از شر آدمهای بد فقط میشود با کشتن خلاص شد، فقط باید قندشکن را بلند کرد و بارها و بارها آن را بر فرق سر آدم شرور کوبید تا گرمی خونش که فواره میزند، بدیها را بشوید و ببرد. جنازهها باید شبانه و مخفیانه در نقاطی پرت دفن شوند، قاتل باید پاک و منزه جلوه کند، باید فردی مظلوم و ستمدیده به نظر برسد که هیچ چیزی به جز خشونت نمیتواند از او محافظت کند و این آدمهای به ظاهر رنج کشیده با فحاشیها، کتککاریها، نقشههای پلید و امواج سهمگین خشونت، بسیار نرم و ماهرانه در دلمخاطب جا باز میکنند. روال مرسوم سریالهای نمایش خانگی که حتی از زنان که موجوداتی عاطفیترند، قاتلانی بیرحم ساخته که حساب حقوق از دست رفتهشان را فقط با ریختن خون تسویه میکنند. اما در همه لحظاتی که این حجم از خشونت در حال نمایش است، هزاران چشم به این صحنهها دوخته شدهاست. بسیاری از این چشمها متعلق به کودکان و نوجوانان است که روح و روانشان بی هیچ سپر و محافظی درمعرض موجهای ویرانگر خشونت قرار گرفتهاست. از مسیر این سریالها، بچهها با تصاویر و مضامین خشن زندگی میکنند تا خشم و کینه و انتقام به تدریج به الگوی فکریشان تبدیل شود و سرانجام روزی برسد که همین بچهها هیولای خشم وخشونت را آزاد کنند و آن را به جان جامعه و مردم بیندازند.
صوتی که این روزها دست به دست میچرخد و مربوط است به کودکی خردسال که با ولع از صحنههای یکسریال در نمایش خانگی تمجید میکند، به شدت دلهرهآور است. کودک آنقدر کوچک است که هنوز حین صحبت کردن زبانش میگیرد اما میگوید « آنجایی که چاقو میزند را دوست دارد و موقع دیدن این صحنه حسی خوب و باحال داشتهاست.»
جلوی دوربین یک نفر با خشنترین و بیرحمانهترین شیوه، شرحه شرحه میشود و یک کودک خردسال از آن لذت میبرد. چه شدهاست که این کودک به این مرحله رسیده؟ یعنی او تماشای صحنههای خشونتبار را از چه سنی آغاز کرده که اکنون در سن چهار یا پنج سالگی از آن لذت میبرد؟ اصلا چه شده که این کودک، مخاطب سریالی شده که حتی برای بزرگسالان مناسب نیست؟ آیا غیر از این است که خانواده خودش مخاطب این سریال بوده و توجه نداشته کودک هم مشغول تماشاست و این صحنهها مثل موریانه به جان روح و روان و لطافت کودکیاش میافتد و لوح وجود او را چنان خراش میدهد که سرانجام از این موجود لطیف، یکی از همان چهرههای خشن سریالی را میسازد.مشکل همین است؛ دسترسی آزادانه کودکان و نوجوانان به محتواهای خشن و بینظارتی یا بیاعتنایی خانوادهها نسبت به این اتفاق و البته رهاشدگی فضای مجازی و نمایش خانگی که مدتی است از محتواهای خشن، مخاطب جذب میکنند و پول درمیآورند.
ترسیم خشونت در سریالهای نمایشخانگی برنامهریزی شدهاست و با اهداف خاص دنبال میشود. این پمپاژ خشونت چنان پرتکرار است که نمیشود گفت پای توهم توطئه در میان است. خشونت در کنار برخی عوامل غیراخلاقی از وسایل ایجاد جذابیت در فیلمها و سریالها درسراسر دنیاست طوری که وقتی فیلمسازان از طریق درام و تکنیک نتوانند مخاطب جذب کنند، به سمت این گونه ابزارها میروند؛ همان جذابیتهای کاذب. البته نمایش خشونت در برخی ژانرها پذیرفته شدهاست اما وقتی سریالهایی با تم خانوادگی و اجتماعی، رفتارهای خشن را عریان و افسارگسیخته به نمایش درمیآورند یعنی که عدهای دارند برنامههایشان برای ترویج این قبیل رفتارها در جامعه را عملی میکنند.اما کودکان و نوجوانان و حتی جوانانی که با نگاههایشان خریدار محتواهای خشن این فیلمها و سریالها میشوند احتمالا از پشت پرده این همه تاکید بر خشونت خبر ندارند. آنها در این عالم بیخبری، قربانی تولید و بازتولید خشونت میشوند و به گفته علیرضا شریفییزدی، روانشناس و آسیبشناس اجتماعی« یاد میگیرند که از خشونت به عنوان ابزاری برای به کرسی نشاندن خواستههایشان استفاده کنند، ضمن این که از سلیقه هنریشان کاسته میشود و از رشد و تعالی باز میمانند و در درازمدت درگیر انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی، اضطراب، کابوسهای شبانه، احساس ناامنی و احساس ناکامی میشوند.»
سیما فردوسی، روانشناس نیز باور دارد که« تماشای مداوم صحنههای خشونتبار مانع آموختن کنترل خشم و هیجان در کودکان و نوجوانان میشود، درحالی که قبح اقدامات خشن و شرورانه نیز ریخته میشود.»
البته خشونت همیشه چهره خونینی ندارد بلکه استفاده از الفاظ رکیک و نفرت پراکنی در روابط هم نوعی خشونت است که نمایش خانگی در کشورمان با همه توان در حال ترویج آن است. رگبار دیالوگهای سخیف که بازیگران این فیلمها و سریالها بر سر هم میبارند، نوعی آموزش خشونتورزی است که خانوادهها باید پاسخ دهند چرا کودکان و نوجوانان و جوانان خود را زیر این رگبار تنها میگذارند؟
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد