برادران دالوند که سالهاست با نگاهی جهانی دست به تولید انیمشن می زنند، معتقدند هنر پویانمایی بهترین شیوه برای معرفی فرهنگ ایرانی در جهان معاصر است

جهانی شدن پویانمایی با مهندسی معکوس

برادران دالوند؛ کیانوش، داریوش و فرزاد، اگر نگویم سهم بزرگی از جهانی شدن انیمشن سازی ایران دارند، اما بدون شک ستاره‌های این هنر از ایران در جهان هستند.آنها با آثار متاخر خود مثل «رستم و سهراب»، «ناسور» و «شنگول و منگول» تلاش کرده‌اند تا با رویکردهای جهانی قصه های ایرانی و اسلامی را در قالب جهانی هنر پویانمایی در جهان عرضه کنند که تاکنون هم موفق ظاهر شده اند.
کد خبر: ۱۴۸۳۴۲۷
نویسنده نسرین بختیاری

جهانی شدن پویانمایی با مهندسی معکوس

فیلم جدید آنها «شنگول و منگول» به کارگردانی کیانوش و فرزاد دالوند و به تهیه‌کنندگی داریوش دالوند با اقتباسی آزاد از داستان شنگول و منگول  از 30 آبان بر پرده سینماست و  در کمتر از 10 روز در جایگاه ششم جدول فروش هفتگی قرار گرفته است. این در حالی است که فیلم‌های چهارم تا ششم جدول فروش هفتگی نیز یا انیمیشن(ببعی قهرمان) است یا مربوط به کودک و نوجوان(باغ کیانوش). این نشان دهنده ظرفیت بالای سینمای انیمیشن در فروش و درآمدزایی است که به نظر می‌‌رسد به تازگی و تنها چندسالی است که به این قالب فیلمسازی توجه می‌شود. 

«شنگول و منگول» اقتباسی آزاد از داستان فولکلور «گرگ و هفت بزغاله» است. این پویانمایی ماجرای سه بزغالهٔ جوان را روایت می‌کند که می‌خواهند صلح را در شهر حیوانات برقرار و حفظ کنند و طبق پیمان نامه‌ای حیوانات نباید شکار کنند. این انیمیشن از داستان‌های کهن ادبیات فارسی با تکنیک و فرمی به روز استفاده کرده تا بتواند قصه خود را برای مخاطبان کودک و نوجوان روایت کند.  این انیمیشن هم به ایرانی و هم انگلیسی دوبله شده است. در بخش دوبله ایران، این انیمیشن با چهره‌های حرفه‌ای دوبله مثل شوکت حجت و همچنین چهره‌های سینمایی زیادی از جمله محمدرضا علیمردانی، هوتن شکیبا، هومن حاجی عبداللهی، هادی کاظمی، حامد آهنگی و.. همکاری داشته است. اکران این انیمیشن بر پرده سینما موجب شد که با کیانوش دالوند درباره انگیزه‌های پرداختن به این داستان و با داریوش دالوند درباره لزوم داشتن نگاه جهانی حین تولید انیمیشن گفت‌وگو کنیم.

داستان شنگول و منگول چه ظرفیتی داشت که تصمیم به ساخت انیمیشن آن گرفتید؟
کیانوش دالوند: ما گنجینه بسیار بزرگی از قصه‌های فولکور و حماسی مکتوب ایرانی از قبیل شاهنامه و سمک عیار داریم، اما متأسفانه این داستان‌ها به دلیل به روز نشدن در قالب‌های دیگر به شدت مغفول ماندند و حتی جامعه ما چه کودک و چه نوجوان ارتباطشان با این داستان‌ها قطع شده است. اکثر بزرگسالان نیز با این موضوع خیلی مشکل دارند. یکی از بزرگان سیاسی کشور یکبار به این اشاره کرد که از لحاظ فرهنگی در حال انقراض هستیم؛ دلیل این است که حرف نمی‌زنیم و قصه‌های خودمان را بیان نمی‌کنیم. در سریال «تاج و تخت» شخصیت تیریون لنیستر(با بازی پیتر دینکلیج) در قسمت‌های آخر در دیالوگی به این اشاره می‌کند که از بین رفتن و مردن به این دلیل است که یک ملت یا انسان‌ها قصه‌ای برای تعریف کردن ندارند و حضور مرده‌های متحرک در سریال به معنای پاک کردن حافظه یک ملت هستند و متأسفانه این اتفاق برای ما در حال وقوع است. وقتی به قصه شنگول و منگول نگاه کردیم، متوجه شدیم که چندان ظرفیت بیان سینمایی ندارد و خیلی سرراست، ساده و کودکانه است و نهایت یک انیمشن دو بعدی 10 دقیقه‌ای از آن ساخته می‌شود. به عبارتی، این قصه نه پلات جانبی و نه پیرنگ‌های فرعی دارد، چون از کودکی به شکل سینه به سینه نقل شده و شب‌ها برای بچه‌ها می‌گفتند تا کودک در کنار مادری قوی احساس امنیت کند. من از همین پس زمینه داستانی استفاده و سعی کردم با تمام توانم داستان را به روز کنم و فقط بن‌مایه اصلی داستان را نگه دارم و ماجراها را تغییر دهم تا قصه‌ای که برای نسل قبل نوستالژی بود را به اثر قابل قبول برای نسل جدید تبدیل کنم که بتوانند درباره آن صحبت کنند. الان بعید می‌دانم کسی قصه شنگول و منگول را برای کودکش تعریف کند. فکر می‌کنم بزرگترین کار این است که قصه‌هایمان را زنده نگه داریم و در عین حال به روزرسانی کنیم. اگر توانستیم چنین کاری را با جزئیات انجام دهیم این فرهنگ گسترش پیدا می‌کند و برای تعامل با تمام دنیا حرفی برای گفتن داریم.

چقدر در تولید این انیمیشن به آثار جهانی مثل «پاندای کونگ‌فو کار» و «زوتوپیا» نظر داشتید و این موضوع چقدر به مخاطبان هدف شما بر می‌گردد؟
کیانوش دالوند: ما فیلم‌های انیمیشن خارج از کشور را بررسی کردیم و نوعی مهندسی معکوس انجام دادیم و متوجه چند نکته شدیم؛ اول مباحث مربوط به حیواناتی که شبیه انسان رفتار می‌کنند، در آنجا خیلی برجسته شده است. دوم اینکه یکی از بهترین روایت‌های قصه این است که قهرمانان زن داشته باشیم؛ چون در نگاه مخاطبان جهان قهرمانان زن مقبول و مورد پسند هستند و حاصل آن همین کاری شد که می‌بینید. هر کارگردان، نویسنده و هنرمندی متأثر از فضای فرهنگی جامعه خودش و چیزی است که می‌بیند. قطعا از فیلم‌هایی مانند زوتوپیا و پاندای کونگ‌فوکار که دو قسمت اول این انیمیشن را سالی دوبار می‌بینم، تأثیر پذیرفتم، اما تا جایی که توانستیم سعی کردیم «شنگول و منگول» را منحصر به فردتر کنیم. به نظرم در حق این دو فیلم اجحاف شده و فکر نمی‌کنم فیلمنامه‌ای به قدرت پاندای کونگ‌فوکار 2 و شخصیت پردازی آن داشته باشیم.

وجه تمایزی که سعی کردید در «شنگول و منگول» به کار ببرید، از نظرتان چه بود؟
کیانوش دالوند: وجه تمایز مربوط به نوع بیان قصه است که یک قهرمان مخفی و در واقع شنگول و منگول و مادرشان در قصه بود، اما آن‌ها را رزمی نمایش دادیم. این شخصیت‌های رزمی‌کار روی بسیاری از قهرمان‌ها و مسائل فرهنگی دنیا تأثیر گذاشتند. همین ورزش «پارکور» که به تازگی خلق شده و از درون فیلم‌های جکی‌چان و همچنین چند ورزش با حرکات موزون به وجود آمده است. من چندین مستند از هنرهای رزمی دیدم و برایم خیلی جالب بود که تا این اندازه روی فرهنگ دنیا تأثیر گذاشتند. در عصر میجی هنرهای رزمی ساختارمند و تبدیل به هنری ورزشی و تجاری شد؛ مثلا اگر فرزندتان کمربند زرد و یا رنگ‌های دیگر می‌گرفت، 100 هزارتومان پول به او می‌دادند و از این مقدار 20 هزارتومان آن سهم ژاپن و همان مرکزی می‌شد که این کمربند را تأیید می‌کرد. متأسفانه این در مورد ورزش زورخانه‌ای ایران اتفاق نیفتاد و به جای خلق فرهنگ زورخانه‌ای و تأثیرگذاری بر مردم، به دلیل اینکه آدم‌های نادرستی به زورخانه می‌آمدند، سازمان‌ها و اقشار مختلفی آن را منکوب کردند و به طور کلی نابود شد. 

چه امکان‌سنجی یا تحقیقی صورت گرفت که تشخیص دادید از حرکات رزمی برای این انیمیشن استفاده کنید؟
داریوش دالوند: بگذارید قبل از اینکه کیانوش جواب‌تان را بدهد، خیال‌تان را راحت کنم که ایشان با هنرهای رزمی بزرگ شده است. او دوره دیده کشتی آزاد است و ورزش‌هایی مثل جودو، تکواندو، کونگ‌فو، رزم‌آوران، بوکس را انجام داده و بوکسور تیم ملی بوده است و علاقه بیش از حدی به ورزش‌های رزمی دارد و با مرحوم ارشا اقدسی زبان مشترک زیادی داشت. 

کیانوش دالوند: بخشی از موضوع همان‌طور که برادرم گفت به علاقه شخصی خودم برمی‌گردد و من از توانایی‌های جسمانی شگفت‌زده می‌شوم و خیلی مرا تحت تأثیر قرار می‌دهد و خیلی جای کار دارد که انسان به آن بپردازد. ژانگ‌ییمو قبلا فیلم‌های ملودرام و عاشقانه می‌ساخت و یکباره فیلم «قهرمان» را که رزمی بود، ساخت و از او دلیل ساخت این فیلم را پرسیدند؛ او پاسخ داد وقتی آنگ لی «اژدهای پنهان» را ساخت، من به خودم گفتم چرا نتوانم بسازم؟... استفاده از هنرهای رزمی در فیلم جزو مسائلی است که حتی آکیرا کوروساوا هم نتوانست از آن بگذرد و علاقه به ورزش‌های رزمی را می‌توانیم در نیمه اول فیلم‌هایی که ساخت ببینیم. همیشه بزرگترین چالش‌هایی که باعث شناسانده شدن کارگردان می‌شود، خلق صحنه‌های رزمی است و باید حتما این موضوع را تجربه کنیم. این صحنه‌ها جدا از اینکه جزو میراث فرهنگی جهان محسوب می‌شوند، واقعا جذاب و به شدت سینمایی هستند؛ یعنی به شما و کارگردان امکاناتی را می‌دهند که معمولا جای دیگر به سختی می‌توانستیم تجربه کنیم.

برای طراحی حرکات رزمی انیمیشن چه فرآیندی را در این زمینه پشت سر گذاشتید و به چه فیلم‌هایی ارجاع داشتید؟
کیانوش دالوند: حرکات رزمی ما را مرحوم ارشا اقدسی طراحی کرد و در جای جای آن طنز را به کار اضافه کردند. به عنوان مثال، در صحنه نبرد اول دو استاد با یکدیگر به فیلم «ماتریکس» ارجاع داد و به طور تقریبی 80 درصد طراحی رزمی ما با ایشان بود و 20 درصد آن کار من و سوپروایزر انیمیشن و محمد توکلی طراح استوری برد بود. در صحنه‌هایی که پای آدم‌ها روی زمین است و می‌توانیم تصور پرواز را در آن‌ها داشته باشیم، مربوط به همین بخش‌هاست و ایده‌های غیررئال را به کار اضافه کردند تا جنس انیمیشنی خاصی به خود بگیرد.

شنگول و منگول جزو اولین فیلم‌هایی است که با نگاه جهانی تولید و دیده می‌شود و چرا می‌خواستید این داستان را جهانی کنید و این دیدگاه جهانی از چه زمانی در شما شکل گرفت؟
داریوش دالوند: ریشه این سؤال به 15 سال پیش برمی‌گردد و ما چندین سال است که در بازارهای بین‌المللی فعالیم. در ابتدا امکان ارتباطات دولتی ما بسیار ضعیف بود و به طور دائم نادیده گرفته می‌شدیم و چاره را در این دیدیم که خودمان برای فروش محصولات‌مان در جهان کاری انجام دهیم. برای ورود به بازار جهانی در ابتدا موفقیت‌هایی داشتیم، اما بعد از آن به بن‌بست‌هایی خوردیم که ناشی از فقدان شناخت بسته‌بندی کالای انیمیشن برای صادرات آن بود. به عنوان مثال، آنچه موجب فقدان موفقیت برندسازی زعفران‌ ما می‌شود، در کار فرهنگی صادق است. 70 درصد از زعفران ما به نام اسپانیا در بازار جهانی است و 20 درصد آن هم به نام افغانستان است. وقتی در بازارهای جهانی تحقیق کردیم، متوجه شدیم لازم است که دیدگاه جهانی به فیلمنامه خود داشته باشیم؛ یعنی کلیدی‌ترین بخش یک اثر مربوط به نگارش آن می‌شود. 

برای همکاری با نویسندگان خارجی در بخش نگارش کارمان را از شنگول و منگول شروع نکردیم و این دیدگاه جهانی از مدت‌ها پیش از ساخت شنگول و منگول در ما شکل گرفته بود. اولین کارمان در این زمینه رستم و سهراب بود. در رستم و سهراب نیز یک نویسنده کانادایی، دو نویسنده آمریکایی، اسکات جی فرانک با 9 فیلم هالیودی و بهرام حیدری برای نوشتن فیلمنامه با کیانوش دالوند همکاری کردند. کیانوش، برادرم چندین بار فیلمنامه را بازنویسی کرد و برای چند نفر نویسنده فرستادیم تا مکملی برای آقای دالوند باشد و بالاخره این چهار نفر به ما مشاوره دادند. شما در رستم و سهراب نیز رد نگارش بین‌المللی را می‌بینید و قبل از اینکه در داخل کشور به عنوان یک اثر موفق شناخته شود، در خارج از کشور موفق شد. 
به ما خیلی ایراد می‌گرفتند که فیلمنامه شما جدی است و مخاطبان را جذب نمی‌کند و نمی‌تواند گره‌های طنز را داخل بافت فیلم به شیوه‌ای بگنجانیم که دچار آسیب دراماتیک نشود. در حقیقت ما از همان‌جا این دیدگاه جهانی را شروع کردیم و نسخه ابتدایی رستم و سهراب نیز انگلیسی بود. این بهره برداری برای ما بسیار مفید بود و مطمئم خود کیانوش دالوند به عنوان نویسنده و کارگردان، تأیید می‌کند حضور این نویسندگان موجب تلطیف فضای تلخ داستان رستم و سهراب شد و ما را قانع کردند که به دلیل فضای کار کودک، سهراب کشان را نگنجانیم. استدلال و مثال آن‌ها برای طرح این مسأله انیمیشن «هرکول» است و با اینکه انتهای قصه اصلی آن جزو تلخ‌ترین قصه‌های جهان است، در انیمیشن چنین اتفاقی نمی‌افتد. این همکاری برای ما بسیار آموزنده بود و بعدها در انیمیشن «ناسور» وقتی از کیانوش خواستم درباره حضرت اباعبدالله(ع) کاری انجام دهد، شاید برای تهیه‌کننده‌ها پریدن وسط هر کاری آسان‌تر باشد، اما برای کارگردان دغدغه‌ها متفاوت است و خیلی شجاعت به خرج داد، اما کار را شروع نمی‌کرد. کیانوش می‌گفت دنبال این است که چطور می‌تواند در بازار جهانی اباعبدالله را نشان دهد که قهرمان سازی از این شخصیت به درستی انجام شود و منطق قهرمان‌سازی رعایت شود. ممکن است مسلمانان درک کنند که امام حسین(ع) چه کسی بوده و چه کاری انجام داد و چرا تا آخرین لحظه ایستاد و خودش را پای هدفش قربانی کرد، اما کارگردانی مثل کیانوش دالوند نگاهش این است که این داستان را تبدیل به اثری کند که اگر مخاطبانی از ملت‌های دیگر آن را دیدند و هیچ پیش زمینه‌ای با اسلام و این روایت نداشتند، بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. 

پس شما با همین الگو به شنگول و منگول رسیدید؟
داریوش دالوند: در رابطه با شنگول و منگول از نظر ما اتفاق خاصی نیفتاده و این روندی است که از حدود سال 86 به بعد رعایت کردیم و تقریبا 10 سال اول فعالیت‌مان این نگاه را نداشتیم و سعی کردیم داستان‌ها را خیلی با نگاه بومی بسازیم و فکر می‌کردیم چون داستان قشنگی است، باید در جهان فروش برود و بعد دیدیم که بسته بندی، فرم و محتوای یک اثر بین‌المللی متفاوت است. بنابراین، نگاه جهانی ما از شنگول و منگول شکل نگرفت، بلکه شاهد اوج این فرآیند در شنگول و منگول هستیم. این بار پیشنهاد دهنده کیانوش دالوند بود. ما چندین سال است که با هزینه شخصی در بازارهای جهانی حاضریم و در این حضورها کیانوش متوجه تغییری در بازارهای جهانی شد که البته فرزاد دالوند به عنوان کارگردان دیگر به شکل همزمان متوجه این تغییر شده بود. آن‌ها متوجه شدند که فعلا نمی‌توانیم مثل دیزنی بی گودار به آب بزنیم و هر قصه انسان محوری را به انیمیشن تبدیل کنیم. «مولان» هم یک قهرمان چینی بود، اما دیزنی ساخته بود و  برای ساخت یک اثر 200 میلیون دلار هزینه کرد. بنابراین، به این نتیجه رسیدیم که شخصیت‌هایش حیوانی باشد؛ اگرچه حرف بزنند و روی دو پا راه بروند. این ضرورت که بازار به چه چیزی اقبال نشان می‌دهد، موجب شد که شنگول و منگول را بسازیم. 

کیانوش دالوند: موقعی که ما نسخه اولیه داستان را به خارج از کشور فرستادیم، آن‌ها کار قشنگی خارج از ذهنیت من انجام دادند و 12 کودک علاقه‌مند و پیگیر فیلم را دور هم جمع کردند و قصه را آوردند و تخیل را شروع کردند. همان اسب آبیِ زال در فیلم تخیل یکی از بچه‌هاست. همچنین مقداری از طنزها و داستان‌های اکشنی که در فیلم رخ داد، برایم خیلی جالب بود. نظر این بچه‌ها موجب اضافه شدن چند شخصیت، ماجرا، موقعیت طنز به داستان شد. ما این ایده‌ها را با اینکه خیلی ساختار خاصی نداشت، استفاده کردیم. بعد از اینکه متن انگلیسی را فرستادند، یکبار دیگر روی ساختار داستان کار کردم و تازه نویسنده‌ها نشستند و دیالوگ‌ها را به زبان انگلیسی مجدد ترجمه کردند. برای مدیر دوبلاژ در لس آنجلس تصویر و دیالوگ‌هایی فرستادم که شگفت زده شده بود که چه کسی این دیالو‌گ‌های خوب را نوشته است؟... 
داریوش دالوند: یکی از همین بچه‌ها در 12 سالگی به قدری بازی رایانه‌ای انجام داده بود و یکجانشین بود که بیش از 100 کیلو وزن داشت و به مرکز ترک بازی می‌رفت و اتفاقا یکی از خلاق‌ترین افراد بود. باید بدانیم همین بچه‌ای که راحت به او برچسب می‌زنیم که هیچ چیز نمی‌شود، چه ظرفیت‌هایی دارند. 

به نظر می‌رسد ما نیازمند کار کردن روی داستان‌های مشترک بین اقوام کشورها برای جهانی شدن هستیم و فکر می‌کنم شنگول و منگول هم در همین قالب بگنجد. 
کیانوش دالوند: در زمینه ریشه و ساختار داستان‌ها هم روس‌ها، هم آمریکایی‌ها و هم انگلیسی‌ها تحقیقات زیادی انجام دادند و متوجه شدند وجوه و ریشه مشترک بین داستان‌ها خیلی زیاد است. همین داستان رستم و سهراب ما در کشورهای دیگر مثل کریمه که نام آن ایلیاست، وجود دارد. داستان یوسف و زلیخا به طور دقیق همان قصه سیاوش است. همچنین داستان حضرت سلیمان شبیه همان جمشید است و این قصه‌ها تقریبا یکی است و فقط کافی است که بتوانید ریشه را پیدا کنید. الان در سینمای جهان آمریکایی‌ها نظیر چنین کاری را خیلی خوب انجام دادند، اما ساختارمندتر از آ‌نها، ژاپنی‌ها هستند که قصه‌ها را برای خودشان می‌کنند. وقتی یک سریال را می‌بینید فکر می‌کنید چنین موضوعی چطور به فکرش رسیده و بعد متوجه می‌شوید از داستان‌های خودمان استفاده کرده است. یکی از کارهای زیبای ژاپنی‌ها این بوده که آمدند دانشجوهای مختلف ادبیات، تاریخ و انیمیشن سازی را با یک واکمن در آن زمان و پول هزینه خرید کتاب به کشورها فرستادند. این دانشجوهای ژاپنی به ایران می‌آمدند و به شهرستان‌ها و روستاهای دورافتاده می‌رفتند و پیرزن‌ها و پیرمردها را پیدا می‌کردند و پای صحبت‌هایشان می‌نشستند. همه این‌ها آرشیو شد که به شکل رایگان در اختیار انیمه‌سازان ژاپنی‌ قرار گرفت. در حال حاضر مدتی است سریال «افسانه قهرمانی ارسلان ژاپنی» ساخته شده. بعد از دیدن سریال متوجه می‌شویم تمام شخصیت‌های شاهنامه از قبیل گیو و گودرز در آن استفاده شده و این در حالی است که در داستان امیراسلان چنین چیزی نداریم. خیلی جالب است که هم ارجاعات تاریخی و هم اسمی و جغرافیایی مثل هگمتانه یا اسپهبدان دارد، اما نکته عجیب و غریب که نمی‌دانم از کجا نشأت گرفته، ایران را یک کشور برده‌دار معرفی می‌کند. نمی‌دانم چطور امکان دارد داخل این انیمه ما را که در طول تاریخ‌مان برده‌داری هیچ صبغه‌ای ندارد، این طور نشان دهند؟... گاهی این فکر را دارم که وقتی خودمان کاری نمی‌کنیم و چیزی در این رابطه نمی‌سازیم، آن‌ها حق دارند چنین کاری را انجام دهند. به جز این، چندسال است که نقش منفی فیلم‌های خارجی ایرانی‌ها شدند؛ یعنی در گذشته ممکن بود مسلمانان را شخصیت منفی نشان دهند، اما ایرانی کم بود، اما همین الان در سریال «پنگوئن» نقش‌ منفی یک خانواده ایرانی هستند. در فیلم هندی «دانکی» هم بدترین شخصیتش یک افسر ایرانی است که آدم‌ها را قتل عام می‌کند. کشور ایران به تعبیر تمام کسانی که به آن سفر کردند، مهربان‌ترین مردم را دارد و چنین بلایی سرشان می‌آید، چون هیچ تریبون و رسانه‌ای برای صحبت کردن در عرصه بین‌الملل ندارند. 

شاید فقط همین انیمیشن‌ها بتوانند روی افکار عمومی دنیا تأثیر مثبت بگذارند و باعث شود حقیقت موجود در کشورمان را وارونه نشان ندهند.
کیانوش دالوند: تنها چیزی که می‌تواند نجات‌مان بدهد، انیمیشن است.

متأسفانه از طرف دیگر بیشتر فیلم‌هایی که در خارج از کشور در جشنواره‌ها حاضر می‌شوند و خودشان را ایرانی معرفی می‌کنند، فضای تیره و ناامیدکننده‌ای را القا می‌کنند.
کیانوش دالوند: متأسفانه مقداری این فضا حاکم است.
داریوش دالوند: بزرگترین اصل مدیریت در یک کتاب، با قصه‌ای شروع می‌شود که یک ماهیگیر قورباغه‌ای را در دهان ماری می‌بیند و دلش برای قورباغه می‌سوزد و آن را از درون دهان مار بیرون می‌کشد و بعد فکر می‌کند چه ظلمی کرده و چرا مار را گرسنه گذاشته و به همین دلیل یک نوشیدنی در دهان مار می‌گذارد و چند دقیقه بعد می‌بیند که مار دو قورباغه آورده است. بحث سر این است که شما به چه چیزی پاداش می‌دهید؟...تمام جشنواره‌ها به فیلم‌های گداگرافی ما جایزه می‌دهند، اما چرا در داخل خودمان چنین کاری را انجام دادیم؟...ما روزهایی در سینما داشتیم و فیلم‌هایی تولید می‌شدند که به صرف شاد بودن و اینکه احساس پوچی را منتقل نمی‌کردند، می‌گفتیم فیلم خوبی نیست و احساس پوچی را با تفکر همسان کرده بودیم. خط مشی جشنواره‌هایی مانند لوکارنو و کن مشخص است، اما چرا آن سال‌ها کاری کردیم که به فیلم‌های زیبایی که در جشنواره‌های داخلی داشتیم جایزه ندهیم؟... تمام ارتش فرهنگی ما به سمتی رفت که چنین فیلم‌هایی را بسازند و وقتی دبیر جشنواره ما چنین چیزی را تأیید کند، هیچ توجیهی ندارد. البته این را در نظر داشته باشید که در تمام این سال‌ها ما به عنوان یک گروه انیمیشن‌ساز تلاش کردیم برای مردم اثر تولید کنیم و هیچ‌گاه نگاه ما به حضور در جشنواره‌ها نبوده است. هر اثری در دست مخاطب ارزش دارد و فیلم، اول باید برای مخاطب ساخته شود. 

چرا تصمیم گرفتید این انیمیشن را با عوامل خارج از کشور تولید کنید؟... چون با توجه به پیشرفت انیمیشن ایران به خصوص از لحاظ فرم و تکنیک به نظر نمی‌رسد مانع خاصی برای تولید این انیمیشن در داخل کشور وجود داشته باشد.
داریوش دالوند: حدود 300 نفر در مجموع با گروه دوبله انگلیسی و فارسی در این فیلم کار کردند و 30 درصد از عوامل که شامل ارکستر موسیقی، آهنگساز، خواننده، تیم نویسندگی و دوبلور هستند، خارجی هستند. در واقع عوامل فنی استفاده شده حتی به تعداد انگشتان دست نیستند. ما همان‌گونه که در نگارش فیلمنامه سعی کردیم نگاهی جهانی داشته باشیم، به این نتیجه رسیدیم که مخاطبان ما باید انگلیسی باشند تا زبان جهانی داشته باشند. یکی از متفکران پاکستان می‌گفت زبان فارسی را از پاکستان گرفتند و اردو جایگزین شد، اما وقتی اردو صحبت کنید، چیزی برای عرضه یا مراجعه ندارید و نمی‌توانید شاهنامه یا حافظ و سعدی بخوانید. بنابراین، به هر دلیلی سال‌ها پیش این قافیه را باختیم و مقصرش ما نبودیم و برای جهانی شدن پیش دوبله‌ و دوبله نهایی به زبان انگلیسی داشتیم و برای موسیقی نیز همین موضوع را مدنظر قرار دادیم؛ چون پیدا کردن کسی که زبان بین‌المللی موسیقی را در اثر جا بیندازد و مخاطبان نسبت به محتوای ارائه شده مقاومت نکنند، سخت بود.
کیانوش دالوند: این فیلم تا به حال به پنج زبان ترجمه شده و اگر بخواهیم همین عواملی که فیلم را در کشورهای مختلف دوبله کردند، در نظر بگیریم، خواهیم دید که چه خواهد شد. 
داریوش دالوند: در توانمندی انیمیشن سازی ما هیچ شکی نیست، اما باید در چارچوب همان سیاست‌هایی باشد که ما به چه چیز پاداش می‌دهیم، چون بسیاری از این عزیزان یا مهاجرت کردند یا نوع مهاجرت‌شان درجا بوده است، یعنی برای شرکت‌های خارجی کار می‌کنند. زمانی که 250 دفتر تولید انیمیشن در کشور داشتیم، شاید 15 سال پیش باشد. چه بسیار دفاتری از نقطه نقطه ایران از رشت تا کرمان، یزد، اهواز، آبادان و بوشهر که لوازم رایانه و کارشان را روی هم گذاشتند و ورشکسته شدند. همه می‌دانیم که آمریکا چندان هم قوی نیست، اما روی دو موضوع سوار است؛ یکی دزدی از جیب ملت‌های جهان با دلار و دوم گول زدن ملت‌های جهان با هالیوود و القای برتری خود به جهان. حتی همین وطن‌پرستی که در فیلم‌هایش نمایش می‌دهند را با پول می‌خرد و ما متوجه این موضوع نشدیم. حضرت آقا، جایی فرمودند یک نفر دشتی را نشان می‌دهد و می‌گوید اینجا جایی است که اسکندر از آن رد شده است، اما ما تخت جمشید را داریم که بیانگر تمدن چندهزار ساله است. به من در رستم و سهراب انتقاد می‌شد که چرا تخت جمشید را الگوی کاخ کیکاووس قرار دادید و هیچ همزمانی ثابت شده‌ای وجود ندارد. من در حالی به تخت جمشید در فیلم ارجاع دادم که خارجی‌ها در رمان‌های 100 سال پیش به این اشاره می‌کنند که دستشویی نداشتند، اما چندین هزارسال است که در تمام خانه‌های ما این امکان وجود داشته است. من با نمایش این شکوه قصد دارم خودم را به یک خارجی به خوبی معرفی کنم؛ نه اینکه این شخصیت‌ها را به غار و جاهای دورافتاده که هیچ شناسنامه‌ای ندارند، ببرم. بخشی از تمدنی که فردوسی در شاهنامه از آن یاد می‌کند بر اساس واقعیت بوده است. متأسفانه ما در این حوزه‌ها هیچ نگاه اسطوره‌سازانه نداشتیم. روزی به استاد رازانی گفتم وقتی هوشیار و بیدار را تماشا می‌کنم، به نظرم پس زمینه‌ها مربوط به ناحیه گلدشت بروجرد است و ایشان تأیید کرد و شگفت زده شدم و گفت شما باید چیزی را دیده باشید که تخیل را بر اساس آن شکل دهید. 

بر اساس چه رویکردی شخصیت‌های موجود در انیمیشن و این حیوانات را انتخاب کردید. آیا فلسفه یا دلیل خاصی برای انتخاب این شخصیت‌ها وجود داشت؟...
کیانوش دالوند: معمولا درام را تضادهای موجود در آن پیش می‌برد و همین تضاد را در شخصیت‌ها مثل اندازه کوچک و بزرگ دو استادی که کنار هم قرار می‌گیرند، به کار بردیم. همچنین وجود حیوانات شکارچی و شکارشونده در کنار هم که شکارچیان نباید شکار کنند و در موضع ضعف قرار می‌گیرند، نوعی تضاد است. بنابراین، تلاش کردیم این تضادها را هم به لحاظ دراماتیک و هم رنگ‌بندی در شخصیت‌ها ایجاد کنیم. علامت سؤال‌هایی هم در زخم این شخصیت‌ها وجود دارد که به عنوان مثال، اگر اسپین آفی این موضوع داشته باشد، می‌تواند در مورد این باشد که چرا شاخ یک شخصیت شکسته و تبدیل به تک شاخ شده است.

با توجه به ابهاماتی که در گذشته شخصیت‌ها وجود دارد، آیا دنباله‌ای هم برای شنگول و منگول می‌سازید؟
داریوش دالوند: می‌خواهم این مژده را به شما بدهم که فیلم شنگول و منگول قسمت دوم و سوم هم دارد و البته این ادامه دادن به دلیل استقبال احتمالی نیست. همستر، قاقُم (بی‌هراس) و گرگی که تنها از صحنه خارج شد و ندیدیم چه اتفاقی برایش افتاد. استاد تک شاخی که کسی علت شکسته شدن شاخش را نمی‌داند؛ همگی دستمایه‌ای برای ادامه دادن این فیلم است. بنابراین، به فکر این بودیم که اگر از کار استقبال شد، دستمان در پوست گردو نماند و مثل کمپانی بِرَد بِرد که قسمت دوم شگفت انگیزان را ساخت، ناامید کننده نباشد. دومین موضوعی که شخصیت‌های متنوعی را در انیمیشن به کار بردیم مربوط به بازارپردازی است. به عنوان مثال، ما بازارپردازی  موفقی در رستم و سهراب داشتیم، اما به گونه‌ای نبود که راضیمان کند. ما به همان میزان استقبالی که از لوح‌های فشرده رستم و سهراب استفاده شد، باید کیف مدرسه می‌فروختیم، اما چنین کاری نکردیم، چون هنگام ساخت فکر این کارها نبودیم. 

پس به بازارپردازی محصولات فرهنگی از شنگول و منگول فکر می‌کنید؟
داریوش دالوند: قطعا- بعضی شخصیت‌ها تبدیل به زیباترین عروسک‌هایی می‌شوند که بچه‌ها دست می‌گیرند. وقتی می‌خواستیم عروسک رستم و سهراب را بسازیم، به هیچ شکلی امکان زیباکردن آن برای‌مان وجود نداشت. این‌ها جزو شگردهای بازارپردازی است که باید از قبل به آن فکر شود. بر اساس این انیمیشن‌ها باید عروسک شخصیتی تولید شود که بچه‌ها آرزوی خریدش را داشته باشند. بسیاری از عروسک‌ها شخصیت انیمیشنی ندارند، اما وقتی رد می‌شوید هم دوست دارید آن را بخرید، چون زیباست. 

قرار است عروسک چه شخصیت‌هایی از انیمیشن ساخته شود؟
داریوش دالوند: تقریبا قابل حدس است و کسی پیدا نمی‌شود که به عنوان مثال نخواهد حبه انگور را بغل کند. جنس این عروسک قطعا از پارچه است. خیلی از بچه‌ها دوست دارند یه عروسک بزرگ زالبالو را داشته باشند. اگر قرار باشد گوشه اتاق بچه عروسک جنس سخت قرار بگیرد چه شخصیت‌هایی بهتر از استاد تک شاخ، گرگ و شنگول و منگول می‌توانند باشند. متأسفانه به دلیل ضعف بزرگ سرمایه در بخش خصوصی، این بخش نمی‌تواند تفکر خاصی برای آینده داشته باشد یا به آینده استراتژیک نگاه کند. ادعا نمی‌کنم خیلی تمام عیار به این موضوع نگاه کردم، اما پیش‌بینی‌هایی در این رابطه داشتیم. در واقع ما در مسیر توسعه هستیم، اما نمی‌توانیم ادعا کنیم که در جای ایده‌آلی قرار گرفتیم. همین الان اگر بخواهیم سریال را کلید بزنیم، می‌دانیم از کجا باید شروع و کجا تمام کنیم. 

در بخش دوبله ایران چرا از لهجه استفاده کردید و خودتان از خروجی این دوبله راضی هستید؟
کیانوش دالوند: بله راضیم. من با آقای علیمردانی تجربه همکاری در چند اثر را دارم و ایشان به شدت فرد کاربلد و تراز اول و به قدری پیشنهاداتش خوب است که مخالفت با آن بسیار سخت است. شاید اگر یکی دو لهجه در فیلم کمتر بود، بهتر می‌شد، اما لهجه‌های اصلی خوب بودند. تغییراتی که در زمینه تغییر دیالوگ‌های فیلم به فارسی اتفاق افتاد، خیلی خوب بود، چون از فیلتر آقای علیمردانی و دوبلورهای چهره فیلم رد شده است. اغراق نکنم شنگول و منگول جزو پرستاره‌ترین فیلم‌های انیمیشن ایران است. بیشترین مشکل ما بیشتر در زمینه صداست و مهندسی صدای ما هنوز جهانی نشده است. نظیر آنچه در فیلم می‌بینید، در نسخه انگلیسی هم می‌بینید و لهجه آشپز انگلیسی-چینی است. همچنین لهجه خانواده بزها ایرلندی، بی‌هراس نیز انگلیسی-فرانسوی و شخصیت گرگ نیز ایتالیایی است. همه فیلم‌ها این طور هستند و متأسفانه ما به دلیل ضعف در زمینه زبان انگلیسی متوجه این لهجه‌ها نمی‌شویم. 
داریوش دالوند: می‌توانیم بگوییم بخش دوبله شنگول و منگول پرستاره‌ترین فیلم سینمای ایران را دارد و معمولا تمام این شخصیت‌ها را نمی‌توانیم داخل یک فیلم سینمایی بگنجانیم، اما این جزو برتری‌های انیمیشن محسوب می‌شود که می‌توانیم جدا برداشت کنیم و بی‌نهایت شخصیت را کنار هم بگذاریم. اصلا دوبلور ایرانی کار را برای خودش می‌کند و شخصیت می‌بخشد. شما با دوبله ایرانی شجاعت این را پیدا می‌کنید که هر چیزی را به هر زبانی بسازید.
کیانوش دالوند: حرکات ارشا اقدسی به خوبی روی صدای تمام دوبلورها از جمله هادی کاظمی نشسته است که نمونه آن در فیلم زنده نیست. در فیلم زنده یا بازیگر صدا دارد و بدن ورزشکار ندارد یا عکس این ماجرا صادق است، اما انجام چنین کاری در انیمیشن امکان پذیر است. آقای فردین یک ستاره بود، اما شما نمی‌توانید او را بدون جلیلوند تصور کنید و خیلی اوقات این دوبله بود که شخصیت‌ها را تکمیل می‌کرد.
 
با توجه به پیشرفت انیمیشن ایران، فاصله ما با جهان از لحاظ فنی و تکنیکی چقدر است؟
کیانوش دالوند: بدون شک در 45 سال گذشته برای انیمیشن ایران اتفاقات زیادی افتاده، اما بیشتر این اتفاقات برای ما مثبت بوده است. به دلیل تمام سیاست‌های درست و غلط دولت، انیمیشن به قدری در ایران رشد کرده که اگر اغراق نکنم و نگوییم جزو پنج کشوریم، قطعا جزو 10 کشور برتر انیمیشن ساز دنیا هستیم که می‌توانیم فیلم سینمایی انیمیشن و سریال انیمیشن درست کنیم. زمانی می‌گفتند سینمای ایران جزو 10 سینمای برتر دنیاست، چون نگاه‌شان به زیرساخت‌ها، کارگردانی، امکانات و لابراتورها بود که می‌توانیم بیش از 100 فیلم را در سال تولید کنیم. الان هم تعداد سینماهایی که می‌توانند فیلم انیمیشن سینمایی و سریال تولید کنند بسیار کم است و از سینماهای قبل از انقلاب خیلی کم و نهایت 10 تاست. 
داریوش دالوند: دولت ما یا تمام نهادها گاهی حرکت‌های زیبایی انجام می‌دهند. بارها گفتم که بعد از انقلاب در دو صنعت سخت در جهان پیشتاز شدیم که یکی ماکارونی و دیگری لاستیک بود که با ورود دولت اوضاعش به هم ریخت. در آن زمان دولت معتقد نبود که امکان درآمدزایی از انیمیشن نیز وجود دارد و سال‌ها در این حوزه دخالتی نداشت. اولین بار که می‌خواستم برای انیمیشن از بانک وام بگیرم، رئیس شعبه اسم شرکت را پرسید که در آن کلمه تخیل به کار رفته بود و آن رئیس گفت چه کسی به خیالبافی اهمیت می‌دهد؟... دوباره پرسید چه چیزی تولید می‌کنید و گفتم انیمیشن که متوجه نمی‌شد و مجبور شدم «رابین هود» را مثال بزنم. بعد پرسید مگر انیمیشن وام هم می‌خواهد؟... این در حالی است که اگر یک یا دو میلیون دلار همین الان خرج انیمیشن کنید هم نمی‌توانید انیمشن خوب بسازید. در حال حاضر بانکدار خارجی منفعت انیمیشن ایرانی را می‌برد و بانکدار ایرانی نمی‌داند که می‌تواند از این صنعت سود ببرد. متأسفم که بگویم بسیاری از این افراد ایرانی هستند و حتی در پروژه‌های قبلی با خودم همکاری کردند، اما به کشورهای دیگر رفتند. الان هم دولت دخالت می‌کند اما دیگر دیر شده و بچه‌هایی که به شکل آزاد برای دنیا کار می‌کنند زیاد و جهانی شده‌اند. ما بسیاری را می‌شناسیم که در خانه نشستند و برای انیمیشن آمریکا و عربستان کار می‌کنند و البته این اتفاق منفی است. الان نوبت پرش انیمشن ایران است و نیازی به هیچ حمایت دولتی هم نیست و فقط اجازه دهیم انیمیشن ساز مالک واقعی کارش باشد و انیمیشن سند مالکیت داشته باشد که هیچ کس نتواند به دزدیدن آن و عروسک سازی از شخصیت‌هایش بدون اجازه مالک فکر کند. ما به لحاظ زیرساختی در حوزه تکنیکی و هنری واقعا صاحب رتبه هستیم، اما به لحاظ زیرساختی و قانونی مشکل داریم. 

چرا به رغم اینکه بازدهی سرمایه‌گذاری در حوزه انیمیشن در سال‌های اخیر ثابت شده، کم اتفاق افتاده و آیا این به تحریم اقتصادی ایران مربوط می‌شود یا خیر و چقدر انیمیشن‌های ما با این موضوع درگیرند؟
داریوش دالوند: تحریم خیلی ما را اذیت می‌کند و مجبور می‌شویم نام شرکت مالزیایی یا دیگر شرکت‌های خارجی روی اثرمان باشد. خودباوری به کنار؛ تنها کافی است حس وطن‌پرستی آدم را درک کنید که مجبور می‌شود زیر پرچم امارات متحده عربی، بخواهد اثرش را در بازار عرضه کند. هیچ اشکالی ندارد و ما تمام این سختی‌ها را به جان می‌خریم و تکلیف‌مان با خارج معلوم است، اما اوضاع داخل خیلی خراب است. وقتی می‌خواهید انیمیشن خودتان را روی پرده ببرید، هرکس به نحوی چوب لای چرخ ما می‌گذارد. در این کار خیلی خوشبخت بودیم که بانک گردشگری در این زمینه سرمایه‌گذاری کرد و ابتدا 25 درصد سرمایه‌گذاری کرده بودیم که الان کل امتیاز فیلم متعلق به این بانک است. به جز وزارت ارشاد که در بخش مجوزها واقعا صمیمانه و همدلانه همکاری کرد، مابقی تا توانستند چوب لای چرخ ما گذاشتند. الان انیمیشن و سینمای کودک گیشه هفتگی را به دست گرفته، اما سینماگران کودک ما کجا هستند؟... معتقدم سینمای کودک ما به تنهایی می‌تواند 100 فیلم در سال تولید کند و بیش از 100 کارگردان و تهیه‌کننده متخصص حوزه کودک کاربلد داریم، اما موقع عمل چوب لای چرخ آنها می‌گذاریم و به سینمای کودک و نوجوان بال و پر نمی‌دهیم. ما هنوز معضل سالن سینما داریم و بسیاری از شهرهای ما سینما ندارند. ما برای اینکه بتوانیم اتفاق منحصر به فردی را رقم بزنیم، نیاز به سرمایه‌گذاری بخش دولتی به جز پشتیبانی لجستیک نداریم. متأسفانه اکران تابستان، نوروز و عید فطر را اصلا به فیلم کودک نمی‌دهند و با شمشیرکشی هم نمی‌توانیم بگیریم. می‌دانم اگر دولت دخالت کند، خرابکاری می‌شود، اما باید اتفاقی برای سینمای کودک و نوجوان مثل هنروتجربه که فیلم‌های متفاوتی دارد، بیفتد تا این سینما رشد کند. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
سلامت مهمان جیب خودتان!

در گفت‌وگوی «جام‌جم» با سرپرست اداره کل روابط‌عمومی و امور بین‌الملل سازمان نظام پزشکی کشور مطرح شد

سلامت مهمان جیب خودتان!

نیازمندی ها