تلنگر

هرچه می‌خواهد دل تنگت، نگو

زمان‌های دور شاید هم نزدیک بود که می‌گفتند: تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. زمان‌های دور شاید هم نزدیک بود که می‌گفتند: زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد...
کد خبر: ۴۵۱۲۷۶

زمان‌های دور شاید هم نزدیک بود که مراقب بودیم حرمت زبانمان را نگه داریم. تو، او، ما، شما، ایشان را رعایت می‌کردیم، همان‌طور که پایمان اندازه گلیم‌مان دراز بود و مراقب بودیم مبادا بزرگ‌تری باشد و پایمان را دراز کنیم؛ اما پیش از آن حرمت زبان را نگه می‌داشتیم. هر حرفی را نمی‌زدیم. می‌دانستیم که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. حالا انگار اوضاع‌مان کمی فرق کرده است. انگار که باید جور دیگری سخن بگوییم. عین خیالمان هم نیست که نیست. قصه سخن گفتن بعضی از ما در کوچه و خیابان، خانه و این ور و آن ور جور دیگری شده است. زبان برخی از ما انگار بخوبی نمی‌چرخد. قصه سخن گفتن برخی از ما دیگر حکایت تا مرد سخن نگفته باشد، نیست.

انگار عین خیالمان نیست که دیگران بشنوند ما چه می‌گوییم و چگونه می‌گوییم. براحتی روی دیوار پشت منزلمان می‌نویسیم: لعنت خدا بر پدر و مادر کسی که...

در استادیوم، بازیکن تیم حریف که به تیم‌مان گل می‌زند، هر آنچه الفاظ رکیک بلدیم، نثارش می‌کنیم؛ حتی اگر بازیکن تیم خودمان هم بد بازی کند، باز هم بد می‌گوییم. در خیابان راه می‌رویم و شوخی می‌کنیم؛ اما شوخی‌هایمان هم زیبا نیست. بد و بیراه می‌گوییم و می‌خندیم و می‌رویم. انگار نه انگار که خیابان محل رفت‌وآمد همگان است. انگار نه انگار زن و فرزند و خانواده‌هایی از خودمان از کنارمان عبور می‌کنند... این قصه روزانه‌ای است که برخی ـ کم یا زیادشان را خودتان که این یادداشت را می‌خوانید و با این موضوع روبه‌رو شده‌اید، تعیین کنید ـ آن را هر روز تکرار می‌کنند. گویی که حرف خوب بلد نیستند. چه کنیم با این قصه روزانه‌ای که نمی‌توانیم آن را انکار کنیم؛ اما انگار کار خاصی هم نمی‌توانیم با آن بکنیم؛ اما شاید بتوانیم آن را بهتر و زیباتر کنیم.

شما بگویید چه کنیم با آنهایی که خیابان‌ها را، استادیوم‌ها را، داخل اتوبوس‌ها را، مسیر خانه تا مدرسه را و هر جایی را، زیر سیطره زبان رکیک خود قرار می‌دهند و هر آنچه دلشان می‌خواهد می‌گویند. چه کنیم با خودمان که اگر کمی آرامشمان به هم می‌خورد چه در خانه، چه در جامعه، فحش و بد و بیراه از دهانمان خارج می‌شود؟ چه کنیم با خودمان که حتی شوخی‌هایمان هم زشت و زننده شده است، بی‌آن‌که ببینیم، کجاییم و چه کسانی اطرافمان هستند. آیا اگر جوان و نوجوان بودیم و هستیم، حق داریم شأن خود را زیر سوال ببریم و زشت رفتار کنیم و حرف بزنیم و در محیط‌های اجتماعی و محل‌های عبور و مرور هر آنچه خواستیم، بگوییم، به بهانه این‌که جوانیم و خام؟ آیا اگر سن و سالی داشتیم و درگیر گرفتاری‌های زندگی بودیم، حق داریم در هر برخورد اجتماعی ساده مثلا وقتی موتورسیکلتی با سرعت جلوی ماشینمان می‌پیچد سرمان را از شیشه ماشین بیرون بیاوریم و هر آنچه خواستیم بگوییم به بهانه این‌که اعصاب نداریم؟

براستی چه کنیم با خودمان؟

صولت فروتن ‌/‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها