به گفته برخی از کارشناسان، این حوزه از موسیقی ایران جدا از مشکلات معیشتی که دارد با یک خطر جدی، یعنی فراموشی روبهروست. پس به همین منظور جشنوارههایی همچون موسیقی نواحی طرح شدند تا از فرهنگ و هنرمندان این حوزه حمایت شود و ارتقای فرهنگ عمومی در جامعه صورت بگیرد، ولی اینکه این جشنواره یا جشنواره موسیقی فجر تا چه حد موفق عمل کردهاند، جای سؤال دارد. ولی به هر حال همواره راهکارهای متفاوتی برای حفظ و اشاعه این حوزه از موسیقی ارائه میشود که البته عملکرد مسئولان در مقابل این راهکارها همیشه به نحوی بوده که گویا فقط قصد انجام وظیفه داشتهاند. حالا برگزاری اخیر جشنواره موسیقی نواحی، بهانهای شد تا گپوگفتی داشته باشیم با احمد صدری، پژوهشگر موسیقی نواحی و از دبیران سابق جشنواره موسیقی نواحی درباره وضعیت حال حاضر این موسیقی و البته اوضاع معیشتی اهالی این نوع موسیقی.
همیشه این مسأله مطرح است که اهالی حوزه موسیقی نواحی در وضعیت معیشتی دشواری به سر میبرند. حالا شما وضعیت معیشت این هنرمندان را به چه صورت ارزیابی میکنید و عمده درآمد این افراد از چه راه و روشی است؟ آیا موسیقی تنها راه درآمدی آنهاست یا شغل دیگری هم دارند؟
موسیقی در زندگی هنرمندان موسیقی اقوام جریان دارد و فقط بخشی از زندگی آنهاست به همین جهت عمدتا برای تامین مخارج زندگی خود به این حرفه مشغول نبوده و نیستند. حالا یکی از آنها کار کشاورزی میکند یکی دیگر هم باغ دارد. روند زندگی آنها به اینگونه است که وقتی از فردی مانند حاج قربان سلیمانی میپرسی زندگی چگونه است، میگوید: «الحمدلله امسال باران خوب آمده و کار خوب است.» اصلا نمیگوید: «به من هنرمند کسی رسیدگی نکرد»، چون موسیقی در بستر زندگی او جریان دارد. زمانی هست که مادر لالایی میخواند. او درصدد این نیست که با خواندن لالایی کسب درآمد کند، لالایی میخواند، چون بخشی از زندگی اوست. زمانی که شیر میدوشد در پی این نیست که وجه حرفهای موسیقایی را دنبال کند که از طریق آن اثر منتشر کند، بلکه کاری میکند که هم خودش به آرامش برسد و هم آن موجودی که مقابل اوست و شیرش را میدوشد. زمانی که وارد کرمانشاه شوید تقریبا همه نوازنده هستند، زیرا همه تنبور مینوازند و موسیقی امری جداییناپذیر از زندگی آنهاست. درحقیقت آنها در آیین «یارسان» همه کلامها را با تنبور اجرا میکنند. هنرمندانی مانند استاد طاهر یارویسی (نوازنده و سازنده تنبور) به پیشههای متفاوتی از موسیقی مانند ساخت سماور مشغول هستند و موسیقی هم بخشی از زندگی اوست.
درباره آن بخش از جامعه موسیقی نواحی که موسیقی را جدیتر دنبال میکنند، چطور؟
بخشی از جامعه موسیقایی این امر را مقداری حرفهایتر دنبال میکند؛ مانند بخشیها که معمولا در مراسمهای عروسی حضور مییابند و به این طریق معاش خود را تامین میکنند. البته این امر چیزی از شأن هنری آنها کم نمیکند، کما اینکه مثلا در کشور تاجیکستان «دولتمند خلف» به خیلی از مراسمهای عادی مردم میرود و ساز میزند، درواقع راوی فرهنگ خود است که بخشی از آن، جشنها و مراسم عروسی است. همچنین کولیها بهصورت حرفهای وارد موسیقی میشدهاند و انتقالدهنده بخشهای موسیقایی از جایی به جایی دیگر بودهاند. معمولا قومی که سکنی پیدا میکند، نقش ثبات دارد، زیرا هویت او در طول تاریخ در یک مکان خاص همراه ملودیهای خاص شکل گرفته و هویت پیدا کرده است، درحالی که برای فردی مانند کولی که نقش گذرا دارد و عبور میکند، اینگونه است که یک نغمه را از جایی به جای دیگر میبرد و در گردش است. یک بخشی از جامعه هنری به این شکل بوده است. در دوره معاصر برخی از افراد با هدف نوازنده شدن وارد موسیقی نواحی میشوند، مانند فردی که تار و سه تار یاد میگیرد و قصد دارد یک نوازنده حرفهای شود. این افراد عملکرد متفاوتتری دارند و معمولا کارهای تالیفی ــ تحقیقی میکنند و سعی آنها بر این است تا رپرتواری را که در منطقه وجود دارد از حالت ضمیر ناخودآگاه غیرارادی به ضمیر خودآگاه ارادی بیاورند و راجع به آن تفسیر و طبقهبندی کنند، دست به کشف هویتها و شاخصههای موسیقایی بزنند و در این حیطه کارهایی را ارائه میکنند. از دورهای به بعد، دولتها با برگزاری جشنوارههای موسیقی نواحی هنرمندان را دعوت کردند و از آن زمان، این افراد از طریق جشنوارهها هم کسب درآمد دارند، ولی به نظر میآید این امر باعث شد که برخی از آنها احساس کنند هنرمند هستند. مثلا زمانی که فوزیه مجد به منطقه خراسان رفت، نظر محمد خراسانی دیگر به عروسیها نرفت که البته باید در نظر گرفت پیش از انقلاب این افراد تعدادشان کمتر بود و به لحاظ مالی تمکین میشدند.
هنرمندان موسیقی نواحی در دوران توقف موسیقی چه فشاری را متحمل شدند؟
طبیعی است همانطور که تمام اقشار جامعه دچار مشکل شد، آنها هم آسیب دیدند. ولی آنقدر که در سیستم موسیقی ردیف دستگاهی دچار مشکل شدند در سیستم نواحی نشدند، زیرا افرادی که در سیستم موسیقی ردیف دستگاهی کار میکنند بخشی از کار آنها اجراهای صحنهای و تدریس است که در مدت کرونا با توقف طولانی روبهرو شد. در حالی که در همین شرایط ناآرامیها هنرمندان نواحی با حضور در عروسیها کسب درآمد میکنند یا اینکه شغل اصلی آنها همچنان پابرجاست.
برخی از کارشناسان موسیقی نواحی بر این باورند که امروز کمتر از ۵۰ درصد آنچه میراث حقیقی موسیقی نواحی ماست، باقی مانده. آیا با این دیدگاه موافق هستید؟
من موسیقی را یک امر فرهنگی و سیال میبینم. اعتقاد دارم مرتب در حال زایش است و خودش را تولید میکند. موسیقی میتواند متناسب با شرایط زندگی و نیازها مرتب تولید شود و به همین دلیل آن درصدی که باید از بین برود خواهد رفت، زیرا دیگر ضرورتی نداشته که باقی بماند و چیزهای دیگری جای آن را گرفته است. البته آنچه جایگزین میشود لزوما بد و غیراصیل نیست و اتفاقا ممکن است خیلی اصیل باشد. درحقیقت ممکن است یک جوان امروزی قطعهای موسیقی نواحی بسازد که در منطقهای خیلی اصیل باشد.
موسیقی نواحی چقدر مخاطب دارد؟
این امر را میتوان از چند لایه بررسی کرد. یک لایه درون فرهنگی است، یعنی آنچه در میان کردها میبینیم. یک لایه هم مانند زمانی است که در یک عروسی، ۲۰ بخشی دعوت میشوند و ساز میزنند، مردم هم مات و مبهوت مانند یک کلاس درس گوش میکنند، چون مردم زبان آن موسیقی را میفهمند. البته ممکن است آن ریتم را بتوان برای ساز الکترونیک هم تعریف کرد کما اینکه آقای محسن شریفیان، ریتمهای موسیقی محلی خود را برای ساز الکترونیک تعریف کرده است. این امر مانند آن چیزی است که هندیها انجام میدهند و هر چه را که وارد فرهنگشان میشود، برای خود میکنند. حتی اگر به کلیساهای آنها بروید، میبینید که مجسمه مسیح را بهگونهای تزئین کردهاند که گویی با یک مسیح هندی مواجه هستید.
آیا به بومیسازی ژانرها اعتقاد دارید؟
بله. فرهنگ ایرانی همین است. کسی که این امر را قبول نداشته باشد، فرهنگ ایرانی را نمیشناسد. فرهنگ ایرانی اساسا اینگونه بوده که، چون ایران محل رفت و آمد بوده است و در مواجهه با فرهنگهای مختلف، آنها را در هاضمه فرهنگی خود حل میکرده و چیز دیگری را تحویل میداده است. نمونه آن تخت جمشید است که همه عناصرش از یونان باستان آمده، ولی عناصر آن را چنان در خود ادغام کرده که چیز جدیدی خلق شده و هویت دیگری پیدا کرده است. نمیتوان انتظار داشت مخاطب تهرانی، موسیقی کردی را همچون کردها دوست داشته باشد، ولی میتوان انتظار داشت همانند آنچه آقای حسین علیزاده در فیلم «لاکپشتها پرواز میکنند» انجام داد و لالایی کردی روی هوره را با سازهای کلاسیک بهگونهای اجرا کرد که شاخصههای موسیقی کردی به گوش میرسد، کاری را ساخت که مخاطب غیربومی هم با آن ارتباط برقرار کند. درحقیقت در موسیقی فیلم لاکپشتها پرواز میکنند، مخاطب به این دلیل با کار ارتباط برقرار میکند که از سازهای کلاسیک بهره گرفته شده و انسان شهری معاصر ما ساز ویولن سل را شنیده و برایش جذاب است. در این شرایط کار را از بستر فرهنگی خودش خارج میکنند و ترجمهای را از آن ارائه میدهند تا برای مخاطب قابل فهم باشد. درحقیقت مخاطب درون فرهنگی بهراحتی با موسیقی منطقه خود ارتباط برقرار میکند، زیرا با آن خاطره و بستگی تنگاتنگی با زبان او دارد. زمانی که نغمهای نواخته میشود، مخاطب درون فرهنگی با پیشزمینه فکری خود کار را تفسیر میکند به همین دلیل برایش قابل فهم میشود، ولی برای انسان غیربومی باید ترجمه کرد تا کار را درک کند.
موسیقی نواحی چقدر ظرفیت برگزاری کنسرت به خصوص در خارج از منطقه خود را دارد؟
اغلب این موسیقیها موقعیتی هستند، یعنی حتی اگر روی صحنه سه پا و دو پای، موسیقی لرستان اجرا شود، گزارشی سطحی خواهد بود از یک امر حقیقی. در واقع مخاطب باید در عروسی مناطق لرستان باشد تا سابقهای ذهنی از این موسیقی پیدا کند و با آن ارتباط بگیرد. حال آنچه ما روی صحنه میآوریم، صورت سادهای است از آنچه وجود داشته. طبیعی است که در این حالت برای افرادی که سابقه ذهنی ندارند شناسا نیست و تنها در مییابد که موسیقی ریتم دارد و میتواند با آن شاد باشد و برای او جنبه موسیقی پاپ پیدا میکند. حالا اگر از همان موسیقی یک قطعه آوازی اجرا شود، مخاطب غیربومی دوست نخواهد داشت. برای همین است که در کنسرتهای محلی که در خارج از بستر فرهنگی خود مثلا تهران برگزار میشود، ۹۰ درصد مخاطبان از همان استان بومی هستند. البته در مواردی حضور در این کنسرتها جنبه روشنفکری پیدا کرده است و گمان میکنند، چون بحث هویتی است، اگر بگویند دوست ندارند، پس بیهویت هستند. مانند همانهایی که با هزینههای حتی بالا به کنسرت آقای شجریان میرفتند، ولی اگر سؤال میکردی از چه چیزی خوشت آمد؟ پاسخی نداشتند.
روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد