از دوم خرداد۷۶ بود که با سیاستها و برنامههای مدیران فرهنگی و سینمایی دولت وقت، نوعی از فیلمها که اصطلاحا دختر ــ پسری لقب گرفتند، گسترش یافتند، چون به زعم این مدیران، فضای سینما باید باز و مخاطبپسند میشد. در نتیجه این نوع برنامهریزی و سیاستگذاری، ویترین تولیدات سالانه سینمای ما پر از آثاری با درونمایههایی، چون عشقهای چندضلعی و خیانت و روابط نامشروع شد و از طرفی هم برخلاف قبل، فیلمهایی که در آنها روابط خانوادگی جلا مییافت، هر روز کمتر شدند. البته این جهتگیری نهفقط باعث رونق و پویایی سینمای ما نشد که بهتدریج، بخش عمده مردم از سینما گریزان شدند و شد آنچه نباید میشد؛ سالنهایی که رفته رفته خلوتتر شدند و حتی برخی از آنها کارشان به تعطیلی یا تغییر کاربری کشید. علاوه بر آن، تنوع مضمونی آثار محدود شد و حتی برخی از گونههای سینمایی به کلی محو و بسیاری از هنرمندان منزوی شدند و امکانات و امتیازات سینما به افراد خاصی اختصاص یافت و....
این وضعیت و دوری از ارزشهای خانوادگی در سینما حتی در سخنان برخی مدیران و سینماگران آن زمان هم هویدا شد. معروفترین آنها، سخنرانی مجید مجیدی در چهارمین جشن خانه سینما در سال ۱۳۷۹ بود که گفت: «.. گوش بداریم که صدای پای ابتذال بهراحتی به گوش میرسد. آنچه روزگاری به درست یا به غلط با واژه فیلمفارسی میخواندیمش، دوباره سر و گوشی میجنباند، تابلوهای رنگارنگی که فقط در کار فریب چشمهایند و با اندیشه و آگاهی بیگانهاند، دوباره در سر چهارراهها حاضر و ترانهخوانیهای کوچه و بازاری، عشقهای کاغذی و لحنهای کلاه مخملی دوباره در فیلمها ظاهر میشوند.»
مجیدی بار دیگر در سمینار «نقد سینمای اجتماعی و سینمای دینی» که دی ۸۷ در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد، گفت: «.. یکی از گلههای من به آقای خاتمی هم همین مسأله بود، چراکه باوجود علاقهای که به شخصیت ایشان دارم، باید بگویم در دوره ایشان علیرغم فضای آزادی که وجود داشت، چیزی جز ابتذال نصیب سینمای ما نشد.»
مرحوم سیف ا... داد، کارگردان خوشنامی که معاون سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد دولت دوم خرداد شد هم پس از برگزاری اولین دوره جشنواره فیلم فجر در آن دولت، در نشستی با حضور منتقدان و خبرنگاران سینمایی بهصراحت نسبت به غلبه «ابتذال» بر آن دوره از جشنواره فیلم فجر هشدار داد و خواست با آن وضعیت مقابله شود. البته در دولتهای بعدی تلاشهایی برای جبران این کاستیها شد، اما کافی نبود و قطار سینمای ایران تا امروز بر همان ریل فرهنگی دولت دوم خرداد حرکت کرده است.
در این گزارش به مرورِ تصویر خانواده در مهمترین فیلمهای اخیر سینمای ایران میپردازیم.
انبار خانوادههای ناقص
یکی از شاخصهای اغلب فیلمهای اجتماعی در سینمای سالهای اخیر ایران، کمبود خانواده الگو و تراز است. بهندرت فیلمی را میبینیم که در آنها خانواده کامل و مقتدر حضور داشته باشد. در اغلب خانوادههای فیلمهای ما، پدر یا مادر حضور ندارند یا اگر هم خانوادهای کامل هست، روابط در آن از هم گسیخته است.
در بیشتر فیلمهای سال جاری، از «ابلق» و «تیتی» و «انفرادی» گرفته تا «مرد بازنده»، «روز صفر» و «بدون قرار قبلی» ما تصویری از خانواده بهعنوان یک کل منسجم و مقتدر، یک پناهگاه و یک نهاد مقدس نمیبینیم. بهندرت در فیلمهای سینمای چند سال گذشته ما ازدواج، فرزندآوری، زندگی خانوادگی و عشق و محبت بین زوجین بهعنوان یک ارزش مطرح شده است. وقتی فهرست فیلمهای یک دهه اخیر سینمایمان را مرور میکنیم، متوجه میشویم در اکثریت قریب به اتفاق، آثار روی پرده رفته یا شاهد خیانت و پنهانکاری در خانواده بودهایم یا دعوا و کشمکش بیپایان زوجها یا خانوادههایی که یکی از همسرها فوت کردهاند یا زن و مرد از هم جدا شده و فرزندان، پدر و مادر ندارند یا خانوادههایی که در آنها، امکان یک زندگی آرام و مطمئن وجود ندارد؛ حتی فیلمهایی که خانواده و اعضای آن را محل قربانی شدن افراد معرفی میکنند.
عجیب این که حتی برخی آثار ارزشی سینمای ما هم در این سالها دچار این بلیه شده اند. به عنوان مثال، فیلم «منصور» با اینکه اثری قابل احترام و با ارزش درباره یک قهرمان ملی است، اما در آن خانواده و ارزشهای خانوادگی جایگاهی ندارد یا انیمیشن «لوپتو» که باز هم یک محصول محترم و ارزشمند در سینمای امروز ما به شمار میآید، مبتلا به نمایش خانوادهای ناقص است و بدون هیچ دلیل منطقی، مادر در خانواده محوری داستان، حضور ندارد و عنوان میشود که فوت کرده است.
چنین رویکردی در سینما بهطور غیرمستقیم منجر به ترویج خشونت و ضعف عاطفه در جامعه و کاهش میل به تشکیل خانواده در افراد میشود. وقتی سینما به عنوان یک نهاد قدرتمند بازتولید و توزیع فرهنگ و سبک زندگی از ساخت و بازنمایی الگوی خانواده و زندگی خانوادگی ناتوان باشد یا نخواهد چنین الگویی را بسازد، اولین تأثیرش این است که شاهد بالا رفتن سن ازدواج و افزایش جمعیت مجردها باشیم. مخاطبی که بهطور دائم در آثار روی پرده، خانوادههای درب و داغان و پر از خیانت و تنش را میبیند در ناخودآگاهش دچار بدبینی نسبت به خانواده و اطرافیانش شده و ایجاد رابطه خوب و سازنده با همسر یا اعضای خانواده توسط او دچار اختلال میشود.
در آمریکا سالهاست به این نتیجه رسیدهاند که باید از طریق سینما، قدرت خانواده را تقویت کنند و ارزشهای خانوادگی را جلا بدهند. به همین دلیل هم هر سال شاهد دهها فیلم هالیوودی هستیم که در آنها خانواده مأمن و پناهگاه افراد معرفی میشود و پدر و مادرها قهرمان هستند. اما سینمای ایران - حداقل در ۱۰، ۱۵ سال اخیر- مسیری معکوس را در پیش گرفته است.
علفزار بیغیرتهای فروشنده!
اصغر فرهادی، سردسته جشنوارهایسازان سینمای ایران از ابتدا خانواده در طبقه متوسط تهران امروز را دستمایه کار خودش قرار داد. فرهادی، اما بهطور مشخص از «چهارشنبهسوری» به اینسو، فروپاشی خانواده را در دستور کارش قرار داد. چنآنکه در همان فیلم، موضوع خیانت و زندگی رو به سقوط یک زوج به نمایش در آمد. البته پرداختن به مشکلات خانوادگی به خودی خود نه تنها امری مضموم نیست بلکه لازم نیز هست، اما به شرطی که توجه به این سوژه، همراه با آسیبشناسی و توجه به ریشه معضل باشد، ولی آثار اصغر فرهادی نه تنها فاقد چنین رویکردی است که به مخاطب نشانی اشتباه هم میدهد. مثلا در همان فیلم چهارشنبهسوری در یکی از سکانسهای آغازین فیلم، وقتی روحانگیز بر ترک موتور همسرش نشسته، چادرش لای چرخ موتور گیر کرده و موجب سرنگونی آنها میشود؛ سکانسی که بهطور نمادین به دستوپاگیربودن سنتها و ارزشهای مذهبی در جامعه مدرن اشاره دارد که حتی ممکن است موجب سرنگونی زندگی خانوادگی شود!
فرهادی در فیلمهای «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» به بازنمایی فروپاشی خانواده در طبقه تحصیلکرده جامعه میپردازد. در این دو فیلم و بهویژه جدایی نادر از سیمین، باز هم این سنتها و ارزشهای خانوادگی است که محکوم و تخطئه میشود. اما «فروشنده» را باید مانیفست اصغرفرهادی درباره خانواده دانست؛ فیلمی که بهطور صریح و آشکار، به تخریب و زدن عنصر حیاتی «غیرت» میپردازد. ابتدای فیلم وقتی عماد (شهاب حسینی) در حین کار روی قصه «گاو» در مدرسه است، در پاسخ به پرسش یکی از دانشآموزان مبنی بر اینکه یک انسان چگونه تبدیل به گاو میشود، پاسخ میدهد که یک آدم هم ممکن است کمکم به یک گاو تبدیل شود... و ادامه فیلم، ماجرای گاو شدن خود عماد، آن هم به علت برخورداری از غریزه حفظ و پاسداری از خانوادهاش است. سکانس نهایی فیلم که صحنه رودررو شدن عماد با فردی است که به حریم خانوادهاش دستدرازی کرده، او رفتاری منطقی و انسانی انجام میدهد (اعمال خشونت علیه فرد متجاوز)، اما طراحی اصغر فرهادی بهگونهای است که عماد بهدلیل غیرتورزیاش محکوم میشود!
فیلم «علفزار» نیز از این جهت به فروشنده شباهت دارد. این فیلم ماجرای یک روز سخت کاری برای یکی از قاضیان دادگستری (با بازی پژمان جمشیدی) است. روزی که از یک طرف بهخاطر اشتباه در یک پرونده که منجر به قتل شده، در منگنه قرار دارد و از طرفی باید به یک پرونده ویژه مربوط به تجاوز رسیدگی کند و مقام مافوق او را مجبور کرده که رسیدگی به پرونده تجاوز را «غیرعادلانه» و برای حفظ آبروی شهردار شهر - که خانواده و اقوام نزدیکش قربانی این پرونده هستند- پیش ببرد. در فروشنده اصغرفرهادی، عنصر فرهنگی و اخلاقی شاخص بین ایرانیان یعنی غیرت تخطئه شده بود، در علفزار هم این موضوع مهم به کل نادیده گرفته شده است. این در حالی است که در خیلی از فیلمهایی با تم تجاوز در هالیوود، موضوع غیرت و تعصب مرد خانواده، در مرکز درام قرار میگیرد و داستان با تم انتقامجویی و مجازات متجاوز پیش میرود. مثل فیلم «حیوانات شبگرد» که در آن پدر خانواده پس از قربانی شدن همسر و دخترش، تا پایان دست از پیدا کردن و انتقام گرفتن از جنایتکارها برنمیدارد، اما در نمونه جدید سینمای ایران یعنی فیلم علفزار، بزرگ خانواده که از قضا مردی متدین و یکی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی معرفی میشود، نهتنها غیرت و اصرار برای مجازات افرادی که به خانوادهاش زخم زدهاند، ندارد بلکه بیشتر در پی نادیده گرفتن ماجرا برای حفظ آبرو و حرمت خودش بهعنوان یک مدیر است!
فیلم «عنکبوت» که مشابه نمونه خارجی «عنکبوت مقدس» است، نیز ازجمله آثاری با موضوع غیرتستیزی است. این فیلم هم که براساس ماجرای واقعی قاتل زنجیرهای مشهور به عنکبوت در مشهد ساخته شده درباره یک پدر سنتگرا و به ظاهر مذهبی است که از شدت غیرت و تعصب نسبت به خانوادهاش، به فکر پاکسازی محیط اطرافش میافتد؛ به همین دلیل به شکار و قتل زنان بدکاره دست میزند. فیلم عنکبوت آنچنان که باید از شخصیت محوری این فیلم، یک بیمار روانی نمیسازد. فیلم بهطور مشخص و مستقیم، غیرت و گرایش مذهبی این مرد را عامل اقدام به قتلهای زنجیرهای توسط او معرفی میکند.
پدرکُشی
یکی از الگوهای قصهپردازی در فیلمهای یک دهه اخیر سینمای ایران، نمایش چهرهای هیولایی از پدرهاست. در خیلی از فیلمهای بهظاهر اجتماعی و روشنفکرانه سینمای ما در ۱۵- ۱۰ سال اخیر، پدرها بهعنوان ضدقهرمان و قطب منفی داستان به تصویر کشیده شدهاند. در این فیلمها به نوعی، پدر نماد قدرت و حکومت هم ترسیم شده است و برخی فیلمسازان با این ترفند، بهطور غیرمستقیم به قدرت سیاسی حمله کردهاند. هر چند که به هر حال، این شکل از تصویرسازی از پدر به عنوان ستون اصلی خانواده، در اصل نوعی هجمه به اصل نهاد خانواده محسوب میشود.
نمونه اخیر چنین فیلمهایی «لامینور» کار جدید داریوش مهرجویی است که در سال ۱۴۰۱ به نمایش عمومی در آمد. این فیلم داستان دختر جوانی است که عاشق موسیقی است، اما پدرش به خاطر تعلقات مذهبیاش با موسیقی میانه خوبی ندارد و با علاقه این دختر، مقابله میکند! مهرجویی در فیلم لامینور که بهزعم خیلی از منتقدان، یکی از ضعیفترین آثار در کارنامه وی ارزیابی میشود، بهطور همزمان هم سنت و مذهب را به عنوان عامل مخالف هنر تخطئه کرده و هم جایگاه پدر را بهعنوان عامل مخالفت با پیشرفت و زندگی دخترش تخریب کرده است. نکته قابل تأمل این است که به اعتراف خیلی از موسیقیدانان، در جامعه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ما که ارزشهای مذهبی غلبه یافتند و مورد ستایش اکثریت مردم قرار دارد، موسیقی اعتلای بیشتری یافت. تا قبل از آن، موسیقی برای قشر خاصی از جامعه بود، اما در چهار دهه گذشته همه اقشار و حتی فرزندان قشر متدین جامعه نیز آزادانه به کار در زمینه موسیقی و سرود پرداختند. حتی آمارها نشان میدهد که در سایه نظام اسلامی، زنان بیش از دوران قبل از انقلاب، به آموختن و کار در زمینه موسیقی رو آوردند. اما مخاطب خارجی وقتی فیلمهایی، چون «لامینور» را ببیند دچار این تصور میشود که ایران کشوری است که در آن جوانان و بهویژه دخترها با سد بزرگ خانوادهها برای کار در زمینه موسیقی مواجه میشوند و اگر دختری دست به ساز بزند، از سوی خانواده طرد میشود.
بازنمایی چهرهای هیولایی از پدرهای سنتی و مذهبی در خیلی فیلمهای دیگر در سینمای ایران دیده شده است. فیلم «مالاریا» ساخته پرویز شهبازی، «مرهم» ساخته علیرضا داوودنژاد و ... درباره پدرهایی هستند که با بدرفتاری موجب فرار دخترشان از منزل میشوند. فیلمهای «ملی و راههای نرفتهاش» و «خانه دختر» نیز خشونت پدر علیه دختر را نمایش میدهند.
پدرستیزی در سینمای دهه گذشته ما سابقهای پررنگ دارد. یک نمونه از این رویکرد در فیلم «ماجان» ساخته رحمان سیفیآزاد دیده شد. داستان این فیلم بر پایه اختلاف زنوشوهر بر سر چگونگی مراقبت از فرزند معلول بنا شده است. مادر بهطور طبیعی عاشق بچه است، اما پدر از این موضوع در عذاب است و اصرار دارد که بچه را به آسایشگاه بسپارند، اما دامنه این اختلاف و دعوای بین زنوشوهر بر سر بچه معلول، بهطور عجیب و غیرقابلباوری گسترش یافته است و کش پیدا میکند. تا آنجا که مرد کارش به تهمتزدن به همسرش میکشد و حتی به گرفتن زن دوم هم اقدام میکند. مشخص نیست که با وجود دو فرزند سالم دیگر، رفتن مرد به سمت زن دوم چه ارتباطی به علاقه زن برای نگهداشتن فرزند معلول دارد؟ ضمن اینکه شغل مرد، رانندگی کامیون معرفی میشود و فردی که چنین شغلی دارد، کمتر در خانه حضور دارد و بیشتر وقتش صرف سیر و سفر میشود. پس بنابراین اگر هم بنا بر شکایت و مخالفت با بچه باشد، این زن است که باید مشکل داشته باشد نه شوهر.
بیرحمی پدر علیه فرزند معلول آنهم در شرایطی که همه بار مراقبت از بچه بر دوش مادر است و مادر هم این مسئولیت را با کمال میل پذیرفته معنی ندارد. سکانس اختتامیه و تلاش پدر برای انداختن بچهاش به دریا، یک ترفند سوخته برای ایجاد حس ترحم به نفع بچه معلول است. این همه اغراق در نمایش تصویر منفی از یک پدر، ناشی از ضعف اساسی فیلم یعنی نداشتن ایده زاینده و پویا و مرگ درام است.
از دیگر آثار جدید سینمای ایران که دچار این بلیه هستند میتوان از فیلم «بیصدا حلزون» یاد کرد که اتفاقا در آنجا نیز شاهد تعامل خاص یک پدر با فرزند معلولش هستیم. بیصدا حلزون که در سال ۱۴۰۱ اکران شد، درباره یک کودک ناشنواست که مادرش قصد دارد تا با پیوند حلزون، او را به نعمت شنیدن برساند، اما پدرش نهتنها مخالف است بلکه با روشهای خشونتآمیز مانع این عمل میشود؛ چون تصور میکند درصورت شنواشدن فرزندش، دیگر نمیتواند مانند زمانی که این کودک ناشنواست با او دوست و صمیمی باشد.
در اولین فیلم بهرنگ دزفولیزاده که میتوانست تبدیل به اثری عاطفی و انسانی شود، نهتنها این رویکرد وجود ندارد، بلکه شاهد تصویری متشنج و پردستانداز در روابط اعضای خانوادهایم. گرایش به تصویرسازی از پدرها بهعنوان موجوداتی منفی و خشن، در این فیلم هم تکرار شده است. البته بخشی از این مشکل هم به شخصیتپردازی ضعیف فیلم برمیگردد؛ چون پدر در این فیلم، بیش از آنکه یک فرد دلسوز و دوستداشتنی به تصویر کشیده شود، یک مزاحم با رفتاری خشن و روانپریش و البته ناتوان در گفتن و شنیدن است و بس. اگر شخصیت پدر، عمیقتر و غنیتر بود و مسیر داستان از زندگی وی شروع میشد و پیش میرفت، بیصدا حلزون به فیلم دلنشینتری تبدیل میشد. تصویر چهرهای روانی و عصبانی از پدر، بزرگترین مانع در بازتولید حس و بینتیجهماندن داستان در این فیلم شده است.
چند نمونه مثبت انگشتشمار
انصاف حکم میکند به معدود آثاری هم که در آنها کموبیش تصویری مثبت از نهاد خانواده به نمایش درآمده یا فیلمساز تلاش کرده تا ارزشهای خانوادگی را برجسته سازد اشاره کرد.
مثل فیلم «موقعیتمهدی» که اصلا با تشکیل خانواده قهرمان فیلم (شهید مهدی باکری) آغاز میشود. تا پایان نیز اصلیترین مقر و قرارگاه شهیدان مهدی و حمید باکری، خانوادههایشان هستند. مخاطب در فیلم موقعیتمهدی شاهد تجلی سبکزندگی ایرانی - اسلامی است که در سایه آن، خانواده ایرانی را هم میبینید. عشق و ارتباط عاطفی شخصیتهای فیلم با اعضای خانوادهشان کاملا در چارچوب فرهنگی ماست و این زیبایی بهعنوان بخشی از جهاد رزمندگان در دوران دفاعمقدس به تصویر درآمده است.
در فیلم «هناس» هم محور اصلی فیلم، خانواده است. این فیلم به بهانه ترور و شهادت فعال هستهای کشورمان، شهید داریوش رضایینژاد ساخته شده است، اما قهرمان اصلی فیلم همسر این شهید است. درواقع این فیلم، به دغدغهها و دلواپسیهای همسر یک دانشمند هستهای که طعمه ترور قرار گرفته میپردازد. هناس هم از معدود آثاری است که در آن خانواده کامل به نمایش درآمده و فراز و نشیبهای عاطفی و ارتباطی بین اعضای خانواده ترسیم شده است.
فیلم «مرد نقرهای» نیز از دیگر آثار جدید سینما ماست که ارزش خانواده در آن برجسته سازی شده است. در این فیلم، همه کاراکترها به نوعی به اعضای خانواده خودشان وابستگی عاطفی دارند. یکی از کاراکترها هم در طول فیلم، پس از سالها با مادرش مواجه میشود و ارتباط تازهای با او مییابد. فیلم مرد نقرهای وطن، پرچم، هویتملی، خانواده و قهرمانان را ستایش میکند. فیلم «مدیترانه» هم علاوهبرآنکه از معدود تلاشهای قابلارج با موضوع شهدای مدافعحرم است، اما به خانواده و زندگی زناشویی به شکل مثبت آن هم توجه کرده است.
جمعبندی
این مرور که البته فقط آثار مطرح و برجسته سینماییمان در چند سال اخیر را در بر میگیرد نشان میدهد که سینمای ما در این سالها چقدر با خانواده فاصله گرفته است. این یک هشدار و زنگخطر است. چه، همان طور که گفته شد، سینما یک ابزار قدرتمند برای فرهنگسازی و نهادینهسازی اهداف، آرمانها و ارزشهای ملی یک کشور است. درحالیکه جامعه ما امروز به تقویت و گسترش زندگی خانوادگی، جوانسازی جمعیت، تعمیق روابط زناشویی و تحکیم روابط اعضای خانواده نیازمند است و در آنسو نیز، دشمنان این جامعه، همه توان خود را برای تضعیف نهاد خانواده در پیش گرفتهاند، باید برای حل این مسأله در سینما فکری کرد. در عین اینکه باید به خود سینماگرها یادآور شد که باید در روند خانوادهگریزی در آثارشان تجدیدنظر کنند و حداقل از این نظر، غرب و هالیوود را الگو قرار دهند. سیاستگذارها و مسئولان سینمایی نیز باید این موضوع را مد نظر قرار دهند. توجه بیشتر به آثار خانوادگی در جشنوارهها و تحسین آنها، تشکیل کانونهای اندیشهورز برای تزریق موضوعات خانوادگی در فیلمها و مخالفت با تولید فیلمهای ضدخانواده، ازجمله راهکارها برای کاهش این معضل است.
روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد