جام جم آنلاین گزارش میدهد
آنچه جمیل را از دیگر شخصیتهای شرور نمایشی متمایز میکند، حسی توامان کینه و عشق است که نسبت به آدمهای اطرافش دارد. او تمام توانش را صرف انتقام از پلیسی میکند که با او پیوند خانوادگی هم دارد. از آن طرف دخترش خورشید را عاشقانه دوست دارد و این عشق به او انگیزه بیشتری برای حرکت میدهد.
اجرای نقشی با این درجه از پیچیدگی از عهده هر بازیگری برنمیآید. اما مهدی سلطانی با تواناییهایی که دارد، توانسته این نقش را بسیار باورپذیر جلوه دهد. او تئاتر را خانه اصلیاش میداند.
در کارنامه این بازیگر حضور در نمایشهای زیادی به چشم میخورد که از آن جمله میتوان پدرخوانده ناپلی (بابک محمدی)، حضرت والا و رقص زمین (حسین پاکدل) و رمولوس کبیر (نادر برهانی مرند) را نام برد.
او در تلویزیون در سریالهایی چون تصمیم نهایی (محسن شاهمحمدی)، در مسیر زایندهرود (حسن فتحی) و عکاسخانه (فرزین مهدیپور) نقشآفرینی کرده است.
سلطانی مدرک دکتری تئاترش را سال 1387 از دانشگاه آوینیون (Avignon) فرانسه دریافت کرده و هماکنون عضو هیات علمی گروه تئاتر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.
بزودی فیلم «ملکه» (باشه آهنگر) را از این بازیگر بر پرده سینماها خواهیم دید. حضور در فیلم سینمایی «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا آخرین فعالیت سینمایی این بازیگر است. با مهدی سلطانی به بهانه پخش شبانه سریال «دیوار» و ایفای نقش جمیل همصحبت شدیم.
در گفتوگویی که با سیروس مقدم داشتم، اشاره میکرد در دیوار به شر یک خلافکار تمام عیار بها داده است. خود شما نسبت به این آدم خلافکار چه حسی دارید؟ از این که در نقش یک شخصیت منفی ظاهر شوید پرهیزی نداشتید؟
نقش منفی یا مثبت مطلق نیست. در قرن حاضر درام به سمتی میرود که قهرمانهایش به انسانهای روزمره نزدیک میشوند. این انسانها نه بد مطلق هستند و نه خوب مطلق. از اینرو مکتب رئالیسم (واقعگرایی) ایجاد شد. یعنی بازتاب آنچه با واقعیت روزمره سر و کار دارد. در گذشته نقاشیهایی از اشرافزادگان کشیده میشد که سوار بر اسب بودند. این تصاویر چهره مثبت و باشکوهی از این افراد ارائه میداد. بعد از آن نقاشان، واقعیت و هر آنچه در آن بود را به هنر انتقال دادند. در دنیای واقعی بد مطلق نداریم. خوب مطلق هم نداریم. نمیشود گفت انسانهای خوب و انسانهای بد. با چه معیاری قرار است تشخیص بدهیم این انسان خوب است یا بد؟ در یک فرهنگ ممکن است کسی که خانواده خودش را قربانی قانون کند، انسان بدی باشد؛ اما در فرهنگی دیگر کسی که قانون را به خانوادهاش ترجیح میدهد، انسان خوبی است. بستگی دارد چه زاویه نگاهی داشته باشیم. به نظر من جمیل انسان خوبی است که گاهی بدی میکند. بدیاش ناشی از فطرت ناپاکش نیست. فطرتش مثل همه انسانها پاک است. چه چیزی باعث شده جمیل دست به کارهایی بزند که به لحاظ قانونی کارهای بد به شمار میآید؟ آنچه در واقعگرایی تاکید میشود تاثیری است که اجتماع بر آدمها میگذارد. گاهی اجتماع آدمها را به انجام کارهایی مجبور میکند که با فطرتشان ناسازگار است. ممکن است فقر باعث شود انسان دست به دزدی بزند. شاید ما هم در این شرایط اقدام به دزدی کنیم در صورتی که دزد بالفطره نیستیم.
اینکه بد و خوب نسبی است، نکته درستی است. اما برای خود بازیگر باید مشخص باشد دارد چه نقشی بازی میکند. شما جمیل را یک آدم شرور نمیدانید؟
نه، من درباره او اینگونه قضاوت نمیکنم. او را به عنوان انسانی میپذیرم که راه و روش زندگیاش با من فرق دارد. شاید من بیش از جمیل قانونمند باشم و دست به دزدی نزنم. من برای رسیدن به هدفم دست به هر کاری نمیزنم، اما جمیل میزند. ابزار و مسیر برایش مهم نیست. هدف مهم است. خودش آدمها را به دو دسته تقسیم میکند. میگوید خوب و بد نداریم. با جنم و بیجنم داریم. آدمهای باجنم کارشان درست است و آدمهای بیجنم فاتحهشان خوانده است.
ولی ما میبینیم او در بیشتر لحظات حس انتقام و کینه را به مخاطب منتقل میکند. اینطور نیست؟
بله، صد درصد. آیا شما هیچ وقت نسبت به کسی کینه نداشتهاید؟ جمیل 80 درصد کینه دارد و شما 20 درصد دارید. چیزهای مشترکی در همه ما انسانها وجود دارد فقط درصدش فرق میکند. حتی وقتی دارد در زندان ورزش میکند عرقش عرق ناشی از کینه است. یعنی خشمگین است و به همین خاطر عرق میریزد. چون در جهانبینی جمیل، یونس آدم خیانتکاری است. یونس میتوانست کمک کند جمیل زندانی نشود، ولی این کار را نکرد. در نگاه جمیل این انسان لایق نابودی است.
براساس این چارچوبی که شما ارائه میدهید، سریال دیوار دارد جهانبینی جمیل را به عنوان یک جهانبینی جذاب ارائه میکند. آیا رسالت یک سریال این نیست که به مردم بگوید این جهانبینی اشتباه است؟
بله، به همین خاطر ما قضاوت را به عهده تماشاگر میگذاریم. میگوییم این مسیر سرانجامش چه شد. فرجامش شکست بود یا پیروزی. آیا جمیل به عنوان یک بیمار روانی از کارش لذت میبرد یا این که نه. او آگاهانه درگیر این کارها شده و نتیجهاش هم نابودی است. تماشاگر با جمیل همذاتپنداری میکند و دوست ندارد جمیل دست به خلاف بزند. تماشاگر میگوید جمیل تو را به خدا این کار را نکن. گرفتار میشوی. ما دوستت داریم. تو را به خدا نکش، خلاف نکن، دزدی نکن. تماشاگر برای جمیل دل میسوزاند، اما هیچ وقت تشویق نمیشود کارهای جمیل را انجام بدهد، چون دارد سرنوشتش را میبیند.
مریلین بکر در کتاب «اخلاق در فیلمنامهنویسی» به نویسندگان توصیه میکند هیچگاه یک آدم شرور را جذاب و دوستداشتنی جلوه ندهند. به نظر شما درباره جمیل این اتفاق افتاده است یا نه؟
در مکتب واقعگرایی، ما شرور به آن معنا نداریم. همه انسانها خاکستری هستند. همه انسانها ضعف دارند. احمد شاملو میگوید ما همه خوبیم که گاهی بدی میکنیم. مقیاس بدیها باعث میشود طرف یک جنایتکار جنگی یا دیکتاتور بزرگ یا دزد دون پایه بشود.
این که یک آدم خاکستری در مرکز ثقل درام قرار گرفته چقدر برایتان جذاب بود؟
بسیار هیجانانگیز بود. وقتی متن را خواندم دوستش داشتم. احساس کردم جمیل شرور نیست. اگر بخواهیم با دید قهرمان و ضد قهرمان نگاه کنیم جاهایی جمیل به قهرمان تبدیل میشود. قهرمان کسی است که میخواهد دست به عملی بزند و ضد قهرمان مانعش میشود. در نگاه اول، جمیل شخصیتی است که خیلی از کارهایش قابل قبول نیست، اما قابل درک است. جهانبینیاش با من متفاوت است و البته خیلی جاها هم جهانبینیاش با من مشترک است. جهانبینیاش با همان مردمی که برایش دل میسوزانند هم مشترک است. وگرنه برایش دلسوزی نمیکردند. آنها وقتی میبینند جمیل یک انسان واقعی است، با او همذاتپنداری میکنند. یقینا مخاطب با یک شخصیت شرور و بدطینت همذاتپنداری نمیکند. این خصلت بشر است. مخاطب خودش هم مثل جمیل انسانی است که گاهی بدی میکند. آیا کسی هست که دخترش را دوست نداشته باشد؟ آیا کسی هست که حسد نداشته باشد؟ کسی هست که وسوسه نشده باشد؟ خیر. همه ما وسوسه شدهایم.
سیروس مقدم گفت وقتی به جمیل فکر میکردم اولین و آخرین فردی که تصویرش در ذهنم نقش بست مهدی سلطانی بود و او را به خاطر صدای رسا، قامت و تحرکش انتخاب کردم. شما این ویژگیهایتان را از تئاتر به سینما و تلویزیون آوردهاید؟
پرورش صدا، بیان، بدن، حرکت، میمیک، تربیت احساس و عاطفه، تحلیل نقش، شخصیتپردازی، تقویت تمرکز و تخیل، ضرباهنگ، درک موقعیت دراماتیک و خلق آن و... همه را من از تئاتر و تجربههای تئاتری آموختهام.
تئاتر چگونه صدا و بیان یک بازیگر را تقویت میکند؟
بیان و صدا یکی از ابزارهای بازیگر است. بیان و صدا تعریف دارد. بیان یک کنش است که توسط بازیگر انجام میشود. در این کنش بازیگر باید هیجانات و اندیشهاش را به طرف مقابل بروز دهد. در زندگی روزمره ما همین کار را میکنیم، اما چون قرار است بازیگر با مخاطبش ارتباط برقرار کند و بر او تاثیر بگذارد، باید بیانش جذاب باشد. به همین خاطر بحث بیان یک مقدار تخصصی میشود. آموزههای تئاتری شرایطی برای بازیگر فراهم میکند که بتواند صدایش را پرورش دهد. از آنجا که هنر سقف ندارد، هیچ وقت نمیتوانیم بگوییم این بیان بهترین بیان است. همیشه میشود بهتر از امروز بود. در تئاتر نیاز است صدا به ردیف آخر تماشاگران برسد. حتی صداهای آهسته و احساسی هم باید به آن آخر برسد. به همین خاطر بازیگر باید صدایش را پرورش دهد.
البته ترکیب این صدا با دیالوگهای پخته فیلمنامه باعث جذابتر شدن بیان میشود. شما دیالوگها را عینا تکرار میکردید؟
بله، اکثر اوقات این گونه بود. اگر هم عوضش میکردیم با موافقت کارگردان و نویسنده بود. گاهی اصلاحاتی سر صحنه اتفاق میافتد و این طبیعی است.
بعضی وقتها جمیل چند جمله شاعرانه را پشتسر هم میآورد. خودتان راجع به دیالوگهای فیلمنامه چه نظری دارید؟
این سبک ادبیاتی است که آقای سعید نعمتالله در نگارش متون خودشان به کار میبرند. جملات جذاب و شنیدنی هستند. سختیاش برای بازیگر است که چطور بتواند این دیالوگهای مسجع را به گونهای ادا کند که واقعی به نظر برسد، اما اگر این دیالوگها به شکلی قابل باور و متقاعدکننده ادا شوند تاثیرگذاریاش دوچندان میشود.
دیالوگی بود که خیلی دوستش داشته باشید؟
تکیهکلام جمیل «نامه تمام» است. او آخر هر مونولوگی این را میگوید و دیگر هیچ حرفی نمیزند. یعنی من حرفهایم را زدم و نامهام بسته شد. جمیل دیالوگهای قشنگ زیاد دارد که حتی میتواند ضربالمثل بشود. مثلا میگوید: «قدیم مدیمها فر شش ماهه مد بود، ولی امروزه روز انگار توبه کردن مد شده» یا میگوید: «من دوست داشتن لازم دارم» یا «آدم باید هر کاری رو تمیز انجام بده حتی کار کثیف رو» من با دیالوگها ارتباط برقرار میکردم. الان خیلی حضور ذهن ندارم. باید فکر کنم تا یادم بیاید.
این که شما جنب و جوش زیادی دارید و صحنههای درگیری و تعقیب و گریز را خوب اجرا میکنید هم به آموزههای تئاتری برمیگردد؟
بله. در تئاتر بازیگر باید تواناییهای بدنی داشته باشد و دو ساعت روی صحنه دوام بیاورد. این تواناییها در کلاسهای بدن و حرکت آموزش داده میشود. جدای از اینها بازیگر ممکن است در صحنههای اسبسواری و شنا و جنگ و نبرد هم حضور داشته باشد.
اهل ورزش هستید؟
به معنای حرفهای ورزش نمیکنم، ولی گاهی نرمش میکنم.
طریقه استفاده از هفت تیر را هم بلد بودید؟
سر صحنه دیوار، کارشناسان انتظامی حضور داشتند و نکات لازم را به ما میگفتند. در ضمن من قبلا سه کار پلیسی انجام دادهام و با بازی در این گونه نقشها آشنا هستم.
قطرههای عرقی که روی صورتتان نقش میبندد واقعی است؟
بعضی وقتها عرقی وجود نداشت و اضافه میکردند. ولی در بیشتر وقتها عرقهای خودم بود.
در یکی از سکانسهای تعقیب و گریز دیوار کارگردان این سریال کلیشهشکنی میکند و میبینیم خلافکار با اسپری فلفل پلیس را مغلوب میکند. عجیب نیست؟
سلطانی: جمیل پر از تناقض است و به همین خاطر رنج میکشد. او خودش از خلافی که میکند لذت نمیبرد. او جنایتکار بالفطره نیست. او قطعا بعد از هر دزدی دچار عذاب وجدان میشود. او شرور نیست. او انسانی برونگراست، اما درون پر تلاطمی دارد
این یکی از ویژگیهای خوب سریال است که برخی تابوهای دست و پاگیر را میشکند. من شنیدهام این سریال باعث شده تعداد تماشاگران ماهواره در آن ساعت کم بشود. علتش همین چیزهاست. مخاطب باید به برنامههای تلویزیون اعتماد داشته باشد تا از آن لذت ببرد. در این کار احساس میکند چیزی به او تحمیل نمیشود. دارد جدی گرفته میشود و به او احترام گذاشته میشود. ما یک جوالدوز به دیگری میزنیم و یک سوزن هم به خودمان. به همین خاطر تماشاگر اعتماد میکند. همین ریزهکاریهاست که اعتماد تماشاگر را جلب میکند.
در رفتارهای جمیل حس دوگانه انتقام و عشق را میبینیم. او دخترش را عاشقانه دوست دارد و در عین حال میخواهد از یونس انتقام بگیرد. شما چطور این احساسات دوگانه را از یکدیگر تفکیک میکردید؟
انسان واقعی ترکیبی از احساسات و هیجانات است. در غیر این صورت واقعی نیست. انسان واقعی پر از تناقض است. گاهی این احساسات در هم تنیده میشوند و غیرقابل تفکیک هستند. گاهی ما خوشحالیم و گاهی عصبانی. گاهی مهربانیم و گاهی متنفر. گاهی همزمان هم کنجکاویم و هم میترسیم. انسان در موقعیتهای مختلف عکسالعملهای متفاوتی دارد. بازیگر باید این موقعیتها را درک و متناسب با آن عمل کند.
ولی میبینیم وقتی جمیل و خورشید با هم تنها میشوند حس عاشقانه جمیل بر دیگر احساساتش غلبه دارد. چرا؟
معنای واقعگرایی همین است. جمیل دخترش را دوست دارد. یک فرمانده خشن ممکن است در خانوادهاش پدر خوبی باشد. در دنیای واقعی همه چیز متناقض است، زیرا واقعیت سرشار از تناقضات است.
در سریال دیوار جمیل وقتی حرفهای عمیق میزند با سبیلش بازی میکند. من فکر میکردم این نکته جزو ویژگیهای نقش است، اما الان میبینم شما هنگام حرفزدن هم همین کار را میکنید. رفتار همیشگیتان است؟
نه، عادت کردهام. من اصلا سبیل نمیگذارم. در نقشهای قبلی هم سبیل مصنوعی برایم میگذاشتند. برای نمایش «پدرخوانده ناپلی» مجبور شدم سبیل بگذارم. بعد هم این سبیل در دیوار و چ حاتمیکیا استفاده شد. بعد از فیلمبرداری چ از شر اینها راحت میشوم. الان احساس میکنم یک چیز اضافهای روی صورتم است.
تصویربرداری کارهای سیروس مقدم معمولا دو ویژگی دارد. یکی این که دوربینش بسیار سیار است و دیگری این که از قابهای بسته زیاد استفاده میکند. جنس تصویربرداری این کارگردان چقدر روی کار بازیگر تاثیر میگذارد؟
صد درصد. خوشبختانه آقایان سیروس مقدم و گل سفیدی از جمله کسانی هستند که به کنشهای بازیگر توجه میکنند و به بازیگر بیش از اشیا اهمیت میدهند. بستن این قابها به شخصیتپردازی بازیگر کمک میکند. آقای گل سفیدی مدام این صحنهها را شکار میکند.
قبلش به شما میگفتند؟
بعضا میگفتند و بعضا ما بازی میکردیم و بعد میفهمیدیم دوربین روی یک نقطه متمرکز شده است.
جمیل وقتی از زندان برمیگردد همان کارهای سابق را انجام میدهد. آیا 15 سال زندان روی او هیچ تاثیر مثبتی نگذاشته است؟
نه، بدترش کرده است. زندان دو تا کارکرد دارد؛ یکی اینکه مجرم را از جامعه جدا میکند. دیگر این که مجرم را تنبیه میکند، اما گاهی خود زندان آموزشگاه خلاف میشود. البته برای جمیل این اتفاق نمیافتد، چون او خودش استاد این دانشگاه است. زندان غرور و بلندپروازی جمیل را نابود کرده و کینهاش را افزایش داده است. او میگوید: «من حتی اگه بمیرم هم دیگه به زندان برنمیگردم» او مرگ را بر زندان ترجیح میدهد. نقطهضعف جمیل کینهاش است. این کینه در زندان بیشتر میشود. یونس در یکی از دیالوگهایش میگوید: «جمیل دوباره دست به کار شده. وحشتناکتر از قبل.»
جمیل 15 سال در زندان مانده و وقتی بیرون میآید همان سلطه قبلی را بر زیردستانش دارد. چرا؟
جمیل متعلق به طایفهای است که شاید بتوان آن را با سیستم پدرخواندههای ایتالیایی مقایسه کرد، اما از نوع ایرانیاش. افرادی مثل جمیل پدرخواندههای بومی شدهاند. خانواده برای اینها اصل است. از همدیگر حمایت میکنند و نسبت به خانواده تعصب دارند. برای اینها کوچک و بزرگی مهم است. از بچگی آموزش خلاف میبینند و بزرگ که شدند دست به کار میشوند. حتی خیلیها در زندان مدیریت باندهای تبهکاری را به عهده میگیرند و زندان برایشان یک مامن میشود. در زندان مدیریت میکنند بدون این که کسی به آنها شک کند.
جمیل دخترش را عاشقانه دوست دارد، ولی چرا نسبت به خواهرش که جزو خانوادهاش محسوب میشود چنین حسی ندارد؟
چون خواهرش را یک خائن میداند. خواهرش یک فرد مطرود است، چون به برادرش که عضو مهمی از خانواده است وفادار نبوده و در خیمه دشمن مهربانی میکند. حتی وقتی جمیل زندان بود خواهرش 15 سال نیامده برادرش را ببیند. از دیدگاه جمیل این خواهر تمام شده است. این خواهر کسی است که پیوندهای حقوقیاش را به پیوندهای حقیقیاش ترجیح داده است.
دخترش خورشید در مرز خیانت و محبت قرار گرفته است؟
دختر هر هفته به ملاقاتش رفته و جمیل را به یاد همسرش انداخته است. جمیل همسرش را خیلی دوست داشته. او دختر را یک موجود معصوم آسیبپذیر میداند. تمام هدفش بعد از انتقام گرفتن از یونس این است که دخترش را خوشبخت کند. او میخواهد با فراهمکردن ثروت زیاد برای دخترش، 15 سال فقدان خودش را جبران کند.
منظورم این است که اگر دخترش عروس یونس بشود او هم خیانت کرده است؟
اگر بدون در نظر گرفتن پدر به عنوان مهمترین رکن خانواده ازدواج کند بله خیانت کرده است. ولی اینجا عشق پدری نیز تعیینکننده است. عشق گاهی معادلات هر چیزی را بر هم میزند. باید منتظر بمانید و ببینید چه اتفاقی میافتد.
در صحبتهایتان به فیلم پدرخوانده اشاره کردید. میخواستم بپرسم آیا این فیلم روی بازی شما تاثیر گذاشته است یا خیر؟ آیا میتوانیم جمیل را هم یک پدرخوانده ایرانی بدانیم؟
جمیل به لحاظ ساختار هیچ ربطی به دون کورلئونه در فیلم پدرخوانده ندارد. همانطور که اشاره کردم ساختار این طایفهها به ساختارهای پدرخواندگی نزدیک است، اما پدرخواندهها منسجمتر و سازمان یافتهتر برخورد میکردند و تا مرز جنایتهای بزرگ پیش میرفتند، اما این طایفهها جرمهایی که منجر به اعدام بشود انجام نمیدادند. بیشتر مشغول دزدی و سرقت بودند، اما بعضا پدرخواندهها مافیای مخوفی بودند که میتوانستند صدها نفر را بکشند. گاهی هم وابسته به یک نهاد سیاسی بودند. یعنی نتیجه کارشان به یک حزب سیاسی خاص کمک میکرد،اما اینگونه طایفهها کاری به سیاست ندارند.
تعامل شما و کارگردان و نویسنده برای ایفای نقش جمیل چطور بود؟
در به عینیت در آوردن یک نقش، سه تا مولفه خیلی مهم است: نویسنده، کارگردان و بازیگر. در دورخوانیها هر سه حضور داشتیم تا با تعامل، نطفه جمیل بسته شود. بعد از این من به عنوان بازیگر این نقش باید از این نطفه در بطن خود بخوبی مراقبت کنم و اصول ایمنی و تغذیه جنین را رعایت کنم تا نقش صحیح و سالم به دنیا بیاید و در طول فیلمبرداری مراحل رشد و نمو خود را سپری کند. در واقع، فرآیند شخصیتپردازی و ایفای نقش محصول تعامل بین نویسنده، بازیگر و کارگردان است.
خودتان هم تحقیقاتی درباره این طایفهها داشتید؟
در گفتوگوهایی که با سعید نعمتالله و سیروس مقدم داشتم راجع به اینگونه طایفهها شناخت نسبی پیدا کردم. آنها تحقیقاتی داشتند که من از آن استفاده کردم.
چقدر از تخیل خودتان استفاده کردید؟
جمیل برای من هیچ ما به ازای بیرونی نداشت. از روی شخص خاصی الگوبرداری نکردم. از تخیلم کمک گرفتم.
جمیل با این که جنبوجوش زیادی دارد، ولی در خانه خودش گاهی به یک نقطه خیره میشود و خیلی آرام به نظر میرسد. چرا؟
جمیل پر از تناقض است و به همین خاطر رنج میکشد. شخصیت او را میتوان این طوری توجیه کرد. او خودش از خلافی که میکند لذت نمیبرد. او قاتل و جنایتکار بالفطره نیست. او قطعا بعد از هر دزدی دچار عذاب وجدان میشود. او شرور نیست. او انسانی برونگراست، اما درون پر تلاطمی دارد.
من یکی از دیالوگهای خوب جمیل یادم آمد. میگفت «داغ سابقه اگه به پیشونیت چسبید، دیگه چسبیده» شما چطور؟
در سکانس زندان وقتی دخترش به ملاقاتش آمده بود میگفت: «قبول من خلافکارم. ولی اونایی که اون بیرون آزادن، به اندازه یک روز حبس کشیدن خلاف نکردن؟ چرا کردن. ولی این تو نیستن چون یا پارتی داشتن یا شانس» این دیالوگ را هم دوست داشتم.
احسان رحیمزاده - گروه رادیو و تلویزیون
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان