نیما یوشیج در این پیشنهاد تازه خود، تساویبودن ارکان عروضی را برداشت، اما همچنان از وزن و قافیه بهره میبرد. طی دهههای اخیر شاهد افول شعر نیمایی بودیم و بیشتر شاعرانی که قصد داشتند شعر نو بسرایند، ترجیح میدادند اگر قرار است شعر نو بگویند، شعر سپید یعنی شعر بدون وزن و قافیه باشد.
در سالهای اخیر، شعر نیمایی دوباره اوج گرفته است و شاعران زیادی سعی کردهاند از ظرفیتهای این قالب بهره ببرند. در شبیه، شاعر از همین قالب استفاده کرده است، ولی از نظر مضمونی همه شعرها در رده شعرهای عاشورایی قرار میگیرد. درباره این مجموعه و دلایل انتخاب قالب نیمایی برای شعرهای این مجموعه، با داودی صحبت کردهایم که ماحصل این گفتگو را میخوانید.
نیماییسرایی دورهای طولانی مورد استقبال شاعران نبود، ولی به نظر میرسد چند سالی است این قالب از مهجوریت خارج شده است دلیل رجعت شاعران به این قالب چیست؟
قالب نیمایی به نسبت شعر کلاسیک، آزادی عمل و رهایی و گشایش بیشتری برای شاعر دارد و اگر دقت کرده باشید، شاعرانی که اخیرا نیمایی میگویند، آن را در قالب شعر کوتاه میسرایند. در سالهای اخیر دو سه مجموعه شعر نیمایی منتشر شد که در این جریان مؤثر بود. وقتی که خودم مجموعه «گاهی حواسم نیست» را منتشر کردم، دیدم برای دوستانی که دور و بر خودم بودند، قوتقلبی بود و دیدند در این قالب هم میشود شعر گفت. از طرف دیگر دوستانی که در زمینه شعر کلاسیک کار میکنند، نوعا متهم به سنتیبودن هستند و بههمیندلیل دوست دارند که سمت نوآوری حرکت کنند. این قالب ظرفیتهایی دارد که باعث میشود این دوستان هم به سمت آن گرایش پیدا کنند. از طرف دیگر چند اثر با رویکرد به مخاطب عام هم در این قالب تولید شده که مورد استقبال قرار گرفته است. مثلا شعری که آقای سیار برای آمریکا گفته و حامد زمانی آن را خوانده، در قالب شعر نیمایی است یا آقای میثم مطیعی، نیمایی خواند و جوانان شاعری که درگیر کار رسانهای هم هستند، دیدند شعر نیمایی ظرفیت پذیرش رسانهای هم دارد.
شاعران این دوره از نیماییهای دوره قدیم مانند شعر اسب سفید وحشی آتشی و یا شاعران دیگری که قالب نیمایی را به سمتوسویی برده بودند که سخت بود هماوردی با آنان، دور شده است. مثلا هماوردی با کسی مثل فروغ فرخزاد که کلا وزن را هم گم میکند و نمیدانی چهکار باید بکنی، نیماییگفتن در وزنهای مشخص خیلی کار را راحتتر میکند چراکه احساس میشود داشتن موسیقی گمشده آدمها بود.
در این روزگار برای همه شاعران، مخاطب و توانایی حرفزدن با او خیلی مهم شده است درصورتیکه در جریانهای شعر دهههای ۴۰ و ۵۰ میبینید که برخی جریانهای شعری اصلا مخاطبمحور نیستند. مثلا شاعری مثل یدا... رویایی، مخاطب برایش اصلا مهم نیست، ولی شاعر امروز به این دلیل که مأمنش کلا فضای مجازی و مخاطب است، دوست دارد نوعی از شعر را انتخاب کند که هم به یک معنا ساده است و هم میتواند با مخاطب حرف بزند. مخاطب امروز هم که رسانهای است و وقتی در محافل گوناگون و در صداوسیما شعر نیمایی خوانده میشود، با این نوع شعر به صورت نسبی آشناست و همین مسأله وضعیت بینابینی به وجود آورده که شعر نیمایی در قالب شعرهای کوتاه دوباره دیده شود.
به نظر میرسد نیماییهای شما خیلی به شعر کلاسیک نزدیک است، استفاده از قافیه در پایانبندیها و استفاده از صنایع لفظی و معنوی مانند جناس، ایهام، تضاد و... که در شعرهای شما زیاد دیده میشود، شعر نیمایی شما را به شاخهای از شعر کلاسیک تبدیل کرده است، نظر خودتان چیست؟
من اصلا باور دارم شعر نیمایی بخشی از شعر کلاسیک ماست. حرفهایی که نیما یوشیج گفته، حرفهایش نو است و نکاتی بر ادبیات کلاسیک بوده است، ولی لزوما به این معنا نیست که همه داشتههای ادبیات کلاسیکمان را کنار بگذاریم. اگر ادبیات کلاسیکمان را حذف کنیم، به لحاظ زبانی فقیر خواهیم شد. همه داشتههای ما از ادبیات کلاسیکمان به لحاظ زبان و ساختار زبانی در شعر نو وجود ندارد. شاکله زبانی ما را حافظ ساخته که زبانش آنقدر پرمایه است که به زبان ما از هر طرف شاخهای داده و همه شاخهها به خود او وصل است. باید آن ساختار را برای مخاطب امروز سادهسازی کنیم، ولی در عین حال باید حواسمان باشد که برای شاعر جماعت که مخاطب ما هستند هم چیزی برای عرضه داشته باشیم. شاید مخاطب عام صرفا معنا را بخواهد یا مخاطب متوسط مقهور موسیقی شود، اما مخاطبی که خودش شاعر است دنبال آرایه و ظرایف زبانی میگردد. اگر از میراث شعر کلاسیک جدا شویم، باید به سمت تصویر برویم، ولی خیلی از حرفها بهخصوص در شعرهای معنامحور زبان خیلی مسأله است و ناچار از استفاده از دستاوردهای شعر کلاسیک هستیم.
اصرار زیادی در امروزی کردن مفاهیم برآمده از عاشورا در شعر شما دیده میشود، حرف زدن از صف دلار، برند یا مکتب مذاکره از جمله نشانههای این ادعاست. این اصرار به چه دلیل بوده است؟
واقعیت این است که من امامحسین (ع) سال۶۱ هجری را بهدرستی نمیشناسم. خودم هم آدمی نیستم که با امامحسین (ع) با زبان «قربون گنبد طلات بشم»، حرف بزنم. امامحسین (ع) خط و ربط زندگی من است و برای من تعیین تلکیف میکند. من نه سوگواری بلدم که بخواهم مرثیهسرایی کنم و نه بلدم شعر حماسی بگویم. کربلا خطمشی زندگی مرا تعیین کرده و در حقیقت با این شعرها با خودم حرف میزنم شاید خیلی از دریافتهای من درست هم نباشد، در این اصراری ندارم، اما میخواهم بگویم من جهان خودم را دارم و اگر قرار باشد همان کربلایی را روایت کنم که همه روایت کردهاند در کتابهای تاریخی خیلی مستند و محکم هست دیگر به گفتن من نیازی نیست. من از امامحسین (ع) یک شناخت و درکی دارم و تلاش میکنم با آن شناخت زندگی کنم؛ در تعامل با خانوادهام هست یا در عرصه سیاست یا در عرصههای دیگر. این سؤال همیشه برای من هست که فرض کن امروز روز نبرد شده است، تو الان در کدام خیمهگاه و زیر کدام پرچم هستی.
در سالهای اخیر احساس میشود جریانی برای سرودن شعر نوی مذهبی در شعر امروز راه افتاده است آیا به نظر شما چنین جریانی شکل گرفته یا هنوز راه زیادی مانده است که از وجود چنین جریانی حرف بزنیم؟
کتاب «گنجشک و جبرئیل» مرحوم سیدحسن حسینی که جزو یکی از نمادهای شعر امروز شد، چهکار کرده بود؟ به نظرم فقط یک هنجار را شکسته بود. خیلی جاها هم نمیفهمیم این همه تبلیغی که برای این کتاب میکنیم، برای چیست؟ شاید هدف این بوده که شعر امروز را با باورهایمان آشتی بدهیم. بخشی از باورهایمان در شعر سنتی مذهبیمان متجلی شده بود، اما نیاز بود این تجلی را در شعر امروز هم ببینیم. تصور میکنم حسن حسینی در خیلی از این شعرها نگاه تازهای نداشته، اما آن کتاب، الگوی خوبی است. در آنجا میبینید ساختار زبانی مرحوم سیدحسن چقدر قدرتمند است، این قدرتمندی از وامدار بودن به شعر گذشته ما میآید. ما شاعرانی هستیم که با استفاده از ظرفیتهای شعر امروز وزن را کنار گذاشتهایم، اما همچنان از ظرفیتهای شعر سنتیمان هم استفاده میکنیم. آن حرکت سید حسن، حرکتی را در سالهای اخیر باعث شد که هنوز ادامه دارد. دومین کتاب در این عرصه که باید از آن با احترام حرف زد، «اماننامه» آقای سیداکبر میرجعفری است. در شعرهای غیرعاشورایی هم باید از کتاب «هفته اگر هشت روز داشت» سروده آقای مجید سعدآبادی یاد کرد. آقای سعدآبادی خودش تعریف میکرد برای سرودن این کتاب که در مورد امام رضا (ع) است ۴۰هفته به مشهد رفته و شعرها را در این شهر گفته است. این مجموعه خیلی نو است و شاید از نظر قدما بخشی از این شعرها برای امام رضا (ع) اصلا پذیرفته نشدنی باشد، چراکه هنجارش یک چیز دیگر است. به هرحال ما شاعران امروز، خودمان را هم که بکشیم، نمیتوانیم بیتاثیر اززندگی امروز باشیم مگر کسانی که شاعر روی کاغذ هستند. کسانی که شعرشان صرفا محدود به یکسری فوت و فن و آموزههای کارگاهی است، شعرهایی که در یک فضای استعاری باقی ماندهاند و نسبت خیلی کمی با زندگی امروز دارد و نه سودی به کسی میرساند و نه ضرری؛ شعر برای آنان تفنن و هنرمندی است، اما کسی که با شعرش زندگی میکند در هر قالبی یا موضوعی؛ عاشقانه یا سیاسی، سپید یا قصیده بسراید ناگریز تحت تاثیر زندگی امروز است. جواب اصلی پرسش شما این است که بخشی از شعر آیینی روزگار ما با محافل مذهبی و شعر هیات گره خورده است. امروزه هیات به تریبون تبدیل شده و سعی میکند در همه حوزهها حرف بزند از سبک زندگی و فرزندآوری و ازدواج موفق بگیرید تا سیاست. این میزان توجه به مسائل زندگی امروز ناخودآگاه شعر را هم به روز میکند و به همین دلیل شعر آیینی این روزگار صرف نظر از قالبها، نو شده است حالا این به دلیل توجه بوده است یا فرمایشی، به هردلیل این اتفاق افتاده است. کاربردی کردن شعر در به روزشدن آن تاثیر داشته است.
ماجرای سروده شدن «شبیه»
من شعرهای عاشورایی بهصورت پراکنده زیاد داشتم. از قدیم شعرهای عاشورایی داشتم و هر محرم که میشود آدم دوست دارد در این موضوع شعر بگوید. محرم که میشود هرکسی کاری میکند، یکی علم بلند میکند، یکی نذری میدهد و کسی هم که شاعر است دوست دارد کاری که از دستش بر میآید یعنی شعرگفتن را انجام دهد تا نشان دهد که دخیل است و با عاشورا گفتوگویی داشته است. به این ترتیب در این ۳۰ سال شاعری، هرسال یک شعر ولو شعر ضعیفی هم باشد برای این موضوع گفتهام، ولی آن شعرها در قالبهای دیگر مانند مثنوی، غزل و ... بوده است. سال ۸۷ یک روز صبح محرمی در خیابان با دیدن شیر آبی که چکه میکرد، گفتم: شیر آب/ چکه میکند/ قلب اهل روضه را/ تکهتکه میکند؛ و به دلم نشست. دو سه شعر دیگر همینگونه هم گفتم، ولی به نظرم فقط بامزه آمد و این ماند و ماند تا اینکه فراموش شد. سال بعد که محرم شد، وقتی در شعرهایم دنبال شعری بودم که کاملش کنم، دوباره این شعر به نظرم آمد و باز چندتایی مانند آن برای شخصیتهای کربلا گفتم که حدود ۱۰ شعر شد. این شعرها را در شب شعرهای جدی نمیخواندم، ولی در سال سوم باز همین قضیه تکرار شد و برخی از این شعرها را در مقدمه شعرخوانی در چند جا خواندم، ولی هنوز هم به این شعرها به چشم شعر جدی نگاه نمیکردم. سال ۹۵ دیدم این شعرها زیاد شده است و با خودم گفتم که باید تکلیف این شعرها را مشخص کنم. قبلا مجموعهای از شعرهای نیمایی منتشر کرده بودم و با خودم گفتم جا دارد که مخاطب این تجربههای مرا هم ببیند. اقدامی برای مجوز کردم، ولی به پای انتشار که رسید، باز منصرف شدم. دلیلش هم این بود که به دلیل وجود نوعی فانتزی در این شعرها، خودم آنها را شعر جدی محسوب نمیکردم. این روند ادامه داشت تا اینکه مجموع این شعرها به بیشتر از صد شعر رسید و دست به یک ویرایش اساسی از بین این شعرها زدم که اگر قرار بر چاپشان باشد، بتوانم پشتشان بایستم. شعرها را برای خیلی از دوستان فرستادم، دوستانی مانند آقایان استاد مجاهدی، میرشکاک، کاظمی، بیابانکی، محدثی، نادمی، میرجعفری، سیدمهدی حسینی، سعید حدادیان و خیلی دیگر از دوستان با نگاههای مختلف، این شعرها را فرستادم تا ببینند و نظر بدهند و شعرهایی که امتیاز بالاتری داشت نگه داشتم و شعرهای ضعیفتر را حذف کردم. فکر کنم شاید حدود ۴۰ نفر از دوستان شاعر این شعرها را قبل از چاپ دیده باشند. بههرحال این مجموعه امسال و شب تاسوعا از چاپ بیرون آمد.
روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد