مرد جوان مقابل قاضی درباره وقتی علت درخواست جدایی و ماجرای زندگیاش گفت: چهار سال است که با پگاه ازدواج کردهام. اوایل عاشقش بودم. اما عشقی که من به پگاه داشتم بعد از ازدواج کمکم رنگ باخت و به جایی رسیدم که دیگر نتوانستم تحملش کنم. نمیتوانم حتی یک لحظه هم در کنارش زندگی کنم. این زن مرا نسبت به خودش دلزده کرده است. پگاه اصلا زن قدرتمندی نیست و نمیتواند مستقل باشد. او به من وابستگی شدید دارد و هیچ کاری را نمیتواند بدون من انجام دهد. هر کاری میخواهد انجام دهد باید من کنارش باشم. پگاه حتی خانه را هم بدون من نمیتواند دقیق و مرتب انجام دهد. وقتی مهمان داریم من باید چند ساعتی را مرخصی بگیرم تا در کارها کمکش کنم. وگرنه هول میشود و همه چیز را خراب میکند. او کلی درس خوانده و مدرک تحصیلی گرفته، اما وقتی به او میگویم سر کار برود به شدت مخالفت میکند و میگوید که نمیتواند کار کند. بارها برایش شغل خوب و مناسب پیدا کردم تا به واسطه کار کردن در اجتماع کمی مستقل شود، ولی او قبول نکرده است. او را با زور به کلاس رانندگی فرستادم تا گواهینامهاش را بگیرد، ولی وقتی با صرف کلی هزینه و وقت گواهینامهاش را گرفت، قبول نکرد پشت فرمان بنشیند. پگاه حتی برای نشستن پشت فرمان هم باید از من کمک بگیرد. فقط وقتی من در کنارش نشسته باشم، رانندگی میکند. برای انجام هرکاری هول میشود. خرید، کارهای بانکی و تمام بار زندگی بر دوش من است. این زن یک ذره اعتماد به نفس و قدرت ندارد و با اینکارهایش مرا هم از خودش دور کرده است. دیگر خسته شدهام و نمیتوانم زندگی در کنار این زن را تحمل کنم. او خودش باعث شد من به او هیچ عشقی نداشته باشم.
در ادامه این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من به شدت به شوهرم علاقهمند هستم و این عشق زیادی باعث شده به او وابستگی شدیدی پیدا کنم. صحبتهای شوهرم درست است. من بدون او حتی نمیتوانم مهمانداری کنم. همیشه باید او در کنارم باشد. خودم هم کمکم از این وابستگی شدید رنج کشیدم. احساس میکنم به خاطر این همه ضعفی که در مقابل او دارم، ضربههای زیادی خواهم خورد. از اینکه نمیتوانم حتی یک لحظه هم بدون شوهرم بمانم یا کاری انجام دهم، عذاب میکشم. برای همین وقتی شوهرم پیشنهاد داد تا از هم جدا شویم، استقبال کردم. من هم میخواهم از شوهرم جدا شوم تا از این وابستگی رهایی یابم. باور کنید تا پیش از ازدواجمان اصلا اینطور نبودم. خودم نمیدانم چرا تا این اندازه وابسته شوهرم هستم و بدون او احساس ضعف میکنم. برای همین میخواهم به این احساسم غلبه کنم و برای همیشه از او جدا شوم تا بتوانم بدون او به زندگیام ادامه دهم. شاید اولش سخت باشد، ولی این را میدانم که بالاخره رها میشوم و زندگی راحتتری خواهم داشت.
وقتی صحبتهای این زوج به پایان رسید، قاضی به آنها پیشنهاد داد تا به جای دادگاه خانواده، نزد یک مشاوره خانواده بروند تا مشکلشان حل شود.
احساس امنیت را به هم منتقل کنید
سارا شقاقی، روانشناس دراین خصوص میگوید:به اعتقاد من زنان و مردان درزندگی مشترکشان باید به هم حس اعتماد واحساس امنیت رامنتقل کنند.داشتن اعتمادوحس امنیت بین زن ومردیکی ازمحکمترین پایههای یک زندگی آرام و بیدغدغه محسوب میشود. اگر زنان درزندگی با شوهرشان احساس اطمینان و امنیت کنند، باآرامش وحس بهتری میتوانند به زندگی مشترکشان ادامه دهند و دربرخورد با اختلافات راه حلهای منطقیتری را انتخاب میکنند. این موضوع در مورد مردان هم کاملا صدق میکند.حس اطمینان درزندگی مشترک میتواندبه خیلی از اختلافات ومشکلات بین زوجهاپایان دهد. زوجهای جوان به خصوص زنان، معمولا تأمین نیازهای عاطفی خود توسط همسرشان را ازمهمترین عوامل آرامش بخش در زندگی زناشویی میدانند. ابراز محبت و توجه عاطفی، احترام گذاشتن، تعریف و تمجید، قدردانی و تشکر همیشه از رفتارهایی بوده است که با تأمین نیازهای عاطفی بر احساس آرامش زن و مرد درزندگی مشترک مؤثر بوده است. زنان ومردان، یافتن پشتوانه و تکیه گاه رایکی ازعوامل به آرامش رسیدن درازدواج میدانند.همچنین حمایت ازهمدیگر در زندگی مشترک در شرایط مختلف زندگی بر آرامش زنان و مردان بسیار مؤثر خواهد بود. شناخت واقعیت زندگی زناشویی و نگرش صحیح نسبت به آن نیز از جمله عوامل آرامش بخش در زندگی زناشویی بوده است. بودن درامنیت وآرامش، همیشه نقش سازندهای در کاهش اختلافات و افزایش تعاملات مثبت همسران و در نتیجه ایجاد آرامش در زندگی زناشویی داشته است.