گفتوگوی ما با دکتر امیر یزدیان، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه سوادرسانهای عمدتا حول جملات یادشده میچرخید؛ گفتوگویی که در آن اجزای سوادرسانهای موبهمو تشریح و سوادرسانهای جامعه ما ریز به ریز تحلیل شد. اگر این مصاحبه را بخوانید و در مفاهیم آن باریک شوید، سپس خودتان را در قالب مخاطبی که زیر بمباران قسم به قسم پیام ایستاده محک بزنید، شاید بتوانید به سوادرسانهایتان نمره بدهید. شاید هم در آنچه که یزدیان آن را مخاطب منفعل یا تفکر نقادانه مینامند، غور کنید و تصمیم بگیرید که از این پس مخاطبی فعالتر و نقادتر یا کنشگری اثرگذارتر باشید.
چند سالی است که «سوادرسانهای» وارد ادبیات ارتباطی کشورمان شده است. در یک تعریف گفته میشود که سوادرسانهای مجموعهای از مهارتهایی است که باعث دسترسی ما به انواع پیام و تجزیهوتحلیل آنها میشود. آیا شما این تعریف را دقیق میدانید؟
این تعریف قطعا تعریف کاملی از سوادرسانهای نیست، زیرا بحث دسترسی و تجزیهوتحلیل پیامهای رسانهای فقط بخشی از سوادرسانهای را شامل میشود. همانطور که گفتید سوادرسانهای مجموعهای از مهارتهاست و از شهروندان دنیای امروز خواسته میشود با توجه به شرایط زندگی در دنیای معاصر به فراخور موقعیت اقتصادی و اجتماعی خود حتما به سطحی از سوادرسانهای مجهز شوند. سوادرسانهای چهار بعد اساسی دارد؛ یک بخش آن دسترسی به پیام رسانهای است. بخش دیگر آن، فهم آن پیام است، چون ممکن است کاربر به یکسری اطلاعات و مفاهیم دسترسی داشته باشد، ولی قادر به فهم آنها نباشد. بخش دیگر پیام رسانهای هم بحث تجزیهوتحلیل پیامهاست که برش انتقادی سوادرسانهای را شامل میشود. یعنی مخاطب باید بتواند تحلیل دقیق و انتقادی داشته باشد و به لایههای پنهان پیامها پی ببرد. بعد چهارم نیز که خیلی مهم است توانمندی تولید پیام رسانهای است. به این معنا که اگر مخاطب نیازهای اصلی خود را نشناسد بهشدت تحت تاثیر پیامهای رسانهای قرار میگیرد. اگر این چهار بعد در کنار هم وجود داشته باشد، باعث میشود همه خردهفرهنگها و جریانهای ریزی که در هر جامعهای وجود دارند از ظرفیتهای موجود استفاده کرده و به بسط هرچه بیشتر دموکراسی در جوامع کمک کنند.
با تعریفی که ارائه دادید به نظرتان وضعیت سوادرسانهای در جامعه ما چگونه است؟
ارائه نظر قطعی و قابل تعمیم در این خصوص حتما نیازمند مطالعه و تحقیق میدانی است، ولی آنچه که از اواسط دهه ۸۰ خورشیدی در کشورمان رخ داد و با توجه به جریانهایی که برای آموزش سوادرسانهای در این مدت مسلط شد باید بگویم که اوضاع خوبی نداریم. البته ما در سوادرسانهای معتقدیم که این مهارت یک پیوستار است و نقطه صفر و نقطه پایانی نمیتوان برای آن متصور بود. به همین علت همه شهروندان جامعه از سطحی از سوادرسانهای برخوردارند، ولی مهم این است که آیا سوادرسانهای متوازن است یا خیر. در واقع برقراری توازن در بسط مهارتهای سوادرسانهای حائزاهمیت است. بهاینترتیب اگر کسی کارشناس حوزه علوم ارتباطات است حتما از او انتظار میرود علاوه بر تجزیهوتحلیل پیامها، تولیدکننده موثر پیام هم باشد، اما این اتفاق قطعا درجامعه ما رخ نداده بهطوریکه ممکن است اگر شهروندان را مورد مطالعه قرار دهیم به این نتیجه برسیم که شخص مورد مطالعه میتواند به پیام دلخواهش دسترسی پیدا کند یا جستوجوکننده خوبی در منابع مختلف رسانهای است و از قضا فهم خوبی هم از پیامها دارد، ولی قدرت تجزیهوتحلیل پیام را ندارد یا تولیدکننده موثر پیام نیست. پس آنچه که با اطمینان میتوانم بیان کنم، این است که بهرغم برخورداری از سطوحی از سوادرسانهای، توسعه متوازن میان ابعاد چهارگانه آن در جامعه ما رخ نداده است.
به اعتقاد شما در یک رصد کلی از رفتار ایرانیان در فضای مجازی و حقیقی، جامعه ما در کدام بعد از سوادرسانهای قویتر و در کدام بعد ضعیفتر است؟
ما در سطح دسترسی به پیامهای رسانهای خیلیقوی هستیم و به اغلب فناوریهای روز ارتباطی و متعاقب آن به پیامهایی که در قالبهای مختلف تولید میشود دسترسی داریم. میتوانم بگویم در فهم پیامها هم تا اندازهای پیشرفت کردهایم. در تولید پیامهای رسانهای بهعنوان شهروند - خبرنگار هم تا اندازهای در حال پیشرفت هستیم، ولی در تجزیهوتحلیل انتقادی رسانهها و پیامها ضعفهای زیادی داریم.
متولی ارتقای سوادرسانهای و متوازن کردن ابعاد آن در جامعه چه نهادی است؟
بحث تولیگری در حوزه آموزش و سوادرسانهای تاحدی چالش برانگیز است، مخصوصا این که باید پرسید آیا اساسا نهادی به حوزه آموزش سوادرسانهای ورود میکند یا خیر. سوادرسانهای به معنی زیر سؤال بردن بسیاری از نهادهای مرجع است؛ زیرا مخاطب قرار است در مواجهه با بسیاری از پدیدههای اجتماعی نگاه انتقادی داشتهباشد. با این حال، اما گریزی نیست که در کنار آموزشهای رسمی، سوادرسانهای نیز به شهروندان آموزش داده شود که سیستم آموزش و پرورش یکی از بسترها برای ارائه این آموزشهاست؛ چون افراد از یکسو از سنین پایین در اختیار این سیستم هستند و از سوی دیگر در همین سن و سال و حتی زودتر درگیر انواع و اقسام رسانه و پیام میشوند. به این ترتیب آموزش و پرورش میتواند به حوزه آموزش سوادرسانهای ورود کند، هرچند مخالف مرجعیت یک نهاد هستم؛ زیرا معتقدم ورود نهادهای خصوصی و مستقل از حاکمیت که بتوانند پیامها را به چالش بکشند، حتما لازم است تا شهروندانی قوی در حوزه سوادرسانهای تربیت شوند.
شما به آموزش و پرورش اشاره کردید. چند سالی است سوادرسانهای وارد کتابهای درسی شدهاست. آیا محتوای مندرج در کتابهای درسی دانشآموزان را مفید و اثربخش میدانید؟
باید بگویم این محتواها افتضاح است. وقتی سوادرسانهای به کتاب درسی وارد شد من و تعدادی از منتقدان با برخی مولفان کتابهای درسی و مجموعه تصمیمگیر در آموزش و پرورش جلساتی برگزار و نظرات انتقادی خود را اعلام کردیم؛ زیرا سنگ بنای درستی برای طرح این موضوع در نظر گرفته نشدهبود. در واقع آنها معتقد بودند، چون سوادرسانهای از نیازهای روز است، به هر ترتیب ممکن باید برخی نکات برای دانشآموزان، مطرح و برجسته شود، ولی توجه نکردند که اگر سنگ اول کج گذاشته شود، سازه تا ثریا کج میرود.
اشکال کار کجاست؟
مفاهیم اولیه سوادرسانهای برای دانشآموزان به درستی بیان نشده، مفاهیم سیر و مبنای درستی ندارند و مباحث مطرح شده ملغمهای از سوژههای مربوط و نامربوط است که باعث میشود وقتی از دانشجویان جدیدالورود میپرسم که برداشت شما از سوادرسانهای چیست، هیچ کدام قادر به ارائه تعریفی درست از سوادرسانهای نباشند.
با این تفاسیر که به قول شما در آموزشهای رسمی ایراداتی وجود دارد، من به عنوان شخص و ما به عنوان خانواده، برای مجهز شدن به مهارت سوادرسانهای باید چه کار کنیم و از کجا شروع کنیم؟
این سؤال خوبی است که پاسخ دادن به آن سخت است. ولی همانطور که قبلا گفتم هر فردی باید ببیند در جامعه چه موقعیتی را اشغال کرده؛ یعنی آیا شما صرفا یک مادر هستید و سعی میکنید نقش مادرانگیتان را در محیط خانه ایفا کنید، پدری هستید که کارمند ساده یک شرکت است، یا یک استاد دانشگاه، یک پزشک یا مهندس یا... هستید. این جایگاه برای ما تعریف میکند به چه سطحی از سوادرسانهای نیاز داریم. پس در وهله اول باید نیازهایمان را به صورت دقیق بشناسیم و متناسب با آن سراغ رسانهها برویم؛ بنابراین اگر در مقام والدین باشیم و بخواهیم نوع مصرف خود و فرزندانمان را مدیریت کنیم، باید یکسری از مهارتهای اولیه مثل جستوجوی پیام رسانهای را بلد باشیم، معنای مرسوم آنها را درک کنیم و تکنیکهای طرح سؤال و مسأله را مثلا در حین تماشای فیلم، سریال یا انیمیشن بلد باشیم تا به بچهها گوشزد کنیم فاصله بین دنیای واقعی و خیالی چیست. البته این سوالات باید انتقادی، اما ساده باشد که ذهن کودکان را درگیر کند و تفکر انتقادی را در آنها رشد دهد. همچنین تکرار و تمرین کنیم تا از گوشیهایی که در اختیار داریم، بتوانیم برای جستوجو، تجزیه و تحلیل و تولید پیام استفاده کنیم. در این میان همانطور که چندباری تاکید کردم هر قدر مرتبه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی افراد بالاتر میرود، میزان مهارت در ابعاد چهارگانه سوادرسانهای نیز باید بالاتر برود؛ چون گستره نفوذ رسانههای جریان اصلی خیلی مهم هستند و باید پیشینه، سیاستهای آنها و آنچه را که اتفاق میافتد، به درستی تجزیه و تحلیل شوند تا ما نیز به یک شهروند- خبرنگار (یا روزنامهنگار) فعال تبدیل شویم.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که با انبوه رسانه و پیام روبهرو هستیم و هر کدامشان سعی میکنند با روشهای اقناعی خاص خود بگویند که حق با ماست و ماییم که حرف درست را میزنیم. حالا مخاطب در مواجهه با این جهان رنگارنگ پیام چطور میتواند سره را از ناسره تشخیص بدهد و اساسا مخاطب باید به چه میزان از مهارت سوادرسانهای دست پیدا کند تا درست و غلط را از هم تمییز دهد؟
یکسری تکنیکها و پرسشهای بنیادی وجود دارد که فارغ از سوژه مدنظر، میتواند در این مسیر به ما کمک کند. بررسی اعتبار رسانه یکی از این موارد است به این معنا که منبع ارائه اطلاعات تا چه اندازه معتبر است. مقایسه خبر یا پیام یک رسانه در رسانههای دیگر، پرسشهایی نظیر این که هدف یک رسانه از مطرح کردن موضوعی خاص و در پیش گرفتن زاویه دیدی ویژه چیست یا این که احتمالا چه روایتهایی را در طرح موضوع یا سوژه نادیده گرفته حتما به مخاطب کمک میکند. بخش مهم دیگر توجه به اقتصاد سیاسی رسانه است به این معنی که رسانه و جریان رسمی پیام قرار است منافع چه کسانی را به چه نحوی تامین کند. مثلا یکسری از فیلمهایی که میبینیم و فکر میکنیم کارگردان دغدغههای اجتماعی دارد بعد از پیگیری زمینههای سرمایهگذاری در این فیلم متوجه میشویم یکسری کمپانیهای خاص مطالبات خود را دنبال و میکوشند با پیامهای غیرمستقیم، روشها، دیدگاهها و نظرات خود را به مخاطبان القا کنند. اینها برخی از مسیرهایی است که هر شهروندی باید آن را پی بگیرد گرچه انجام بخشی از آنها دشوار است و به جایگاه اشغال شده توسط هر مخاطب در جامعه و سطح سوادرسانهای و میزان کنشگری او ربط دارد.
پس برای این که ما به چنین مهارتهایی دست پیدا کنیم باید مجهز به تفکر نقادانه و یک مخاطب فعال باشیم، ولی واقعیت این است که همه مردم چنین ویژگیهایی را ندارند؟
وقتی میگوییم در دنیایی زندگی میکنیم که از انواع پیام اشباع شده، انتظار داریم شهروندانی که در این فضا زندگی میکنند هم از مهارتهای لازم برخوردار باشند، چون فقط سواد خواندن و نوشتن به ما کمک نمیکند و حتما باید سوادرسانهای هم وجود داشته باشد. در واقع سوادرسانهای است که میتواند زندگی ما را در دنیای امروز تسهیل و کمک کند تا سردرگم نباشیم. اگر سوادرسانهای نباشد ما با هر جریانی همراه میشویم بدون آن که بدانیم آن جریان قرار است ما را به کدام سمت و سو ببرد.
۴ نیاز اساسی مخاطبان رسانه و پیام
سواد رسانهای آیا قادر است تفکرات قالبی را بشکند، مخصوصا تفکرات کسانی را که به هیچ وجه حاضر نیستند نظرات دیگران را بشنوند؟
قطعا سواد رسانهای این قابلیت را دارد. آنجا که گفتم مخاطب در پیگیری یک پدیده اجتماعی باید دنبال روایتهای جایگزین باشد منظور این است که جدا از این که تفکر، خواست یا تعصب قلبی او چیست باید یک موضوع را بررسی کند تا بداند دیگران آن موضوع یا پدیده را از چه زاویهای بررسی کردهاند و این دیدگاهها تا چه حد ممکن است واقعی باشد. این یعنی کنار گذاشتن تفکر قالبی و توجه کردن به رویکردهای جایگزین که درنهایت مخاطب را در برخورد با دیدگاههای جایگزین منعطف خواهد کرد.
از تفکرات قالبی گذشته، مشکل دیگری که در جامعه ما به چشم میآید، این است که خیلی تحت تاثیر هیجانات قرار میگیریم که قاعدتا باید ناشی از ضعف در تجزیه و تحلیل پیامها باشد.
در آموزش سواد رسانهای گفته میشود رسانهها کمک میکنند تا نیازهای عاطفی، شناختی، اخلاقی و زیباشناختی ما شکل بگیرد. پس هیجانی که شما به آن اشاره میکنید به همین جا برمیگردد به این معنا که اگر مخاطب نیازهای اصلی خود را نشناسد بهشدت تحت تاثیر پیامهای رسانهای قرار میگیرد. مثلا ممکن است پس از تماشای یک فیلم رمانتیک متاثر شود و اشک بریزد در حالی که اگر زمینه فکریاش را رشد داده باشد آنچه از رسانه برایش پخش میشود نباید تا این حد او را تحت تاثیر قرار دهد و دچار غلیانهای عاطفی کند. به همین منوال، نیازهای شناختی ما که ممکن است اطلاعات عمومی در مورد پدیدهها باشد، اطلاعات اخلاقی و نگاه زیبای شناختیمان که بسیار مهم هستند، مثل آنچه از آسیبهای شبکههای اجتماعی به میان میآید و این که در سبک زندگی ما اثر میگذارد به این علت است که رویکرد زیبایی شناختی ما بهشدت تحت تاثیر الگوهایی است که رسانهها در حال القایشان هستند، آن هم به این علت که ما نتوانستهایم زیبایی را برای خودمان تعریف کنیم.
روزنامه جام جم