در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
چرا امام خمینی(ره) روی عنصر ولی فقیه تا این اندازه تاکید داشتند؟
ولایت فقیه یک نظریه عجیب و غریب نیست. ولیفقیه رئیس حکومت است. بالاخره جامعه انسانی نیاز به حکومت دارد و در هر حکومتی با هر نوعی، یک نفر در راس قرار دارد. در نظام اسلامی در زمان پیامبران و امامان معصوم، این فرد از جانب خدا تعیین میشود و آنها حق سرپرستی و حکومت بر مردم را از جانب خدا دریافت میکنند. اما در زمان غیبت، آن کسی که شرعا حق دارد بر مردم حکومت کند باید یک سلسله شرایطی داشته باشد که به آنها شرایط منصب میگویند. الان در دیگر کشورها نیز، هر منصبی شرایطی دارد و اینطور نیست که مثلا در آمریکا هر کسی بتواند رئیسجمهور شود و بالاخره آنها هم شرایطی دارند.
شرایط حاکم اسلامی را فقه تعیین کرده است، ولی این فرد را باید مردم انتخاب کنند و یک فقیه واجد شرایط به وسیله قوه قهریه و زور، حکومت را بر مردم تحمیل نمیکند. نهتنها ولی فقیه چنین حقی ندارد، حتی امام معصوم هم حق ندارد و سیره امام علی(ع) این را نشان میدهد.
بعد از پیامبر عظیمالشان اسلام، قطعا امام علی(ع)، ولی تعیین شده از جانب خداوند بود ولی در عین حال وقتی که جامعه زیر بار این ولایت الهی نرفت، حضرت دست به شمشیر نبرد تا خودش را بر جامعه تحمیل کند. در حالی که به نظر من حضرت علی(ع) توانایی این که خودش را با قدرت شمشیر بر مردم مستقر کند، داشت.
به خاطر همین مساله، جمهوری اسلامی ایران هم از ابتدا شرایطی را ایجاد کرد که همه مناصب به نوعی انتخابی باشند؟
مردم در انتخاب عالیترین مسوول نظام آزادند اما آن مسوول کشور باید یک شرایط قانونی داشته باشد. حال این انتخاب میتواند به صورت مستقیم با رای مردم و یا به صورت غیرمستقیم باشد. در قانون اساسی، انتخاب ولی فقیه به خبرگان محول شده است ولی این خبرگان را باید مردم انتخاب کنند و در واقع ولی فقیه با واسطه از جانب مردم انتخاب میشود. البته میشد در قانون اساسی، بدون واسطه هم پیشبینی شود، مثلا در قانون اساسی پیشبینی کنند که جمعی از خبرگان فن، افراد واجد شرایط ولایت را مشخص کنند و مردم، به صورت مستقیم از بین آنها یک نفر را انتخاب کنند. لذا در قانون اساسی ما و نظام مورد نظر امام انتخاب ولیفقیه الزاما باید از جانب مردم انجام شود. البته من در اینجا اشکالات اساسی به روند انتخابات خبرگان دارم و معتقدم که تا حدود زیادی، انتخابات خبرگان از چارچوبهای انتخابات آزاد خارج شده است و کسانی که درصدد دفاع از ولایت فقیه هستند باید این نقیصه را برطرف کنند. حالا من درصدد نقد روند انتخابات خبرگان نیستم اما اجمالا عرض میکنم که در دنیای امروز ما نمیتوانیم مسائل حقوق اساسی را که در قانون اساسی خودمان هم به رسمیت شناخته شدهاند نادیده بگیریم و از کنار آنها بگذریم. ما نباید اجازه بدهیم که در گذر زمان، این روندها تبدیل به شیوه و سنتهای سلیقهای سیاسی شوند و بعد از یک مدت چشم باز کنیم و ببینیم که از انتخاب و آزادی انتخاب فقط اسمی باقی مانده است.
آیا اگر ما به سمت اصلاح اشکالات قانون برویم بهتر از این نیست که اصل قضیه را زیر سوال ببریم؟ متاسفانه در انتخابات مختلف کشور اخیرا رایج شده اگر نتایج انتخاباتی به نفع یک جریان سیاسی خاص باشد جریان پیروز خیلی به دنبال رفع اشکالات قانون انتخابات نمیرود اما در دوره بعد که نتایج انتخابات به هر دلیل به نفعشان نیست در مطبوعات و سایر جاها از اشکالات قوانین میگویند. به طور خاص در مورد قانون انتخابات، از سالها قبل همه اجماع دارند که این قانون اشکال دارد، اما هیچ مرجعی به سمت اصلاح این قانون نرفته است.
من نمیخواستم وارد آسیبشناسی قانون انتخابات مجلس و ریاست جمهوری شوم و بحث من بیشتر در حوزه مشروعیت و مقبولیت بود و اجمالا نتیجه صحبت من این است که رای مردم هم پایه مقبولیت است و هم مشروعیت. این که گفته شود مشروعیت ولی فقیه از آسمان است و مقبولیت او از زمین، این حرف درست نیست. به تعبیر دیگر ولیفقیه باید شرایطی را که در منابع دینی ذکر شده داشته باشد و این جنبه آسمانی قضیه است، اما ولی فقیه تا از سوی مردم برگزیده نشود، شرعا به مقام ولایت نمیرسد و اگر ما غیر از این بگوییم معنای آن این است که تمام فقها در عرض هم ولایت دارند.
امام در بحث مشروعیت ولیفقیه، در سال 47 به منشأ الهی بودن ولیفقیه اشاره دارند. ایشان در این خصوص گفتهاند: پیروی از رسول اکرم به حکم خداست، پیروی از متصدیان حکومت و ولیامر نیز به حکم الهی است.
بله کاملا درست است و این همان توضیح حرفهای بنده است. جنبه مشروعیت نظام همانی است که عرض کردم و حاکم جامعه باید دارای شرایطی باشد که در شرع تعیین شده است. لذا اگر فردی را مردم به اتفاق آرا برای حکومت یک کشور اسلامی انتخاب کنند اما آن فرد شرایطی را که در اسلام برای منصب رهبری تعیین شده نداشته باشد، ولایت او ولایت اسلامی نخواهد بود ولو این که او همان طور که عرض کردم به اتفاق آرای مردم انتخاب شده باشد. اما در طرف دیگر اگر کسی تمام شرایط ولایت را در بالاترین مرتبه داشته باشد و افقه فقها و قویترین مدیر جامعه باشد ولی مردم او را انتخاب نکنند باز او مشروعیت ندارد.
زمانی که امام خمینی در پاریس بودند خبرنگاری از ایشان پرسید که آیا شکل حکومت مورد نظر شما مانند همان خلافت اسلامی است که در زمان علی(ع) بود؟ امام در پاسخ فرمودند که شکل حکومت ما با اقتباس از سیره نبی اکرم و شیوه امیرالمومنین(ع)، جمهوری اسلامی است که توسط مردم تعیین میشود و در ادامه میفرمایند: اسلام به ما اجازه نداده است، رسولالله به ما اجازه نداده است، امیرالمومنین به ما اجازه نداده است که ما چیزی را به مردم تحمیل کنیم که آنها نمیخواهند. اینها عین جملههای امام است و ایشان با صراحت فرمودند که اسلام، پیامبر و امیرالمومنین به ما اجازه ندادهاند که ما چیزی را به مردم تحمیل کنیم که آنها نمیخواهند. بنابراین انتخاب مردم در مشروعیت نظام مطرح است. حال سوالی را در اینجا مطرح میکنند و آن این است که اگر صرف داشتن شرایط آسمانی ولایت، کافی باشد، این سخن امیرالمومنین را چگونه توجیه میکنید که میفرمایند: اگر حضور گسترده مردم نبود و حجت بر من تمام نمیشد، مبنی بر این که جامعه مرا میخواهد، من عنان شتر خلافت را بر پشت آن میانداختم و عطایش را به لقایش میبخشیدم. آیا امیرالمومنین حق گفتن چنین جملهای را داشت؟
این نشان میدهد که حتی امیرالمومنین که در روز عید غدیر مستقیما از سوی خداوند منصوب به ولایت شد میفرماید که اگر مردم جمع نشده بودند این امر را نمیپذیرفت. آیا این مساله به این معنی است که حضرت امیر العیاذبالله از زیر بار تکلیف الهی شانه خالی میکردند؟ مسلما چنین نیست و امام خمینی هم به استناد همین سخن است که میفرمایند حق نداریم چیزی را به مردم تحمیل کنیم.
اتفاقا این مساله، بسیار حرف عقلایی و قابل پذیرشی در دنیای امروز است ولی متاسفانه، برخی ولایت فقیه را در دنیای امروز یک مقام تحمیلی فراقانونی معرفی میکنند در حالی که واقعا ولایت فقیه آن طور که امام تعریف میکردند یک نظام مترقی است. ایشان در تعریفشان تاکید میکنند که هر فردی نمیتواند ریاست جامعه را برعهده بگیرد مگر این که شرایطی را داشته باشد که یکی از آنها فقاهت است. اما برخی متاسفانه فقه را در مسائلی چون غسل و تیمم و طهارت و نجاست خلاصه کردهاند. امام میفرمایند فقه، دستور زیستن از گهواره تا گور است. در نظام اسلامی، اطلاعات حاکم جامعه از قوانین باید در حد اجتهاد باشد یعنی حاکم جامعه باید یک حقوقدان برجسته اسلامی باشد. حاکم جامعه همچنین باید به لحاظ سلامت نفس یک انسان عادل باشد، عادل کسی است که دامن او به هیچ وجه به گناهان سنگین آلوده نشده باشد و بر گناهان کوچک هم اصرار نداشته باشد. شرط دیگر حاکم اسلامی، مدیر و مدبر بودن است و شرطبعدی، مخالفت با هوای نفس و گرایشهای شیطانی است. وضع چنین شروطی برای حاکم یک حکومت، بسیار روشنفکرانه است و در همه جا هم پذیرفته است که در نظام اسلامی به هر کسی که از راه برسد و با هیاهوی تبلیغاتی بتواند خودش را تحمیل کند، اجازه ولایت داده نمیشود. امام خمینی در جایی میفرمایند که اختیارات ولیفقیه در اداره جامعه، همان اختیارات پیامبر و امیرالمومنین است، اگر کسی تصور کند که اختیارات امیرالمومنین در اداره جامعه کمتر از پیغمبر است و یا کسی تصور کند اختیارات ولیفقیه در اداره جامعه، کمتر از اختیارات امیرالمومنین است، ولایت و نبوت را نفهمیده است.
امامخمینی در همینجا میفرمایند البته این اختیارات در دست کسی است که اگر یک استبداد بورزد و یک گناه مرتکب شود خود به خود از مقام ولایت، منعزل است. یعنی عزل او قهری است و قبل از اینکه خبرگان و دیگران او را عزل کنند خودبهخود عزل میشود. به تعبیر دیگر اگر حاکم اسلامی، خودش میداند که اهل گناه کبیره است، حتی اگر مردم خبر نداشته باشند، حق حکومت ندارد. در دنیای امروز اگر بگوییم که در اسلام برای حاکم چنین شرطهایی گذاشته شده است و این حاکم با چنین شرایطی باید از سوی مردم هم برگزیده شود واقعا چنین مسالهای باعث افتخار ماست و به نظر من اصل ولایت فقیه واقعا یک اصل مترقی است. در مخلص کلام، ولایت فقیه یک اصل قابل دفاع، عقلایی و مترقی است و در همه جا میتوان با سربلندی از آن دفاع کرد. اما اینکه بگوییم ولی فقیه یک مقام فراقانونی و یک مقام آسمانی است که اگر کسی به او اعتراض کرد از دین خدا خارج شده است، چنین مسائلی به طور قطع نمیتواند صحیح باشد.
چرا برخی افراد در مسائل اخیر به سمت ضربه زدن به ولایت فقیه رفتند و تلاش کردند جایگاه ولی فقیه را در نظام اسلامی زیر سوال ببرند؟
این مساله دو علت دارد و در واقع این حرکت از دو منشا سرچشمه میگیرد. یک حرکت از سوی مخالفان با نظام و انقلاب و امام است و از زمان حضرت امام این مساله کم و بیش وجود داشت و هنوز هم ممکن است در بعضی جاها شاهد چنین حرکاتی باشیم.
ولی همه این اظهارات را به پای ضدیت با انقلاب و دین نمیشود گذاشت، چرا که بعضی از این شعارها و مسائل به خاطر دفاع بد از ولایتفقیه و ارائه چهره نادرست از ولی فقیه است. ببینید ولی فقیه از اصل اسلام که مهمتر نیست؛ حضرت علی(ع) میفرماید اگر اسلام را بد معرفی کنید همچون پوستین وارونه میشود. شما اگر پوستین را درست بپوشید مظهر زیبایی و وقار خواهد بود و به شما گرما میدهد، اما اگر این پوستین را وارونه بپوشید نهتنها گرمی ندارد بلکه چهره کریهی به شما میدهد که موجب ترس و وحشت بینندگان میشود.
امام میگویند اگر ولی فقیه در کار نباشد، طاغوت است. این یک نکته مهمی است و به نظرم منظور امام این است که اگر ما این عنصر را از دست بدهیم، دوباره به 30 سال گذشته برمیگردیم.
این سخن کاملا درستی است و من از آن دفاع میکنم. من برای روشن شدن موضوع یک مثالی بزنم. الان اگر یک پزشکی بخواهد مطب بزند باید طبق قانون شرایطی داشته باشد، حال اگر کسی که درس نخوانده و یا تعهد پزشکی نداشته باشد بخواهد با جعل مدرک مطب بزند در واقع این منصب را غصب کرده و در واقع یک پزشک طاغوتی است.
برای همین است که در جمهوری اسلامی ایران، مجلس خبرگان تشکیل شده است.
برپایه مثالی که من در بالا عرض کردم ما برای هر منصب دیگری از جمله قاضی، نماینده مجلس و رئیسجمهور و رهبری شرایطی داریم. اینکه امام میگوید اگر ولی فقیه نباشد طاغوت است به این معنی است که اگر سرپرستی جامعه در اختیار فردی با شرایطی غیر از شرایطی که در شرع مشخص شده قرار گیرد طاغوت است. دلیل آن هم این است که یا ولایت الهی است و کسی حاکم است که شرایط را دارد و مردم هم انتخابش کردهاند یا ولایت طاغوتی است. البته ممکن است که در جامعهای فقیه واجد شرایطی وجود نداشته باشد که در آنجا هم اسلام جامعه را رها نکرده است و قوانین خودش را دارد. به همین دلیل است که من میگویم ولایت فقیه یک مقام آسمانی نیست. اینکه فرمودید چرا عدهای سخنان نامربوطی راجع به ولایت فقیه میزنند و حتی شعارهای نامربوطی دادند من خیلی صریح و شفاف عرض میکنم که متاسفانه بعضی از افراد و جریانها به جای آن که بیایند و صادقانه از ولایت فقیه دفاع کنند، از ولیفقیه سپری ساختهاند تا با استفاده از آن از منافع حزبی، گروهی و شخصی خودشان دفاع کنند. فرض کنید که یک فردی در جایی نماینده ولی فقیه است و مرتکب یک اشتباهی میشود و یک عده به او اعتراض میکنند. حال این فرد به جای اینکه اشتباه خودش را بپذیرد و وقتی میبیند که مردم قبولش ندارند، میآید و تمام منتقدان خود را به ضدیت با ولایت فقیه متهم میکند و میگوید چون که آقا به من حکم داده پس هرکس که به من معترض است پس با ولایت فقیه مشکل دارد.بنابراین چنین افرادی نسبت به اصل ولایت فقیه بدبین میشوند. بنده در همین جا بصراحت اعلام میکنم که سپاه و بسیج از مسیری که حضرت امام طراحی کرده بودند خارج شدهاند. در عین حال به سپاه افتخار میکنم چون خودم یک سپاهی بودم. به بسیجی که امام میخواستند افتخار میکنم و معتقدم که آن بسیج باید در جامعه باشد.
معیارتان برای انحراف افراد، گروهها یا ارگانهایی مثل سپاه و بسیج چیست؟
ببینید ممکن است حتی فردی اشتباه کند و حتی یک انتقاد ناصحیحی مثلا به شورای نگهبان بکند. عرض بنده این است که آیا اگر کسی در جامعه به یک نهاد یا ارگان انتقاد کرد، باید او را ضد ولایت فقیه بنامیم؟
تازه نمیگویند ضد ولی فقیه بلکه میگویند ضد ولایت فقیه. در حالی که ما و دوستان ما از جمله همین مجمع روحانیون مبارز بارها اعلام کردهاند که هم اصل ولایت فقیه را قبول دارند و هم شخص ولی فقیه فعلی را. خوشبختانه ولی فقیه کنونی یعنی آیتالله خامنهای، در یک چرخه رقابتی شکننده انتخاب نشدهاند بلکه در خبرگان همه رای دادند و همه گروهها حمایت کردند. در همین انتخابات ریاست جمهوری، خواستهها و شعارهای مردمی هیچ ارتباطی با ولی فقیه نداشت، مردم به شخص آقای احمدینژاد و روند کار صدا و سیما و برخی مسائل دیگر انتقاداتی داشتند. باید آسیبشناسی شود که چرا چنین اعتراضات قانونی یا از دید آقایان غیرقانونی، از نقطهای تبدیل به شعارهای ساختارشکن شد.
شما به قانون اشاره کردید. جایگاه قانون در نزد امام خمینی و التزام به قانون از دیدگاه ایشان چه بود؟
امام همیشه میفرمودند که قانون معیار است و همه باید با قانون حرکت کنند. خود ایشان بشدت پایبند به قانون بودند. یک زمانی یک نفر از آبادان، شکایتی علیه امام کرده بود و در شکایتش امام خمینی را با نام روحالله مصطفوی خمینی خطاب کرده بود و نوشته بود که ایشان مستوجب بروز جنگ شده و در اثر این جنگ به او آسیب رسیده است و الی آخر. این فرد به دادگستری شکایت کرده بود و این شعبه دادگستری هم این شکایت را به دفتر امام فرستاده بود.
طبیعی بود که اعضای دفتر امام عصبانی شوند و به نظر من اگر در جامعه فعلی بود میرفتند و گردن طرف را میزدند که چرا به ساحت ولایت فقیه توهین کردهاید. در آن زمان این مساله را به امام گفته بودند و ایشان فرموده بودند که این فرد حق دارد شکایت کند و شما بروید پاسخ دهید. پس از آن دفتر امام کسی را تعیین کرد و پاسخ دادند و پرواضح بود که این شکایت به لحاظ حقوقی، بیربط بود ولی امام تاکید داشتند که پاسخ این شکایت داده شود و به آن رسیدگی کنند. حال شما ببینید که امام چقدر حساس بودند، ایشان یک ماه بعد از این که ماجرا تمام میشود سوال میکنند قاضیای که احضاریه برای من فرستاده بود کجاست؟ وقتی دلیل این سوال را از امام پرسیده بودند ایشان فرموده بودند که نکند این فرد را به خاطر کاری که کرده است برکنار کرده باشند و یا او را مورد مواخذه قرار داده باشند. پیام 8 مادهای امام، چیزی جز تاکید امام بر قانونگرایی در جامعه و پرهیز دادن نهادهای حکومتی از خروج از مسیر قانون و عدل نبود.
جمعبندی عرض من این است که ما حق نداریم گروههای درون نظام که قانون اساسی را پذیرفتهاند به ضدیت با ولایت فقیه متهم کنیم، چرا که این گروهها در مرامنامه خود به پایبندی به قانون اساسی و اصل ولی فقیه تاکید کردهاند.
آیا همین که در مرامنامه به چنین مسالهای اشاره کردهاند کفایت میکند یا این که باید رفتار آنها را هم مدنظر داشت؟
ببینید این که بخواهیم بگوییم یک گروه یا یک فرد در عمل، ضد ولایت فقیه است این مساله را محکمه و قانون باید تایید کند نه فلان گروه سیاسی و فلان مداح.
امروز در جامعه ما مشکل اینجاست. جوان ما در دانشگاه اعتراض دارد. مثل همه جای دنیا دانشجویان اعتراض میکنند و خواستهای را بیان میکنند. این خواسته ممکن است علیه رئیس دانشگاه یا وزیر علوم و یا رئیسجمهور و یا هر مسوول دیگری باشد اما اینها به معنی ضدیت با ولایت فقیه نیست.
ضدیت با ولایت فقیه در عرصه عمل باید تعریف شود و باید مشخص شود که چه اعمالی، مصداق ضدیت هستند.
سوال من الان راجع به قانون است.
ما الان قوانینی داریم که متاسفانه نادیده گرفته میشوند. البته من قبول دارم و باید افراد در عمل پایبند به قانون باشند. شما ببینید آقای خاتمی در سال 76 وارد انتخابات شد. نظرات و دیدگاههایی هم داشت و بدون این که ادعایی داشته باشد چارچوب اساسی ولایت فقیه را پذیرفته بود و در مسائل کلی کشور و قضیه هستهای، از دستورات رهبری اطاعت میشد آقای خاتمی جلسات هفتگی با رهبری داشتند و در بعضی جلسات ممکن بود که حتی بحثهای چالشی جدی هم داشته باشند و ایشان نظر خودش را بگوید. دلیل این مساله هم این است که ولی فقیه به معنی تعطیل شدن عقل در افراد جامعه نیست و هر کسی نظرش محترم است، اما اگر بعد از مشورت، ولی فقیه به جمعبندی رسید آن جمعبندی محترم است و دیگران باید اطاعت کنند.
اما در دولت آقای احمدینژاد که بسیار مدعی ولایتمداری است و دیگران در این دولت بسیار به ضدیت با ولایتمداری متهم میشوند شما میبینید که در عمل، فاصله خیلی زیاد است. از آقای دکتر احمدینژاد سوال کنید که چرا 4 وزیر کابینه خودشان را که اتفاقا وزرای مطرح کابینه و نزدیک به دفتر رهبری بودند یعنی آقای صفارهرندی، آقای اژهای، آقای لنکرانی و آقای جهرمی را عزل کردند. علت آن جز این است که آنها در جلسه به آقای رئیسجمهور گفتند که چرا شما به نامه رهبری در مورد عدم استفاده از یک فرد خاصی در مسوولیتهای بالا توجه نکردهاید. در دولت اول آقای احمدینژاد درست است که رهبری حکم نکردند ولی در مشورتی به رئیسجمهور فرموده بودند که خوب است شما از برخی چهرهها و وزرای موفق و متدین دولت پیشین استفاده بکنید و حتی آنطور که من شنیدم آقا از چند نفر هم نام برده بودند که من نمیخواهم اسم ببرم. اما در عمل آیا این رهنمود توسط دولت رعایت شد؟
با توجه به تعریف شما چنین مسائلی را نمیتوان به عنوان ضدیت با ولایت فقیه تعبیر کرد.
بله. من از ذکر این مطلب قصدم این بود که بگویم چرا در دولت آقای خاتمی که اینگونه مسائل خیلی بیشتر از دولت آقای احمدینژاد رعایت میشد، برخی رسانهها از جمله کیهان و برخی جریانات افراطی مدام آقای خاتمی و اصلاحطلبان را به ضدیت با ولایت فقیه متهم میکردند. من فضای کلی جامعه را عرض میکنم. نظر شما هم درست است و رئیسجمهور اختیار دارد و میتواند به مشورت رهبری عمل نکند، البته به آن نامهای که رهبری به ایشان در مورد فرد خاصی داده بودند باید عمل میکردند چرا که این مساله فراتر از یک مشورت بود و یک دستور بود. بنابراین اسم چنین مسائلی را نمیشود ضدیت با ولایت فقیه گذاشت ولی جریانی که تا این حد پایبند نیست چطور جریان مقابل را به ضدیت با ولایت فقیه متهم میکند؟! در عمل واقعا باید دید که چقدر جریانها در ادعای خودشان صادق هستند. در همین جریانات بعد از انتخابات، مردم به رفتارهای شخص آقای احمدینژاد در مناظرهها و در مدیریتشان انتقاد داشتند. ولی اینها با زرنگی خاصی توپ را در زمین ولی فقیه انداختند و خودشان در حاشیه امن قرار گرفتند و اخیرا هم من شنیدم که آقای رئیسجمهور گفتهاند که من به این دستگیریها و بزن و ببندها اعتراض دارم. آیا واقعا ایشان اعتراض دارند؟ اگر اعتراض دارد به وزارت اطلاعات بگوید که چرا این افراد را میگیرد؟ مگر این افراد از جایی به جز وزارت اطلاعات دستگیر میشوند؟ چه کسی اصلا این مسائل را شروع کرد؟ چه کسی قبل از اعلام نتیجه قانونی جشن پیروزی گرفت؟
آقای احمدینژاد در حالی که هنوز رئیسجمهور دولت نهم بود و باید قانون را رعایت میکرد قبل از این که نتایج قانونی انتخابات اعلام شود، جشن پیروزی گرفت و مردم را خس و خاشاک نامید.
اما وقتی که یک نفر هنوز ساعتی از انتخابات نگذشته، اعلام پیروزی میکند، این هم اشکال است.
با این تفاوت که آقای احمدینژاد رئیسجمهور است و ایشان سوگند خورده است که به قانون اساسی عمل کند.
این مسائلی را که شما میگویید من نمیخواهم رد کنم ولی من میگویم وقتی یک نفر قبل از اعلام رسمی نتیجه انتخابات، اعلام پیروزی میکند این مساله چه جوی ایجاد میکند؟
عرض کردم که ما اگر بخواهیم آسیبشناسی انتخابات را مطرح کنیم بحث جدایی است. اگر کسی بگوید براساس اخباری که من به دست آوردهام پیروزی با من است اشکالی ندارد و در تمام دنیا هم مرسوم است. حالا این که بگوییم اگر چنین کاری نمیشد بهتر بود خب این مسالهای جداست.هر چند در مورد انتخابات هم حرفهای جدی دارم.
اجازه بدهید که از بحث امام دور نشویم، وجود و حضور امام خمینی به غیر از برکاتی که برای مردم ایران داشت تاثیرات فراوانی بر سایر کشورها داشت که این مساله غیرقابل انکار است. ما چطور باید پیام امام خمینی را به این نسلهای بعدی برسانیم و میان آنها با امام و آرمانهای ایشان، پیوند ایجاد کنیم؟
ما در درجه اول باید توجه داشته باشیم که امام در اندیشه سیاسی خود یکسری اصول ثابت داشتند که چون برگرفته از اصول ثابت اسلام بودند تغییرناپذیر هم بودند. ما باید این مسائل را به درستی برای نسلهای جدید تبیین کنیم. این اصولی که عرض کردم با فطرت انسان و مبانی عقلانی منطبق هستند و نمیشود تصور کرد که زمانی جامعه به مرزی برسد که مثلا بگوید آزادی و عدالت و حق انتخاب مردم چیز بدی است. اصول حرفهای امام چنین مباحثی بودند و ما باید مبانی پایهای اندیشه سیاسی امام را که او را واداشت تا مرجعیت و حوزه و همه چیز را کنار بگذارد و به میدان بیاید و تا مرز اعدام پیش برود برای نسلهایی جدید تبیین کنیم. مساله بعدی اقداماتی است که امام خمینی در یک ظرف زمانی خاص و در مورد حوادث خاص انجام دادند. این اقدامات یا اقدامات عملی بودند و یا در قالب اظهارات و موضعگیریها و پرسش و پاسخها بیان میشدند. اگر در این موضوعات اجتهاد نشود و به تعبیر ما طلبهها، شأن نزول آنها به درستی مشخص نشود ممکن است همان پوستین وارونه از سخنان امام به جامعه معرفی شود. متاسفانه این روزها شاهد انجام این کار هستیم. بحث من در این زمینه فراتر از جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی است و معتقدم که هیچ جریانی حق ندارد با فرصتطلبی و برای منکوب کردن رقیب خودش به چنین فرمایشاتی از امام که در ظاهر به وضعیت فعلی میخورد و در باطن، روح دیگری دارد، استناد کند.
عرض من این است که باید مکتب فقهی و سیاسی و به خصوص تدابیر دوران مدیریت 10ساله امام بعد از پیروزی انقلاب را با توجه به ظرف زمان و مکان اجتهاد معرفی کرد. خود امام میفرمود که عنصر زمان و مکان، دو عنصر کلیدی در اجتهاد است که بیتوجهی به آنها ما را یا به ورطه افراط میاندازد یا به ورطه تفریط. یا دچار تحجر میشویم و یا دچار وادادگی. لذا اگر بخواهیم امام را معرفی کنیم باید همه ظرفیتهای ایشان را در نظر بگیریم. نگاه کاریکاتوری به امام درست نیست. متاسفانه اگر یک جریانی میخواهد خشونتی انجام بدهد میآید و هرچه کلام امام علیه کفار و شاه و منافقین بوده است بیان میکنند و از امام یک چهره عبوس و خشنی ارائه میکنند که اصلا چنین چیزی نیست. این کاری بود که آمریکاییها و صهیونیستها در طول حیات حضرت امام میکردند. مگر نه این است که پیغمبر رحمت للعالمین و رئوف را طوری معرفی کردند که انگار پیغمبر دین خود را در زیر سایه شمشیر گسترش داده است. واقعا آیا دین پیامبر با شمشیر گسترش پیدا کرد؟ من واقعا از برخی چیزها که امروز در جامعه است رنج میبرم و البته نمیخواهم بگویم که مغرضانه است؛ به نظر من از روی بیتوجهی انجام میشود.
ما چند روز دیگر 22 بهمن را پیش رو داریم. باتوجه به اخباری که منتشر میشود احتمال دارد که عدهای معاند و ضدانقلاب بخواهند مجددا حرکتی را انجام دهند. محور شعارها و توجه مردم در روز 22 بهمن چه باید باشد که وحدت حفظ شود؟
مجمع روحانیون مبارز یک بیانیه مفصلی را در همین زمینه صادر کرد و ما خطمشی خودمان را برای 22 بهمن مشخص کردهایم.
از دید من اولا روز 22 بهمن یک روز الهی و یک جشن واقعی ملی است و این جشن ملی را به هیچ وجه نباید در این کشمکشهای سیاسی مخدوش کرد. حداقل این روز باید نمایانگر انسجام ملی و روز برادری ما باشد. نکته دوم این که مردم ما خودشان بخوبی درک و آگاهی دارند و اصلا شعارهای انقلاب را خود مردم، متناسب با زمان و مکان درست میکردند. لذا من از ناحیه مردم نگرانی ندارم. نکته سوم درخصوص برگزار کنندگان و شورای هماهنگی تبلیغات است. من واقعا هم از این دوستان گلایه دارم و هم برادرانه از آنها خواهش میکنم که به خاطر برخی گرایشها و یا عصبانیتها و یا هر عامل دیگر، ناخواسته و یا نادانسته، سرمایههای ملی و سرمایههای اجتماعی را تاراج نکنند. ببینید شورای هماهنگی تبلیغات در سالهای گذشته هر زمانی که مردم را فراخوانده است مردم آمدهاند و همراهی کردهاند. علت این مساله این بود که مردم احساس نمیکردند که شورای هماهنگی تبلیغات در اختیار یک جریان و برعلیه جریان دیگری است. این قضیه تا حدودی این اواخر مخدوش شد.
در قضیه روز عاشورا حوادثی پیش آمد و همه هم آن را محکوم کردند. شورای هماهنگی تبلیغات هم مردم را برای راهپیمایی در محکومیت حوادث روز عاشورا فراخوند. مردم هم آمدند، اما انتظار نمیرفت که شورای هماهنگی تبلیغات، برای آن مراسم، یک سخنران با آن ادبیات را دعوت کند. انتظار نمیرفت این شورا اجازه بدهد در آن تظاهرات، دستنوشتهها و پلاکاردهایی علیه شخصیتهای درون نظام به اهتزار دربیایند.
من خودم وقتی چنین چیزهایی را دیدم بسیار ناراحت شدم. یا قبل از این حادثه در محکومیت اهانت به تصویر امام(ره) مردم با دل و جان آمدند. اما باز در آنجا میبینید که هم سخنران در آنجا به تسویه حساب سیاسی پرداخت و هم شعارها در این مسیر بود.
من خواهشم این است که شورای هماهنگی تبلیغات از همین حالا شعارهای 22 بهمن را اعلام کند. محور شعارها باید وحدت ملی، منافع کشور، راه امام و انقلاب باشد. شعارهای اول انقلاب آنقدر زیبا هستند که انگار شعارهای همین امروز ما هستند. همین شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تا ابد شعار زندهای است. حتی اگر ما به اوج استقلال و به اوج مردمسالاری برسیم و همه احکام اسلام را هم پیاده کنیم این شعار مثل اذان است که هر چه تکرار شود باز هم تکراری نیست. من واقعا به گروهها و جریانات تندرو توصیه میکنم که اعضای خود را کنترل کنند که علیه جریانات داخلی مسالهای را مطرح نکنند.
نکته بعد من این است که شورای هماهنگی تبلیغات و برگزارکنندگان مراسم، هم در تنظیم قطعنامه و هم در پلاکاردها و مدیریت و سازمان دادن جریان راهپیمایی و هم در شعارها، وحدت ملی را در نظرداشته باشند. حتی من معتقدم که باید برای تنظیم شعارها و سازمان دادن هر چه بهتر و باشکوهتر راهپیمایی، باید از جریانات سیاسی دعوت کرد تا آنها هم نظرات خود را بگویند. ما در این روز هم میتوانیم فضای امید و وحدت را القا کنیم و هم میتوانیم با یک شعار بیجا و تحریککننده، بهانه به دست افراد بدهیم. اگر ما مسائل ملی را مدنظر داشته باشیم مسلما اگر در جایی، چند نفر شعار نامربوط بدهند به صورت خودبهخود به وسیله جمعیت طرد میشوند.
نکته بعد این است که به اعتقاد من هیچکس در این مراسم نباید دست به هیچ نوع خشونتی بزند. ممکن است واقعا بعضیها بخواهند برای تحریک دیگران اقدامی بکنند و مثلا فحشی بدهند. نوعا هم در اجتماعات ما شاهدیم که یک اتفاق و یک جریان ممکن است از یک حرکت ناپخته کوچک شروع شود. تمام جریانات و مردم باید در چنین مواردی بسیار هوشیارانه و خویشتندار باشند.
متاسفانه بخواهیم و نخواهیم یک خصومتی بعد از انتخابات شکل گرفت که سکوت اخلاقی ما باید این مسائل را جبران کند و تا رسیدن به نقطه رحمت مطلق در جامعه، همه باید خویشتنداری کنند. من فکر میکنم که راه حل اینهاست.
به هر حال ما خواهان حفظ و تداوم انقلاب و زنده بودن همیشگی امام و آرمانهای او هستیم و این مساله با دعوا و خصومت بدست نمیآید.
گفتگو از: عباس محمدنژاد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: