دنباله روی را به عهده گرفته اند.
آنها مدت ها است همه چیز را از نگاه رسانه های غربی دیده اند حال که دولت روحانی توانسته است فضای مثبتی را از خود به نمایش بگذارد و حرف هایش توسط اندیشمندان مستقل دنیا و همچنین دولتمردان کشورهای اروپای دوم شنیده شود، فرصتی استثنایی پیدا شده است تا آقای ظریف همزمان با ادامه مذاکره برای تفاهم با 1+5، در عرصه دیپلماسی عمومی نگاهی جدی به دولتمردان و اندیشمندان کشورهای اروپای دوم داشته باشد و با فعال کردن سفارت خانه تحت نظارت خود، این دولتمردان را نیز نسبت به روند جزئیات مذاکرات آگاه کند تا در صورتی که آمریکا و سه کشور اروپایی خواستند خلاف منطق و منافع دیگر کشورهای اروپایی بازی دو طرف برد را به هم بزنند، این بازیگران جدید وارد بازی شوند در آن صورت حتی اگر نتوانستیم پنج بعلاوه یک را تبدیل به «پنج بعلاوه اروپای دوم» کنیم، خواهیم توانست بنیان تحریم های اتحادیه اروپا را از بین ببریم.
دنیای اقتصاد: «سازگار نمودن اهداف اقتصادی»
«سازگار نمودن اهداف اقتصادی» عنوان سرمقاله روزنامه دنیا اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن می خوانید:
اقتصاد ایران هم اکنون به باور کارشناسان در وضعیت رکودی – تورمی حاد است اما دولت ابتدا باید به کدام معضل رسیدگی کند؟ تورم یا بیکاری؟ این پرسش از آن رو عنوان میشود که برخی معتقدند، سیاستهای مدیریت تقاضای دولت در یک زمان نمیتواند، دوهدف تورم و بیکاری را با هم دنبال کند و به اصطلاح نوعی بده – بستان (Trade off) بین اهداف وجود دارد. به عبارت دیگر اگر دولت بخواهد هدف کاهش تورم را دنبال کند، این کار به هزینه افزایش بیکاری خواهد بود و بالعکس.
با وجود این میتوان مثال های نقض بسیاری را برای این رویکرد چه در اقتصاد ایران و چه در اقتصاد جهانی شاهد آورد. به عنوان مثال در اقتصاد آمریکا و اروپا طی رکود اخیر بارها بستههای انبساطی نظیر برنامههای تسهیل مقداری انجام شد تا رشد اقتصادی جان تازهای بگیرد و بیکاری کاهش یابد و در عین حال، با وجود این سیاستهای انبساطی، تورم در این کشورها افزایش محسوسی نیافت. از سوی دیگر در ایران، مثلا در دوره ریاست طهماسب مظاهری بر بانک مرکزی، سیاست انقباض پولی محسوسی اعمال شد که در نتیجه آن با یک تاخیر زمانی تورم حتی در دورهای تکرقمی شد، اما رشد اقتصادی تغییر محسوسی نکرد و بیکاری نیز افزایش نیافت.
از این مثالها بسیار است، مثالهایی که نشان میدهد نتایج بلندمدتی که در تئوری اقتصاد کلان مورد اجماع است، در کوتاهمدت نیز رخ داده است، یعنی اگر چنانکه نظر اجماعی میگوید: رابطه بلندمدتی بین تورم و بیکاری نیست این عدم رابطه در کوتاهمدت نیز صادق است. اگر بحث بده- بستان بین اهداف نقض شود، آن گاه اولویتبندی بین اهداف، آن چنان معنادار نخواهد بود.
از این رو ای بسا دولت میتواند، سیاستهایی را به پیش ببرد که با اثرگذاری مثبت بر هر یک از دو متغیر تورم و بیکاری، بر متغیر دیگر تاثیر منفی نداشته باشد و به نظر نگارنده دولت فعلی و اقتصاددانان آن به این امر به خوبی واقف هستند. سیاستهای مدیریت تقاضا در ایران بیش از هر چیز بر تورم موثر است و با چنین دیدی است که مجموعه دولت به دنبال سیاستهای انقباضی است.
از یک سو بودجه انقباضی بسته شده (که البته دلیل دیگرش کاهش درآمدهای ارزی است) و بانک مرکزی نیز بر سیاستهای انقباض پولی تاکید میکند. اما از آنجا که مشکل رکود اقتصاد ایران وابسته به تنگناهای تولید است، این انقباض در طرف تقاضای کل بر آن موثر نیست و ای بسا با کاهش سطح تورم و ایجاد ثبات اقتصادی بیشتر، بتوان سرمایه بیشتری جذب کرد و بر تولید و رشد اقتصادی افزود و در نتیجه بیکاری کاهش یابد.
برای غلبه کردن بر رکود اقتصاد ایران، سیاستهای مدیریت تقاضا، اثر معنیداری نخواهد داشت، بلکه باید با رفع موانع مختلف در بازارها، تعمیق حقوق مالکیت، سیاستهای جذب سرمایهگذاری خارجی، کاهش ریسکها و ... به جنگ با رکود رفت؛ سیاستهایی که به هیچ رو با سیاستهای اتخاذی برای کاهش تورم ناسازگار نیست البته به دلیل ماهیت متفاوت دو مشکل بیکاری و تورم و سیاستهای مقابله با آنها، میتوان انتظار داشت که کاهش تورم خود را زودتر از رشد اقتصادی بروز دهد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد