دلایل تفکیک دین و سیاست از نظر مهندس بازرگان
مهندس بازرگان در گفتار یا نوشتار «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا»، برای اندیشهای که بر موضع درآمیختن دین و دنیا یا دین برای دنیا اصرار بورزد، آفات و آسیبهایی را بیان میکند که سرانجام آنها خسرالدنیا و الاخره است. آن آفتها عبارتند از:
1- تبدیل توحید به شرک: وقتی بهبود زندگی فرد و اجتماع و مدیریت مطلوب دنیا پا به پای آخرت و خدا، هدف دین قرار گرفت و مورد علاقه و عقیده شد، اخلاص در دین و عبودیت خدا در محاق رفته، پسزده و فراموش میشود و بدین وسیله توحید تبدیل به شرک- با همه آثار و مظالم و مفاسد هلاکتبار آن- شده و دینداری از اصالت و خاصیت میافتد. این همان جریان بعد از رنسانس و تجربه تلخ جامعههای متجدد و متمدن اروپا و امریکاست که کار انجیل و مسیحیت و کلیسا به ضعف و اختفا کشیده شده، دینداری و خداپرستی با اهداف و آثار و ارزشهای اعلای آن، رفتهرفته از دیارشان رخت بربست و به جای دین و عواطف معنوی، سودجویی و حسابگری مادی حاکم شد.
2- انصراف از دین و سلب امید و ایمان مردم نسبت به دین: از آنجا که مکاتب توحیدی و رسالت انبیا و شریعتها، نه برای پاسخگویی به مسائل علمی و عملی جهان بینهایت گسترده و مرموز به وجود آمده و نه به منظور درمان دردهای آدمی و مشکلات دنیایی نازل شده است و چنین انتظار و ادعا، پشتوانه محکم و مستندی در کتاب و سنت نداشته و صرفا مخلوق آمال و افکار بشری است، وقتی مردم مومن و بخصوص جوانان پرشور و امید، مواجه با ناتوانی و عجز ادیان شوند و ببینند که متصدیان و مدافعان ناچار میشوند که به اصلاح و التقاط یا عجز و اعتراف بپردازند، نسبت به اعتقادات خود سرد و بدبین میشوند...
3 -زیان تصرف دین و دولت به دست راهبران شریعت: [وی در این فراز از بحث با اشاره به شواهدی از تاریخ امتهای توحیدی، زیان این تصرف را بیان میکند. از جمله:] هزار سال ریاست بلامنازع دینی پاپها و حاکمیت قهار کلیسای کاتولیک، [زمامداری] خلفای اموی و عباسی و عثمانی که خود را خلیفه رسولالله (و بعضیها خلیفهالله) میخواندند، حاکمیت سلاطین صفوی و در این میان افتضاح شاه سلطان حسین و نیز تبدیل تشیع علوی به تشیع صفوی، حاکمیت خاندان قاجار و در پی آن استبداد، تجاوز به حدود شرع، امضای معاهده ترکمنچای و قتل امیرکبیر و...
4- اسلامی که با پشتوانه قدرت و روش اکراه پیش برود، بیشتر کالای شیطان است تا دین خدا: نام اسلام هم ریشه با تسلیم است، ولی نه تسلیم آمرانه و اجباری، بلکه تسلیم داوطلبانه عارفانه و عاشقانه با سلام و صفا و رضا.
5- دین برای دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین 2 حالت افراط و تفریط در دین هستند: این دو شعار در حقیقت دو روی سکه واحدی هستند که به دست بشری جاهل در ضراب خانه شیطان، قالب خوردهاند و قرآن بشدت هر دو را رد میکند.
6- اعتقاد به اینکه پیامبران خدا صرفا خبردهندگان و تدارککنندگان قیامت و آخرت و معرفیکنندگان خالق یکتا بودهاند و دنیا چیزی جز مزرعه و کشتزار یا میدان فعالیت و تربیت آدمی برای حیات جاودان و خدایی شدن انسان نیست، ضرورتی است نیروبخش برای بقای دین و دنیا و نگاهداری انسانها، در چنین روزگار سراسر رنج و ملال.
7- مساله مهمتر، زیان سنگینی است که طرز تفکر دین برای دنیا به بار میآورد. انتظار یا اعتقاد به این که بعثت پیامبران و تعلیمات آنان- کلا یا ضمنا- به خاطر اصلاح انسانها و اداره صحیح امور فردی و اجتماعی آنها در دنیاست و ادیان توحیدی، علاوه بر اصول و احکام عبادی، جامع اندیشهها و رهنمودهای لازم برای بهبود زندگی افراد و جوامع بشری هستند، باعث میشود مومنان و علاقهمندان احساس وظیفه و نگرانی نکنند و درباره مسائل و مشکلات خود و اجتماع و جامعه بشری به امید این که دستورالعمل و پاسخ این وظایف و مسائل در دین آمده است، درصدد تدبیر و فعالیت و تلاش خارج از احکام دین برنیایند؛ بلکه کافی خواهد بود که در انجام حدود و وظایف شرعی مراقبت لازم به خرج دهند تا دنیا و آخرتشان به وجه احسن تامین شود، بدون آن که احتیاج به کسب دانشها و کنجکاوی و تفحص در مسائل و قوانین طبیعت و خلایق داشته باشند.» (1)
نقد و بررسی
1- آمیختگی و هماهنگ دیدن دین و دنیا، هیچ تلازمی با شرک ندارد. این باور وقتی به شرک میانجامد که در اهداف اهل دین، ثنویت و دوگانگی پدید آید و جهت اعمال، نیمی به سمت دنیا و نیمی به سوی آخرت باشد؛ اما اگر دنیا هدف میانه باشد و خدا و آخرت، هدف نهایی و یکی در طول دیگری تعقیب شود، چه شرکی لازم میآید؟ آیا این انشقاق در دین نیست که وجه این جهانی و مادی آن را به دست فراموشی بسپاریم و تصویری ناتمام و ابتر از آن عرصه کنیم؟!
آیا اهتمام ورزیدن به چهره مادی دین و تنظیم و ساماندهی معیشت، به منظور حصول معنویت و صیانت از حیات فرامادی و ارزشها و کمالات روحی، موجب نسیان و پسزدگی و در محاق رفتن دین است یا نه باعث میشود دین در چهرههای گوناگون جلوهگری کند؟!
آیا اگر دینی فقر را دیوار به دیوار کفر بداند و از این بابت برای حفظ ایمان، به رفع فقر کفرآلود بپردازد و با مدیریت و برنامهریزی، زمینه را برای عمران و آبادی و امنیت و برخورداری اهل ایمان مهیا کند، معنایش گرایش به شرکت و افتادن از اصالت و خاصیت است؟!
و اینکه در میان جوامع متحد و متمدن اروپا و امریکا، کار انجیل و مسیحیت و کلیسا به ضعف و اختفا کشیده شد و سوداگری مادی به جای دین و معنویت نشست. اولا، چه ربطی به دین اسلام دارد و ثانیا دلایلش را باید در بسته بودن نظام کلیسا و خشونت و خشکاندیشی اولیای آن و فقر تئوریک مسیحیان کاتولیک و نیز تبلیغ گونهای رهبانیت از سوی ارباب کلیسا دانست.
مسلما هر عملی، عکسالعملی را در پی دارد. در جهان اسلام، ملامیته در برابر زاهدان ریایی، اصولیان در مقابل اخباریان و اهل حدیث و تفویضیان در رویارویی با جبرباوران قد برافراشتند و در جهان مسیحیت، نهضت پروتستان در برابر کلیسای کاتولیک پا گرفت. حال چنان چه پروتستانتیسم- که رویشی در برابر ریزش کاتولیک بود- به خاطر اهتمام به سازندگی دنیا و رویکرد بهرهمندی از این جهان، زمینهساز افراط کاریهای غربیان شد باید نتیجهاش رمیدن از این اهتمام در جهان اسلام باشد؟!
آنچه در نگاه قرآن و روایات نفرتآور و مذموم بوده، دنیاپرستی و خواستن دنیا برای دنیاست، نه استخدام دنیا برای دین و آخرت. به دیگر سخن، تعلقات دنیایی نفرتانگیز است نه تصرفات- مشروع- در دنیا. اگر دین را حتی امری فردی هم تصور کنیم، باز بنا به فرمان او بهرههای مشروع از دنیا میگیریم و از بهرههای ناروا و نامشروع پرهیز میکنیم. پس در اینجا چه تفاوتی میان فردی یا اجتماعی بودن دین وجود دارد؟
همه آیاتی که در باب اقامه قسط و عدالت و نصیب داشتن از دنیا و... مینگریم- برعکس پندار مرحوم بازرگان- در نهایت برای آبادی آخرت است تا میان مقدمه و ذیالمقدمه، گسستی پدید نیاید. پس، از مبدل شدن توحید به شرک چه بیمی احساس میشود؟
قرآن که آمیزهای از دنیا و آخرت را توصیه میکند، در مورد مظلومان و مستضعفانی که بناحق از سرزمینشان رانده شدهاند و اهل قیام و مجاهدت و ستمسوزیاند، چنین میفرماید:
همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی و تمکن دهیم، نماز بر پا میدارند و زکات میدهند و به کارهای پسندیده وا میدارند و از کارهای ناپسند بازمیدارند و فرجام همه آنان از آن خداست.(2)
در اینجا قدرت و حاکمیت زمینی و دنیایی، در راستای معنویت و خدامداری و برپایی حقوق و ارزشها مورد توجه قرار گرفته است.
در مقابل نظر مهندس بازرگان- مبنی بر آفت بودن جنبه دنیایی دین- آیات و احادیث دیگری قابل طرح است که نشان میدهد، بهرهمندی صحیح از دنیا آموزههای اساسی دین است.
احادیث نبوی وولایی هیچ کدام پرداختن به دنیا و آخرت را مانعه الجمع نمیدانند: «در سفینه البحار، ماده رفق از رسول اکرم (ص) نقل میکند خطاب به جابر:
این دین توام با متانت است بر خود سخت نگیر بلکه مدارا کن... کشت کن مانند کسی که گمان میبرد نمیمیرد و عمل کن مانند کسی که میترسد فردا بمیرد.»
در نهجالفصاحه از رسول اکرم (ص) نقل میکند: دنیای خویش را سامان دهید و برای آخرت خویش آنچنان باشید که گویا فردا میمیرید.
در حدیث دیگر از رسول اکرم (ص) آمده است: «از همه مردم گرفتارتر، مومن است که باید هم به کار دنیای خویش بپردازد و هم به کار آخرت.» (3)
حدیث معروفی که در کتب حدیث و غیرحدیث نقل شده و جزو وصایای حضرت امام مجتبی (ع) در مرض وفات نیز آمده است به این مضمون:
«برای دنیایت چنان باش که گویی جاویدان خواهی ماند و برای آخرت چنان باش که گویی فردا می میری.» (4)
این کلام نورانی درس دنیاداری و گرایش به آخرت را توام با هم بیان میکند. یعنی پیشرفت و توسعه و بهرهمندی خردمندانه و شریعت مدارانه از دنیا و برنامهریزی و دوراندیشی این جهانی، با استکمال روحی و سلوک معنوی و تقرب به مقام قدس ربوبی، ربطی وثیق و ناگسستنی دارد. ازاینرو، دین اسلام نه جای رهبانیت و ترک دنیاست و نه جای دنیا محوری و بریدن از آخرت.
در سفینه البحار، ماده نفس از تحف العقول از امام کاظم (ع) نقل میکند که ایشان به صورت یک روایت مسلم در میان اهل البیت نقل کردهاند که: «لیس منّا من ترک دنیاه لدنیه او ترک دینه لدنیا
آن که دنیای خویش را به بهانه دین یا دین خویش را به خاطر دنیا رها کند، از مانیست.» (5)
خلاصه این که دنیا به خودی خود بد نیست و به گفته مولوی:
چیست دنیا؟ از خدا غافل شدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن
طبیعت و مواهب طبیعی و این جهانی، همه نعمتهای خداوندیاند و نباید تحت عنوان دنیا ترک شوند، دنیا همان تعلقات اسارت بار و عامل غفلت از پروردگار است و گرنه، رابطه انسان و جهان، رابطه کشاورز با مزرعه یا سوداگر با بازار تجارت ، یا عابد با معبود(6) است.
2- صاحب نوشتار «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»، انصراف از دین و سلب امید و ایمان مردم نسبت به دین را از آفات میداند. در پاسخ به این مورد به بیان چند نکته بسنده میکنیم:
الف- ما هم بر این اعتقادیم که رسالت انبیا و شرایع آسمانی برای پاسخگویی به مسائل علمی و عملی جهان بینهایت گسترده و مرموز نیست؛ اما برای درمان دردهای آدمی و مشکلات دنیایی بوده و خواهد بود. علم فقه که سراسر پیرامون تنظیم امور معیشتی و دنیایی بحث میکند، مأخوذ از آیات الاحکام و یا فقه الآیات است که بیش از 500 آیه قرآن و صدها حدیث از پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) را به خود اختصاص میدهد. اساسا نقش اجتهاد در دین به منظور گرهگشایی در همین حوزه است و کار مجتهد، تطبیق مسائل زندگی این جهان با شریعت و نیز استنباط احکام از منابع فقه است.
ب- مرحوم بازرگان از نظر منطقی به خطای «مصادره به مطلوب» گرفتار آمده است. این گونه که نتیجه بحث و استدلالش، خود یکی از مقدمات استدلال است و در نگاه نخست این جهانی دین را صرفا مخلوق آمال و افکار بشری و نامستند- از نظر کتاب و سنت- تلقی میکند؛ دیدگاهی که خود به استدلال و اثبات نیاز دارد. سپس میگوید وقتی ادیان از عهده گرهگشایی در امور برنمیآیند، پیامدی جز بدبینی و سردی مردم مؤمن را نخواهد داشت. نام برده به گمان خود، انتظارات این جهانی از دین را اشتباه و انحراف و خیالپردازی پنداشته و به همین سبب بازدارنده و مشکلساز میداند که نتیجهاش، شکست و سردرگمی و سقوط خواهد بود.
جا دارد بپرسیم که آیا انتظار گشودن گرههای این جهانی- مانند قسط و عدالت و استیفای حقوق الهی و زندگی حقمدار- از دین موجب سقوط و سردرگمی است و در حاشیه و انزوا دیدن. دین را ناتوان و عقیم پنداشتن، اگر بپذیریم که دین برای هدایت انسانها نازل شده است، این هدایت بدون حل مسائل مبنایی چون عدل، قسط، رفع مظالم و طاغوتستیزی ممکن نیست. پس چنانچه دین در مقابل سامان دادن به موارد مذکور، پای پس بنهد و به طور مجرد فقط کمالات معنوی و عبودیت را از انسان انتظار داشته باشد، انتظار کاملی نخواهد بود زیرا هر انتظار و آرمانی، ساز و کار و لوازمی دارد. از این نظر، بیتوجهی به آن لوازم و ساز و کار، خواه ناخواه بیتوجهی به آن انتظار و آرمان است و از این رو با واقعگرایی سرآشتی ندارد. روشن است چنین فرایندی سر از بن بست و سرخوردگی درمیآورد.
شکی نیست با وجود فقر و فساد و تبعیض و نیز سیطره طاغوت در زندگی اجتماعی بستر گرایش به آخرت هم هموار نخواهد بود، زیرا همواره در قرآن، طاغوت سد راه خدا و آرمانهای عدالتخواهانه و ارزشهای آزادیبخش است. پس باید به حکم دین، طاغوتستیزی را آغاز و تداوم بخشیم؛ زیرا در زمین ناهموار و نامناسب طاغوت و وضعیت ستمآلود، محصول ارزشها و آموزههای معنوی به دست نمیآید. بر این بنیاد، انتظار طاغوتستیزی و عدالتگستری از دین، انتظاری معقول، بجا و در راستای خداباوری گرایش به آخرت است و گرنه نقض غرض پیش میآید.
نکته مهم این است که از نظر بسیاری از صاحبنظران، وجه بیرونی و درونی دین به طور متقابل در هم تأثیرگذارند و همدیگر را صیانت میکنند. «اخیرا برخی متفکران غربی به نکته درخور توجهی اشاره کردهاند. از نظر آنها تلاشی که در غرب برای خصوصی کردن دین صورت گرفته، این اشکال را در خود دارد که حتی دین در زندگی خصوصی افراد هم حضور پیدا نکند. به عبارت دقیقتر، دین اگر در حیات بشری حضور اجتماعی نداشته باشد، حضور فردی هم نخواهد داشت؛ یعنی نقش آن رفتهرفته کمتر خواهد شد تا بدانجا که بشر به بیاعتنایی به دین و در نهایت به بیدینی میرسد.» (7)
قابل ذکر است که در نظام سکولار، اگر دینستیزی نشود، دست کم دین به عزلت و انزوا کشیده میشود و بدون توجه به شعارها و ادعاهای آزادیخواهانه، در امور فردی انسانها هم جلوهگر میکند. دولتهای لائیک بویژه ترکیه و فرانسه حتی حجاب چند دختر مسلمان را- که نشانه باورهای فردی آنان است- هم برنمیتابند:
«در همین فرانسه، مهد حقوق بشر و دموکراسی، قانون منع حجاب را در لوای لائیسیته گذراندند؛ چرا که حجاب و پوشیدن روسری به تعبیر آقای شیراک، نوعی تعدی و تجاوز قلمداد گردید و همان شیوه در کشورهایی چون آلمان، ایتالیا، هلند، بلژیک- و حتی در برخی مدارس انگلیس- پی گرفته شد.»
بعد از اخراج خانم لیلا شاهین از دانشکده پزشکی استامبول در سال 1998 که براساس اصول سکولاریسم و به خاطر حجاب اسلامی به چنین محرومیتی گرفتار آمد، وی به دادگاه حقوق بشر اروپا شکایت برد و نسبت به اخراج خویش و هزاران بانوی مسلمان اخراجی اعتراض کرد. حکم 7 قاضی دادگاه حقوقی بشر اروپا در استراسبورگ درباره شکایت لیلا شاهین از دولت ترکیه، پس از مدتها صادر شد:
«دانشگاههای دولتی ترکیه حق دارند در دفاع از اصل تفکیک کلیسا(؟)! و دولت، منع استفاده از پوشش اسلامی را به اجرا گذارند. دادگاه این ادعا را که دولت ترکیه با اخراج دانشجویان محجبه به نقض آزادیهای مذهبی پرداخته، رد میکند.»
اصل تفکیک کلیسا و دولت(؟)! به فرض هم که این اصل برای ممالک مسیحی پذیرفته شده، با کدام حق میتوان برای یک کشور اسلامی و برای مسلمانان، چنان اصلی را حاکم کرد؟
مسعود شجره، رئیس حقوق بشر اسلامی در انگلیس، بلافاصله پس از صدور حکم گفت: حکم دادگاه حقوق بشر اروپا به این معنی است که مسلمانانی که به اعتقاد خویش پایبند هستند باید میان مسلمان بودن و زندگی در اروپا یکی را انتخاب کنند. این حکم بسیار تأسفبار است و زمینه را برای زیرپا گذاشتن حقوق مسلمانان در سراسر اروپا فراهم میکند.
روشن است که دین، اگر به انزوا و عزلت کشیده شد، ابتر و خالی از اقتدار میشود و در حوزه فردی هم تا حد زیادی رنگ میبازد؛ اما اگر با قوت و اقتدار- و در جای خود رحمت و مودت- همراه شود، از جنبههای فردی و اجتماعی خوش میدرخشد و توفیقش رفیق میشود.
3- شواهدی که مرحوم بازرگان به عنوان زیان تصرف دین و دولت به دست راهبران شریعت بیان کرده، همه تصاویری بدلی از دین و دولت دینی بوده است. بحث ما در باب نظام و دولت دینی به معنای حقیقی کلمه است نه نظامها و دولتهایی که زیر نام دین قد برافراشتند، ولی از این قدرت و فرصت جز در اندک مواردی- آن هم ظواهری از دین- کاری و حرکتی اصولی از خود نشان ندادند. ریاست بلامنازع دینی پاپها و حاکمیت قهار کلیسای کاتولیک چه ربطی به حاکمیت اسلامی دارد؟ چرا زمامداری خلفای اموی، عباسی و عثمانی بر بنیاد غصب و ظلم و انحراف از روند عترت و اهل بیت(ع) و نیز فساد و استبداد و خونریزی برپا شده بود، به عنوان نظام دینی (اسلامی) ذکر شود؟
تبدیل تشیع علوی به صفوی و افتضاح شاه سلطان حسین و نیز سیاهکاریهای شاهان قاجار، با حوزه بحث ما که دفاع از وجه بیرونی و اجتماعی دین و همچنین نظام مشروع و عادلانه اسلامی است، چه سنخیتی دارد؟
جالب این که مرحوم بازرگان، عبارتی چون تجاوز به حدود شرع را درباره خاندان قاجار به کار بسته است. اگر چنین است، پس کجای آن دولت و سلطنت، نمودی از نظام اسلامی با آن ژرفا و گسترهای است که تجربه تاریخی نشان داده و در متون دینی پردازش شده است؟
ممکن است ادعا این باشد که چنین زمامداریها و حکومتهای مذکور، نام دین و عدالت را بر خویش داشتند و از آن عناوین- با رنگ و نیرنگ- سوء استفادهها میکردند. در پاسخ میگوییم حکومت مورد ادعای ما، همان حاکمیت راستین و حقیقی اسلامی است که از حکومت نبی اکرم(ص) و امام علی(ع) سرمشق میگیرد، نه سلطنتها و حکومتهای دروغین که از بن با سیره حکومتی پیامبر (ص) و مولی علی(ع) همخوانی ندارد. بر این مبنا، دین در سایه حکومت عدالتگستر و دولت صالحان بشدت تقویت شده و از شکل تصورات و ذهنیت فراتر رفته و به عینیت میپیوندد.
گفتنی است همیشه از خوبیها سوءاستفاده میشود؛ مثلا از منطق، علم، حجاب، دوستی، پس هیچ گاه کسی از بدیها چنین استفادهای نمیکند؛ زیرا خود سوءاند و حسن استفادهای ندارند. ناگفته پیداست از حکومت دینی که خیر و ارزش بنیادین دارد، بهرهبرداری ناروا شده و خواهد شد و این گواه صدق دیدگاه و گفتار ماست.
4- دین همراه با قوت و اقتدار، از خواری و زبونی میرهد و دست بدخواهان را از تجاوز و اخلال در امور کوتاه میکند. اما آیا برخورداری از قدرت، به معنای تمسک به روش اکراه است؟! بیتردید هیچ تلازمی بیان دین مقتدر و به کار بستن روش اکراه و اجبار وجود ندارد و پل بستن از یکی به دیگری، چندان منطقی به نظر نمیرسد. دعوت انبیاء از مردم بر معرفت و حجت مبتنی بود؛ ولی فراموش نشود که یکی از سازوکارهای آنان آهن بود تا دعوت آنان با صلابت و استواری آمیخته باشد- نه با سستی و زبونی- و بدخواهان و معاندان را بر سرجای خود بنشاند. این روش، با گرویدن داوطلبانه عارفانه و عاشقانه و نیز با سلام و صفا و رضا هیچ گونه مغایرتی ندارد؛ زیرا «اشدا علی الکفار و رحماء بینهم» رکن و رویه رسالت بود. سنت و سیره نبی گرامی اسلام(ص) و مولی علی(ع) نمونه و سندگویایی است از این مدعا که ذکرش گذشت. امام علی(ع) تداوم بخش همین صراط بود و در جریان حکومت عدلش برای استرداد حقوق مردم و عمل به شریعت و پاس داشتن موازین اخلاقی و ارزشی، با قوت و شدت ظاهر میشد و در این عرصه با روشهای همراه با مداهنه و تسامح و وادادگی معاشاتی نداشت و متجاوزان به کیان اسلام و بیتالمال و امنیت مردم را با تیغ ذوالفقار در هم میکوبید.
حال شگفتآور است که مرحوم مهندس بازرگان، تأسی به چنین سیرهای را مستلزم ضایع کردن دین و راندن خلایق از خالق خودشان میپندارد! در صورتی که دین هر چه متفکرانه، مدبرانه، مقتدرانه و با حساب و کتاب جلوه کند، صد البته که بر دین همراه با ضعف و فقر و فلاکت برتری دارد. مسلما چنین شیوهای با روش رحمت و شفقت و مودت هیچ منافاتی ندارد.
5- ما هم بر این اعتقادیم که دین برای دنیا و ترک دنیا برای دین دو حالت افراط و تفریط در دین هستند؛ اما منظور از ذکر این دو نکته چیست؟
آیا اعتقاد به وجه اجتماعی و این جهانی دین و قائل شدن به نقش آن در تنظیم معیشت و نهادینه کردن قسط و عدالت و بنا کردن یک نظام دینی قانونمند به معنای هزینه کردن دین برای دنیاست؟ یا نه، به معنای تحقق مدنیت دین و پرهیز از ابتر شدن آن است؟ حکومت دینی، یعنی به صحنه آوردن و حضور نیرومند و گسترده دین.
وی درباره آیه 25 سوره حدید- لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط- که بیانگر انگیزه و حرکت انبیاء در ستمسوزی و اقامه قسط و عدالتگستری و خلاصه اصلاحات و تحولات بنیادین اجتماعی است، صرفا توصیهای شخصی میداند و چنین میگوید:
«معنی و منظور آیه، آن طور که بعضیها تصور و تبلیغ کردهاند، این نیست که مردم و دیگران را برای مبارزه با ظلم و استبداد و استکبار یا بسط عدالت و دیانت در دنیا بسیج کنند، بلکه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند. کتاب و میزان راهنمای آنان در این کار بوده و بر اثر جهالت یا ضلالت کارها و راههایی را در پیش نگیرند که سبب دوری آنان از خدا و محرومیت از رضوان و سعادت شود. خدا جلوگیری از ظالم و دفاع از امنیت و آبادی یا از دین و دیانت را به عهده خود مردم گذارده و نصرت و پیروزی را در همین حرکت مردم داده است.» (8)
جای تعجب دارد که مرحوم بازرگان، سیره ستمسوزی و طاغوتستیزی و چالش با استکبار برای عدالتگستری و استقرار حق را از حرکت پیامبران حذف میکند و این مشی عام و اصولی را به حقجویی و عدالتخواهی فردی محصور میداند. در صورتی که با یک نگاه سطحی به زندگی، باورها، اندیشهها و عملکرد آنان معلوم میشود که آن راهنمایان الهی، خود پیشاهنگ چنین خیزشهایی بودهاند و تودههای مردم را به قصد مبارزه با ظالمان و حاکمان ستمپیشه برمیانگیختند و در حرکتهایی هماهنگ، نظامیافته و اجتماعی، برای این مقاصد دنیایی که مقدماتی کاملا مناسب و همسو با اهداف متعالی اخروی است، تا سر حد جانفشانی همت میگمارند.جای پرسش است که آیا ادعاهای مرحوم بازرگان با سیره رسول گرامی اسلام (ص) همخوانی دارد؟ اگر دستورات و تعالیم دینی، صرفا در نسخههای شخصی- و غیراجتماعی و غیرنظاممند- خلاصه میشود، نخستین محکوم در حوزه دیانت اسلامی، حضرت رسول (ص) است. او بود که با گفتار و کردارش، بر چنین اقدامات و حرکتهایی پای میفشرد و نه تنها به تأسیس حکومت دینی مبادرت ورزید که در دهها نبرد رهاییبخش همراه با برنامهها و تدابیر تشکیلاتی، شرکت کرد. اساسا پارهای از آموزههای دینی را جز به شیوه جمعی و نظامیافته نمیتوان تحقق بخشید و این ویژگی در ذات و جوهره آن تعالیم نهفته است.
به یقین دین در پی ضعف و محدودیت و لاغر کردن تعالیم خویش در عرصه عمل نیست، بلکه بر آن است تا با قوت و وسعت هر چه فزونتر آموزههای خویش را تحقق بخشد. ناگفته پیداست که چنین تحققی فقط با روشی فراشخصی و تشکیلاتی مجهز و اجتماعی نظاممند ممکن خواهد بود و گرنه دین در شیوهای ایدهآلیستی محصور و محبوس میشود. از این رو پیامبر (ص) و پیشوایان معصوم (ع) به موعظه و نصیحت بسنده نکردند؛ بلکه حکومت و دولت دینی تأسیس یا برای استقرار آن، کوشش فوقالعاده کردند. جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، اهتمام به امور مسلمین، عدالتخواهی و قسططلبی، پاسداشت حقوق مسلمین و دفع اشرار و مانند آن، با وجود تشکیلاتی مقتدر که همان حکومت و دولت است، امکانپذیر خواهد شد. در غیر این صورت، کمرنگ و ضعیف و در محدوده افراد و به شکل متفرق تحقق مییابد که فرسنگها با آرمانهای دین و سیره پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) فاصله دارد.دغدغههای پیامبر (ص) و امام علی (ع) برای امر به معروف و نهی از منکر، در موعظه و تحرکات شخصی خلاصه نشد، بلکه آنان بزرگترین منکر را در موجودیت ظالمانه مشرکان و منافقانی چون ابوسفیان، ابوجهل و معاویه دیدند. بر این مبنا، برای مبارزه با آنان به تجهیزات، و سازوکار و اقتداد نیاز داشتند. ستاندن حق مظلومان از ظالمان، بیقراری در برابر سیری ستمپیشگان و گرسنگی ستمدیدگان و آرمانهایی از این دست اقتدا میخواهد و چنین اقتداری با وجود تشکیلاتی سازمان یافته و قانونمند با جوهره و رنگ و بوی دینی میسر میشود.
امام حسین (ع)، موجودیت طاغوتی چون یزید را مصداق منکر دید و برای ستیز با او، برخاست؛ اما این خیزش صرفا فردی نبود. او حضرت مسلم (ع) را روانه کوفه کرد تا برای براندازی حاکمیت یزید، تأسیس حکومت دینی، بسترسازی و سازماندهی لازم را صورت بخشد و جماعتی متشکل، منظم و مقتدر فراهم آورد. بنیان و شاکله چنین حرکتی از آغاز تا انجام، مطابق آیین و تعالی مذهبی بود. پس با داشتن چنین نمونهها و الگوهایی، ناصواب بودن نظر مرحوم بازرگان بیش از پیش رخ میکند.
6- پاسخ به این قسمت در شمارههای پیش داده شده است.
7- در این مورد هم در قسمت پنجم به حد وافی بحث شد و توضیح دادیم که تحقق چهره اجتماعی و مدنی دین، به معنای «دین برای دنیا» نیست؛ بلکه به معنای حضور فعال دین و عینیت بخشیدن به کمال و جامعیت آن است. پیشگیری از ابتر ماندن دین و جلوگیری از حذف جنبههای حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن است.اما این که از اعتقاد به چنین حضوری، سلب احساس وظیفه از جانب مؤمنان نتیجه میشود و نیز سلب تدبیر و خلاقیت و فعالیت آنان- با این امید که دستورالعمل و پاسخ این وظایف و مسائل در دین آمده است و...- سخن موجهی به نظر نمیرسد، زیرا بحث بر سر کلیات و جامعیت تعالیم دینی و اذعان به وجه مدنی و اجتماعی آن است؛ نه اعتقاد به این که دین درباره هر چیزی نظر دارد. با این وصف، نه تنها دینمداران از کسب علوم و فنون و نیز اکتشاف و اختراع دست نمیکشند، بلکه بنا به دستورات و توصیههای دین برای چنین مقاصد نورانی عزم را جزم کرده و برای رضای حق و اجر و پاداش اخروی، بدین امور اهتمام میورزند. دینی که کسب و دانش و کوشش برای ابداع صنایع و نیز اختراع و اکتشاف را عبادت میداند و برای آنها جایگاه رفیع و شأن فوقالعادهای قائل است، باورمندان و پیروانش هرگز راه رکود و عزلت در پیش نمیگیرند.
پینوشت:
1- همان، صص 58 تا 60
2- حج / 41
3- علامه شهید مطهری- مرتضی، سیری در نهجالبلاغه- انتشارات صدرا، چاپ دوم، صص 315 و 316
4- وسائل الشیعه، جلد 2، صفحه 535، چاپ امیر بهادر، حدیث 2 از باب 82. نقل از سیری در نهجالبلاغه ص 311
5- همان، ص 316
6- نک: سیری در نهجالبلاغه، ص 267. احادیث منقول در پرانتز، از حکمت 131 نهجالبلاغه است.
7- ر.ک: دکتر نصری- عبدالله، یقین گم شده- گفتگو با دکتر غلامرضا اعوانی، انتشارات سروش، چاپ اول، ص 215
8- همان، صص 54
دکتر عزیزالله سالاری
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد