استاد هوشنگ جاوید یکی از انگشتشمار پژوهشگران و صاحبنظران فرهنگ مردم و موسیقی اقلیمی ایران که عصر مهرماه پاییزی مهمان روزنامه شد و گفتوگویمان درباره مهرانگیهای فرهنگ ایرانی روح و روانمان را برافروخت و فروزان ساخت. پلهها را که بالا میآمدیم ازبهبود ریههایش با آن سرفههای خشک پرسیدم، یعنی از یادگار دوران دفاعمقدس و... همراه با علی اکبر عبدالعلیزاده عضو شورای سردبیری دورهمی ویژهای داشتیم که فرازهای فراروی شما به نقش موثر بانوان سرزمینمان در فرهنگ ایرانی ــ اسلامی و تاثیر خلاقه شان در این باره میپردازد. با ما باشید.
نقش زنان از طلوع تمدن و فرهنگ ایرانی آنچنان گسترده است و ابعاد کثیرالاضلاع روشنی دارد که نمیتوان در فرازی چند به آن پرداخت به ویژه که شما هم در این گستره از دیرباز به پژوهش و نوشتن پرداختید. اجازه بفرمایید از بازگفت دوران شکلگیری یکجانشینی تا ایجاد شهروندی بگذریم و یکراست بپردازیم به نقش بانوان در فرهنگ ایرانی ــ اسلامی.
گسترش قلمرو سرزمینی و فتح کشورهای آباد و استراتژیک از اهداف کشورگشایان بوده و از تیغآجین سپاهیان جهانگشایان معمولا زنان و بچهها زنده میماندند در این فضا. برای این که رویدادها و رخدادها زنده بماند ایرانیان راه روایت را در پیش گرفتند بهویژه زنان، راوی وقایعی شدند که برای نسلهای قبلی اتفاق افتاده بود. روایت خیلی مهم است، چون از نسلی به نسل بعد و به وسیله مادرها منتقل میشده، مثلا وقتی مولوی میگوید، چون سروکار تو با کودک فتاد/ پس زبان کودکی باید گشاد به نظر من از مادرش یک عقبه ذهنی دارد. در این روایتها تاریخ، تلخی، شیرینی و... روایت میشود؛ کسانی که روی تاریخ ادبیات ایران کار کردهاند، میگویند انتقال دهنده زبان و تاریخ و فرهنگ به نسلهای بعد با شکلهای مختلف (مانند اوسنهها یا افسانهها، آوازه، متلها، لالاییها و شکلهای آموزش بچهها در سنین مختلف) مادران بودهاند. ما اکنون روش آموزش ایرانی برای بچهها نداریم و بر اساس روش غربی پیش میرویم در حالی که قبلا داشتهایم و از معارف و مفاهیم تا قضایای مهم مانند شکار، شجاعت و حرمت و جانانه جنگیدن و دفاع از طریق مادران و از همان خردسالی آموزش داده میشده.
لطفا در این باره مثالی بزنید
یک مادر بلوچ که در شهادت فرزندش لالایی مرگ میخواند، چنین میگوید: «من گریه نمیکنم/ دوباره آرایش میکنم/ دوباره در کنار پدرت خواهم رفت/ و فرزندی، چون تو به دنیا میآورم/ که باز هم به میدان برود/ و با دشمن بجنگد». همه این آموزشها تا دوران پیش از مکتب رایج بوده که با آهنگ جلومیرفته حتی در مکتبها، درسها و آموزهها آهنگین بوده.
بر این اساس شرقشناسان که ادبیات ما را دنبال کردهاند به این نتیجه رسیدهاند که «با پدیدآمدن چکامهنویسی بهویژه در دوران انوشیروان، همچنان بازهم چامهسرایی زنان ادامه پیدامیکند». دقت کنید! در شاهنامه چامهسرایی آمده، مثلا چامهسرایی دختران آسیابان.
ساختار و نظام چامهسراییها را با بیشتر توضیح دهید.
به عنوان مثال برای مهمانها، نخست از ستایش خداوند آغاز میکردند سپس ستایش پدر خانواده، پس از آن ستودن مهمان بوده و در نهایت به ترانه وارد میشدهاند و این همه را بداهه و در لحظه میسرودهاند. تا سال ۱۳۶۰ ما بازمانده شاعرانگی زنان ایرانی را داریم، ولی پس از آن به دلیل تغییرات جامعه ایرانی این ویژگی رو به افول گذاشت.
الان دیگر کمتر مادری برای فرزندش مطابق با آن سنتها روایت میکند یا زمزمهای دارد!
مثلا داستان بیژن و منیژه را همسر فردوسی برایش از زبان پهلوی برگردان و سپس روایت میکند آن هم روایتی آهنگین و تا قرن سوم و چهارم داریم زنانی که آهنگین با آواز همچنان داستان روایت میکنند حتی در عصر طاهریان؛ آن دوران در نیشابور زنی بوده که در این رسم و سنت روایی، نامی داشته و ساز هم میزده (خنیاگری) و در همین راستا داستانی در شهر پدید میآید. وقتی حاکم وقت درمییابد فلان بازرگان شهر، شیفته و خواستگار این بانوست طبقی جواهر به خانه او میفرستد و خودش از خواستگاریاش چشم میپوشد. حتی دوران صفوی هم از این اتفاقات افتاده است.
پس پاسدار و روایتگر گذشتهها، خاطرهها داشتهها و ابعاد فرهنگ ما از زبان و رسمها و آیینها بانوان بودند؟
زنها در عین حال که روایت کننده بودند، فرهنگساز و فرهنگ پرور هم بودند. بخش عمدهای از فرهنگ ما از نسلی به نسل دیگر توسط بانوان منتقل شده. جالب اینکه ارتباط مرد هیچگاه با زن قطع نمیشود، زیرا در گذشتهها همسر، جایگاه مادر و خواهر را نیز برای مرد پر میکرده و میگرفته. بسیار این قضیه را جدی میگرفتند و بنا به رسمها و سنتهای جاری در جامعه چه مرد و چه زن پیش از زندگی مشترک در دوران نامزدی محک میخوردند تا برای زندگی آماده و پخته شوند. برخلاف اکنون نامزدی در ایران شوخی نبوده به گونهای بوده که در روند این رسم به منطق زندگی میرسیدند، ولی اکنون از آن رسم و سنتها هیچ رنگوبویی نمانده بهویژه از زمانی که به سمت مدرنیسم رفتیم، چون روی فرهنگ خودمان کاری انجام ندادیم به اینجا رسیدیم. خدا لعنت کند کسانی را که از حدود ۱۳۱۰ به بعد فرنگیمآبی را در ایران چنان گستردند که به اواسط دهه ۲۰ که رسیدیم مثلا همین بحث نامزدی منحصر شد به بدهبستان حلقه، همین و بس درحالیکه در ایران ما هرگز چنین نبوده است.
گرایش به غرب که باب شد متاسفانه انگار قرنها از خودمان عقب افتادیم. بهتر است در این فضا بپردازیم به جایگاه بانوان در فرهنگ کهنمان.
جایگاه زن در فرهنگ ایرانی بسیارمهم است، مثلا آبهای جهان در فرهنگ ایرانباستان، الهه یا ایزدبانو دارند؛ آناهیت، آناهیتا و ... جایگاه زنان در کنار چشمهها و آبها بوده است حتی در فرهنگهای دیگر که متاثر از فرهنگ این سرزمیناند مانند ترکمنها که یکی از اقوام وارده به سرزمین ایران هستند اندیشه جالبی دارند؛ در گذشته بههردلیل که دخترانی جدا میافتادند خانواده به خاطر فقر یا خونبس به جاهای دور شوهرشان میدادند، در شبی که ماه، بدر کامل بود دختران غریب با هم به دور چاه یا چشمه که مهتاب در آن منعکس بود گرد میآمدند و آوازی جمعی برای چاه یا آب میخواندند، زیرا باور داشتند این آب روان، صدایشان را با خود میبرد و به خانواده به پدر و مادرشان میرساند.
فرهنگ ایرانی چقدر مولفههای زیبا دارد!
مثلا باد؛ در جایجای فرهنگ ایرانی بهعنوان پیامرسان نقش زنده دارد. حتی در دوبیتیها: الا باد صبای صبح دلگیر/ خبر از من ببر بر مادر پیر/ بگو ... در فرهنگ و اندیشه ایرانی به قدری معنویت و زیبایی هست که بیشمارند و این معنویت و زیباییها بیشتر از رهگذر زنها منتقل میشود و گسترش پیدا میکند؛ سخن من این است. در دین کهن ایرانی چه زرتشتی چه میترایی، آب همواره ایزد دارد.
یادمان هست که ایزدان به گونهای همانند فرشتگان و قدرتهای زیر نظر خدای یگانه بهشمار میآیند نه اینکه چندخدایی منظور باشد.
ببینید اندیشه ایرانی - اسلامی درباره آب چقدر قشنگ است، میگویند آب، مهریه حضرت زهراست. همذاتپنداری در رابطه با این قضیه مهم است، زیرا این آب را سندی بهشمارمیآورند که مهریه حضرت زهراست یعنی مهریه ایشان آبهای جهان است یعنی ایشان در آن جایگاه و قدرت الههگی و ایزدبانویی قرارمیگیرد که در اندیشه ایرانی هست. این برای ما ایرانیها خیلی مهم است. همین که فرهنگ ما این همه زیبا میتواند فرهنگ وارده را پذیرفته و از آن برای خودش بازتعریف نوینی انجام دهد.
البته در دانش اسطورهپژوهی میدانیم فاطمه زهرا (س) ادامه یا نتیجه آناهیتا نیست. به عبارتی اسطورهها مشابه و همگرای یکدیگر هستند، اما هرگز نتیجه هم نیستند.
نه، این قضیه بهروز شده است. این فرهنگ ما ایرانیان است. آیا ما چقدر این را به جوانانمان بازآموزاندهایم. دستگاههای فرهنگی ما اهمالهای شدیدی دارند بهویژه از نظر انتقال اهمیت فرهنگ ما به نسل بعد. زیرا چیزهایی را که داشتیم فراموش کردیم و بهکلی کنار گذاشتیم. شخصیت زن ایرانی بسیار مهم است. از نوع کار و رفتارش در زندگی میگویم، زیرا همواره در طول تاریخ، تابآوری و صبر در سختیها را زن ایرانی دارد.
عبدالعلیزاده: جریان مقابله میخواهد حقوق زن را با تعریف غربی در اینجا گسترش دهد درحالیکه ما ذاتا این حقوق را برای زن قائل بودهایم. مثلا زبانفارسی، تقسیم ضمایر به مونث مذکر مثل عربی و انگیسی ندارد. زبان ما مرد و زن ندارد، زیرا جایگاه و ارزش انسانی مشترک و یکسان برای هردو قائل است.
شما هرگز از نسل گذشته نپرسیدید چرا نباید کسی با کفش روی فرش برود؟ هرگز جوانهای نسل میانی و جدید دراینباره نپرسیدند: چرا؟ زیرا آن فرش، حاصل زحمت مادر خانواده است که برایش چشم و دست و عمر و اندیشه و ... گذاشته است تا برای محیط زندگیاش، برای کف خانه خودش، این نقش را، این بهشت را بیافریند. پس نباید کسی به آن بیاحترامی کند، اما فرش ماشینی که آمد این حرمتها را از میان برد. دیگر نقش و فرش برای کسی مهم نیست. آن اهمیتی که برای دستاوردها و تولیدات مادرانه قائل بودیم دیگر در میان نیست. جوان ما را به جایی رساندهاند که به مادر بگوید مگر چقدر به من شیر دادهای، پول شیرت را میدهم! ضعف کار این است که این همه دستگاههای عریض و پرطمطراق و عریض و طویل دستاوردی نداشتهاند. ببینید چندتا موسسه به نام ترویج فرهنگ دینی و اسلامی داریم، اما چرا فرهنگ جامعه به اینجا رسیده؟! من دارم میبینم که فرهنگ خودی چه عظمتی دارد. در یک نشست دانشآموزی دعوت بودم. یکشخص، پیگیر بحث نماز بود. از من که پرسیدند گفتم ایشان درست میگوید. نمازگزاردن خیلی مهم است، اما کاش پیش از آموزش آن یا همزمان با آموزش آن به کودکانمان احترامگذاشتن به بزرگترها را یاد بدهیم، بالوالدین احسانا که آیه قرآن است.
در مقاله معنویت در لالاییهای مادران که به همایش بینالمللی با محوریت فرهنگ و اندیشه دینی ارائه کردید نشان داده بودید لالاییها چقدر برای تربیت فرزند و نسلها به آیین جامعه ما کمککننده بودند و اینکه چگونه در ذهنش معنویت جا بگیرد؟
مثلا آوازهایی که مادران برای بچههایشان میخواندند و مفاهیم معنوی و انسانی همه و همه را به کودک نوپا انتقال میدادند. حساب کنید یک مادر سه بار در روز بچه را میخواباند تا سهسالگی این شمار، میشود حدود سه تا ۳۶۵ روز که ضرب در ۳ شود، همین ۴۰۰۰ و اندی تکرار است که واژههایی مانند خدا، امامان، طبیعت، احترام، اندیشه، ایمان و ... را در ذهن بچه جا میاندازد. آنهم بهویژه در زمانی که مسأله آموزش بچهها و شکلگیری ذهنیتشان در حال رشد و قوامیافتن است. دکتر حسن عشایری میگفت از یک تا سهسالگی، دورهای از رشد انسان است که مغز مانند ضبطصوت عمل میکند. ایشان روی این مهم، پیگیر تحقیق گستردهای بود و میافزود وقتی مادر برای فرزندش این آوازها و لالاییها را این همه تکرار میکند در ضمیر بچه ثبت میشود. وقتی بزرگ میشود همه اینها را در وجودش دارد. دیگر لازم نیست کسی به او خدا را بشناساند، زیرا خدا و پیغمبر و امام در ذهنش نشسته. یعنی مادر در آن مرحله از رشد، کاری میکرده که این همه دستگاههای فرهنگی (مدرن و امروزی) نمیتوانند به راحتی انجام بدهند. زنان به دلیل روحیاتشان سازهایی خاص مینواختند که کاش آنها را ترویج بدهند. آوازهای مادرانه کاش احیا و ترویج شود در همان قالب فرهنگ و سنت دیرینه دینیمان، زیرا اینها را برداشتند آن هم از روی ناآگاهی و به جایش یک چیز غلطی را بریدند و دوختند و گذاشتند.
البته فرهنگ ایرانی هیچ گاه از تک و تا و نوآفرینی بازنیفتاده است؟
استاد مرحوم دکتر روحالامینی میگفت: ققنوسی که در فرهنگ ما روایت میشود خود فرهنگ (ایرانی) است که هربار در هر دورانی که میمیرد از خاکسترش چیزی نو زاده میشود از طریق مردم، زیرا فرهنگ مردم دستوری یا بستهبندی نیست. فرهنگ مردم، ابداعی و خودرو و خودجوش است و از دل مردم بیرون میآید. این همه بسته فرهنگی ارائه داده شده، ولی وضعیت فرهنگی جامعه را ببینید! وقتی از خودجوش سخن میگوییم مثلا شکل مولودی عوض شد زمانی برای دختر و پسر مولودی ویژهشان برگزار میشد چه شعرهایی خوانده میشد با چه مضامین و پیامهایی مثلا زمان نامگذاری بچه، که میخواندند این بچه به کی میماند / به ماه میماند / علی علی یارشه خدا نگهدارشه... از این گونه آوازها. این شکل برگزاری سنتی مولودی (جشن تولد) را تغییر دادند. تولدها را نگه داشتهاند، اما همه شکلش به تمامی فرنگی شده با موسیقی دی. جی و... یعنی چیزی را اجرا میکنند که فرهنگ فرنگی است. اینکه کجا و چه سویههایی باعث و بانی این انحراف فرهنگی و رواجش در جامعه هستند، باید مورد مطالعه قرار بگیرد که نمیگیرد. ما و دوستانمان پیش از این که آن همه میگفتیم باید پژوهشگاه موسیقی راهاندازی شود برای چنین مهمهایی است، زیرا کار چنین پژوهشگاهی به خاطر تاثیر مهمی که موسیقی بر فرهنگ دارد این است که دوره به دوره ارتقا و تنزل و نوع نگرش جامعه به موسیقی و تولیدات باید بررسی شود. چنین کاری میتواند به نتایج خوبی برسد، اما چه کسانی از این مهم احساس خطر میکنند و چرا نمیگذارند با این که جامعه در این راستا به سمت و سوی نگاه معنوی شایستهای پیدا کند و به ویژه نسل بعدی با نگاهی خودنگر و خودپژوه به فرهنگ خودش ببالد.
برخی فکرمیکنند این تهاجم فرهنگی به دوران پس از انقلاب مربوط است درحالی که سابقهای هزارهای دارد... ما شوخی گرفتهایم و داریم آسیب میبینیم و آنها خیلی جدی آسیب میزنند.
دوست دارند شما گذشتهات را فراموش کنی. گفتم که به همین دختری که دارد به ریشههای تاریخی خودش آتش میزند، چون نمیداند وقتی این را میبینم میگویم خدایا این فرنگیها دارند با ما چه کار میکنند! ما را به جان خودمان انداختهاند و دارند نگاه میکنند.
شما به عنوان پژوهشگر فرهنگ مردم و موسیقی ایران که اقوامی نیست نرفته و ندیده باشید در این راستا چه نگرهای دارید؟
با این همه دفتر فرهنگی چه و چه با آن بودجهها میپرسم چرا باید به اینجا برسیم برایم خیلی عجیب است. چرا اینقدرکم کارکردهایم نسلهای بعد از ما قرار است چه شوند. ایران همیشه گستره کهن فرهنگ و ارتقادهندهاش بوده و هنوز هم همان است. ما جمعیتی ۸۰ میلیونی داریم با تاریخی دیرینه شش هفت هزارساله (با نغمات معنوی)، ولی دستگاههای فرهنگی اهمال کردهاند. صدور انقلاب از راه فرهنگ و هنر میتوانست خیلی راحت انجام بگیرد، ولی نارسا و فشل ماند، زیرا گرفتار مدرنیسم شدند سپس اقتصاد و حتی اقتصاد هنر مطرح شد، زیرا گرفتار مدرنیسمی شدیم که برای تاثیرات منفی فرهنگیاش هیچ فکری نکردیم بعد هم اقتصاد و اقتصادهنر همچنان بدون برنامه مطرح شد.
حجاب در تاریخ ایران
دختری که در خیابان روسریاش را آتش میزند، نمیداند ریشههای تاریخ خودش را به آتش میکشداسلام به جای خودش، اما شما در میان سنگنگارههای هزارههای باستانی ایران بگردید در همه جا بانوان را باحجاب میبینید. پیوست تاریخی ما اقوام ایرانی در ایران فرهنگی با وجود جابهجاشدن مرزهای سیاسی همیشه برقرار بوده و البته همچنان برقرار است. در تمام اقوام کرد و لر و قشقایی و ترک و بلوچ و... همچنان انگارههای تاریخی ما هست، اما آن جوان نمیداند دارد تاریخش را آتش میزند (با آتشزدن روسری). چه کسانی از این آتشزدن خوششان میآید؟ همانهایی که میخواهند فرهنگ برهنگی خودشان را به ما تحمیل کنند. این فشار و اجبار فرهنگی از راههای مختلف است. همان بازار فرهنگ نوین است که اروپا از قبلتر راه انداخته و ما متاسفانه نفهمیدیمش با اینکه داد زدیم، اما مسئولان ما جدی نگرفتند.
روزنامه جام جم