در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
آن گاه که نوبت به جانشینان او یعنی فتحعلی شاه و سپس محمد شاه قاجار و صدراعظم های بی لیاقتی مانند میرزاآقاسی شعبده باز رسید، این حکمرانان "زیوری جز تن آسایی و خودآرایی" نداشتند و نمی شناختند.
شماره ی زن های فتحعلی شاه "از حد نصاب گذشت" و به تعبیر میرزا علی خان امین الدوله "تعدد بنین و بنات او آب و اعتبار دودمانش را برد". او در کتاب "خاطرات سیاسی" صفحه ی 9 می نویسد که " عهد فتحعلی شاه، دوره ی گرمی بازار عیش مهنا و ریش محنا بود و میدان شعر و تملق ، فسحتی یافت".
در عهد فتحعلی شاه، روس ها دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمنچای بر دولت قاجار تحمیل و هزاران کیلومتر مربع به ویژه قفقاز و بخش هایی از آسیای مرکزی را از سرزمینمان جدا کردند و در عهد محمد شاه، با توطئه ی انگلیسی ها و بی کفایتی حکمرانان ، هرات از دست رفت و وهن و توهینی دیگر بر ملت ایران وارد شد.
پس از محمد شاه، ناصرالدین شاه به مدت 50 سال بر تخت سلطنت نشست و با سست عنصری یا خودکامگی خود و درباریانش ، تمام کوشش های اصلاح طلبانی مانند میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر برای اصلاح وضع اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی ایران را به هدر داد.
نیم سده ی سلطنت ناصرالدین شاه (تصویر بالا)، برغم کوشش هایی که برای انجام اصلاحات در کشورمان صورت گرفت، دوره ی طولانی شکست های پی درپی اصلاحات و گسترش روزافزون دخالت بیگانگان یعنی روس ها و انگلیسی ها در امور کشور بود.
به گفته ی امین الدوله، نقش شاه و صدراعظم هایش مانند آقاخان نوری و میرزا علی اصغرخان امین السلطان در به بن بست راندن کشور، در عقیم گذاشتن کوشش های اصلاح طلبانه، در شکست اصلاحات و حتی در فراهم آوردن زمینه های قتلش به وسیله ی میرزا رضا کرمانی شاگرد سید جمال الدین اسدآبادی، اساسی بود.
"تقدیر به دست قدرت خود ناصرالدین شاه ، اسباب قتل او را فراهم کرد و او را از تخت به تابوت کشاند. رضا کرمانی، جمال الدین افغانی و مایه (ی) ویرانی، همه، به اهتمام خود شاه ساخته شد. ذالک تقدیرالعزیزالعلیم" ( خاطرات سیاسی، ص 217).
با گذشت زمان، بحران سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران عصر قاجار عمق و ژرفای بیشتری پیدا کرد، مردم در خواب سنگینی فرورفته بودند، " نفس ایران تنگ و بدن مملکت، رنجور و عرق اضطراب بر آن جاری بود. از بدن های نیم جان آوازهای هولناک برمی خاست، بی آن که در اجساد، حرکتی دیده شود" (همان ص 173) و ناصرالدین شاه پس از سومین سفرش به فرنگستان، به ویژه به دنبال رسوایی واگذاری امتیازهای گوناگون به بیگانگان ( برای نمونه انحصار تنباکو و قرارداد رژی)، در واپسین سال های فرمانروایی اش، به " عیش شبانه روزی" خو گرفته بود.
ضعف های اخلاقی ناصرالدین شاه و وزیران و درباریانش و این که آنها نمی توانستند حتی در برابر زنان حرمسرا مقاومتی از خود نشان دهند، کشور را به کانون فساد و نابسامانی تبدیل کرد. امین الدوله می نویسد که " غفلت شاه ...که اوقات خود را به لذات جسمانی مشغول می ساخت، میدان وسیع و بی مانع، به حوادث و انقلابات می داد".(همان ص 153).
در پی انتقادها و مخالفت های سیدجمال الدین اسدآبادی به وضع موجود، به دستور ناصرالدین شاه او را به وضع فجیعی به بصره ی عراق تبعید کردند و آن گاه که " کار یک درجه بالا گرفت" و آوازه ی واگذاری انحصار توتون و تنباکو به گوش مردم رسید برخی از واعظان نیز بر بالای منبرها "دهان به ذم و قدح دولت و دولتیان گشودند". نخست، سید "علی اکبر فال اسیری" بود که در "شیراز شیرازه ی دولت و سلطنت را گسیخت و آبروی حکومت را ریخت". مامورین حاکم شیراز او را گرفتند، " دست و دهانش بستند و به قاطری سوار کرده، به سمت بوشهر بردند" (همان ص 151) و به بصره که سید جمال نیز آن جا بود، تبعید کردند.
به نوشته ی امین الدوله، سید برای بار دوم در زمان صدارت امین السلطان به تهران آمده و جمعیت زیادی، هوادار و طرفدارش شده بودند و به سخنانش گوش می دادند، چندان که ناصرالدین شاه از حضورش در ایران بیمناک شد و دستور داد سید را با رسوایی اخراج کنند.
پس از این دستور، حاکم قصبه ی شاه عبدالعظیم (شهر ری) سید را از بست صحن امام زاده بیرون کشید و برای این که صدای مردم بلند نشود، در مقام نفی سیادت او (سید بودن او) برآمد، اسلام او را "مشکوک" و خود او را "غیر مختون" خواند و برای اثبات ادعای خود دستور داد " در بازار، بند ازار او را بریدند و مکشوف العوره با سر و پای برهنه به یابو بستند" و در سرمای سخت زمستان او را به مرز عثمانی راندند.
نویسنده ی خاطرات سیاسی، عباراتی را در شرح کوشش های مرید سید جمال یعنی میرزا رضای کرمانی می آورد و می نویسد: " از اعوان و اصحاب سید هیچ کس به او یاری نکرد، مگر میرزا رضای کرمانی که سراسیمه به چپ و راست می دوید، قفا می خورد و ملامت می دید، فریاد می کشید که مردم این سید است و از اولاد پیغمبر شماست، از بزرگان علماست، غیرت کنید و نگذارید مظلوم کشته شود. فغان و اشک و تلاش و کوشش رضا فایده نداد. سید رفت و او به جا ماند. ماموران حکومت به منزل سید تاختن آوردند. از کتاب و کاغذ هر چه به دست آمد، بستند و سر به مهر خدمت وزیر اعظم فرستادند. امین السلطان رایت فتح برافراشت، شبانه به دوشان تپه رفت، کیف و دفتر سید را به همان مهر و نشان به حضور شاه برد که از آن میان خون جمعی ریخته و خاندان ها برانداخته شود. در آن صندوق جز لعنت نیافتند. تیر وزیر به سنگ آمد و شاه خشنود شد که از مردم معروف و نوکرهای دربار، کسی با جمال الدین همراه نبوده است"(همان ص 150).
مدتی از این ماجرا نگذشته بود که ناصرالدین شاه در آستانه ی پنجاهمین سال سلطنتش در صحن حضرت عبدالعظیم شهر ری به دست میرزا رضای کرمانی از اصحاب و پیروان سید جمال به قتل رسید و دوره ی طولانی فرمانروایی و استبدادش به سرآمد. تردیدی نیست که ناصرالدین شاه نخستین و آخرین فرمانروایی نبود که دربار خود را به "کانون تباهی ها" تبدیل کرد، این شیوه ی فرمانروایی از پیامدهای خودکامگی در ایران و بی خبری مردم ما بود.
بیشتر مردم ایران در دوره ی قاجار و پس از آن درکی از ساختار قدرت و منطق عملکرد آن پیدا نکرده بودند، سهمی از قدرت و نظارت بر آن نداشتند، نمی توانستند دریافتی روشن از مناسبات پیچیده ی قدرت داشته باشند، با حق و حقوق سیاسی و وظایف اجتماعی خود آگاه نبودند و این امر موجب شد حکمرانان به ظلم و فساد و استبداد و خودکامگی رو بیاورند.
میرزا رضای کرمانی در بازجویی هایش در تهران و قزوین و در بیان سبب قتل ناصرالدین شاه ، آشکارا گفت که " سال هاست که سیلاب ظلم بر عامه (ی) رعیت ایران جاری است...پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه به عرض او برسانند و تحقیق نفرماید و بعد از چندین سال سلطنت، ثمر آن درخت، امین السلطان و اراذل و اوباش بی پدر و مادرهایی باشند که بلای جان مردم شده اند، چنین درختی را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد: ماهی از سر گنده گردد نی ز دم! اگر ظلمی می شد از بالا می شد". (انقلاب مشروطیت ایران، ادوارد براون، ص 59).
میرزا رضا در برابر بازجویان حکومت، پایداری و تاکید کرد که سلطان باید کشته می شد و نظر آنان را به این واقعیت جلب کرد و گفت که " قدری پایتان را از خاک ایران بیرون بگذارید، در عراق عرب و بلاد قفقاز و عشق آباد و اوایل خاک روسیه، هزار هزار رعیت بیچاره (ی) ایران را می بینید که از وطن عزیز خود از دست تعدی و ظلم، فرار کرده، کثیف ترین کسب ها و شغل ها را از ناچاری پیش گرفته اند، هر چه حمال و کناس و الاغچی و مزدور در آن نقاط می بینید، همه ایرانی هستند"( همان).
با مرگ ناصرالدین شاه، دوره ای مهم و منحط در تاریخ ایران به پایان رسید و دوره ای جدید با "انقلاب مشروطیت" آغاز شد زیرا مشروطه خواهانی مانند میرزا رضای کرمانی مرید انقلابی سید جمال اسدآبادی به این نتیجه رسیده بودند که در جامعه و حکومتی که راه هر اصلاحی بسته باشد، راهی جز انقلاب باقی نخواهد ماند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگو با دکتر سیدمرتضی موسویان، ضرورت و اهمیت داشتن دکترین در رسانه و دلایل قوت و ضعف رسانههای داخلی و معاند را بررسی کردهایم
ابراهیم تهامی، مهاجم سابق تیمملی در گفتوگو با جامجم:
گفتوگو با محمود پاکنیت بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون
در گفتوگو با تهیهکننده مستند معروف شبکه سه اولویتهای موضوعی فصل جدید بررسی شد