یکی از کارگردانانی که شما کارتان را با او شروع کردید، ساموئل خاچیکیان است.
بله، فیلم عقابها و یوزپلنگ، اولین و دومین فیلمی بود که در سینما کار کردم و بعد از آن هم «مردی در آیینه» و «بلوف» را بازی کردم.
در واقع آن موقع شما یکی از ستارههای سینما محسوب میشدید.
من سال 70، شش فیلم در جشنواره فیلم فجر داشتم. آن زمان خیلی کار میکردم، مثلا تهیهکننده سناریو را میزد زیر بغلش میآمد تا بندرعباس سر فیلمبرداری تا با من قرارداد ببندد. یکدفعه دیدم هیچ کس سراغ من نمیآید و این شد که رفتم سراغ نقاشی.
به صورت حرفهای نقاشی میکردید؟
بله. بعد از اینکه ممنوعالفعالیت شدم، در بازار قائم یک گالری زدم. تابلو میکشیدم و خیلی هم خوب میفروختم، چون امضایم پایشان بود. همان موقع ماهی 800-700 هزار تومان در آمد داشتم.
چه سبکی نقاشی میکردید؟
واقعگرایانه میکشیدم. منظره و پرتره با کاردک و قلممو.
پرتره خودتان را هم کشیدهاید؟
خودم را هم کشیدهام. یک دست از ابرها آمده بیرون که دف میزد و روی آن دف نشستهام و دارم سه تار میزنم. البته تقریبا پوستر کنسرتم در آمریکا بود.
چطور شد که نقاشی را رها کردید؟
بعد از آن برای نمایش «معرکه در معرکه» که در آمریکا اجرا میشد، دعوت شدم. بعد از اتمام اجرای این نمایش که به ایران بازگشتم، دیگر گالریام به هم خورد.
میگفتند از ایران برای همیشه به آمریکا رفتهاید؟
نه، من فقط یک سال مستمر در آمریکا بودم، هر بار هم که میرفتم بیشتر از دو، سه ماه نمیماندم. من هیچ جای دنیا بیشتر از چند ماه نمیتوانم دوام بیاورم. چون کشورم را دوست دارم. بعد از اینکه سال 76 به ایران برگشتم، با فیلم «جوانی» قاریزاده به سینما برگشتم و چند سکانس هم در «مسافری از ری» بازی کردم. بعد هم اولین آلبوم موسیقیام را منتشر کردم که مدتها طول کشید. یک تئاتر هم کار کردم با عنوان «والس خداحافظی».
بعد هم «بوتیک» را بازی کردید؟
بله، مشغول بازی در «والس خداحافظی» بودم که حمید نعمتالله برای «بوتیک» با من تماس گرفت. گفت یک نقش منفی دارم که به هر کس پیشنهاد میدهم، میگوید خیلی سیاه است. فیلمنامه را که خواندم، دیدم عجب نقشی است، سیاه یعنی چی؟ نقش به تمام معنی بود و جای بازی داشت. بوتیک را که بازی کردم تا الان یک لحظه بیکار نبودهام. بوتیک برایم هم نون شد و هم آب. از حمید نعمتالله همیشه تشکر میکنم به خاطر اینکه این نقش را به من پیشنهاد کرد. دیگر از آن به بعد گزیده کار کردم، با این که زیاد بازی کردم. نقشهای متفاوت را قبول کردم، منفی، مثبت و نقشهایی که شبیه هم نباشند. اتفاقا چند پیشنهاد شبیه نقش شاپوری بوتیک داشتم که رد کردم.
پس از آن چرا سراغ تلویزیون رفتید؟
یکی، دو سال بعد از بوتیک، میرباقری« مختارنامه» را شروع کرد. داوود برای من ارزشمند است و کارهایش را دوست دارم. حتی در «معصومیت از دست رفته»، چند سکانس بیشتر بازی نکردم، گفت چون در «امام علی(ع)» نشد که بازی کنی، بیا تا همکاری جدی در مختارنامه داشته باشیم. شش سال درگیر مختار بودیم، لابهلایش سریال پول کثیف، عملیات 125، تاوان و چند تلهفیلم دیگر بازی کردم. در این میان سراغ موسیقی هم رفتم و سال 86 آلبوم «غوغا» را منتشر کردم.
چند آلبوم موسیقی از شما منتشر شده است؟
سومین آلبومم بزودی منتشر میشود؛ خیلی برایش انرژی و هزینه صرف کردهام. فکر میکنم کار ارزشمندی شده است و خستگی حسابی از تنم درمیآید.
چه سبکی است؟
پاپ. هاووس هم دارد. ولی با صدای من متفاوت شده است. وقتی هاووس میخوانم، چون صدای ایرانی و حزنانگیزی است، اوبس اوبس به نظر نمیرسد. آهنگ شش و هشت هم دارم و یکی که خودم آهنگش را ساختهام.
ورزشکار هم هستید؟
بله، قهرمان شنا بودم. الان دکتر ممنوع کرده است که ورزش سنگین انجام دهم. من آنقدر روی تردمیل میدویدم که تردمیل میایستاد!
عضو تیم هنرمندان نیستید؟
نه. اسب روی زانوی من افتاده و نمیتوانم ورزش حرفهای انجام دهم. با مرحوم خسرو شکیبایی و ثریا قاسمی سر فیلمبرداری بودیم که اسبی که سوارش بودم رم کرد، مرا انداخت و با وزن 700 کیلوییاش روی پای من افتاد.
عنصر صدا در بازی شما خیلی نقش دارد. هیچ وقت ندیدهام که صداسازی کنید یا صدایتان را تغییر دهید. این تعصب روی صدایتان را نشان میدهد یا دلیل دیگری دارد؟
مساله تعصب نیست، به نظر من 70 درصد توان یک بازیگر صدایش است. تن صدا و فن بیان برای یک بازیگر خیلی مهم است. شما وقتی یک جمله را خوب ادا کنید، حرکت درست را با خود میآورد. ابتدا باید صدایتان را با نقشیکه ایفا میکنید، هماهنگ کنید.
نقشی بازی کردهاید که صداسازی کنید؟ مثلا وقتی داشتید نقش یک روحانی را بازی میکردید.
نه. من صداسازی را دوست ندارم. صدای خودم را تغییر دادهام ولی باز هم صدای خودم بوده است.
شما جزو بازیگرهایی هستید که تنوع نقش دارید. ولی کارتان را با بازی در فیلمهای اکشن شروع کردید. تمایل خاصی به این جنس از سینما داشتید؟
نه. من آدم ملایمی هستم و فقط میخواستم وارد بازیگری شوم. بعد از انقلاب که سراغ بازیگران جدید میرفتند، کمکم سراغ ما هم آمدند. آن زمان در «محله بهداشت» بازی میکردم و مرحوم خاچیکیان برای بازی در نقش خلبانی که شهید میشود، انتخابم کرد. به من میگفت چه کسی گفته که چهرههای مثبت نمیتوانند نقش منفی بازی کنند، تو با همین چهره هم میتوانی نقش منفی بازی کنی. بعد از «یوزپلنگ» هم «اجاره نشین ها»، «سرزمین آرزوها»، «شب بیست و نهم» را بازی کردم.
شب بیست و نهمکه هنوز یکی از فیلمهای ارزنده سینمای وحشت ایران است.
این فیلم هنوز هم در ژانر وحشت یکی از بهترینهاست. اولین بار که در سالن سینما فیلم را دیدم، یکی، دو جا حتی ترسیدم و جا خوردم. فکر کنید حالا فیلم را خودم بازی کرده بودم. اتفاقا مرحوم خاچیکیان هم آن را تدوین کرد. یادم هست روی اتوبوسهایی که تبلیغ میکردند، اسم کارگردان را کوچکتر از اسم تدوینگر نوشته بودند.
مگر آن موقعها هم روی اتوبوس تبلیغ میشد؟
بله، من اولین بار تبلیغ همین فیلم شب بیست و نهم را روی اتوبوسها دیدم. اولین باری که تصویر خودم را دیدم، در تیزر عقابها بود. چون بازیگر تلویزیون بودم و همیشه تصویر کوچکی از ما دیده میشد، برایم جذاب بود که یکدفعه عکس بزرگی از خودم را ببینم.
چطور شد که بازیگری را انتخاب کردید؟
از بچگی عشق بازیگری داشتم. اتفاقا در آلبوم جدیدم آهنگی به اسم قاصدک دارم که به دوران کودکی و آرتیست بازی در کوچههای شمرون و سینمای روباز تابستانی اشاره دارد. داستان کودکی که با عشق به سینما عجین شده بود. یادم هست آن موقعها پوست هندوانه روی سرمان میگذاشتیم و چند تا پر هم رویش، بعد نقش رستم و سهراب را بازی میکردیم. پدرم دوست داشت که بروم حوزه و درس طلبگی بخوانم، حتی پیش امام جمعه مسجد تجریش هم جامعالمقدمات را تمام کردم، اما در نهایت
بازیگر شدم.
روحانیت و بازیگری مسیرهای کاملا متفاوتی از هم هستند.
به نظر من خیلی شبیه هم هستند. در روحانیت و بازیگری باید خطیب باشی و خوب صحبت کنی. ضمن اینکه هر دو آموزنده هستند، سینما در حوزه فرهنگ آموزنده است و روحانیت هم در حوزههای گوناگون آموزنده است. به هر حال هر دو یک کار اجتماعی است.
اولین کارتان به عنوان بازیگر چه بود؟
نمایشی با نام «عبادتی بر مصیبت حسین بن منصور حلاج» را بازی کردم. خیلی جوان بودم و20 سالم هم نشده بود. دوستی به اسم منصور ملکی داشتم که در همین کارها بود، یک روز آمد و گفت رضا قرار است نمایشی اجرا شود که یک نفر را میخواهند برایشان بخواند. با خودم گفتم از این بهتر نمیشود. قبول کردم و رفتم. خانم خجسته کیا که خدا حفظشان کند، کارگردان این اثر بود. خانم فرهیخته و محترمی هستند و خیلی چیزها به من یاد دادند. یادم هست برایم سعدی و شرح شطحیات میخواند. حالا برایم مثل یک رویا میماند. آن دوره دوستانی پیدا کرده بودم که پنجاه سال از من بزرگتر بودند و تمام مدت میخواستند هر چه که میدانند، به من بیاموزند.
خلاصه بعد از آن تئاتر «ویس و رامین» به کارگردانی آربی آوانسیان را بازی کردم، آنجا هم جزو گروه کر بودم، هر از چند گاهی هم دیالوگهایی میگفتم. فرامرز صدیقی، آتش تقیپور، پرویز پورحسینی و ثریا رهنما هم بودند. این تئاتر را یکبار در تخت جمشید اجرا کردیم و چقدر هم برایش تمرین کردیم. بعد از آن کارگاه نمایش چون صدایم خوب بود با من قرارداد بست، آن موقع قرارداد یکساله با ماهی 200 تومان بستیم. پولی که الان به گدا بدهی قهر میکند.
200 تومان مبلغ زیادی برای آن زمان محسوب میشود.
والله، یادم هست همسرم ماهی 700 تومان از معلمی حقوق میگرفت و تازه حقوق من به 400 تومان رسیده بود. آن موقع فکر میکردیم خیلی وضعمان توپ شده است و برای خودمان ماشین خریدیم.
الان دستمزدهای میلیاردی هم کفاف بازیگران را نمیدهد.
خدا را شکر که الان همه وضع مالیشان خوب است. آن موقعها من، مرحوم رضا ژیان و یکی از دوستان کارگردان (که شاید دوست نداشته باشد، اسمی از او ببرم) با 5 زار یک دیزی میخوردیم با دو تا نان بربری اضافه که گرسنه نمانیم و بتوانیم تئاتر مجانی کار کنیم. خلاصه یادم هست که کارگاه نمایش دو گروه شد؛ یک گروه کوچه شد که با اسماعیل خلج تئاترهای قهوه خانهای کار میکردند که من به همراه علی جاویدان، مرتضی اردستانی و شهناز صائبی بودیم.گروه دیگر هم شهر بود که با آوانسیان کار میکردند. گروه کوچه تئاترهای بسیار خوب قهوه خانهای اجرا میکرد و خلج بسیار زیبا مینوشت. من در آن دوران برایشان آواز میخواندم. یادم هست سال 52 متن «ناگهان هذا حبیبالله...» نوشته عباس نعلبندیان را در جشنواره نانسی اجرا کردیم. نعلبندیان نویسنده خوبی بود که انتخاب اسمهایش معروف بود، حتی صدای بعضی روزنامهها و فرهنگستان آن موقع را هم درآورد. البته من با یک کارگردان دیگر و با ورسیون دیگری، همین نمایش را بازی کرده بودم ولی در این تئاتر که آوانسیان کارگردانی میکرد، قرآن میخواندم و سبکی از تعزیه اجرا میکردم. یادم هست تمام مدت نشسته بودم و اگر تکان میخوردم، توبیخ میشدم.
در آن دوره با رضا ژیان بیشترین همکاری را داشتید؟
بیشتر با رضا ژیان نزدیک بودم. او زودتر از من کارش را شروع کرده بود، با این حال که سنش هم کمتر از من بود. بازیگر فوقالعادهای بود، دیگر در کارگاه نمایش زوج هنری شده بودیم. در دفتر دوتایی برای بچهها نمایش کمدی اجرا میکردیم و همه دور تا دور مینشستند و میخندیدند. سفر هم که میرفتیم همیشه در یک اتاق بودیم.
با بازیگران دیگری هم زیاد رفت و آمد داشتید؟
با مرحوم رضا ژیان دوست بودیم و همکاری هم میکردیم. با اکبر عبدی هم زمانی که همکاری زیادی داشتیم، میآمدیم و میرفتیمیا مثلا با خانم بایگان چهار،پنجتا فیلم بازی کردیم. همه فکر میکردند که ما زوج هستیم ولی اینها اتفاقی بود. کارگردان بود که ما را کنار هم میچید.
در تئاتر با چه کسانی همکاری داشتید؟
اسماعیل خلج، عباس نعلبندیان، آربی آوانسیان، آشوربانیپال بابِلا و سیروس ابراهیمزاده.
چرا کمتر تئاتر کار میکنید؟
سال 88 نمایش «مرغ مینا» را بازی کردم که نقش رودکی را داشتم. ولی وقت نمیکنم، خیلی هم پیشنهاد بازی دارم. قصد دارم اگر امکانش باشد، تئاتری را خودم کارگردانی کنم. حتی به سیاوش طهمورث پیشنهاد دادم که یک بار دیگر معرکه در معرکه را اجرا کنیم. او هم قصدش را دارد، اگر بشود حسابی میترکانیم.
تئاتری که قصد اجرایش را دارید، چطور نمایشی است؟
نمایش کمدی است.
چرا این اواخر مدام کار کمدی بازی میکنید؟
چه کسی بیشتر از من طناز است! اما من فقط سه کار طنز بازی کردم. اخراجی ها، دارا و ندار و ملکوت. این همه نقش منفی بازی کردم، نمیگویید چرا بازی کردی!
مثلا چرا در دارا و ندار بازی کردید؟
من بازیگرم باید هر نقشی را بازی کنم. مثل این میماند که به مرده شور بگویی چرا این همه مرده میشویی.
ببینید من منظورم فقط به لحاظ هنری است، با اینکه معتقدم نقش را با ویژگیهای بازی خودتان هماهنگ کردهاید ولی فیلم «اخراجیها 3» و سریال دارا و ندار شاید چندان به کارنامه هنری شما نخورد؟!
حق با شماست. اما مارلون براندو را هم که ببینید، نقش طنز، بفروش، منفی هم بازی کرده، بعد هم پدرخوانده و اتوبوسی به نام هوس را بازی میکند. برای من فقط تفاوت نقشها مهم بود و نه هیچ چیز دیگر. بازیگر باید در نقشهایی هم بازی کند که دیده شود. من خیلی از بازیگران خوب را میتوانم نام ببرم که دیگر کار نمیکنند، چون مردم عادی نمیشناسندشان. فکر میکنید مردم چرا ایران، ایران مرا دوست دارند؟ برای اینکه حرف دل آنهاست و میفهمندش. بوتیک را شاید نفهمند ولی همین فیلم را درک میکنند. مثلا با نقش کیان مختارنامه نمیدانید چطور مردم ارتباط برقرار کردند. بازیگر باید نشان دهد که میتواند همه نقشها را بازی کند، نه اینکه فقط چند نقش محدود بازی کنم که تواناییهای مرا نشان نمیدهد. یک نقش را خیلیها بلدند بازی کنند. هنر این است که بازیگر نقشی بازی کند که همه را متعجب کند. مثلا چه کسی باور میکرد که مارلون براندو با چارلی چاپلین کار کند.
شما دو فیلم شور شیرین و راه بهشت را روی پرده سینماها دارید. هر دو نقشتان هم متفاوت است ، این نقشها را در همان راستا پذیرفتید؟
من راه بهشت را ندیدم چون برای کنسرتم به بیروت رفته بودم. ولی شور شیرین را فیلمی بسیارشریف و انسانی میدانم. این فیلم، اثری بدون ریا است که داستانش را خیلی سرراست تعریف میکند. شخصیتی که در راه بهشت بازی کردم، شخصیتی بود که تا قبل از آن بازی نکرده بودم. آدمی که میخواره است و از صبح تا شب بیهوش و حواس است. من همیشه دوست داشتم این شخصیت را بازی کنم. نقشی که ارباب خانه است، ولی از او حساب نمیبرند. دوست داشتم این نقش را تجربه کنم، هر چند در «به کجا چنین شتابان» در سکانسی آن را بازی کردم ولی فقط یک لحظه بود. به نظرم رسید که میتوانم نقش را بپرورانم و گسترده کنم. شاید تنها فیلمی که کمی صدای نقشم با صدای خودم فرق میکند، در همین فیلم باشد. نه اینکه صداسازی شده باشد، بلکه از نقطه دیگری از دیافراگمم صدا بیرون میآمد. ضمن اینکه من با آقای صباغزاده یک تجربه موفق داشتم، به اسم «خانه خلوت». طبیعی است که دوست داشتم همکاری دیگری با ایشان داشته باشم.
شما در دورهای که بازی نمیکردید، گویا کارخانه ترشیسازی داشتید. چطور این اتفاق افتاد؟
وای چه ترشیای بود! سال 60 تئاتر «بردار شدن حسین حلاج» را با سیاوش طهمورث کار کردم. ما 47 شب اجرا رفتیم و جلویش را گرفتند. خیلی دلم شکست و با اینکه عاشق بازیگری بودم دیگر بازی نکردم. دوستی در تلویزیون داشتم که یک باغ بزرگ در تجریش داشت که در آن شروع کردیم به ترشی درست کردن. شدم سرآشپز، بادمجان پوست کندن و سبزی پاک کردن کارم شده بود. اسمش را هم «محصولات خانگی کدبانو» گذاشتیم، کمکم رب گوجهفرنگی، مربا و سرکه هم درست کردیم و حسابی کارمان گرفت. بعد از مدتی دوستم از ایران رفت و پدرش هم فوت کرد. فکر کردم من چرا ادامه بدهم. اما در آن دوره 6 صبح تا 12 شب سرکار میرفتم. بعد در یک کارخانه کمپوتسازی شریک شدم که محصولات کنسروی کار میکردیم تا اینکه سال 66 برای فیلم «کانی مانگا» دعوت شدم.
الان کاری غیر از بازیگری و خوانندگی هم انجام میدهید؟
ما یک دفتر فیلمسازی راه انداختهایم که مجوز فعالیت در زمینه موسیقیاش را هم گرفتهایم. آنقدر مشغول بازیگری بودهام که وقت کار دیگری نداشتم ولی الان فکر میکنم دیگر نوبت کارهای اساسیتر رسیده است.
بزودی فیلم خودتان را هم میسازید؟
بله. انشاءالله فیلم خودم را کارگردانی میکنم. اما مژده اصلی این است که فیلمنامه آن را خودم نوشتهام و بعدها درباره آن صحبت میکنم.
چرا ایران، ایران را در اجرای مجدد تغییر دادید؟
قرار بود این آهنگ با همان سبک و سیاق سنج، طبل و زنجیر اجرا شود، ولی بعد از اینکه از آمریکا به ایران برگشتم، با ارکستر اجرا شد. گفتند بیا و آن را بخوان، گفتم این سبک با آن چیزی که مردم میشناسند، کاملا متفاوت است. با اینکه به اجرای با ارکستر اعتقاد نداشتم، اجرا کردم. اذان هم گفتم، چون خودم پیشنهاد داده بودم، هر چند با سبک کار همخوانی نداشت. در واقع یک کار دور از مردم شده بود، کار مردمی را نباید دستکاری کرد. خیلی از مردم هم اعتراض کردند. این کار برای من خیلی باارزش است برای اینکه با اهداف خوبی ساخته شد، آهنگ و شعر دلی بود. من به این آهنگ افتخار میکنم.
با کدامیک از کارگردانان و بازیگران احساس راحتی بیشتری دارید؟
با همه احساس راحتی میکنم. من سرکاری نرفتم که از بازیگرانش ناراحتی داشته باشم. تنها مشکل من با بازیگرانی است که بد بازی میکنند. آن را هم سعی میکنم اگر چیزی بدانم یادشان دهم وگرنه با همه راحت کار میکنم و رفاقتم را دارم. اما کار که تمام میشود، نخود نخود هر که رود خانه خود.
در عالم سینما دوستی ندارید؟
نه. رفت و آمد با هیچ بازیگر، کارگردان و نویسندهای ندارم. از بس دوستشان دارم نمیدانم کدامشان را انتخاب کنم.
مدیر برنامه دارید؟
خواهش میکنم اسم مدیر برنامه را نیاورید که کهیر میزنم! مدتی مدیر برنامه داشتم که ای کاش نداشتم. نمیخواهم دربارهاش صحبت کنم. حاضرم عزرائیل دنبالم بیاید ولی مدیر برنامه نیاید. مدیر برنامه چیز بدی نیست، همه بازیگران هالیوود هم دارند ولی من یک تجربه تلخ داشتم که دیگر حاضر نیستم تکرار شود.
نوع انتخاب پوشش و لباسها و انگشترهایی که به دست میکنید، فلسفه خاصی دارد؟
نه، هیچ فلسفه خاصی ندارد. هر کسی یک مدلی لباس میپوشد ؛ یکی موهایش را از ته میزند و یکی موهایش را بلند میکند. من هم اینطور لباس میپوشم. در مورد انگشترهایم هم باید بگویم که هرکدام هدیه دوستی است. یکی را دوست روحانیام داده، یکی حلقه ازدواجم است، یکی هم سنگ ماهم است و دیگری هم یک تماشاگر به من داده است. یک نکته هم باید بگویم، اینکه کودک درون من همیشه حضور دارد، حتی در همین مصاحبه هم میبینید. هیچ وقت آدمی خشک و جدی نبودهام، ولی سر کار جدی هستم. شاید این کودک درونم دوست دارد چهار تا انگشتر با هم بیندازد.
کلکسیون هم دارید؟
نه، یکی از دوستان کلکسیون طبل و زنگوله داشت. من هم یک مدت خواستم کلکسیون داشته باشم ولی نشد. کلا کار من نبود، مدتی کبریت خالی جمع کردم ولی رهایش کردم.
فیلم مورد علاقهتان کدام است؟
فیلم «همشهری کین» و «کازابلانکا» و فیلمهای دهه 40 و 50 را دوست دارم. اصولا فیلمهای کلاسیک را بیشتر از فیلمهای دیجیتال امروز میپسندم و علاقه خاصی بهسینمای هیچکاک دارم. فیلمها و سریالهای جدید را هم میبینم.
نظرتان در مورد سینمای هنری ایران چیست؟
فیلم را باید بفهمم. من پاراجانف را نمیفهمم. آربی آوانسیان «رنگ انار» را عاشقانه دوست داشت. فیلمهای هنری را دوست دارم که بفهممشان. من فیلمهای هنری را دوست دارم که مردم هم درکشان کنند. مثلا «خانه دوست کجاست» را میپرستم، چه کسی میتواند بگوید فیلم بدی است؟ خب، من اینطوری هستم دیگه، بچه تجریشم.
پس تهرانی هستید؟
هفت پشتم تجریشی است، الان با تهران قاطی شده است. پای امامزاده صالح به دنیا آمدم. در یک زمستان پربرف که مادرم میگفت یک متر برف آمده بود. همه اینها را نوشتهام و جزو همان اتفاق ویژهای است که بعدا در موردش حرف میزنم.
بازیگری که میتواند دوباره ستاره شود
علی رویینتن / کارگردان سینما
کودکی من با بازی رضا رویگری در نمایش «شباب» عجین بود و این نمایش را که قبل از انقلاب کار کرد، همیشه به یاد دارم. زمانی که «ایران، ایران» را خواند با همه مردم ایران احساس غرور کردم و گریستم و افتخار کردم. او صدایی دارد که کمتر کسی از آن برخوردار است. سادگی و بازیگوشی خاص خودش را دارد.
ما در دو فیلم همکاری داشتیم که نقشهایی کاملا متفاوت را برایم بازی کرد. نقش یک انسان فلسفی، آرمانی و خاص در «دلشکسته» و شخصیتی مطرب و عجیب و غریب در «زمهریر» که آنقدر متفاوت بود که کسی او را نمیشناخت.
معتقدم او هنوز در بازیگری به حقش نرسیده، چون متمرکز کار نمیکند. او چهره و صدای جاودانهای دارد و بازیگر مولفی است، البته اگر از این شاخه به آن شاخه نپرد و در انتخاب نقشهایش جدیتر عمل کند.
ما در این دو همکاری تلاش کردیم با دو شیوه، حجم، رنگ، جنس و پرسپکتیو کار کنیم. در دلشکسته نقش انسانی درونگرا کمی وقت برد، بخصوص با گریمی که داشت. در زمهریر هم نقش یک فرد برونگرا و عجیب و غریب را بازی کرد که فراموشنشدنی است.
رضا رویگری اگر دل به دل کارگردانش بدهد و قدرخودش را بداند، میتواند نقشهای به یادماندنیتری بهجا بگذارد. دلم میخواهد دوباره بازی حیرتانگیزش در «بوتیک» را تکرار کند. او با بازی در «عقابها» نظر مردم را به خود جلب کرد و تاپ استار شد، حالا هم میتواند فوقستاره ایران باشد.
آزاده کریمی / گروه فرهنگ و هنر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علی میرزابیگی، در گفت و گو با «روزنامه جامجم»:
«جامجم» روشهای مواجهه با کودکان در فضای مجازی و ضرورت سواد رسانهای بزرگترها را بررسی کرده است
درگفتوگو با دبیر مرکز مطالعات راهبردی جمعیت کشور بررسی شد