عزیز، معلم مردمی و بچههایی که پایشان به شهر نرسیده است و برق و تلویزیون هم ندارند و ندیدهاند. عزیز، معلمی است که گاه یک یا دو روز پیادهروی میکند تا به آبادی برسد و بچهها را جمع کند. عزیز با «گرگر» از رودخانههای خروشان رد میشود تا به روستای محل تدریسش برسد. احتمالا نمیدانید گرگر چیست و چطور میشود با آن از رودخانه عبورکرد؟ عزیز در خاطراتش خیلی چیزها تعریف میکند که برای ما شگفتآور است و باورنکردنی. این کتاب، روایت آموزگاری عزیز محمدیمنش است از سالهای معلمیاش؛ از روستاهایی که جدید کشف کرده است، از مردمی که شهر و مظاهر شهری را ندیدهاند، از دانشآموزانی که هنوز «لبهایشان با الفبا آشنا نشده است» اولین بار معلم میبینند، از معلمی در کوچ و از... .
آشنایی اتفاقی با عزیز محمدیمنش
مرداد۱۳۸۷،به صورت اتفاقی باکسی تلفنی صحبت کردم که دیگرارتباطم بااوقطع نشد.آشنایی اتفاقی من با عزیز محمدیمنش (شرح این آشنایی در متن کتاب آمده است) به اتفاق خوبی منجر شد که انتشار همین کتاب است. آن تلفن، ارتباط چندانی با موضوع این کتاب نداشت. عزیز زنگ زده بود تا از مسئولان فرهنگی گله کند؛ میگفت ضربالمثلها و قصههای عامیانه لری را جمع کردم اما کسی برای چاپشان حمایت نمیکند. نخستین گزارشی هم که از او در رادیو پخش کردیم در همین زمینه بود. تازه همدیگر را پیدا کرده بودیم؛ از آن موقع به بعد هر وقت موضوع و سوژهای بود، عزیز زنگ میزد یا من تماس میگرفتم و گزارشی تهیه و پخش میکردیم. هر چه جلوتر میرفتیم بیشتر به زندگی استثنایی عزیز آشنا میشدم. در همه این سالها گزارشهای رادیویی زیادی از فعالیتهای عزیز پخش کردیم. همچنین چندین گروه مستندساز (داستان مفصل آنها هم درکتاب آمده است) سعی کردند که از زندگی و کارهایش فیلم بسازند که برخی از آنها به نتیجه رسیده و برخی نیز نیمهکاره رها شده است.
با کتاب، حق مطلب ادا میشود
اوایل سال۹۴بودکه فکرانتشارکتاب به ذهنم رسید. مطمئن شدم که هیچکدام از کارهایی(مصاحبه، گزارشهای رادیویی و تلویزیونی، مستند و ...)که انجام شده است، نتوانستهاند ابعاد مختلف زندگی وکارهای عزیز را نشان دهند وتبیین کنند. یقین پیدا کردم که تنها انتشار کتاب است که میتواند حق مطلب را ادا کند. ساختار و اسلوب کتاب، یک ماهی فکرم را به خودش مشغول کرده بود اما از نهایی شدن ساختار تا عملی شدن آن فاصله زیادی نشد. ارتباط مداوم و مستمری با عزیز داشتم و همه چیز در ذهنم بود. بدین ترتیب با سفر عزیز به تهران، اولین مصاحبه را در مرداد ۱۳۹۴ شروع کردیم.
۶۰ ساعت گفتوگو
در مجموع بیش از ۶۰ ساعت با عزیز گفتوگو کردم. بین جلسات گفتوگوها گاه یک، دو، سه و چهار ماه فاصله میافتاد که در این مدت نوارها پیاده و تدوین میشد. همچنین حدود ۳۵ ساعت مصاحبههایی که برای گزارشهای رادیویی بین سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۴ از او گرفته بودم، پیاده و از آنها برای کتاب استفاده شد.
هم خوب؛ هم سخت
گفتوگو با عزیز، هم خوب بود و هم سخت. خوب بود چون عزیز حافظه قوی و بیان رسا و گیرایی داشت. با وجود گذشت ۱۴ - ۱۵ سال، او حتی خاطرات اولین روز معلمیاش را هم با جزئیات کامل به یاد داشت و تعریف میکرد. اما از طرف دیگر ذهن و تخیل وحشی عزیز کار را سخت میکرد. مدام باید کنترلش میکردم تا از مسیر گفتوگو خارج نشود. با همه این دقتها اما عزیز غیرقابل کنترل بود. به همین علت، خاطرات کمی پراکنده وجابه جا بیان میشد واین مسأله تدوین وبازنویسی آنها رامشکلتر میکرد اما خداوند کمک کرد و با صبر و حوصله و سختکوشی، کتاب به نتیجه رسید. پس از نگارش کتاب هم عزیز دو بار آن را خواند. برخی جاها خاطرات تکمیل و پیشنهادات واشکالات موجود درکتاب نیزباهمفکری ومشورت یکدیگر بررسی و اصلاح شد. درنهایت این کتاب، بیان عزیز است و قلم من.
نامزدی جایزه جلال در دوره دوازدهم
این کتاب به داوری مرتضی سرهنگی، ساسان ناطق و میثم امیری به مرحله نهایی دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد نیز راه پیدا کرد و در بخش مستندنگاری، نامزد شد. راوی کتاب «سرزمین خارج از نقشه» روال جالبی دارد که طبق آن با خودش شرط کرده یک روستا را کشف کند و سال اول آنجاخودش درس میدهدکه ارتباط آنجا را با آموزش و پرورش استان برقرار میکند و سال بعدش یک معلم دیگری را به جای خودش درروستا میگذارد وبه روستای بعدی میرود. او هیچ وقت دو سال بیشتر در یک روستا نمیماند و معلم بعدی میآید واورا به جای خودش میگذارد.کتاب سرزمین خارج از نقشه در شانزده فصل تدوین شده است. بخشهایی از کتاب، به زندگی عزیز محمدیمنش، معلم عشایری اشاره دارد و بخشهایی دیگر به نحوه فعالیت او میپردازد. این کتاب را انتشارات قدیانی با شمارگان ۷۷۰نسخه، در قطع رقعی و با قیمت۱۱۰هزار تومان در نوبت دوم منتشرکرده است.