بعد از جریان کووید، به فکر کمتر کسی خطور میکرد که در این سینما فیلمهایی ساخته شود که باردیگر رنگ صف و اقبال دیده شود اما شد. یعنی ثابت شد که تودههای مردم از سینما در درجه اول توقع سرگرمی دارند و هر اثری که از جنبههای حزبی و شعار ضد این و آن فاصله بگیرد، برعکس به مردم نزدیک میشود. خب از این بحث بگذریم. برای این قلم و جریان نقد اساسا فروش فیلمها محلی از اعراب ندارد و در برخی موارد و موقعیتها مذموم هم شمرده میشود اما برای تحلیلگران نهاد سینما و خصوصا خود فیلمسازان و به صورت ویژهتر، کارگردانهایی که جزو صنف محسوب میشوند و در همه سالهای گذشته از گیشه و رونق فیلمها حمایت میکردهاند، واقعا عجیب است که حالا تیغ تیز حمله را علیه چند فیلمسازی که آثارشان (بهزعم خود آنان سینما را نجات میدهد) باعث حیات مجدد سالنها شده است، به کار ببرند.نگارنده از جمله کسانی است که اصلا بحث حسادت را در این زمینه منتفی میدانم درحالی که همواره خود سینماییها از این رویکرد مخرب یاد کرده و در هر مرحله از جهشهای این چنینی، به نقش حسادت اشاره کردهاند. به نظرم بیشتر از حسودی، گرایشهای باندی و گروهی و سیاسی است که در این پیچ موفق، فرمان را به سمت دره میپیچاند. مثلا فیلمساز/تاریخگرایی مانند فریدون جیرانی را اساسا نمیتوان حسود تلقی کرد. معروف است در دورهای که هفتهنامه سینما توسط مدیریت ضد نقد اداره میشد، فریدونخان هم به تبعیت از تیم لیدر، «نقد» چاپ نمیکرد؛ چراکه بهزعم ایشان به گیشه سینما لطمه میزد و جایش را با گفتوگو و تحلیل پر میکرد. ضمن اینکه ایشان داعیهدار سینمای بدنه بود و علنا در مقابل سینمای محقر و لاغر خاصپسند جبهه پرچم سینمای بفروش را برافراشته بود. چیشده حالا در ایام عید که فیلمسازها در تکاپوی فروش بیشتر و انتظار استقبال بیشتر مردماند، یکدفعه جیرانی بیانیهای تصویری علیه فروش منتشر میکند؟ و فیلمهای اخیر را بهخود خندیدن برمیشمرد!
عجیبتر از همه اینکه درحالی فریدونخان برای فیلمهای اجتماعی مرثیهسرایی میکند که همینالان هم در نسبت با دیگر گرایشها و رویکردها، تعداد این دسته فیلمها پررنگتر است. بعید است که جیرانی از تعداد فیلمهای اجتماعی در صف اکران بیخبر باشد، فیلمهایی که دوستان سینمادار ایشان رغبتی به نمایششان ندارند، چرا که مردم میلی به تماشای آنها نخواهند داشت. فیلم باشهآهنگر که برگزیده جشنواره است، هنوز فرصت نمایش پیدا نکرده. اصلا سؤال بنیانی این است که کدام سینمای اجتماعی؟ سینمایی که شیوع آن بانی فراری دادن تماشاگران از سالنها میشد، آیا ادامهاش منطقی است. شورش علیه فیلمهایی که به فروش خوبی دست پیدا کردند تا آنجا که در ایام نوروز، عامل تلخکامی دیگر فیلمسازان شود. واقعا ازجیرانی بعید بود، ولی سیاسیبازی همین است. دایره تنگ گروهگرایی از طرفدار جدی گیشه، دشمن خونی و ضدرونق اقتصادی سینما میسازد. اینکه جریانات سیاسی و ضدمدیریت جدید سینمایی حتی فکرش را نمیکردند که آمار فروش سینمای ایران به این سقف برسد، طبیعی است اما افتادن جیرانی به این دام ضدسینمایی غیرطبیعی است. طوری که اگردرسال جدید فوت رضا داودنژاد دلمان راسوزاند، موضع ضدصنفی جیرانی تا حد طغیان علیه همکارانش و ایضا تنوع ژانر، چشمهایمان را گرد کرد.