او یواش یا به سرعت میآید و با آن دستمال خیس و کثیف، صندلی را تمیز میکند یعنی برنجها، کاهوها و هویجها را روی زمین میریزد. به هر حال تا اینجا هستی باید این نخالهها را زیر پایت حس کنی.
مینشینی، آرنجت را برای رفع خستگی روی میز میگذاری، اما انگار که لباست به چیزی چسبیده باشد دستت را بلند میکنی؛ روغنهای مانده غذاهای خورده شده روزهای قبل است که لباست را گیر انداخته است.
برای کارگر رستوران دست بلند میکنی و او دوباره با آن دستمال کثیف و اسپری ای در دست میآید،
اسپری را در هوا میپاشد و چند شبنم از آن روی صورتت مینشیند و او که به شیشه میز خیره مانده از سوزش چشمت بیخبر است.
میز که تمیز میشود غذا را سفارش میدهی یعنی میروی پیش صندوقدار و او بدون نگاه کردن به تو هزینه را میگوید و پولها که میانتان رد و بدل شد تو مینشینی سرجایت.
خوب که دقیق میشوی، میبینی مگس هست، پشه هست، نمکدان و فلفلدان کثیف است، جعبه دستمال کاغذی خالی است، شیشههای سس شُره کرده و کارگرانی با یونیفرمهای سفید که روی شکم و سینهشان جرمهای سیاه بسته است.
غذا پلو و خورشت است با سالاد و دوغ. گارسن همه اینها را در سینی رویی چیده و روی دست راستش بالا گرفته. به میز که نزدیک میشود خودت را کنار میکشی تا او راحت تر میز را بچیند.
او بشقاب برنج را که چند جای لبهاش پریده روی میز پرت میکند و بعد خورشت را در کاسهای که ترک برداشته و آب و روغنش از یک گوشه ظرف مثل اشک شمع پایین ریخته روی میز میگذارد.
ظرف سالاد هم روی میز پرت میشود و صدایش شبیه دور زدن سکه میشود که بچهها از چرخیدنهای سریع آن روی سطحی صاف به وجد میآیند.
بطری دوغ نیز با صدا روی میز کوبیده میشود. نوبت قاشق و چنگال میرسد که در یک گوشه خالی میز از پنجههای گارسن بیرون میافتد و روی میز کوبیده میشود و تو در همه این لحظات مبهوتماندهای که چرا این کارگر رستوران همه چیز را میکوبد و پرتاب میکند و برایش مهم نیست که تو مهمان این رستورانی و میخواهی لقمههای غذا را با آرامش فرودهی.
اگر به این برخوردها عادت داشته باشی و از کارگر رستوران توقع احترام و برخورد مودبانه نداشته باشی که غذا را حتی اگر بدمزه باشد، میخوری و دم نمیزنی، اما اگر از آن آدمهای حساس و مبادی آداب باشی و انتظار داشته باشی در ازای پولی که به رستوران میدهی و رونقی که به کسب و کار صاحب آنجا میدهی، در فضایی آرام، تمیز و با برخوردهای دوستانه غذا بخوری، حتما به این وضع اعتراض میکنی.
اینها شرمندهات میکنند
درست برعکس این شرایط، رستورانهایی وجود دارد که مشتریان خود را با ادب و احترامی ویژه شگفتزده میکنند و برای همیشه خاطره خوشخوردن غذایی دلچسب را در ذهن آنها حک میکنند. ساختمان اینجا زیباست، با معماری چشمنواز که حاکی از سلیقه صاحب آنجاست.
یک مرد یونیفرم پوشیده جلوی در ورودی رستوران منتظر مشتریهاست. تا چشمش به تو میافتد لبخند میزند، تا کمر خم میشود و سلام میگوید و دستش را طوری به طرف در میگیرد که یعنی بفرمایید داخل. ادبش تو را شرمنده میکند و حس خوب رابطهای محترمانه، تو را در حالی که لبخند میزنی به فضای داخل رستوران میبرد.
همه چیز اینجا زیباست، میز و صندلیهای چوبی و خوشتراش با رومیزیهای مخمل و رویهای که از سفیدی برق میزند.
صندلیات را که انتخاب کردی و نشستی، مردی شیکپوش و لبخند به لب، سلامکنان کنار میزت میایستد و یک منو با جلد مخمل را دودستی به دستت میدهد.برای سفارش دادن مشتاق میشوی، با این که قیمت غذاها در این رستورانها معمولا زیاد است، اما حس خوبی که از حضور در اینجا پیدا کردهای تو را در خرج کردن، بیمحابا میکند.
سفارش غذا طوری که انگار تکتک مشتریها اشخاصی بسیار مهم و معروفند، گرفته میشود و تو بعد از سفارش، میمانی با سکوتی حاکم بر فضا، چیدمان زیبای سالن و کارکنانی که اگر با آنها چشم به چشم شوی تو را به یک لبخند مهمان میکنند.
غذا که روی چرخهای مخصوص پذیرایی آمد، مردان شیکپوش رستوران، غذاها را در حالی که در شیکترین ظرفها سرو شدهاند با دو دست، آرام و متین، به مشتری تعارف میکنند و بعد هم چرخهای مخصوص نوشیدنی میآید که مرد شیک پوش و مودب دیگری از تو میخواهد نوشیدنی مورد علاقهات را انتخاب کنی.
همه چیز خوب است و حتی طعم غذا در این فضای و با حضور کارکنان آموزش دیده، خوشمزهتر هم به نظر میرسد و تو در حالی که نوشیدنیات را در لیوانهای پایهدار مخصوص، آرامآرام فرو میدهی، خوشحالی از اینکه پول را در جای درستی خرج کردهای و در همان حال به این فکر میکنی که در اولین فرصت، عزیزانت را هم به صرف غذا در این فضا مهمان کنی.
از این حسن تا آن حسن
از این حسن تا آن حسن، صد گز رسن را میشود بخوبی در رستورانهای مشتریمدار و بیاعتنا به مشتری لمس کرد. تفاوتها فاحش است، در یکی مشتری حرف اول را میزند چون صاحب رستوران پی برده راز موفقیت در ادب، احترام و رعایت رسوم حرفهای مهمانداری است و در دیگری مشتری بیاهمیت است، چون صاحبش به تجربه دریافته در شلوغی شهرهای امروز، تعداد آدمهایی که خواباندن حس آزاردهنده گرسنگی را به چیزهای دیگر ترجیح میدهند، زیاد است.
برای همین رستورانهای بد و خوب از نظر میزان توجه به مشتری، همچنان در شهرها به کسب و کار خود ادامه میدهند و هیچگاه از مشتری خالی نمیمانند؛ هرچند که میان این ماه و آن ماه، تفاوت از زمین تا آسمان است.
محبوبه سیفاللهی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد