در شرایطی که غبار زمان بیرحمانه بر چهره بازماندگان آن دوران مینشیند و گنجینههای تاریخ شفاهی ارتش، آرامآرام و در سکوت خبری با صاحبانشان به خاک سپرده میشوند، تلاشی جسورانه برای صید این «مرواریدهای» پنهان و ثبت حقیقت عریان جنگ آغاز شده است. گفتوگوی پیش رو با علی شهابالدین، کارگردان مستند «عمقمیدان»، تنها شرح فنی ساخت اثری درباره عملیات «مروارید» نیست. این گفتوگو واکاوی رنجی عمیق است؛ رنج مستندسازانی که برای عبور از سد بروکراسی و نگاههای سطحی مدیریتی متحمل میشوند تا تصویری واقعی، ملموس و عاری از اغراق از تکاوران نیروی دریایی ارائه دهند.
این گفتوگو، نقدی صریح بر غفلت متولیان فرهنگی و هشداری جدی درباره انقراض نسل راویان دستاول جنگ است؛ تلاشی برای ثبت لحظاتی نفسگیراز بقا در دل دریا، پیش از آنکه ناگفتهها برای همیشه به اعماق تاریخ بپیوندند.
لطفا کمی درباره داستان مستند عمق میدان بیشتر توضیح دهید؛ اینکه داستان امیر دریادار ناصر سرنوشت، بهعنوان تکاور نیروی ویژه در تصرف سکوی نفتی «العمیه» چگونه بازسازی شده است؟ چه شد که به این موضوع توجه کردید؟
در ابتدای جنگ، نیرویی تحت عنوان «نیروی رزمی ۴۲۱» در نیروی دریایی ارتش تشکیل شد. آنها تصمیم گرفتند که با کمک نیروی هوایی، دو سکوی صادرات نفت عراق به نامهای «البکر» و «العمیه» را در گام اول تصرف و سپس منهدم و تخریب کنند. هدف این بود که ضربه اقتصادی سنگینی به عراق وارد شود تا نتواند صادرات نفت داشته باشد. تنها سکوهای صادرات نفت عراق، همین سکوهای البکر و العمیه بودند. از آنجا که عراق خط ساحلی زیادی ندارد، با دهها کیلومتر لولهگذاری زیر آب از بندر فاو، بندرامالقصر و بصره، نفت را به وسط دریا که عمق بیشتری دارد منتقل میکردند تا تانکرهای غولپیکر بتوانند پهلو بگیرند و نفت را بارگیری و صادر کنند. سکوی العمیه آخرین نقطه مرزی عراق در دریا و نزدیک به بوشهر ما بود که باعث میشد آنها بر مرزهای ایران اشراف اطلاعاتی پیدا کنند. به همین خاطر تشخیص داده شد که این کار انجام شود و سکوها از بین بروند؛ هم برای ضربه اقتصادی و هم برای یک هدف استراتژیک دیگر.
برنامه این بود که وقتی این عملیات انجام شود، ناوچههای عراقی برای بازپسگیری سکو به وسط میدان میآیند و طعمه بسیار خوبی برای نیروی هوایی و کشتیهای رزمی ما میشوند. در آن روز، کل نیروی دریایی عراق ۱۴ ناوچه جنگی داشت که در طول یک یا دو روز، ۱۱ فروند از این ۱۴ ناوچه از بین رفت و نیروی دریایی عراق عملا در دریا مضمحل شد. حدود ۴ ــ ۳ ناوچه باقی ماند که متأسفانه یکی از همینهایی که مانده بود، با پناهگرفتن زیر همان سکوی نفتی که نیروهای ما پس از پایان عملیات و تخریب آن را ترک کرده بودند، کمین کرد.
در جریان بازگشت نیروهای ما، همان کشتی عراقی که در آن محل پناه گرفته بود، ناوچه جنگی «پیکان» را مورد هدف قرار داد و آن را منهدم کرد. عدهای شهید شدند، تعداد کمی با هلیکوپتر نجات یافتند و دو نفر نیز در دریا جا ماندند. داستان تنهایی این دو نفر در داخل آب، بخشی از کلیت ماجراست، اما درباره ساختار برنامه و نحوه بازسازی، ما ابتدا بخشی از کار را بهصورت رئال (واقعی) بازسازی کردیم، اما دیدیم که خیلی گویا نیست و اصل قصه نمیتواند دربیاید؛ بنابراین سراغ تکنیک «کمیکموشن» رفتیم که بخشی از کار انیمیشن محسوب میشود و با استفاده از آن ماجرا را بازسازی کردیم.
چه چالشهای فنی در ترکیب مصاحبه شاهدان عینی با ساختار فیلم داشتید؟
این موضوع در حوزه ساختار میگنجد. اولین چالشی که داشتیم این بود که مدیران سفارشدهنده کار باید مطلع باشند که کار خوب یعنی تحقیق زیاد. تحقیق عمیق یعنی اینکه هزینه بالاتر، دستمزد بالاتر و زمان بیشتر نیاز است. یعنی این کار که به ظاهر یک مستند مثلا یکساعته است، اما به اندازه پنج کتاب اثرگذاری دارد، بهخاطر اینکه یک اثر چندرسانهای (مولتیمدیا) است. وقتی هزینه و بودجه کم باشد، چالش ایجاد میشود؛ قرار نیست که آدمها همهچیز را بیایند و مستقیمگویی کنند.
یکی از چالشهایی که ما در این فیلم داشتیم و من تا حالا نگفتهام و تازه یادم افتاد و برای اولینبار دارم به شما میگویم این است که بخشی از مدیران، حتی در نیروی دریایی و جاهای دیگر، هنوز متوجه نشدهاند که ما وقتی میخواهیم در یک جنگ روایتی را بگوییم، مهم نیست که میخواهیم آقای سرنوشت مطرح کنیم. آنها فکر میکنند که اگر آقای سرنوشت بیاید و زاویه دید قصه ما شود، یعنی این همه پول برای آقای سرنوشت صرف میشود، پس چرا برای ۵۰ نفر آدم فیلم نمیسازیم؟
یعنی فکر میکنند اگر یک نفر میآید و راوی میشود، این فیلم متعلق به آن آدم است و سند میخورد به نام او! در حالیکه آن آدم قصهگوی ماست، آن آدم راوی ماست، آن آدم دانای کل ماست. این تصور ایجاد شده که نه، ما برویم در مورد فلان موضوع کار بکنیم؛ مثلا در مورد عملیات مروارید با موضوع این عملیات، نه با محوریت شخصی که در آب ۲۶ ساعت تنها بوده است. میگویند نه، ایشان نباید باشند. این یکی از مسائلی است که متأسفانه وجود دارد؛ یا مثلا میگویند آقا ما دهها نفر زخمی داشتیم و...، اما دیگر نمیفهمند که آن آدمی که مسئولیت ۱۰ نفر زخمی را داشته، بهمراتب شاید زجر بیشتری کشیده باشد، اما قصه ندارد. فیلمی که ساخته میشود باید قصه داشته باشد. اینها چالشهایی بود که ما با سفارشدهندهها یا با کسانی که با ما همکاری میکردند، داشتیم.
چالش دیگر، پیدا کردن افراد بود. من به همین شاهدان عینی که شما میفرمایید خیلی اعتقاد دارم؛ شاهدان عینی را باید پیدا کرد. یک فیلمساز باید بگردد و شاهد اصلی آن داستان را پیدا کند. من آنقدر ایستادگی کردم که شاهدان عینی را پیدا و رفتم تکبهتک از آنها خواهش و تمنا کردم. دوست نداشتند بیایند، اما وقتی کار من را دیدند، گفتند: «آقا ما تازه فهمیدیم که تو چرا اصرار میکردی ما حتما بیاییم.» من افراد را تکبهتک پیدا کردم؛ حتی یکی از آنها رفته بود کانادا پیش پسرش و من شش ماه صبر کردم تا ایشان آمد. یکی دیگر رفته بود ایتالیا و باز هم نیامد، اما آنقدر صبر کردم تا بیایند و اصل قضیه را بگویند؛ همهشان هم دستاول هستند.
یک چیزی هم به شما بگویم؛ در همین کاری که الان تولید کردیم افرادی که شاید با ما ناسازگاری میکردند، وقتی کار تولید شد فهمیدند و گفتند: «آقا چقدر حقیقت ماجرا را گفتید شما، چقدر خوب شد.» نکته دیگر اینکه ارتش سرشار از خردهداستانها و قصههای جنگ است، اما متأسفانه فیلمسازان ما فقط رفتند خاکریز را گرفتند. یعنی خیلیها رفتند دنبال قصه خاکریز و «حاجی نقل بپاش» و... اصلا فکر میکنند که جنگ یعنی اینکه باید بروند شهرک سینمایی دفاع مقدس، دو تا خاکریز بگیرند، دو تا تانک بترکانند. در صورتیکه حجم کمی از جنگ اینگونه بوده است. جنگ اصلا چهار تا «آقا حاجی نقل بپاش» و خاکریز نبود که؛ ما جنگ در دریا، جنگ در هوا و در بخشهای مختلف قصههای بسیار زیادی داشتیم.
به نظر من نگاه فیلمسازان ما، یعنی نسل نو ما، باید تغییر بکند و بهدنبال مرواریدها بروند. همانطور که نام این مستند عملیات مروارید است، باید دنبال مرواریدهای گرانقدری بروند و بگردند تا پیدایش بکنند. اگر همینطور دمدستی بروند شهرک دفاعمقدس و چهار تا لوکیشن بگیرند و آنجا قصه را تمام بکنند، ما نمیتوانیم موفق شویم و حقیقت جنگ را بیان کنیم. این کلیتی بود که من میتوانستم به شما بگویم.
برای استفاده از منابع آرشیوی و همکاریهای نیروی دریایی جهت دقت تاریخی و ایجاد توازن چه کردید؟
سؤال خوبی بود. ما در این فیلم تقریبا از چهار عنصر بهعنوان منابع استفاده کردیم: عنصر اول، «شاهدان عینی» را جلوی دوربین آوردیم. اینها اصل ماجرا را خودشان میگویند؛ یعنی مثلا یکی میگوید دست اسیر را من بستم. ما با شاهدان عینی که خودشان بهعین شاهد ماجرای قصه بودهاند، مصاحبه گرفتیم. دومین عنصر «روایت» است. ما روایت را از زبان قهرمان قصه و بهصورت نریشن (گفتار متن) پیش بردیم، بدون اینکه تا پنج دقیقه قبل از پایان فیلم، مخاطب اصل راوی را ببیند؛ همهچیز از زبان او بیان میشود. سومین بخش، «آرشیو» و اسناد است. ما اسناد نیروی دریایی را که از طبقهبندی خارج شده بود، برای اولینبار در تصاویر استفاده کردیم. تا الان غیر از ما هیچکس از اسنادی که خارج شده از طبقهبندی، استفاده نکرده. چهارمین بخش «بازسازی»هایی بود که انجام دادیم. ارتش و نیروی دریایی خیلی به ما کمک کردند؛ هلیکوپتر، تکاور و ناوچه در اختیار من گذاشتند. من رفتم و بازسازی کردم. بخش مهمی از کار که نوآوری محسوب میشود، استفاده از تکنیک «کمیکموشن» است. انیمیشن چنان در خدمت فیلم است که اصلا مخاطب احساس نمیکند این برای بزرگسال است. البته استفاده از کمیکموشن گاهی به ابتذال کشیده میشود؛ یعنی بهدلیل ارزانبودن یا در دسترسبودن، کارهای بیکیفیتی میسازند که مثلا فک شخصیت یک طرف است و پایش طرف دیگر میرود! اما ما سعی کردیم از عنصر کمیکموشن طوری استفاده کنیم که مکمل بخش رئال ما باشد.
در این مستند نقش دریادار ناصر سرنوشت را بهعنوان تکاور محور قرار دادید. میخواستم مقداری از ایشان و نحوه همکاریشان بگویید.
ببینید، در این عملیات افراد خیلی زیادی بودند و ما نباید فقط روی یک نفر متمرکز میشدیم. ماجرای اینکه آقای سرنوشت ۲۶ ساعت با یک اسیر عراقی در آب تنها بوده، بهانهای بود تا ایشان را بهعنوان محور کار خودمان قرار بدهیم. اتفاقا ایشان آدم بسیار سرزنده و پویایی است و ما شرایط امروزشان را هم که بهعنوان مهندس فعالیت دارند، در فیلم نشان دادیم. یکی از رموز موفقیت کار ما این بود که آقای سرنوشت خیلی با ما همراه بودند، اما کار فقط محدود به ایشان نبود؛ ما سراغ تکاورانی که هنوز زنده بودند هم رفتیم. افرادی مثل آقای کیوان شکوهی، آقای علوی که الان مریضاحوال هستند و آقای یوسف کرمپور. در فیلم، آقای کرمپور میگوید که بعد از انفجار به داخل آب پرت میشود و ترکشی در آب به سرش اصابت میکند. تا همین دو ماه قبل، این ترکش چنان اذیتش میکرد و سرش ورم کرده بود که میگفت: «من ۴۰ سال است آرزو دارم به پشت بخوابم.» آخر سر هم رفتند و ترکش را خارج کردند، اما تعادلشان دچار مشکل شده.
تحقیق، پژوهش و ساخت این پروژه چقدر طول کشید؟
این پروژه یکی از طولانیترین پروژهها بود. یک کار کمتر از ۶۰ دقیقه، چهار سال وقت من را گرفت. من کار را از دوران شروع کرونا آغاز کردم و امروز تمام کردم. علت این طولانیشدن هم این است: یک، پژوهشهای میدانی؛ دو، مشکلات ورود ما به دریا، اوایل نیروی دریایی و مدیرانی که در آن زمان بودند، کار را خیلی جدی نمیگرفتند و نمیدانستند کار چیست. یکی از اعتراضهای من به نیروی دریایی و ارتش این است که مدام میگویند چرا ما کار نمیکنیم ولی سپاه یا دیگران کار میکنند؟ وقتی وارد دل کار میشوی، همکاری نمیکنند. البته بعدها خوب همکاری کردند. دلیل دیگر، ساختار انیمیشن بود که زمانبر است؛ هم طراحی و هم متحرکسازی آن بهتنهایی یک سال وقت من را گرفت، چون حدود ۳۰ دقیقه کار بود. مساله بعدی بودجه است. من باید پول زیادی میداشتم تا به کسی بگویم این پول را بگیر، ۶ ماه در خانهات بنشین و فقط کار کن. من حقوق میگرفتم و نصف حقوقم را در این کار میگذاشتم و نصف دیگرش را برای زن و بچهام صرف میکردم. با دست خالی و با بودجه بسیار پایین کار کردم، به امید اینکه اگر کار خوب از آب در آمد، برآورد هزینه را افزایش دهند که آنهم معلوم نیست آیا بزنند یا نزنند!
خود آقایان باید بدانند کار خوب هزینه دارد. متأسفانه در کارهای سینمایی شاید قصه خوبی هم نداشته باشند، اما فقط به هوای اینکه یک بازیگر میآید، پولهای بسیار درشتی خرج میکنند ولی سینمای مستند بسیار مظلوم است، در حالی که باورپذیری آن خیلی بالاست و آدمها خیلی میفهمند. چون اسم مستند روی آن میآید فکر میکنند با دو تا مصاحبه و تصاویر آرشیوی میتوانند سر و ته قضیه را هم بیاورند. البته تقصیر خودمان هم هست. چون کسانی بودهاند که کارهای ضعیف ارائه دادهاند و به همین خاطر باور ندارند که میشود کار خوب کرد.
این مستند چه تأثیری روی خودتان داشت؟
امیدوارم این کار در جشنواره دیده شود. مهمترین چیزی که برای من داشت این بود که شاید این پنجمین مستندی است که درباره عملیات مروارید ساخته میشود، اما من در حد همین مصاحبهها دیده بودم. بعدها که در پژوهش خودم عمیق شدم، دیدم دور و بر ما سرشار از گوهرهای قصه است که در دفاع مقدس وجود دارد. خیلی از این افراد و راویان اصلی دارند به خاک سپرده میشوند، عمرشان تمام میشود و این قصهها را با خودشان میبرند و ما غافلیم. مهمترین اثری که روی من گذاشت این است که ما غافلیم.
اگر آقای سرنوشت مثلا دو سال دیگر عمرش به دنیا نبود و به رحمت خدا میرفت، این قصه را با خودش به زیر خاک میبرد. معاون روابط عمومی وقت ارتش سه سال قبل به من گفت همچین قصهای در ارتش بود و ما نمیدانستیم؟ یعنی تیمساری که سیاستگذار کار فرهنگی و فیلمسازی ارتش است به من میگوید این قصه را از کجا گیر آوردی؟ پس معلوم است اینها فقط گرفتار روزمرگی هستند. یک نفر آدم دلسوز نیست که بگوید آقا فقط به من حقوق بدهید، من میکروفنم را بگیرم و بروم تاریخ شفاهی ضبط کنم تا تبدیل به کتاب و محصولات دیگر شود.
گرفتار یکسری شعارزدگیها شدهاند. در حوزه دفاع مقدس شعار میدهند. خانمی در بنیاد حفظ آثار کرمان به من گفت من راوی دفاع مقدسم. چرا شما در فیلمتان از ایمان اینها صحبت نکردی؟ گفتم خانم! باید دست از کارهای شعارزده برداشت. یا شخص دیگری به من گفت چرا گفتید، چون در انگلیس دوره دیده، آن دوره موجب شده ۲۶ساعت در دریا دوام بیاورد. چرا نگفتی خدا نجاتش داد؟ گفتم خدا نجات داد، اما خودش هم شنا بلد بود یا نه. فنون شنا و مهار دشمن را بلد بود. میخواهم بگویم این نگاه تصمیمگیران جامعه ماست. یعنی نگاه شعاری در حوزه دفاع مقدس حاکم است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
مستند «عمق میدان» تلاشی جسورانه برای شکستن انحصار روایتهای زمینی و به تصویر کشیدن نبرد در خلیجفارس است
محیططباطبایی: خانه موزهها در همه جای دنیا سرمایههای فرهنگی هستند
سفیر کشورمان در عشقآباد در گفتوگو با «جامجم» ابعاد مختلف سفر رئیسجمهور به ترکمنستان و قزاقستان را تشریح کرد