1- به نظر میرسد برنامهریزی آمریکاییها برای چهل و چهارمین انتخابات ریاست جمهوری این کشور، موضوعیت بخشیدن به انتخابات این کشور نهتنها برای مردم آمریکا بلکه برای مردم جهان بود.
این برنامهریزی و ساز و کارهای اجرایی آن که باید اعتراف کرد تا حدود زیادی به اهداف خود دست یافت و بستر اصلی آن را هم رسانههای رکن پنجمی! مانند سی.ان.ان، بی.بی.سی، رویترز و آسوشیتدپرس فراهم کردند، آثار مختلفی داشت.
تحتالشعاع قرار دادن بحران اقتصادی آمریکا، اهمیت بخشیدن به آمریکا در نظر مردم دنیا و کاستن از نفرت جهانی موجود نسبت به این کشور و ترویج دوباره ارزشهای ادعایی آمریکا مانند دموکراسی و حقوق بشر را میتوان از جمله این آثار برشمرد.
در واقع انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، به مدد تجربه هالیوود به یک فیلم سینمایی مهیج و جذاب تبدیل شد تا بینندگان جهانی آن حتی از نوع ایرانیاش با قهرمان فیلم یعنی اوباما همزادپنداری کنند.
2- اما در ورای این فیلم سینمایی، واقعیت چیزی نبوده و نیست جز همان آمریکای متجاوز، زیادهطلب و بیتوجه به حقوق مردم.
برای رسوایی دموکراسی مورد ادعای آمریکاییها همین بس که از 3 نامزد دیگر این انتخابات یعنی باب بار،چاک بالدوین و خانم سپنتیا مککینی از 3 حزب آزادیخواهی، قانون اساسی و سبز، تقریبا نه نامی از خودشان و نه حزبشان مطرح نشد به گونهای که به جرات میتوان گفت بسیاری از مردم خود آمریکا هم نامی از آنها نشنیدند و این یعنی حاکمیت سرمایه و استبداد حزبی.
بدیهی است در چنین نظامی «مردمسالاری» شعاری بیش نیست و آنچه سالاری میکند دو حزب جمهوریخواه و دموکرات هستند آن هم به پشتوانه تبلیغات 5/2 میلیارد دلاری که معلوم است چه کسانی با چه اهداف و انتظاراتی آن را تامین کردهاند. ضمنا در همین ایام از تجاوز نظامیان آمریکا در افغانستان، پاکستان و سوریه جلوههای جدیدی به نمایش درآمد، اما بسیاری سرگرم فیلم انتخابات بودند.
3- شعار انتخاباتی نامزدها، بخصوص در نظامهای حزبی باسابقه مانند آمریکا، دقیق و گویای بسیاری از واقعیتهاست. شعار باراک اوباما که در رنگ پوست او نیز نمایان بود، «تغییر» بود و انتخاب قاطع او از سوی مردم آمریکا گویای رویگردانی آشکار مردم این کشور از سیاهکاری سفیدپوستانی بود که به کاخ سفید راه یافته بودند و نیز نیاز شدید به رویکردهای جدید.
اوباما محورهای موردنظرش برای این تغییرات را اجمالا هم در بخش داخلی و هم در سیاست خارجی آمریکا اعلام کرده است و باید منتظر بود تا معلوم شود تفاوت او با دیگران جز در رنگ پوستش چه چیزی میتواند باشد.
در عین حال باید بدانیم که اولا؛ نظام سیاسی آمریکا، نهادینهتر از آن است که راهبردهای آن با تغییر رئیسجمهوری حتی با شعار «تغییر» دگرگون شود. اوباما موضع خود در قبال مسائل منطقه خاورمیانه و ایران را بیان کرده است و حرف چندان تازهای در آنها نمیتوان یافت. لذا شاید حداکثر بروز شعار وی در این منطقه روشهای جدید و لحن ملایمتر باشد.
ثانیا؛ اگر چه اختیارات رئیسجمهور آمریکا براساس قانون اساسی این کشور بسیار وسیع و متنوع است در عین حال هم نهادهای رسمی قدرتمند و هم نهادهای غیررسمی اما تاثیرگذار در این کشور، اجازه نمیدهند رئیسجمهور آمریکا حتی اگر بخواهد، اهداف کلان و سیاستهای راهبردی این کشور را تغییر دهد.
تاکنون سفیدپوستانی که به کاخ سفید راهیافتهاند آن را سیاه و سیاهتر کردهاند، باید منتظر ماند و دید آیا اوبامای سیاهپوست به عنوان اولین سیاهپوستی که به کاخ سفید راه یافته است، میتواند قدری از سیاهی آن بکاهد یا نه.
مهدی فضائلی