واژۀ «پارسی» نیز نزد این سخنوران یا به معنای «زبان فارسی» است ـ که زبان میانجی و رسمی ایرانیان بوده ـ یا اشاره به کشور پارس و مردمان پارسی دارد؛ چنانکه در آغاز جلد ششم تاریخ بیهقی میخوانیم: «فاضلتر ملوک گذشته گروهیاند که بزرگتر بودهاند، و از آن گروه دو کس را نام بردهاند، یکی اسکندر یونانی و دیگری اردشیر پارسی است» و اردشیر پارسی، اردشیر ایرانی است.
ازشاعران سدۀ پنجم و ششم هجری که فراوان از «ایران» سخن گفته، امیر معزی، امیرالشعرای دربار سلجوقیان است که در حدود پنجاه بار در اشعار خود «ایران» را آورده است. در قصیدۀ دوم او میخوانیم: «ای کرده همچو مشرق، مغرب به تو مزیّن/ وی گشته همچو ایران، توران به مُهنّا/فتحی چنین که یابد جز پادشاه عادل؟/ ملکی چنین که گیرد جز شهریار دانا؟» در قصیدۀ ۲۳ نیز میگوید: «عدل و انصاف تو اندر بیشۀ ایرانزمین/ آشتی داده است با شیر ژیان روباه را» و در قصیدۀ ۴۶، گسترۀ «ایرانشهر» را از چین و آناتولی تا هندوستان و فرارود میداند: «آن که شاهان را به ایرانشهر سر بر نام اوست/ و آن که خاقان را به توران، نامۀ او بر سر است/ او به ایران است و عزمش بر در انطاکیه/ او به مرو است و نهیبش بر در کالنجر است.»، (انطاکیه در ترکیه کنونی، مرو در ترکمنستان و کالنجر در هندوستان است). معزی در قصیدۀ ۵۰ سلطان سلجوقی را چنین میستاید: «شهریاری کز خطاب نام او نازد همی/ هرکجا در کشور ایران خطیب و منبر است». در قصیدۀ ۳۷۲ نیز با یادآوری آیینها و مناسک اسلامی در ایران، سلطان را «شاه عجم» میخواند: «آدینه و صبح عید قربان/ فرخنده گشاد هر سه یزدان/ بر ناصر دین و تاج ملت/ شاه عجم و پناه ایران». معزی همچون دیگر شاعران پارسیگو گاه «پارسی» را به معنای زبان فارسی و گاه به معنای کشور پارس به کار برده است؛ از جمله در قصیدۀ ۱۳۰:«تا که در تازی محرّم باشد از پیش صفر/ تا که اندر پارسی آذر پس از آبان بود»،که در اینجا به فرهنگ و تقویم ایرانی و ماههای شمسی در برابر ماههای قمری اشاره دارد. در قصیدۀ ۳۵۶ نیز به زبان ایرانیان اشارۀ زیبایی کرده است: «زند خواند هر زمان بلبل به باغ اندر همی/ زند باف است او به لفظ پارسی پازندخوان» و در ترجیعبند ۱۳۰ چنین میسراید: «بامداد آن لعبت خوشلب ز بهر بوی خوش/ چون گلاب پارسی بر زلف مشکآگین زند.» که «گلاب پارسی» هم به گلاب مرغوب ایرانی اشاره دارد و هم، به قرینۀ متن، استعارهای از زبان شیرین پارسی است. نظامی گنجوی، سخنسرای بلندآوازۀ اهل گنجه در سدۀ ششم هجری، نیز بیش از سی بار از ایران نام برده است. مشهورترین آنها در هفت پیکر آمده: «همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل/ چونکه ایران دل زمین باشد/ دل ز تن به بود یقین باشد.» همچنین در اسکندرنامه چندین بار به ایران اشاره میکند:«مینگیز فتنه میفروز کین/ خرابی میاور در ایرانزمین» و«جهاندار دارا در آن داوری/ طلب کرد از ایرانیان یاوری» و در وصف لشکرکشی اسکندر به هند و چین:« درآمد یکی سیل از ایرانزمین/ که نه چین گذارد نه خاقان چین». نظامی همچون دیگر پارسیگویان گاه به جای «ایران» و «ایرانی» از «پارس» و «پارسی» استفاده کرده است؛ چنانکه در داستان خسرو و شیرین و روایت دفن خسرو میگوید: «به آیین ملوک پارسی عهد/ بخوابانید خسرو در آن مهد.» و در لیلی و مجنون، در بخش دیدار پدر مجنون با فرزند، میگوید: «دهقان فصیح پارسیزاد/ از حال عرب چنین کند یاد». او در جاهای دیگری نیز واژۀ «پارسی» را برای زبان فارسی به کار برده است: «همان پارسیگوی دانای پیر/ چنین گفت و شد گفت او دلپذیر» و گاه از واژۀ «دری» برای زبان فارسی استفاده کرده، و زبان خود را «پارسی دری» و نغز دانسته است؛ چنانکه در اسکندرنامه میخوانیم:«نظامی که نظم دری کار اوست/ دری نظم کردن سزاوار اوست/ چنان گوید این نامۀ نغز را/ که روشن کند خواندنش مغز را»...
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفتوگوی «جامجم» با کارگردان، بازیگر و تهیهکننده فیلم پیشمرگ
حمید درخشان در تحریریه «جامجم»:
حجتالاسلام دکتر حسن رضاییمهر، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم از مهمترین نقش رئیس مکتب جعفری میگوید