معرفی کتاب «ارکان ادبیات کودک»

گامی برای پرکردن خلأ نظری در ادبیات کودک

با مسعود آذرباد، درباره موضوع نوپای ویراستاری داستانی گفت‌وگو کردیم

در ویرایش داستانی تفاوتی بین نویسنده تازه‌کار و باتجربه نمی‌گذارم

اشاره: مسعود آذرباد چند سال است روی نوشتن و ویرایش داستانی تمرکز کرده و در این فاصله یک رمان بلند نیز نوشته است.
کد خبر: ۱۴۶۲۹۲۵
نویسنده میثم رشیدی مهرآبادی - سردبیر قفسه کتاب

استمرار ارتباط او با فضای نشر و ادبیات باعث شد در یک عصر دلپذیر و در کتابفروشی اسم با او هم‌کلام شویم. آنچه می‌خوانید، مشروح همه گفته‌ها و شنیده‌های این نشست است.

ویراستاری داستانی در ذهن من یعنی کمک به این‌که یک متن داستانی قوی‌تر شود. تصور من از ویراستاری داستانی این است. واقعیت این شغل چیست؟
 این را هم در نظر بگیرید که ویراستاری داستانی شاخه کوچکی از ویرایش متن است. مثلا ما ویرایش ناداستان، متون علمی، تخصصی و... هم داریم. 

 چرا می‌گویید شاخه‌ای کوچک است؟
 چون ویراستاری متن به شاخه‌های زیادی تقسیم می‌شود که چند مورد از آن‌ها را مثال زدم. 

ولی شاخه کوچکی نیست و بسیار ارزشمند است. 
بله حتما همین‌طور است. منظور من از کوچک این است که تعداد زیادی زیرمجموعه وجود دارد و ویرایش داستان یکی از آن زیر مجموعه‌هاست. 

ویرایش صوری را شاخه‌ای جدا از ویرایش داستان می‌بینید؟
آن بعد از ویرایش داستانی است یعنی اگر شما یک کار را ویرایش داستانی نکنید و مستقیم ویرایش صوری انجام دهید هیچ اتفاق خاصی برای آن اثر رخ نمی‌دهد. ما فکر می‌کنیم در تخصص ویراستاری داستان شخصی به نام دبیر داستان وجود دارد، ولی عملا این‌طور نیست و دبیر داستان یک مفهوم فرمالیته است و ما در فضای جهانی به آن ارزیاب می‌گوییم. 

ارزیاب در انتشارات‌ها هست؟
بله عموما انتشارات ارزیاب دارند و اول او متن را چک می‌کند سپس به دست ویراستار سپرده می‌شود. ویراستار داستان چندین کار انجام می‌دهد؛ یکی از کار‌های او این است که قوانین حاکم بر روحیه یک نشر را او تعیین می‌کند و می‌گوید چه کتاب‌هایی و با چه ویژگی‌هایی به نشر آورده شود یا نشود و ویژگی‌های محتوایی آن چگونه باشد. مثلا آیا در خصوص مدافعین حرم اثری بیاوریم یا خیر و اگر می‌آوریم با چه دیدگاهی به این موضوع بپردازد و از دید چه کسی باشد. این قوانین می‌تواند فرمی یا محتوایی باشد. مثلا من در یک انتشارات این قانون را آوردم که رمان بزرگسال از نظر فرمی نباید زیر ۶۰ هزار کلمه باشد. 

یعنی حدودا ۲۰۰ صفحه. 
این حداقل تعداد کلمه است؛ می‌تواند بیشتر باشد، ولی نباید کمتر باشد. 

بر چه مبنایی این قانون را گذاشتید؟
بر مبنای این‌که شما اگر بخواهید فضاسازی و شخصیت‌پردازی انجام دهید، حداقل به این تعداد کلمه نیاز دارید. تفاوت داستان بلند با رمان این است که داستان بلند یک خط داستانی دارد، ولی رمان چند خط داستانی دارد. این‌که نویسنده به هر خط داستانی چقدر می‌پردازد به خودش بستگی دارد، ولی اگر تعداد کلمه زیر ۶۰ هزار باشد نمی‌توان این خط‌های داستانی را به وجود آورد. هر کدام از این قوانین که توسط ویراستار وضع می‌شود، دلیلی دارد که می‌توان به نویسنده گفت یا نگفت و قوانین ممکن است اضافه یا کم شود. 

در مورد انتشاراتی که در آن مشغول هستید می‌توانید قوانین را بگویید یا محرمانه است؟!
من فعلا دارم سقف فرمی را بالا می‌برم. مثلا در یک کتاب تاریخی، فارغ از محتوا به فضاسازی نیز خیلی خوب پرداخته شده است؛ می‌توان به خوبی حس کرد که آدم‌ها چه مدل لباس‌هایی می‌پوشیدند، معماری و فضای زندگی و زندگی روزمره‌شان چگونه بود. این مسأله را آوردم تا این دیدگاه را از بین ببرم که همه آدم‌ها در طول تاریخ دستار و عمامه بر سرشان می‌گذاشتند؛ جنس پارچه‌ها و معماری خانه‌ها متفاوت است. ما این مسأله را به نویسنده نشان دادیم. 
پس نویسنده موظف است برود و در مورد این نکات تحقیق کند. 
بله و البته این اطلاعات جمع‌آوری شده باید بار داستانی هم داشته باشد نه این‌که مانند دایره‌المعارف صرفا اطلاعات به خواننده بدهد. 

نویسنده‌ها زیر بار این مسئولیت می‌روند؟
بله. من کم‌حجم‌ترین کتابی که در این مدت ویرایش کرده‌ام کتاب پلنگ زخمی آقای تقی شجاعی بود که در ۴۰ هزار کلمه است و برای نوجوانان نوشته شده است. رمان بذر خون را هم با ۵۹ هزار کلمه منتشر کردیم و من این ایراد را نگرفتم که نویسنده بخواهد ۳۰۰ کلمه بیهوده به داستان اضافه کند، چون وقتی کتاب را خواندم، حس کردم جذابیت مد‌نظرم را دارد و به مرزی که می‌خواهم رسیده است. من وقتی رمانی را ویرایش می‌کنم حجم کتاب را کم می‌کنم؛ مثلا از رمان خودم که پس از ویرایش ۹۰۰۰ کلمه کم شده بود دوباره در مقام ویراستار ۶۰۰۰ کلمه هم خودم کم کردم. از سه رمان آخری که ویرایش کردم حدودا ۳۵ هزار کلمه کم کردم. معتقدم رمان باید مثلا ۷۰ هزار کلمه داشته باشد و پس از ویرایش تعداد کلماتش به ۶۰ هزار برسد. من با نویسنده‌ها صحبت می‌کنم و به آن‌ها می‌گویم که مثلا بخشی از داستان را کم توضیح داده‌اند و گنگ است و بهتر است چیزی اضافه کنند یا اگر جایی حس کنم توضیحات اضافه‌ای وجود دارد آن‌ها را حذف می‌کنم.

آن ۶۰ هزار کلمه یک استاندارد جهانی برای رمان است؟
بله بر اساس داده‌هایی که من جمع کردم اکثرا به این نتیجه رسیده‌اند که تعداد کلمات رمان باید همین مقدار باشد. 

در روایت و جستار هم همین طور است؟
اطلاعی ندارم. 

از این جهت می‌گویم که حجم زیاد خسته‌کننده نباشد. 
بستگی به کیفیت و خطوط زمانی و فضاسازی روایت دارد؛ مثلا یک نفر می‌خواهد روایتی درباره معدن لاجورد افغانستان کار کند. در این صورت او نمی‌تواند بدون فضاسازی برای مخاطب ایرانی کارش را پیش ببرد، زیرا مخاطب ایرانی تجربه بودن در آن فضا را ندارد، ولی اگر کسی بخواهد درباره وقایع سال ۸۸ روایتی را کار کند دیگر نیازی به فضاسازی نیست و باید سراغ مسائل دیگر برود. 

اگر کسی ادعای رمان نداشته و معتقد باشد اثرش یک داستان بلند کمتر از این مقدار است مشکلی ندارد؟
بله می‌تواند این کار را بکند، ولی به این شرط که در سیاست‌های آن نشر امکان چاپ داستان بلند وجود داشته باشد. 

چاپ آن به لحاظ ارزش‌های مادی به صرفه است؟
بله اگر اثر خوبی باشد به‌صرفه است، ولی در کل مخاطب جهانی ما چه ایرانی و چه غیر ایرانی کار‌های حجیم دوست دارد. این مساله را می‌توان با جست‌وجو کردن در خصوص کتاب‌های محبوب جهان و بررسی این‌که چند تا از آن‌ها زیر ۶۰ هزار کلمه هستند، متوجه شد. این‌که کتاب چه ژانری باشد، اهمیتی ندارد؛ چه ادبیات جریان اصلی چه ادبیات ژانر این ویژگی را دارند. کتاب جزء از کل یک اثر در حوزه ادبیات جریان اصلی است و اثر پرفروشی هم است و فکر نمی‌کنم حجم آن زیر ۴۵۰ صفحه باشد. 

در ترجمه ۴۵۰ صفحه است؟
بله. این تعداد صفحه در زبان فارسی یعنی حدودا ۱۰۰ هزار تا ۱۱۰ هزار کلمه. ممکن است بیشتر باشد، ولی کمتر نیست. هری‌پاتر هم حدودا ۴۵۰ صفحه و ۱۲۰ هزار کلمه است. در کمال خونسردی ترومن کاپوتی هم ۴۵۰ صفحه است و فکر نمی‌کنم زیر ۹۰ هزار کلمه باشد. 
این کتاب‌ها مربوط به دهه ۶۰ است و کتاب‌های پرفروش آن زمان است و ما الان هم به عنوان کار فرهنگی از آن‌ها استفاده می‌کنیم. 
کار دیگری که ویراستار انجام می‌دهد این است که نویسنده‌ای پیدا می‌کند و به او سفارش اثر می‌دهد. این سفارش اثر به معنای پول دادن صرف نیست؛ مثلا من نویسنده‌ای را پیدا می‌کنم که یا یک استعداد نوظهور و یا یک نویسنده با تجربه است و من به او پیشنهاد می‌دهم در مورد فلان موضوع یک اثر بنویسد. 

یعنی سوژه به او می‌دهید؟
بله کما این‌که پیشنهاد بذرخون محمد فائزی فرد را من دادم؛ یک روز تلفنی باهم صحبت می‌کردیم و من از او پرسیدم: «دوست داری درباره این موضوع بنویسی؟» و او پاسخ داد که بهش فکر می‌کنم و بعد کتاب بذر خون متولد شد. «نشان حُسن» هم در همین فضا بود که پیشنهاد آن را به نویسنده دادم. 

شما با خود داستان چطور مواجه می‌شوید؟
ما طرح داستان را می‌خوانیم و بعد در صورت لزوم متن اصلی را هم می‌خوانیم و عیب و ایراد‌های ساختاری اعم از شخصیت‌پردازی، گفت‌وگونویسی، خط داستانی و... را برطرف می‌کنیم و ریز به ریز به نویسنده می‌گوییم. من تلفنی یا مکتوب به نویسنده پیشنهادهایم را می‌گویم. نویسنده ممکن است با پیشنهاد‌های من موافق باشد یا نباشد. اگر موافق باشد این نظرات اعمال می‌شود و در غیر این صورت باهم به گفتگو می‌پردازیم و به یک نظر مشترک می‌رسیم. گاهی اوقات نویسنده در همان ابتدای کار می‌گوید که نمی‌خواهد کارش ویرایش شود و من نمی‌توانم او را مجبور به این کار کنم و می‌رود و در فرصتی دیگر با ما همکاری می‌کند. اگر یک ایده‌ای را ما به نویسنده گفته باشیم یا خودش ایده‌ای را مطرح کرده باشد، من فصل به فصل کتاب را می‌خوانم و نظراتم را می‌گویم و باهم کار را جلو می‌بریم. 

در ذهن خودت چطور مشخص می‌کنی یک داستان خوب است یا نه و چه ایراداتی دارد؟ منظورم سیاست‌های نشر نیست. خودت این جزئیات را چگونه برای خودت مشخص می‌کنی؟
زمانی هست که یک نویسنده معتقد است اثرش برای مخاطب عام است. زمانی که مخاطب عام باشد و خاص نباشد من باید حواسم به این مسأله باشد که این کتاب بیشترین دایره مخاطبان ممکن را جذب کند نه این‌که ما کتاب را دچار عوام‌زدگی کنیم. ممکن است یک نفر بگوید «هادی» یک کتاب عام است و من بابت این مسأله ناراحت نمی‌شوم، ولی در عین حال که آن را می‌خوانیم باید متوجه تفاوت آن با کتاب‌های هم سطحش بشویم. 
معیار‌های شما نوشته شده و مشخص است یا بخشی از آن سلیقه است؟
امکان ندارد که سلیقه اصلا دخیل نباشد، ولی حتما باید پشت این سلیقه، استدلال وجود داشته باشد، چون من باید نویسنده را قانع کنم. مثلا وقتی من در اصول شکسته‌نویسی قوانینی می‌آورم، نمی‌توانم بگویم این‌ها باب میل من است، چون در این صورت نویسنده هم نظرات خودش را دارد که باب میل اوست. من می‌گویم براساس این دیدگاه‌های روان‌شناختی این نظرم درست است و نویسنده هم استدلال‌های خودش را می‌آورد و اگر استدلالش ضعیف‌تر از دلایل من باشد، نظر من را می‌پذیرد. 

پس این حدود و متر و معیار تا حدی مشخص است؟
بله. ما می‌توانیم متر و معیاری برای خودمان بگذاریم؛ مثلا من به‌عنوان یک ناشر حزب‌اللهی و انقلابی در ادبیات ژانر متر و معیار خودم را دارم که بقیه ناشران که در همین حوزه کار می‌کنند، ولی انقلابی نیستند این متر و معیار ما را ندارند. مثالی برایت می‌زنم؛ برای من در ادبیات ژانر ایرانی ذهن و زبان ایرانی خیلی اهمیت دارد. فرقی نمی‌کند اثر جنایی، فانتزی یا علمی ــ تخیلی باشد. 

این به چه معناست؟
ذهن و زبان ایرانی به این معناست که من دنیا را چطور می‌بینم و آن را چطور بیان می‌کنم. 

ایرانی به معنای رسمی یا منظورتان ایرانی حزب‌اللهی و انقلابی است؟
برای من به‌عنوان یک آدمی که حزب‌اللهی هستم الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت در اولویت است، ولی منظورم الگوی اسلامی که خیالبافانه یا ماله‌کشانه رفتار کند، نیست. الگوی اسلامی‌که دلسوز و منتقد است، ولی خط‌قرمز‌ها را رد نمی‌کند و برای مخاطب مقید دینی ارزش قائل است و معتقد است او هم به اندازه دیگر مخاطبان حق دارد ادبیات ژانر برایش تولید شود. مثالی می‌زنم؛ ما علم را به‌عنوان مسلمان یک‌طور می‌بینیم و بقیه افراد هم طور دیگری فکر می‌کنند. ما در مواجهه با آینده نقشه‌های مختلفی داریم. من همیشه این مطلب را به نویسنده می‌گویم که تکنولوژی و فناوری مانند ظاهر شریعت است. آدمی که در سال ۱۴۰۳ است اگر با ماشین زمان به سال ۱۴۵۰ برود آیا باید پول خمسش را بدهد یا ندهد؟ این سؤال را نویسنده نمی‌تواند پاسخ بدهد و باید از مرجع تقلید پرسیده شود. ما علم را در برابر دین می‌بینیم یا بخشی از دین می‌بینیم یا در کنار دین می‌بینیم؟ این سوالی است که نویسنده باید جواب بدهد. آیا آینده را روشن می‌بیند یا تاریک؟ اگر می‌خواهد انتقادی را مطرح کند این انتقاد چه وجوهی دارد و مبنای آن چیست؟ کسی که می‌خواهد رمان جنایی بنویسد مسأله مهمی که برایش وجود دارد عدالت است و این‌که نویسنده عدالت را در کجا می‌بیند؟ ممکن است عدالت از نظر یک نویسنده غربی متفاوت با تصورات ما باشد و اشکالی به این مسأله وارد نیست و همین باعث می‌شود اثر شخصیت بگیرد. در مرحله بعدی به شخصیت‌پردازی و فضاسازی داستان توجه می‌شود. ما در طیف بچه‌مذهبی‌ها هم تفاوت‌های زیادی داریم و من وجود این طرز فکر‌های متفاوت را دوست دارم. 

ولی بی‌هدفی و بی‌مبنایی خوب نیست. 
بله. این تفاوت‌ها در نهایت منجر به این می‌شود که ۱۰ نویسنده با تو کار نمی‌کنند، چون طرز فکرهای‌تان سازگاری ندارد، ولی ۲۰ نویسنده دیگر هستند که مشتاق کار کردن با تو هستند و به‌طرز فکرت احترام می‌گذارند. ویراستار داستانی ممکن است در مقام تنظیم‌کننده یا مجری قوانین باشد. 
من در حیطه ویراستاری، جوان هستم. یک‌بار در یک نشستی همه دبیران داستان جمع شده بودند و تنها دهه هفتادی آنجا من بودم و کوچک‌ترین دبیر داستانی هم، متولد سال ۶۵ بود. در ویراستاری داستان سن اهمیت دارد. 

فرق دبیر داستان با ویراستار داستانی کجاست؟
دبیر داستانی یا ارزیاب یک داستان را می‌خواند و نکات مثبت و منفی آن را بیان می‌کند. سؤال اینجاست که این نکات را بر چه اساسی مطرح می‌کند؟ سیاست‌های نشر؟ فروش و بازار؟ سلیقه شخصی؟ ویراستار‌های داستانی تمام این مبنا‌ها را پوشش می‌دهند. دبیر داستان ممکن است وارد جزئیات نشود، ولی ویراستار با جزئیات بیشتری به کار نگاه می‌کند. برای استخدام دبیر داستان مدیر نشر یک قرارداد آماده می‌کند و با او می‌بندد، اما ویراستار خودش در تنظیم قرارداد نقش دارد و حتی ممکن است او کسی باشد که قرارداد را با مدیر نشر می‌بندد. ویراستار داستان می‌تواند تعیین کند چند درصد از پرداختی‌ها را به مدیر نشر بدهد، ولی دبیر داستان نمی‌تواند چنین کاری انجام دهد. در ایران ویراستاران داستان قدرت کمتری نسبت به دیگر نقاط دنیا دارند. ویراستار داستان در اتفاقات پس از چاپ کتاب هم نقش دارد؛ این‌که برای کتاب چه زمانی و در کجا قرار است جشن امضا بگیریم؟ جلسات رونمایی به چه صورت باشند و عکاس‌های چه کسانی کار شود؟ ویراستار قدرت زیادی دارد. 

در تولید، مبنا بر این است که ماهی یک داستان منتشر شود؟
بله تقریبا. ممکن است یک رمان نوجوان با ۴۰ هزار کلمه یا یک رمان بزرگسال با ۱۲۰ هزار کلمه باشد. درواقع این کار ترکیبی از حجم، تعداد کلمات و تعداد عناوین است. 

ناشر دیگر هم ویراستار داستانی با این جزئیاتی که تو می‌گویی دارند؟

بعید می‌دانم. در مدرسه رمان یک مدرس رمان داریم که عیب‌ها را مطرح می‌کند، ولی به مسائل دیگر کاری ندارد. برخی ناشران هم هستند که در کنار نویسنده یک نویسنده همراه می‌گذارند، البته نویسنده همراه قدرت یک ویراستار داستانی را ندارد. ما با نویسنده‌ها چالش‌های زیادی داریم و هنوز برای‌شان سخت است که یک نفر با چنین قدرت و نفوذی در نشر حضور داشته باشد. 

پس این یک نوآوری توسط شما بوده و باید گسترش پیدا کند. 
بله. ما در گذشته دبیر داستان داشتیم، ولی این قدرت را نداشت. من ممکن است یک موضوعی پیدا کنم و به نویسنده پیشنهاد بدهم تا درباره این موضوع برای‌مان بنویسد. 

همان‌طور که گفتید شما باید هر سال ۱۲ رمان تحویل بدهید. این به‌آن معناست که رمان دوازدهم اگر رمان کامل‌تری نسبت به بقیه باشد هم باید حدود یک‌سال در صف انتظار باقی بماند؟
من می‌سنجم و از بین آن‌ها انتخاب می‌کنم. مثلا یک آقا یا خانم نویسنده به من می‌گوید که می‌خواهد درباره فلان موضوع یک رمان بنویسد. او باید درباره موضوعش تحقیق، نگارش و طرح رمان انجام دهد، ولی آقای فلانی کارش را نوشته و بازنویسی کرده و من باید کار او را ویرایش کنم که اصطلاحا به این کار ویرایش جامع گفته می‌شود. من می‌نشینم و کتاب او را کلمه به کلمه می‌خوانم و اصلاح می‌کنم و نظرم را می‌گویم. بعد از این‌که این کار تمام شد متن را به نویسنده تحویل می‌دهم و باهم درباره تغییرات اعمال‌شده گفتگو می‌کنیم تا به یک اجماع درست برسیم. 

کسی را مانند خودت تقویت کرده‌ای تا جای تو را بگیرد یا در نشر‌های دیگر برای گسترش این شغل کار کند؟
کسی تا به‌حال نیامده که این درخواست را مطرح کند و برای انتشاراتش چنین شخصی نیاز داشته باشد. من فکر می‌کنم این نقطه قوت است. در درازمدت باید تربیت نیرو بکنیم. گاهی دستیار ویراستار یکسری کار‌ها را او هماهنگ می‌کند تا یاد بگیرد. در تربیت نیرو باید به این نکته توجه داشت که ناشر خصوصی است یا دولتی و بر این اساس ببینیم چقدر می‌تواند هزینه کند. 
کتابستان به‌عنوان ناشر چنین کاری کرده و آزادی به من داده که هر جای دیگری بروم این آزادی را ندارم مگر این‌که بروم و دعوا کنم و در قراردادم بگویم که باید چنین اختیاراتی داشته باشم تا به نتیجه برسیم. 
 من خوشحالم که در عرصه‌های مختلف اعم از مجسمه‌سازی، بازی‌سازی، کارگری، کشاورزی، علاقه به تاریخ و سینما، فیلمسازی و خبرگزاری تجربه دارم و این تجارب به من کمک زیادی کرده و از تحصیلاتم هم در مسیر ویراستاری استفاده کردم. وقتی کار سید‌میثم موسویان را می‌خواندم واقعا خوشحال بودم که لیسانس و فوق‌لیسانس فلسفه دارم، چون اگر تحصیلات دیگری داشتم احتمالا نمی‌توانستم متوجه مطالب کتاب بشوم. این کار فانتزی سیاسی در حوزه ادبیات ژانر است و من خیلی آن را دستکاری کردم. من تفاوتی میان یک نویسنده تازه‌کار و آقای موسویان باتجربه قائل نمی‌شوم. 

این مسأله از نگاه نویسنده یک دست‌انداز است. چه عاملی باعث می‌شود نویسنده با این دست‌انداز کتابش را در نشر شما نگه دارد؟
سودی که بابت اعتبار کتاب خوب کسب می‌کند. جنبه‌های فرمی اثر مهم است و باید در نظر گرفته شود و این مسأله باعث فروش و اعتبار بیشتر کتاب می‌شود. من حدود ۱۵ کتاب ویراستاری کردم که پنج تای آن‌ها یا جایزه گرفته‌اند یا نامزد جایزه شده‌اند. «دیوار ۱۳۵۸» جایزه اصلی کتاب سال جوانان را گرفت. «عزرائیل» و «پلنگ زخمی» نامزد قلم زرین شدند. «هادی» جایزه کتاب سال معلمان مولف و جایزه سوم رضوی را گرفت. این کتاب را ما کوبیدیم و از نو ساختیم مانند یک دکمه‌ای بود که برایش کت دوختیم. در آخرین فصل نسخه اولیه که نوشته شده بود یک سیاهی لشکر آمد و رد شد. ما همین مسأله را سوژه کردیم و رمان را براساس آن نوشتیم. من با آقای قاضی در دیوار ۱۳۵۸ بار‌ها بحث کردم، چون او معتقد بود که من خیلی گیر می‌دهم، ولی در نهایت وقتی کتابش جایزه برد گفت: «من خیلی خوشحالم که کتابم را به چشمه نبردم.»

به‌عنوان ویراستار داستانی که ایراداتی را به کار می‌گرفتی در کتاب مست جنگ زیر نگاه بقیه بودی تا ایرادات کار خودت در بیاید. چرا کتابت را به اینجا آوردی؟ 
من دوست داشتم کتابم در کتابستان چاپ شود، چون این کار سودی برای همه ماست. منظورم از سود صرفا مالی نیست، بلکه بحث اعتبار است. اگر کتابم را به ناشر دیگری می‌سپردم قطعا این سؤال برایش پیش می‌آمد که چرا به کتابستان ندادم و پاسخ به این سؤال چندان جذاب نیست. به همراه آقای شاه‌آبادی کار را می‌خواندیم و جلو می‌رفتیم. 
نسخه اول کار ۱۰۵ هزار کلمه بود که حاتم ابتسام ۹۰۰۰ کلمه را حذف کرد. برخی نکات فنی را هم آقای حامد اشتری مطرح کرد و من دوباره کتاب را خواندم و از فصل‌های اول که تمرکز اصلی بر آن‌ها بود ۶۰۰۰ کلمه حذف کردم. خواندن کتابم را به نویسنده‌ها توصیه می‌کنم، نه به این دلیل که کتاب من است و مانند برخی استاد دانشگاه‌ها می‌خواهم کتابم را رد کنم، بلکه، چون من ایده‌هایی در این کتاب داشتم که می‌تواند به نویسنده کمک کند؛ مثلا در زمینه پردازش و فضاسازی، چون مربوط به یک دوره زمانی خاص است می‌تواند جالب باشد یا مثلا به نویسنده می‌گویم کتاب را بخواند و بعد طرح رمان را در اختیار او می‌گذارم تا بداند سیر تکامل از طرح رمان تا خود رمان به چه صورت بوده است. چون وقتی اول نتیجه را ببینی و سپس روی طرح اولیه مطالعه کنی، می‌توانی به درک خوبی برسی. 

چرا معتقدی تاریخ‌نویس نیستی؟
چون حوصله ندارم کاملا بر مبنای تاریخ عمل کنم. فکر کن می‌خواهم یک رمان عاشورایی بنویسم. اگر قرار باشد چنین کاری بکنم یک داستان تاریخی دگرگون درباره ۵۰۰ سال بعد از پیروزی قیام امام‌حسین (ع) می‌نویسم یا مثلا فکر می‌کنم مراسم‌های عزاداری امام‌حسین (ع) در سال ۱۷۰۰ هجری شمسی چگونه است. من برای خودم به این صورت فکر می‌کنم. 

به نظرم داستان‌هایی که منتشر می‌شود در قصه‌گویی و روایت ماجرا ضعف زیادی دارد و فکر می‌کنم یکی از دلایلی که کتاب‌های ترجمه‌شده طرفداران بیشتری دارد قوت در روایت است. تو چقدر به این موضوع توجه می‌کنی؟
من هرکس را با توجه به شرایطش می‌سنجم؛ مثلا وقتی می‌بینم یک نفر روی موضوعی حساس است یا ادعا می‌کند که من می‌توانم این کار را بکنم، من هم متناسب با توانایی‌های او همان‌قدر ریزبین می‌شوم، ولی به خاطر توانایی‌های او استانداردهایم را پایین نمی‌آورم. من خودم آدم قصه‌دوستی هستم و همیشه دنبال قصه‌ام. وقتی وارد کتابستان شدم یکی از چیز‌هایی که مطرح کردم این بود که ادبیات ژانر باید چندجلدی باشد. 

پس نویسنده‌ها را تشویق می‌کنید که ماجراگویی را ادامه بدهند. 
بله. مثلا یک نویسنده‌ای درحال‌حاضر دارد یک داستان علمی ــ تخیلی و فانتزی می‌نویسد و من به او گفتم به شرطی کتابت را چاپ می‌کنم که ببینم طرح جلد دوم و سومت کجاست. داستان درباره همسر یک مدافع‌حرم است که ما شاهد اتفاقات بعد از شهادت همسرش هستیم. کتاب حدود صدهزار کلمه است که بخش خیلی کمی از این کلمات به روایت ماجرا‌های قبل از شهادت همسرش اختصاص دارند. 

این کتاب تخیلی است؟
بله، البته ممکن است رگه‌هایی از واقعیت داشته باشد. من از نویسنده خواستم که به ادامه این ماجرا فکر کند. قصه بسیار جذاب است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها